نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

ترادیسیونالیسم ‌Tradionalism (سنتگرائی)

هاینتس پپرله برگردان شین میم شین

ترادیسیونالیسم ـ بطور کلی ـ یعنی چسبیدن به میراث گذشتگان، به آنچه که عادی و مرسوم است، سنتی است. و پر بها دادن به آن در مقابل هر چیز نو و تغییر یابنده در تاریخ، فرهنگ، سیاست، اخلاق و مذهب.

ترادیسیونالیسم ـ به معنی محدود کلمه ـ به جریان فلسفی ـ تئولوژیکی اطلاق می شود که در فرانسه ـ بعد از انقلاب 1789 ـ گرایشات ضد انقلاب و ارتجاع فئودالی را مبنی بر برگرداندن سیستم سرنگون شده بر سر قدرت مدافعه و توجیه می کرد.

آموزش های ترادیسیونالیسم اساسا بر موضعگیری ضد انقلابی نمایندگان آن مبتنی بود.

نمایندگان ترادیسیونالیسم ـ تقریبا بدون استثناء ـ از اشراف فئودال و یا نمایندگان منافع آنان تشکیل می شدند.

بنیانگذاران و نمایندگان اصلی ترادیسیونالیسم (دمایستر، دبونا، دلامنا) (در دوره آغازین آن) نسبت به علل اجتماعی واقعی انقلاب فرانسه کور بودند.

آنها فکر می کردند که تنها فلاسفه بودند که انقلاب را تدارک دیده اند و به راه انداخته اند.

بنظر آنان، فلاسفه با تبلیغ برابری همه انسان ها و توانائی همه انسان ها در رسیدن به کمال، با تبلیغ قرارداد اجتماعی و خودمختاری خلق، با تبلیغ ایندیویدوئالیسم، با کشاندن همه چیز و همه کس به محکمه عقل، به تحریک مردم و سرانجام به سرنگونی جامعه پرداخته اند.

فلاسفه ـ قبل از همه ـ با کشیدن مذهب، یعنی شالوده مناسبات اجتماعی ثباتمند به بحث ویرانگر، موجب بروز این بلا (یعنی انقلاب فرانسه) شده اند.

بدین طریق راه انشعاب در کلیسا، بعد دئیسم و سرانجام آته ئیسم و آنارشی در عرصه جهان بینی و اخلاق هموار شده و ناگزیر به آنارشی در مناسبات اجتماعی منجر شده است.

*****

سودای اصلی ترادیسیونالیسم ـ از این رو ـ ماهیتا حمله بر ایده های روشنگری و محتوای راسیونالیستی و ماتریالیستی فلسفه بورژوازی نوخاسته بوده است. • ترادیسیونالیست ها ـ قبل از همه ـ بر ضد ایده های مونتسکیو، روسو، ولتر و کوندرسه مبارزه می کردند.


خطوط اصلی آموزش های ترادیسیونالیسم

خطوط اصلی آموزش های ترادیسیونالیسم به شرح زیر بوده اند:
1
ساختار اوکی ژنالیستی بنیادی در مجموعه تفکر.
• (
اوکی ژنالیسم در واقع به معنی آموزش مربوط به علل هر از گاهی است.
اوکی ژنالیسم یک آموزش تئولوژیکی ـ ایدئالیستی برای شانه خالی کردن از پاسخ به مسئله تأثیر متقابل واقعی و مسئله اساسی فلسفه است. مترجم)

2
گرایش به فاتالیسم (تقدیرگرائی)

3
گرایش به کویه تیسم.


• (
کویه تیسم به موضعگیری مبتنی بر انفعال تمامعیار اطلاق می شود که بطرز فلسفی ـ مذهبی اثبات می شود، مثلا در مکتب فلسفی استوئا.
کویه تیسم در قرن هفدهم، در کاتولیسیسم بوسیله جریانی عرفانی احیا شد.
حکم مرکزی این جریان عبارت از این بود که انسان باید «من» خود را وقف خدا کند، تا ضمن عبادت درونی به تماشای حق نایل آید و به آرامش و بی تفاوتی مطلق دست یابد.
کویه تیسم، عبادت و فرم های مذهبی برونی را مانع تلقی می کند. مترجم)

4
طرد هر عمل انقلابی که در جهت آماج ها و ایدئال های انسانی سیر کند.

5
تجلیل از وضع موجود بطور تاریخی «تشکیل یافته»

6
مقدم دانستن جامعه نسبت به فرد.

7
درک تئوکراتیکی از دولت.
• (
تئوکراسی فرمی از حاکمیت است که در آن قدرت دولتی تنها بطور مذهبی مشروعیت کسب می کند و بوسیله نماینده خدا و یا روحانیت عملی می شود. مترجم)

8
پسیمیسم در رابطه با انسان.
• (
دمایستر می گفت: «انسان ماهیتا فاسد است!»).
• (
پسیمیسم درکی از زندگی است که همه چیز را زیر ذره بین بدبینی قرار می دهد.
پسیمیسم به موضعگیری اصلی مبتنی بر زندگی ستیزی، به موضعگیری خالی از انتظار و امید اطلاق می شود. مترجم)

9
پسیمیسم در رابطه با لیاقت و توان معرفتی انسان.

10
ایراسیونالیسم (خردستیزی) .

11
گرایش به نومینالیسم.

12
مقدم دانستن ایمان بر دانش.

13
مقدم دانستن اوتوریته بر عقل.
• (
اوتوریته عبارت است از اعتبار و نفوذ مبتنی بر خدمت و یا سنت یک شخص و یا یک مؤسسه. مترجم)

*****

پیدایش ترادیسیونالیسم با انتشار دو کتاب در رابطه بوده است:
• «
ملاحظاتی راجع به فرانسه» (1796 میلادی) از دمایستر و «تئوری سیاست و مذهب در جامعه مدنی» (1796 میلادی) از دبونا.

این دو کتاب حاوی اندیشه های بنیادی ترادیسیونالیسم هستند و از بیان این مسئله ابائی ندارند که ترادیسیونالیسم ـ بمثابه یک جریان ایدئولوژیکی ـ تاریخی کاتولیکی ـ نه به اسکولاستیک، بلکه به فلاسفه کاتولیکی عصر جدید از قبیل بوسه، مالبرانش و سن مارتین (عارف) مربوط می شود.
در این دو اثر می توان نظرات بورکه راجع به انقلاب فرانسه را نیز ردیابی کرد.

این ادبیات مهاجرت بی تأثیر نماندند و با روی کار آمدن ناپلئون تأثیرشان حتی افزایش یافت، بویژه وقتی که تضادمندی پیشرفت بورژوائی هرچه بیشتر آشکار گردید و سرخوردگی از جریان و نتایج انقلاب فرانسه حالت روحی رمانتیکی خاصی را در محافل وسیعی پدید آورد.
این حالت روحی ـ قبل از همه ـ در کتاب شاتوبریان شاعر تحت عنوان «روح مسیحیت» (1802 میلادی) بیانی شیوا یافت.

این وضع پس از سرنگونی ناپلئون و روی کار آمدن بوربون ها به نقطه اوج خود رسید.
بوربون ها کوشیدند تا سیاست کشور را مستقیما بر مبنای خطوط اصلی ترادیسیونالیسم استوار سازند.
مهمترین آثار این دوره که در آنها آموزش های ترادیسیونالیسم بطور سیستماتیک مطرح شده اند، بشرح زیر بوده اند:
دمایستر، راجع به ژرفترین دلیل خلاق قوانین اساسی دولتی (1814 میلادی)، راجع به پاپ (1819 میلادی)، پطرزبورگ (1825 میلادی)
دبونا، بررسی فلسفی راجع به اخلاق (1818 میلادی)
دلامنا، مقالاتی راجع به مسئله مذهب (1817 ـ 1823 میلادی)

*****
محتوای ترادیسیونالیسم عمدتا از مسائل زیر تشکیل می یابد:
تئوری شناخت.
فلسفه تاریخ.
فلسفه دولت.

 

*****

ترادیسیونالیست ها بر آن بودند که برای فرود آوردن ضربه کاری بر روشنگری باید اعتماد روشنگری به خرد انسانی را متزلزل ساخت.
ترادیسیونالیسم می کوشید تا این وظیفه را بوسیله دو اصل عام معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) به انجام رساند:
اصل اول حاکی از آن بود که خرد فردی رها شده به حال خود قادر به شناخت اطمینان بخش حقایق نخواهد بود.
اصل دوم حاکی از آن بود که منشاء اولیه حقایق در «وحی اولیه» است که در سنتی لاینقطع از نسلی به نسلی منتقل می شود و باید به آن ایمان آورد.

گمانورزی ایدئالیستی که در پشت سر این تئوری قرار دارد، عبارت است از این که بنا بر درک ترادیسیونالیستی، ایده های مادرزاد وجود دارند.
اما روح انسانی نیروی لازم را برای شناخت آنها ندارد.
انسان برای شناخت ایده های مادرزاد به سخن گفتن نیاز دارد که با تفکر یکسان است ولی قبل از تفکر وجود دارد.
بدین طریق برای شناخت ایده های مادر زاد سخن گفتن الزامی است که انسان هرگز قادر به اختراع آن نیست، بلکه باید قبول کرد که سخن گفتن از سوی خدا در «وحی اولیه» به انسان اهدا شده است

بدین طریق ادعا می شود که کلیه حقایق، منشاء الهی دارند.
جامعه حامل حقیقت است و تنها معیار حقیقت همنظری عمومی است.
لامنا می گوید: «همنظری عمومی بنظر ما مهر و موم حقیقت است، مهر و موم دیگری وجود ندارد

برای تعدیل موضعگیری افراطی دبونا که بشریت را صف طویلی از کوران تلقی می کند که فقط نفر اول عصائی در دست دارد، شاگردان او و لامنا تلاش می کنند، تعداد حقایق را که منشاء وحی دارند، کاهش دهند و برای خرد در مورد «جهان پدیده های فیزیکی» اعتبار قائل شوند.

آموزش ترادیسیونالیستی در فلسفه تاریخ ـ ماهیتا ـ بوسیله درک اوکی ژنالیستی از رابطه ضرورت و آزادی (جبر و اختیار) تعیین می شود.
درک اوکی ژنالیستی از رابطه ضرورت و آزادی (جبر و اختیار) کلیه حوادث تاریخی را، همانند حوادث طبیعی، به علت العلل همه چیز بودن خدا نسبت می دهد.

این درک از رابطه ضرورت و آزادی بر تفسیر دترمینیستی از تاریخ اشارت دارد، البته با حذف آزادی (اختیار) انسانی و عمل خلاقانه او.
الهیت از دیدگاه پانته ئیسم با طبیعت، زمان، شرایط و اوضاع و احوال یکی تلقی می شود و هر عملی تا کوچکترین اجزایش مقدر شده انگاشته می شود.
بنظر دمایستر صحت این نظریه (درک اوکی ژنالیستی از رابطه ضرورت و آزادی) در انقلاب فرانسه و سیر آن بطرز بی سابقه ای به اثبات رسیده است.
چون در انقلاب فرانسه و سیر آن معلوم شد که سیر تاریخ نه بر مبنای تصورات انسان ها، بلکه بر اساس ضرورت نامرئی حاکم بر همه حوادث صورت می گیرد.
نتایج این نظریه عبارتند از فاتالیسم و کویه تیسم که از سوی ترادیسیونالیست ها برای دفاع همه جانبه از نظام موجود مورد استفاده قرار می گیرد.
اصل مرکزی این نظریه حاکی از این است که هرآنچه که هست، اگر «ماندگار» باشد، خوب و معقول است.
بدین طریق اوضاع ما قبل انقلاب فرانسه مورد تجلیل قرار می گیرد، از رژیم قبل از انقلاب دفاع به عمل می آید، تفتیش عقاید و جنگ توجیه می شود، حتی انقلاب بمثابه کیفر اعمال ناپسند فرانسوی ها قلمداد می گردد.

تئوری دولت ترادیسیونالیسم نیز بر مبنای این اصول استوارند :
جامعه، دولت و قانون اساسی منشاء بلاواسطه الهی دارند و لذا حق مقاومت در مقابل آنها مجاز نیست و حتی طرح سؤال در باره معقول بودن نظام دولتی بی معنا ست.
بلکه باید قبول کرد که هر ملتی نظام سزاوار خود را دریافت می کند، خلایق هر چه لایق.
یکی سزاوار سلطنت مطلقه است و یکی دیگر سزاوار جمهوری دمکراتیک.
جمهوری دمکراتیک اما یک پدیده استثنائی است، که به درد هیچ ملتی نمی خورد، در حالیکه سلطنت ـ برعکس ـ بهترین فرم دولتی از قبل تدارک دیده شده است و با پادشاهی جهانی الهی انطباق مطلق دارد.
دمایستر این نظریه تئوکراتیکی دولت را چنین فرمولبندی می کند :
• «
انسان خلق شده است تا عبادت و اطاعت کند.
آماج او عبارت است از برقراری تئوکراسی برونی.
پاپ اوتوریته شاهان، شاهان اوتوریته اشراف، اشراف اوتوریته مردم اند.
همانطور که این اوتوریته ها بطور سلسله مراتب حافظ قدرت الهی اند، به همانسان نیز حافظ حقیقت الهی اند

ترادیسیونالیسم قرن نوزدهم و دوران بعد از آن را بطرق مختلف تحت تأثیر قرار داده است.
این تأثیر در برخی موارد (مثلا از لحاظ اشاعه شیوه نگرش تاریخی) مثبت، اما روی هم رفته ـ بویژه در رابطه با توسعه کاتولیسیسم ـ منفی بوده است.
کلیسای کاتولیکی اگرچه پس از قدری تأخیر در اواسط قرن نوزدهم، آموزش های معرفتی ـ نظری ترادیسیونالیسم را محکوم کرد، ولی همزمان در بسیاری از مسائل مهم، از آموزش های اجتماعی و سیاسی ترادیسیونالیسم پیروی کرد.
از آن جمله اند :
اولترامونتانیسم (فتواهای مؤثر در سیاست پاپ)
سیاست اتحاد تاج و محراب
و سرانجام این حقیقت امر که کلیسا تا روی کار آمدن پاپ لئو سیزدهم حاضر به آشتی با دمکراسی بورژوائی نشد.

بعدها دبونا و دمایستر با «اکسیون فرانسوی» و با ایدئولوگ های آن (ماورا، داره) و رژیم ویشی رابطه برقرار کردند و به همکاری پرداختند.

• (
اکسیون فرانسوی یک دار و دسته راست افراطی در فرانسه است که در سال 1898 بنیانگذاری شده و در جنگ جهانی دوم با فاشیست های آلمانی همکاری می کرد. مترجم)

در قرن نوزدهم رومانتیک آلمانی تحت تأثیر ترادیسیونالیسم پا به عرصه نهاد که از سوی مارکس بمثابه تقلید ناشیانه از آموزش های دبونا و دمایستر نامیده شده است.
ترادیسیونالیسم در نیمه اول قرن نوزدهم، جامعه شناسی پوزیتیویستی بورژوائی تازه زاد را نیز تحت تأثیر قرار داد.

 

 

این هم یک مقاله تکمیلی در مورد اثر گذاری آن در حوزه معماری است که توجه شما را به خواندن ان جلب می کنم:

چیستی ترادیسیونالیسم ( سنت گرایی )

از آنجا که جنبش های معماری ، زنجیره وار به یکدیگر وابسته نبودند ، جریانهای متفاوت همزامانی را پدید آوردند که یا بر یکدیگر غلبه می کردند و یا در یک فرایند ممتد دیالکتیکی تأثیراتی بر هم می گذاشتند . این نکته به ویژه با جنبشی که در اینجا از آن به عنوان سنت گرایی بحث خواهیم کرد ، حائز اهمیت است . این جنبش در حوالی سال 1904 ، زمانی که هرمان موتِزیوس نخستین خانه هایش را که ملهم از خانه های ییلاقی انگلیسی بودند ، در آلمان ساخت ، آغاز شد و تا سال 1934 دوام آورد . یعنی زمانی که آدُلف هیتلر در یک سخنرانی در گردهمایی حزب ناسیونال سیوسیالیست ( نازی )، در اشاره به موضوعهای فرهنگی خود را از معمارانی که گرایشهای سنت گرایانه داشتد جدا ساخت و علاقه مندی خویش را نسبت به سبک نوکلاسیک اعلام کرد . معماران سنت گرا ، کلاً از وقایع سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی که به طرز شایان توجهی بر جنبش های اکسپرسیونیسم و خردگرایی تأثیر گذاشته بودند ، بر کنار بودند . این جنبش در درجۀ نخست ، ترجمانی بود از زندگی بوروژازی محافظه کار ، یک طبقۀ اجتماعی که غالباً از جنبش های مترقیانه فاصله داشت .

سنت گرایی در معماری اگر چه در سایر  کشورها هم ابراز وجود کرده بود ، اما همچنان به گونه ای مسلط و نافذ ، به صورت یک پدیدۀ آلمانی باقی ماند . در این زمان امپراتوری قیصر ویلهلم که یک اوج گیری عظیم اقتصادی به تأخیر افتاده را در پی ملی گرایی پر قدرت تجزیه می کرد ، در پی کسب یک هویت جدید بود که این موضوع در معماری نیز اشاعه یافت . در مراحل اولیه ، این جستجو در جهت نوعی شکوهمند سازی تاریخی گرایانه و آکادمیک صورت گرفت . تحول در معماری آلمان در حوالی پایان قرن پدید آمد ، زمانی که یک  توسعۀ اصلاح گرایانه  تحت تأثیر مستقیم « جنبش هنر و صنایع دستی » انگلستان برقرا شده بود . این جریان جدید ضد التقاطی گرایی به دو شاخه تقسیم شده بود :

 یکی که فعالیتهایش مبتنی بر تکیه بر میراث های تاریخی ملی ، همراه با جستجویی برای یک نوسازی درونی  بود ؛ و دیگری که در راستای خلق یک بیان فرمال کاملاً جدید گام بر می داشت .

در حالی که این گروه دوم خود را با قشر پایین طبقۀ متوسط و کارگران جامعه پیوند می داد ، گروه دیگر به نمایندۀ خود خواستۀ طبقۀ متوسط و بالا تبدیل شد ؛ زمانی که یک گروه به حامی پراشتیاق دستاوردهای فنی تبدیل شده بود ، گروه دیگر به صورتی سرسخت و لجوجانه ، همچنان سرسپردۀ صنایع دستی باقی مانده بود ؛ آنگه که جنبش قبلی ارتباطهایی را با آوانگاردیسم فرهنگی برقرار می ساخت ، گروه دیگر به صورتی استوار در جنبش های هنری و روشنفکری سنتی ریشه می گرفت .

سقوط امپراتوری در سال 1918 ، به معنای پایان دورۀ تاریخی گرایی است که پایه های ان در رژیم مزبور مستقر بود و بنابراین پایان تأثیر فعال آن تفکر بر تولیدات معماری آلمان نیز به شمار می رود . اما تا زمانی که اختلافهای بین محافظه کاران و افراطیون اصلاح طلب به وضوح آشکار نشده بود ، این دشمن مشترک کاملاً از عرصه به در نرفته بود ، با وجود این ، ارتباطهای شخصی هنوز برقرار بود و نمایندگان هر دو گرایش تا چند سال به همکاری تشکیلاتی چون ورک بوند آلمان ادامه می دادند . تنها پس از دهۀ بعدی بود که تناقضهای آنها تشدید شد و زمانی که به اصطلاح « مجمع سنت گرا » تأسیس شد ، دو جبهه ، استواری و استحکام یافتند .

از نظر معماران محافظه کار ، استفاده از امکانات فنی در جهت یک معماری اصلاح شده ، تنها در حد روشهای مبتنی بر تولیدات دستی و مصالح سنتی ساختمانی مانند ، سنگ بادبُر ، آجر و چوب باقی ماند . نهایتاً اینکه ایشان به کمیت نمی اندیشیدند – معضل خانه سازی برای کارگران و طبقۀ متوسط ، به طور نظامدار فقط مورد توجه جنبش مترقی و پیشرو « نویِس باوِن » ( ساختمانهای نوین ) بود – بلکه درگیر کیفیتی بودند که هدفش ارائه نوع مناسبی از حکومت ، کلیسا ، صنعت و برخوردی مناسب با طبقۀ متوسط و بالای جامعه بود . اگر در آثار آنها از فولاد و بتن مسلح نیز استفاده می شد ، نه به معنای عرضه و نمایش امکانات فنی جدید و یا مفهوم آغازی برای خانه سازی پیش ساخته ، که صرفاً راه حلی در راستای رفع مشکلات ایستایی و ساختمانی بود .

معماری سنت گرایانه ، که هم عرفان اکسپرسیونیسم و هم اثبات گرایی « نویِس باوِن » را طرد می کرد ، ساختار فرهنگی مغشوش خود را از منابع متعدد مختلف استخراج کرده بود . معماری سنت گرا نیز همانند معماری اکسپرسیونیستی ، از آثار برانگیزانندۀ فریدریش نیچه که تاریخی گرایی و سوسیالیزم ، هر دو را رد می کرد و به عنوان هدف هنر ، به فرد بیش از توده ارج می نهاد ، الهام می گرفت . عقاید اشخاصی چون پل دُلاگارد ، یولیوس لانگ بهن و آرتور مولر وان دن بروک نیز از همین جا مایه می گیرد . هدف اینها برخلاف گرایشهای تخصصی کردن حاکم در آن زمان ، هوشیاری نسبت به اَبَرفَردیت بود و از نوعی مطلق گرایی فزایننده در زمینه های نژاد و خون ، قبیله و سرزمین ، میراث های ملی و روحیۀ ملی پشتیبان می کردند .

این برداشتهای افراطی با یک بازگشت مآل اندیشانه به سوی سنتهای رمانتیک و کلاسیک یوهان ولفگانگ فُن گوته ف فریدریش فُن شیللر ، کُنراد فردیناند مایر و آدالبرات شْتیفتِر ، تلطیف شد . قهرمانهای فرهنگ بوروژوایی مسلماً به گذشته در اثر بدبینانۀ اُسوالد اشپنگلر به نام سقوط عرب که در 22- 1918 منتشر شد ، نیز منعکس شده و  مورد حمایت قرار گرفته است . در قلمرو هنرهای تجسمی نیز ، روابط مستحکمی با آکادمیسین های محافظه کار برقرار کرده بود .

 

 

منبع  :  http://hadgarie.blogspot.com

http://mehraaz.blogfa.com              i

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد