نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

رادیکالیسم – بنیادگرایی – (Radicalisme)

مبحث به ربان ساده

رادیکالیسم به معنای هواخواهی و طرفداری از «دگرگونی‌های بنیادی» جامعه و نهادهای اجتماعی موجود است. رادیکال، از نظر لغوی به معنای اصل و ریشه است و در علوم اجتماعی به آن اندیشه‌هایی می‌گویند که اقداماتی تند و سخت و ریشه‌ای را در بهبود جامعه خواهانند و دگرگونیهای بنیادی را در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی طلب می‌کنند. [۱]

رادیکالیسم به آئین کسانی نیز اطلاق می‌شود که دارای افکار چپ‌گرا نیز می‌باشند؛ که پس از آنها لیبرال‌ها و میانه‌روها و بعد محافظه‌کاران قرار دارند، و در آن سر طیف سیاسی مرتجعان هستند که متمایل به بازگشت به گذشته هستند.[۱]

علی رغم این تفکیک سیاسی در سالهای اخیر سخن از راست «بنیان نگر» نیز به میان آمده‌است.[نیازمند منبع] «جامعه‌شناسی رادیکال»، مظهر کوشش در پیوند زدن نتایج تحقیقات اجتماعی به اعماق توده‌ها است، و سعی دارد با به‌کارگیری حاصل کار پژوهشهای جامعه شناختی، تغییراتی اساسی در جامعه به‌وجود آورد. رادیکالیسم دلالت دارد بر هر فکر و عمل سیاسی و اجتماعی که خواستار دگرگونیهای ژرف و عمیق و بی‌درنگ در نهادهای موجود است.

اصطلاح رادیکالیسم اولین بار در بریتانیا در مورد مخالفان لایحه اصلاحات سال ۱۸۳۲ به کار برده شد و بعد از آن جرمی بنتام و پیروان او را رادیکالهای فلسفی نامیدند.

در ایالات متحده آمریکا رادیکالیسم در سده ۱۹ به شکلی اتوپیایی آغاز شد، که همراه با جنبش لغو بردگی بود و طرفداران آن خواهان تغییرات سیاسی ریشه‌ای در جامعه آن زمان آمریکا بودند.

سیر تاریخی حزبی جریان برای بررسی این دید به سایت پژوهشکده باقر العلوم سر میزنیم

 

  رادیکال (تندرو) و رادیکالیسم (تندروی صفتی است برای همۀ نظرها و روش‌هایی که خواهان دگرگونی بنیادی و فوری در نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی موجود هستند.

رادیکالیسم، بیش‌تر برای توصیف فکر و عمل سیاسی چپ افراطی به کار می‌رود، گرچه جامعه‌شناسان آمریکایی از رادیکالیسم راست نیز سخن به میان آورده‌اند، یعنی گروه‌ها و گرایش‌هایی که با محافظه‌کاری سنّتی و احترام به حقوق فردی مخالف هستند.

  این اصطلاح را در انگلستان نخست "چارلز جیفر فاکس"، از رهبران حزب لیبرال (ویگ) به­کار برد. فاکس، لزوم «اصطلاحات رادیکال» را اعلام کرد و از آن پس، جناح محافظه کار حزب لیبرال به «رادیکال» مشهور شد که در میان آن‌ها شخصیت‌هایی مانند جان استوارت میل، جوزف چیمبرلین، و دیوید لوید جورج وجود داشتند.

  در فرانسه نیز حزبی بنام «حزب جمهوری­خواه رادیکال و رادیکالیسم سوسیالیست» 

وجود داشت که نه رادیکال بود و نه سوسیالیست. این حزب در دوره‌های جمهوری سوم، مدت درازی حکومت کرد و بین دو جنگ جهانی، اعضای خود را به سود حزب سوسیالیست از دست داد و پس از جنگ جهانی دو، بزودی از اعتبار افتاد. بزرگ‌ترین رهبر این حزب "ژرژ کلمانسو"، سیاستمدار نامدار فرانسوی بود. در نتیجۀ این نام‌گذاری، «رادیکال‌»‌ها در فرانسه به جناح میانه‌رو معتدل تعلق یافتند، حال آن‌که در امریکا، «رادیکالیسم» برابر با «چپ» است، یعنی رادیکال‌ها یکسره از لیبرال‌ها جدا شدند.

 

اما ویزگی اصلی این نظریه از دیدگاه روزنامه رسالت و عباس عبدی

اصلی‌ترین ویژگی رادیکالیسم سیاسی

رادیکالیسم سیاسی در شرایط کنونی به لحاظ ارزشی مطلوب تلقی نمی‌شود و بار منفی دارد، بنابراین در یادداشت حاضر هم از همین زاویه به آن نگاه می‌کنم و می‌کوشم که از دیدگاه خودم اصلی‌ترین ویژگی آن را معرفی کنم و توضیح دهم که سایر ویژگی‌های رادیکالیسم برآمده از همین ویژگی است. ریشه‌ی ذهنی رادیکالیسم سیاسی، از ترکیب چند گزاره تشکیل می شود. اول؛ «حق دست‌یافتنی است»؛ دوم، فقط هم «یک حق وجود دارد و نسبی نیست»؛ سوم، «سایر موارد باطل است» و چهارم، « حق بر باطل باید غلبه کند» و در این میان، این گزاره‌ی محذوف هم وجود دارد که؛ «من به حق دست یافته‌ام». نتیجه‌ی ترکیب این چند گزاره به زبان روشن چنین می‌شود که من حقم و دیگران باطل و باطل باید حذف شود البته برخی از این گزاره ها می تواند درست باشد اما آنچه خطرناک است ترکیب مجموعه آنهاست. چنین اندیشه‌ای در سیاست رنگ و بوی رادیکال پیدا می‌کند، زیرا کمتر فردی پیدا می‌شود که قادر باشد همه‌ی مردم را برای مدت طولانی با آنچه که خود آن را حق می‌پندارد، همراه کند. بنابراین برای حفظ برتری خود ناگزیر از اعمال زور برای پیش بردن سیاست حذف دیگران می شود. هدفی که تحقق‌یافتنی نیست و اگر هم در کوتاه‌مدت محقق شود، در میان‌مدت آثار منفی خود را نمایان می‌کند. رادیکالیسم سیاسی، مترادف با اراده‌گرایی محض است. گویی که جامعه و مردم چون موم نرم هستند و سیاستمدار رادیکال فقط باید اراده کند که این موم را چگونه شکل دهد. رادیکالیسم سیاسی در جریان عمل به گناه می‌افتد، همچنان که امام علی(ع) به روشنی بر این نکته تأکید می‌کند که: «کسی بیشترین خسارت را می‌بیند که جسم خود را در جستجوی آرزوهایش فرسوده می‌کند، بدون این‌که قانون‌مندی‌های امور با اراده‌ی او هماهنگ باشند. پس او با افسوس از این جهان می‌رود و با بار گرانی از گناهان به آن دنیا وارد می‌شود
رادیکالیسم سیاسی هم در سیاست داخلی مصداق دارد و هم در سیاست خارجی. بدترین نوع رادیکالیسم سیاسی، از سوی خمرهای سرخ کامبوج اعمال شد که میلیون‌ها انسان را به کام مرگ کشاند و نتیجه‌ی مطلوب مجریان آن را در پی نداشت، سهل است که اکثراً به پای میز محاکمه کشیده شدند. نازی‌ها و فاشیست‌های اروپایی و همچنین کمونیسم استالینی و روسی مصادیقی مهم از رادیکالیسم سیاسی هستند. سیاست‌های خارجی ایالت متحده در ویتنام مصداق دیگری از سیاست رادیکال بود. در ایران نیز شاه از سیاستی رادیکال تبعیت می‌کرد، هنگامی که اعلان کرد مخالفان وی یا به زندان بروند یا به خارج و به همه‌ی مخالفان خود از روشنفکران و دانشجویان تا روحانیون توهین کرد و آنان را تحقیر نمود و همه را نادیده گرفت و به معنای روشن کوشید که آنان را از صحنه سیاست حذف کند. سیاست حذف، نتیجه‌ی ترکیب گزاره‌های مذکور است و خشونت پایه و اساس چنین سیاستی خواهد‌بود. البته معنای حذف لزوماً این نیست که دیگران نابود شوند، بلکه اجبار دیگران به پذیرش قواعد و اصول زندگی یکسان و نادیده گرفتن آنان نیز، یکی از وجوه حذف است. بنابراین هر شعار یا ایده‌ای که بر پایه‌ی واحد بودن حق و ضرورت تبعیت همه از یک شیوه بنا شود، سیاستی رادیکال و در نهایت شکست‌خورده نیز هست. البته بعضی افراد سیاست رادیکال را معادل تغییرات اساسی و بنیادین می‌دانند، به نظر من این نگاه نیز ریشه در همان گزاره‌ی فوق دارد. وقتی ما خواهان تغییرات بنیادی و ریشه‌ای می‌شویم که اولاً، بر حق و درست بودن خود ایمان و یقین داریم، در غیر این صورت اگر کمی هم در این برداشت شک داشته باشیم، لازم است که احتیاط کنیم و از دست زدن به تغییرات ریشه‌ای پرهیز کنیم. ثانیاً، تغییرات ریشه‌ای را برای آن می‌خواهیم که به قول حافظ «طرحی نو دراندازیم» و به سرعت انسان جدیدی خلق کنیم و این همان آرزوی ناشدنی است، آرزویی که برای رسیدن به آن دچار گناهان متعدد خواهیم شد.
اگر ذهنیت حذف دیگران را از سر بیرون کنیم و بپذیریم که در عرصه‌ی داخلی هیچ گروهی نمی‌تواند گروه دیگری را حذف کند و لاجرم باید در کنار هم زندگی مسالمت‌آمیزی داشته باشیم، در این صورت سیاست رادیکال از جامعه رخت خواهد بست. در عرصه‌ی بین‌المللی نیز باید همین تصور را داشت و این به معنای نادیده گرفتن اختلافات نیست، اختلافاتی که حتی‌المقدور باید از طریق گفتگو و بده و بستان به نتیجه رساندشان.
آنچه که نوشته شد محدود کردن رادیکالیسم سیاسی به امری ذهنی نیست، چرا که به نظر من ساختارهای اجتماعی و اقتصادی نقش مهمی در شکل‌گیری این ذهنیت رادیکال دارند که در این یادداشت فرصت پرداختن به آن‌ها نیست، اما اجمالا باید گفت که برای پرهیز از رادیکالیسم سیاسی و ذهنیت رادیکال باید ساختارهای ایجاد‌کننده‌ی آن را هم حذف کرد.

اما در پی رادیکالیسم چه پدیده ای رخ میدهد؟ خب به روزنامه شرق و جناب عماد بهارور رجوع می کنیم

 

رادیکالیسم با خشونت پیوند خورده است

رادیکال ها، فرمالیست (شکل گرا) هستند و چون فرم و شکل آرمانی شان در دوردست ها قرار دارد، برای رسیدن به آن بسیار دست و پا می زنند. در این هنگام دست ها و پاهایشان به سر و صورت اطرافیان می خورد و خشونت در می گیرد.

بدین ترتیب رادیکالیسم تئوریزه می شود. مدتی پیش یکی از اعضای چپ گرای دفتر تحکیم وحدت در نشست رسمی این اتحادیه در مدح رادیکالیسم به سخنرانی پرداخته بود. او البته مانند چند سال قبل طرفدار چندانی در میان دانشجویان نداشت و اگر داشت آنها راه خود را از دفتر تحکیم جدا کرده بودند و به فکر سازمان و سامان دیگری غیر از تحکیم بودند. به هر حال او گفت که دانشجو باید رادیکال باشد و تنها از راه رادیکالیسم است که دانشجو می تواند به آرمان هایش دست یابد. «دانشجو باید آرمانگرا باشد نه مصلحت گرا... دانشجو باید عاشق باشد نه عاقل» اینها را نیز او می گفت و عده ای هم با هیجان تشویقش می کردند.

رادیکالیسم علیه رادیکالیسم

دور خشونت آغاز دارد اما پایانی ندارد و اگر هم داشته باشد پایانی بسیار دردناک خواهد بود. رادیکال های جهان زبان یکدیگر را خوب می فهمند و با یکدیگر به زبان خودشان گفت وگو می کنند. فرقی نمی کند که چه عقیده و مرامی داشته باشند، با این حال همدیگر را درک می کنند. همه آنها تندرو، فرمالیست و آرمانگرا هستند و شاید هم عملگرا. نتیجه عملگرایی با چنین مشخصاتی چه خواهد بود؟ احتمالاً خشونت.

اما خشونت برای چه؟ آنها می گویند برای رسیدن به آرمان هایشان که شاید برای هر کدام متفاوت باشد. یکی جامعه سوسیالیستی یا کمونیستی آرمانش است و یکی جامعه مدنی با آزادی های لیبرالی. در آن جامعه آرمانی که رادیکال ها در ذهن خود ترسیم می کنند، رفاه حاکم خواهد بود و صلح. و انسان ها نیز سعادتمند زندگی خواهند کرد.

این گونه است که برای رسیدن به آن جامعه آرمانی اقدام خشونت آمیز مجاز خواهد بود؛ انقلاب، کودتا و حتی ترور یا اعدام . در کنار اینها و در یک درجه پایین تر تظاهرات خشونت آمیز و ترور شخصیت نیز قرار دارد. گاهی خشونت علیه خود نیز مانند خودسوزی و اعتصاب غذا راهی برای مبارزه رادیکال است. شاید عملی ظاهراً غیرخشونت آمیز باشد، اما نتیجه آن خشونت به بار بیاورد یا بهانه دست رادیکال ها برای ایجاد درگیری بدهد.

در این صورت آن عمل غیرخشونت آمیز نیز مقدمه خشونت و البته عملی رادیکال خواهد بود. به هر حال زمانی که خشونت در می گیرد، پاسخش را رادیکال دیگری با خشونت می دهد و این گونه رادیکال ها با یکدیگر دیالوگ و گفت وگو می کنند.

رادیکالیسم علیه رادیکالیسم به پا می خیزد و همه چیز نابود می شود جز همان رادیکالیسم. نه تنها رادیکالیسم نابود نمی شود که هر روز قوی تر و ریشه دارتر نیز می شود. دور خشونت ها و حملات متقابل تا به آن حد گسترش می یابد که یک طرف نابود شود و این حد البته نقطه مشخصی نیست. شاید این حد مانند آنچه در جنگ جهانی دوم رخ داد مرگ میلیون ها انسان باشد. دانشجویان دموکراسی خواه تظاهرات می کنند و دانشجویان عضو تشکل های محافظه کار به آنها حمله می برند و درگیری رخ می دهد. آن کس که خشونت را آغاز کرده است قدرت بیشتری دارد و می پندارد که در پایان پیروز است.

انجمن های اسلامی و تشکل های دموکراسی خواه قدرت فیزیکی و نیروی چندانی برای درگیری ندارند اما معلوم نیست چرا برخی از اعضای آنها خواهان درگیری اند. شاید فکر می کنند نیرویی از غیب یا از طرف جامعه برای شان فرستاده می شود که البته هیچ گاه چنین اتفاقی نیفتاده است. از دید اصلاح طلبان و صلح طلبان، رادیکالیسم و جنگ طلبی امری اشتباه است اما اشتباه بزرگتر زمانی است که وارد درگیری فیزیکی شوید در حالی که قدرت چندانی در بازو ندارید و ضعیف ترید.

جنگ و صلح، عشق و نفرت

«دانشجو باید عاشق باشد نه عاقل» و این البته آغاز مانیفست رادیکالیسم است، اما چگونه می توان عشق را به خشونت پیوند داد؟ این یک تحریف بزرگ است. هیچ فرد عاشقی از روی اختیار داوطلب خشونت ورزی نمی شود.

جنس صلح و عشق یکی است و جنس نفرت و جنگ یکی. بزرگترین تحریف تاریخ این بود که گفتند جنگ مقدمه صلح است. هیچ جنگی مقدمه صلح نیست و به عبارتی هیچ جنگی به صلح نمی انجامد. شاید آتش بس حاکم شود اما هیچ گاه اثرات جنگ از میان نخواهد رفت. شاید دولت ها با یکدیگر دوست شوند اما زخم های مردم جنگ زده هیچ گاه ترمیم نخواهد شد.

تنها صلح است که صلح می آورد و تنها عشق است که به عشق بیشتر می انجامد. اول صلح بود یا جنگ؟ صلح بود و سکون و بعد جنگ حادث شد و اضطراب. نفرت و فقدان عشق بود که جنگ را ایجاد کرد و نه مردان و زنان عاشق.

رادیکال هایی که عشق را مقدمه خشونت قرار می دهند و از دانشجویان عاشق می خواهند که درفش رادیکالیسم در دست بگیرند، رسماً تاریخ را تحریف می کنند. وعده بهشت و شهر آرمانی با جنگ افروزی محقق نخواهد شد و تنها به تسلط خشونت ورزان منجر می شود. این بارها تجربه شده است و این آزمون همیشگی تاریخ بوده است.

 

این هم دیدگاه یک متفکرفارسی زبان (افغانی) است که پدیده را از عوامل استعمار میداند

 

افراط گرایی و رادیکالیسم اسلامی حربۀ استعمارگران مذهبی غرب

ایدئولوژی افراطی هدفی است برای به اسارت درآوردن مردم ناآگاه و بوجود آوردن استعمار از نوع ارعاب و ایجاد تشنج و بحران در جوامع گوناگون.
-
ایدئولوژی مرگبار افراط گرایان اسلامی که زادۀ استعمارگران مذهبی غرب می باشد، مبتنی بر تروریسم اسلامی در قرن جدید می باشد.
با نگاهی به عملکرد این تروریست های اسلامی (مزدوران سیاست های غربی)، قتل 25 کودک عراقی در یک بمب گذاری، اعدام معلمان عراقی در مدرسه هایشان، بمب گذاری در اماکن عمومی و کشتار مردم بی گناه در تمام دنیا، ثابت می شود که این عملکردها عاری از عدالت، شرافت و اخلاق انسانی به شمارمی رود.
-
این تروریسم اسلامی- افراطی غربی، در حالیکه آینده ای عدالتمند و مقدس را نوید می دهد در عمل مشغول آماده سازی آینده ای آکنده از ستم و بدبختی است. در اینجاست که با بررسی عمیق تر می بینیم که رادیکالیسم اسلامی غربی که در تضاد گفتاری و کرداری است محکوم به فناست و حربۀ افراط گرایی اسلامی برای ایجاد استعمار مذهبی نوین، با شکست روبرو خواهد شد.
جنگ بی امان رادیکالیسم اسلامی علیه اندیشۀ پیشرفته و مدرن و دفاع آنها از جهل و نادانی و عقب ماندگی جوامع مسلمان تحت استعمار بین المللی، بیانگر بکارگیری حربۀ افراط گرایی اسلامی یعنی تروریسم اسلامی در اینگونه کشورها، برای عقب ماندگی و وابسته بودن هرچه بیشتر به غرب می باشد.
ما می دانیم که همکاری و روابط تنگاتنگ میان سرویس های اطلاعاتی و امنیتی غربی و کشورهای تحت استعمار منطقه با شبکه های مختلف تروریستی اسلامی وجود دارد و تمام عملکرد های تروریست مذهبی تحت کنترل آنها می باشد و ابزاری است برای خفقان، ارعاب، کشتار و به بردگی درآوردن مردم کشورهای به اصطلاح فقیر و در حال رشد، ولی همانگونه که می دانید در اغلب این کشورها منابع سرشار زیرزمینی وجود دارد که مردم آن جوامع حق بهره مند شدن از آن را ندارند و باید به جیب گشاد جهانخواران بین المللی سرازیر شود. این کشورها از نگاه استعمارگران نباید نه پیشرفت سیاسی- اجتماعی و نه اقتصادی داشته باشند در اینجاست که ستیزگری رادیکالیسم اسلامی علیه پیشرفت و مدرنیته بکارگرفته می شود و ایدئولوژی استعمار مذهبی شروع به رشد می کند و عقب ماندگی و عدم پیشرفت را باعث می شود.
این معضل خطر جدی علیه بشریت است و این نادانان سیاست بین المللی که جهان را بصورت مثبت نمی توانند اداره کنند و جنگ و خونریزی و ناعدالتی را پایۀ یک جهانی شدن قرارداده اند، بدانند که آتش این ناآگاهی در ادارۀ منطقه و جهان به همۀ کرۀ زمین سرایت خواهد کرد.
-
عملکرد دولت هایی مانند آمریکا، انگلیس و اسرائیل نه تنها عاملی در محدود کردن دامنۀ تروریسم بنیادگرای اسلامی نبوده است بلکه خود زمینه ساز گسترش رادیکالیسم اسلامی و نیرومند شدن تروریسم مذهبی در منطقه بوده است، چرا که این کشورها در ادامۀ روند پروژۀ خاورمیانۀ بزرگ یعنی اسلامیزه کردن منطقه برای ایجاد استعمار مذهبی در منطقه نیاز به افراط گرایی اسلامی دارند.
-
اقدامات و عملیات تروریستی بر پایۀ رادیکالیسم اسلامی که باعث ناامنی، ترور و وحشت مردم بی گناه می شود به استعمارگران مذهبی اجازه می دهد مستقیماً با عملیات نظامی وارد صحنۀ سیاسی- اجتماعی کشورهای منطقه شوند و استعمار غیرمستقیم را به استعمار مستقیم تبدیل نمایند و در این شرایط است که ثروت های ملی این جوامع، مستقیماً به یغما برده می شود و مردم این کشورها روز به روز بدبخت تر و سیه روزتر می شوند و این استعمارگران مذهبی با رادیکالیسم و تروریسم اسلامی نه تنها فرهنگ و آزادی ها و عدالت را در جامعه نابود می کند بلکه اقتصاد و رفاه اجتماعی از بین می رود و می بینیم که نابود کردن فرهنگ، اقتصاد و رفاه اجتماعی در یک جامعه انسانی، گوشه ای از سیاست ارتجاعی نظم نوین استعمار مذهبی آمریکا و متحدانش است.
در این راستا است که بند و بست های پنهانی استعمارگران مذهبی غرب با جریانات تروریستی مذهبی، قومی جدایی خواه، جریانات به اصطلاح دمکرات غیرملی- میهنی و خائنین در مسیر تجزیه و نابودی فرهنگی و اقتصادی این کشورها مشاهده می شود. آری این است نظم نوین جهانی آمریکا و متحدانش.
هدف آمریکا و متحدانش از لشگرکشی در منطقه نه تنها اینکه نابودی تروریسم اسلامی و رادیکالیسم اسلامی نیست، بلکه تحکیم موقعیت و قوی تر کردن واضح آنها در منطقه بوده است که بتوانند با این روند استعمار جدید مذهبی یعنی پروژۀ خاورمیانه بزرگ را عملی سازند. در این راستا آنها نیاز داشتند به بهانۀ مقابله با تروریست مذهبی، مستقیماً با ارتش خود در منطقه حضور داشته باشند و باعث استمرار هرچه بیشتر موقعیت سیاسی- نظامی و سیاسی- اقتصادی خود در منطقه که حیات اقتصاد جهان بدان وابسته است باشند.
-
در سیاست نظم نوین، به دیدۀ استعمارگران مذهبی نه تنها دولت های اسلامی و رادیکالیسم اسلامی جایگاه ویژه ای دارند بلکه تشکیل حکومت های اسلامی جدید و تقویت افراط گرایی اسلامی یک رکن اساسی از سیاست استعماری نوین در پروژۀ خاورمیانۀ بزرگ می باشد. در این راستا مشاهده می گردد که آزاد اندیشان و انسان گرایان (مردم گرایان) میهن پرست را به سادگی با حربۀ افراط گرایی اسلامی از میان بر می دارند تا کسی دیگر نتواند در این جوامع بر آنها قد علم کند. جنبش افراط گرایی و رادیکالیسم اسلامی در ابتدا برای مقابله با کمونیسم توسط جهان غرب پدید آمد و پس از چندی ملاحظه گردید که نه تنها حربه ای نابود کننده در برابر کمونیسم است بلکه دستاویزی است برای به استعمار در آوردن توده های مسلمان و با پروژۀ اسلامیزه کردن این جوامع امکان این را می دهد که استعمار غیرمستقیم جهان غرب به استعمار مستقیم تبدیل گردد. تقویت و حمایت از رادیکالیسم اسلامی فراهم کنندۀ روند بیرحمانه و ضد انسانی استعمار مذهبی می باشد که در پی آن منابع و ثروت ملی اینگونه جوامع به یغما برده می شود. همگان می دانند که در ایران اسلام افراطی - سیاسی به کمک غرب به حکومت رسید و به شکل یک قدرت رادیکال اسلامی سازمان داده شد و توسط استعمارگران مذهبی غربی نیروی جدید ویرانگر و آدمکش افراطیون اسلامی با امکانات و حمایت وسیع بین المللی به وجود آمد تا پروژۀ استعمار مذهبی منطقه به عبارتی دیگر پروژۀ خاورمیانۀ بزرگ آمریکا و متحدانش عملی گردد. استعمارگران برای نیل به هدفشان حتی اگر منجر به کشته شدن هزاران نفر از مردم خودشان نیز شود ابایی ندارند، آنها برای رسیدن به سودهای کلان اقتصادی حتی حاضرند ملت خویش را قربانی کنند چه رسد به ملت های به اصطلاح آنها جهان سوم و کشورهای جنوبی، به گفتۀ آنها این کشورها مردمی فقیر، ناآگاه و عقب افتاده دارند و نیاز به سروری جهان استعمارگر پلید غرب دارند. ما این را در فاجعۀ یازده سپتامبر در نیویورک و بمب گذاری هایی که در اسرائیل و اروپا توسط استعمارگران مذهبی به کار می رود مشاهده می کنیم. همانگونه که اشاره شد بدون حمایت دول غربی، حکومت اسلامی در ایران سر کار نمی آمد و همچنین بدون پشتیبانی این جهانخواران و استعمارگران مذهبی غربی، حکومت و رادیکالیسم اسلامی در ایران به بقای خود ادامه نمی داد. مردم دنیا باید بدانند که بدون حمایت و پشتیبانی قدرتهای جهانی، حکومت های اسلامی منطقه قادر نخواهند بود قوانین ارتجاعی اسلامی را به یک رکن سیاه زندگی مردم تبدیل کنند. باید گفت که بدون حمایت سیاسی- نظامی، سیاسی- اقتصادی و دیپلماتیک غرب، جریان اسلامی - افراطی طالبان در افغانستان به قدرت نمی رسید و بن لادن های کوچک و بزرگ در دنیا به وجود نمی آمدند و نیز بدون حمایت غرب جریان اسلامی – افراطی در عراق به نیروی اصلی و یک قدرت سیاسی- اجتماعی تبدیل نمی شد.
استعمارگران، گروههای تروریستی مانند برادران مسلمان (اخوان المسلمین) در مصر و حماس و جهاد اسلامی در فلسطین و نیز حزب الله لبنان را بوجود آوردند. در ایران نیز از فرقۀ اسماعیلیه گرفته تا مجاهدین خلق، گروه حجتیه و شاخه های منشعب از آنها را خلق کردند. از جمله استعمارگران مذهبی غرب، یهودیان را سالهاست که تعلیم احکام اسلامی می دهند و آنها را به جای حجت الاسلام و آیت الله در شهرها و روستاهای کشورهای مسلمان می فرستند تا با برنامه ریزی زیرکانۀ خود مردم این نواحی در جهل و نادانی باقی بمانند. همانگونه که قبلاً اشاره کرده ایم اکثر آخوندهای حکومت جبار افراطی- اسلامی در ایران دست پروردۀ یهود و یا خود یهود هستند و در شبکه های فراماسونری یهودی- انگلیسی عضویت دارند.
استعمارگران مذهبی غربی باید بدانند که انسان های روی کرۀ زمین برابرند و همۀ ملتها باید در صلح و آرامش و رفاه نسبی زندگی کنند، فرهنگ همۀ جوامع بشری از جمله مردم مسلمان قابل احیا و تغییر در شرایط زمانی و مکانی و در مسیر پیشرفت اجتماعی در جهان قابل هماهنگ شدن می باشد. مردم مسلمان هم آزادی، آبادی، پیشرفت و مدرنیته را می پسندند و از رفاه و عدالت اجتماعی و همچنین از صلح و امنیت دفاع می کنند و برای رسیدن به آن حاضر به هرگونه مبارزه و تلاش می باشند، استعمارگران باید بدانند که تنها راه نجات جوامع بین المللی و موفقیت در پروژۀ یک جهانی شدن آن است که آزادی، دمکراسی، رفاه و آسایش، صلح و امنیت هم در همۀ نقاط کرۀ زمین یک جهانی و برابر شود و همۀ ملت های روی کرۀ زمین از آن به طور نسبی بهره مند شوند. ما هرگونه زیر پا نهادن حقوق انسانها را در هرجای دنیا که باشد محکوم می کنیم و نیز تقویت جریانات افراطی اسلامی و حاکم کردن دین بر زندگی مردم که توسط ابرقدرت ها صورت می گیرد را نیز محکوم می کنیم و در عین حال از سکولاریسم یعنی جدایی دین از قوانین مدنی و حکومتی و همچنین اجرای قوانین جهان شمول حقوق بشر و حقوق مدنی در جوامع مسلمان به طور پیگیر دفاع می کنیم.
ما مدافعان صلح و امنیت، رفاه و آسایش، آزادی و آبادی در منطقه بخصوص ایران هستیم و از جدایی کامل مذهب در سیاست اجتماعی (سکولاریسم) دفاع می کنیم. ما قاطعانه بارها اعلام کرده ایم و می کنیم که بدون حمایت غرب از رادیکالیسم و تروریسم اسلامی، صلح و آرامش، مهر و دوستی، رفاه و آسایش، آزادی و آبادی به منطقه بازخواهد گشت و ما مردم آزادیخواه ایران و منطقه می توانیم با یاری یکدیگر اسلام افراطی و عوامل خائن بشری آن را نابود سازیم.


اما مرز میان اصلاح طلبی و رادیکالیسم داریم که......

 

مرزهای رادیکالیسم و اصلاح طلبی

حوزه عمل سیاسی در یک تقسیم بندی کلی دارای سه جبهه است : «محافظه کاری»، «اصلاح طلبی» و «ساختارشکنی» (رادیکالیسم). این سه جبهه به اعتقاد نگارنده مرزهای مشخصی با یکدیگر دارند. اما پیش از اشاره به این مرزها، ذکر این نکته ضروری است که هم محافظه کاران و هم ساختار شکنان، اصرار شدیدی به نادیده گرفتن «اصلاح طلبی» دارند؛ یا اساسا وجود چنین طیفی را باور ندارند یا آن را «کاذب» می دانند. این گونه است که محافظه کاران، اصلاح طلبی را «براندازی نرم» می دانند و آن ها را در جرگه ساختارشکنان به حساب می آورند. از دیگر سو، ساختارشکنان رادیکال نیز اصلاح طلبی را تلاشی برای حفظ ساختارهای حاکمیت و نوعی محافظه کاری می خوانند. در بهترین حالت، به عقیده آن ها، ساختار حکومت، انعطاف پذیر و اصلاح پذیر نیست و تلاش اصلاح طلبان نه تنها اصلاحی در پی ندارد که به تثبیت ساختار خشک حکومت نیز می انجامد. گویی هرآنچه رادیکال نیست، محافظه کاری است و چیزی به نام اصلاح طلبی وجود ندارد.

از این انکار دوسویه که بگذریم، بنابر همان طیف بندی سه گانه، اصلاح طلبی با ساختارشکنی و رادیکالیسم در سه موضوع کلیدی مرزبندی مشخص دارد. آن سه موضوع عبارتند از موضوعات «قانونی»، «دینی» و «ملی».

۱- در موضوع «قانون»، شعار اصلاح طلبی، «التزام عملی به قانون اساسی» یا «عمل در چارچوب قانون اساسی» است. این همان شعاری است که مهندس موسوی آن را «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» می داند. ساختارشکنان اما، التزامی به قانون اساسی نداشته و همانطور که از نامشان پیداست، خواهان تغییر اساسی در «ساختارهای قانونی» می باشند. طیفی از این افراد برای متمایز شدن با اصلاح طلبان، خود را «تحول خواه» نامیده بودند. شاید موسوی نیز بگوید که «قانون اساسی وحی منزل نیست»، اما همین گفته او نیز در چارچوب قانون اساسی است چراکه هرگونه تغییر در این قانون را درچارچوب مکانیسم های پیش بینی شده در آن مطلوب می داند. ساختارشکنان ملتزم به این مکانیسم ها و قوانین نیستند. بنابراین اولین مرز اصلاح طلبان و ساختارشکنان در موضوع قانون اساسی است و در همین زمینه، اصلاح طلبان، کسانی را که از این چارچوب ها خارج می شوند، «رادیکال یا تندرو» می نامند. بدون شک قوانین قابل اصلاح هستند، اما تغییرات ساختارشکنانه، رویه ای رادیکال است و از دیداصلاح طلبان نه ممکن است و نه مطلوب.

۲- دومین موضوع، موضوع «دین و مذهب» است. دراین جا نه مسئله دین ورزی شخصی افراد مطرح است و نه حتی نظریات مختلف در حوزه اندیشه دینی. (اکثریت اصلاح طلبان در زمره روشنفکران دینی هستند و خود ناقد قرائت سنتی از دین.) این که چه کسی مذهبی است یا چه کسی نیست و یا اینکه چه کسی در تفسیر نصوص دینی، نوگرا و چه کسی سنتی است، هیچ کدام شاخص مرزبندی میان اصلاح طلبان و ساختارشکنان رادیکال نیست. آن چه در این بحث مورد توجه می باشد، تفاوت دیدگاه این دو طیف در نسبت دین ورزی و سیاست ورزی است، آن هم در حوزه عمل. این همان اختلاف قدیمی میان «سکولارهای مسلمان» و «سکولارهای لائیک» است که در جریانات پس از انتخابات در قالب شعار «جمهوری اسلامی» و «جمهوری ایرانی» نمود پیدا کرد و موجب سوء استفاده حاکمیت از این اختلاف شد. (هرچند که تفسیر از شعار «جمهوری ایرانی» نیز بسیار متفاوت و متنوع بود.)

اصلاح طلبان از آن جا که سکولار هستند (والبته سکولارهای مسلمان)، با تفکیک نهاد دولت (State)‌ از نهاد دین (Church) موافقند اما بر نفوذ و حضور دین در عرصه اجتماعی تاکید دارند. این به معنای آن است که معتقدند نمی توان نهاد حکومت (Government) را از دین (Religion) جدا کرد. به اعتقاد ایشان در جامعه مذهبی ایران، انتظار محدود شدن دین در حوزه خصوصی افراد، انتظاری واقع بینانه نیست. حضور دین درعرصه های اجتماعی و تاثیر آن بر نهادهای مدنی امری اجتناب ناپذیر است. این حضور حتی در سیاست گذاری های عمومی و قانون گذاری نیز کاملا حس می شود. به باور اصلاح طلبان، حضور دین در عرصه اجتماعی نه تنها ایرادی ندارد که حتی مفید است. اما در تطبیق با سیستم های مدیریت جوامع امروزی، مکانیسم ورود دین در عرصه اجتماع و به تبع آن در عرصه سیاست، می بایست امری «دموکراتیک» و «عقلانی» باشد. یعنی با متدهای دموکراتیک انتخاب شود و دارای منشاء منطقی و عقلانی نیز باشد. این گونه، حکومت دینی از دید اصلاح طلبان و روشنفکران دینی، «حکومت دموکراتیک مردم دیندار» خواهد بود. حکومتی که در روش هیچ تفاوتی با سایر حکومت های دموکراتیک ندارد و تفاوتش در اهداف است نه در روش ها.

بسیاری از ساختارشکنان در برخورد با دین، نه فقط از موضع یک سکولار که از موضع یک فرد لائیک سخن می گویند. می توان ایشان را «سکولارهای لائیک» نامید. یعنی، نه تنها مدافع تفکیک نهاد دولت (State)‌ از نهاد دین (Church) هستند (مانند اصلاح طلبان) که معتقدند نهاد حکومت (Government) و عرصه اجتماعی نیز باید از دین (Religion) زدوده شود. این قطعا در مورد کشوری مانند ایران، یک موضع رادیکال و تندروانه است. ایشان در خوشبینانه ترین حالت، دین را در حوزه خصوصی افراد می پذیرند. حالت بدبینانه مربوط به طیفی از این ساختارشکنان رادیکال است که موضع «زد دینی» (و نه غیردینی) دارند. این طیف هیچ جایگاه و احترامی برای آیین اجتماعی و مراسم مذهبی مردم عامه قائل نیستند و با آن ها برخورد حذفی (و نه انتقادی) می کنند.

۳- موضوع سوم، موضوع رفتار و عملکرد در چارچوب «مرزهای ملی» است. این موضوع لزوما مربوط به فعالیت درون خاک کشور نیست. ممکن است کسی در خارج از کشور رفتاری در چارچوب مرزهای ملی داشته باشد. مشخصا می خواهیم درباره «حرکت های درون زا» سخن بگوییم. بحث بر سر نقش نیروهای خارجی یا سازمان های بین المللی و فراملی در تحولات داخلی است.

اصلاح طلبان فعلی و اصلاح طلبان قدیمی تر (مانند نیروهای ملی مذهبی) حساسیت ویژه ای بر رابطه با نقش نیروهای خارجی و بین المللی در تحولات داخلی دارند. اصلاح طلبان از یک سو به عنوان نیروهایی مدرن، همگرایی بین المللی در عصر جهانی شدن را تایید می کنند و از سویی دیگر از آن جا که نظام سیاسی ایران در حال گذار به دموکراسی می باشد و هنوز به مرحله تثبیت ساختار نرسیده، دخالت عوامل خارجی را در شکل دهی به این ساختار نوعی تهدید برای استقلال ملی تلقی می کنند. در این جا، تفاوت میان «حمایت معنوی» و «دخالت مستقیم» است.

حمایت معنوی از گسترش دموکراسی در کشورهای در حال توسعه، از جمله اعلام موضع رسمی در حمایت از دموکراسی خواهی در ایران و درخواست از مقامات ایرانی برای عمل در چارچوب معاهدات و کنوانسیون های بین المللی که به امضای ایران هم رسیده است، ناقض استقلال ملی نیست. همچنین حمایت رسانه ای و در اختیار قراردادن ابزار اطلاع رسانی و تریبون رسانه ای برای رساندن صدای مردم ایران به گوش جهانیان از جمله حمایت های معنوی به شمار می رود. اعتراض به نقض حقوق بشر و حمایت حقوقی از معترضان و مخالفان نیز در چارچوب اهداف بشردوستانه تلقی شده و دخالت در امور داخلی محسوب نمی شود.

در عوض درمیان ساختارشکنان گروه هایی هستند که بیش از حد استاندارد به نیروهای خارجی و بین المللی اعتماد دارند. (نگارنده هیچگاه از لفظ «وابستگی و وابسته بودن» برای اشاره به ساختارشکنان رادیکال استفاده نمی کند. این لفظی ابهام آمیز می باشد و در طول تاریخ معاصر بزرگترین حربه حکومت ها برای حذف مخالفانشان بوده است و انتساب آن به گروه های سیاسی مختلف جز ایجاد فضای تهمت و اتهام نتیجه ای در بر نخواهد داشت.) به این ترتیب، اعتماد بیش از حد به نیروهای خارجی، بعضا باعث شده است که برخی از گروه های رادیکال از حمایت مستقیم مالی و استخدام برخی نیروهای داخلی، اعمال تحریم های اقتصادی علیه مردم ایران و حتی حضور نیروهای نظامی برای رفع مشکل ایران، حمایت کنند. این مواضع، قطعا مواضعی رادیکال است و از لحاظ اصلاح طلبان تندروی محسوب می شود.

با این حال مرزبندی میان حمایت معنوی و دخالت مستقیم، چندان ساده و شفاف نیست و اصلاح طلبان ترجیح می دهند که در این زمینه با احتیاط بیشتری گام بردارند. ترجیح اصلاح طلبان، طراحی حرکت های درون زا و تکیه بر نیروهای مردمی است. حتی اگر فشار حاکمیت امکان هرگونه حضور مردمی را کاهش داده و سرکوب کند، بازهم گزینه دخالت مستقیم نیروهای خارجی گزینه ای مردود خواهد بود.

***

موضوعات سه گانه فوق را می توان به طور خلاصه میان سه طیف اصلی عرصه سیاسی ایران در جدول زیر مشاهده و مقایسه کرد:

جدول مقایسه سه طیف سیاسی در موضوعات قانونی، دینی و ملی

 

قانونی

دینی

ملی

محافظه کاری

حفظ ساختار خشک قانون و مخالفت با اصلاح قانون / دیدگاه حداقلی نسبت به قانون مداری و اعتقاد به فراقانونی بودن ولایت فقیه

مخالفت با سکولاریسم / اعتقاد به عدم تفکیک نهاد دولت از نهاد دین / اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه

رویکرد ایدئولوژیک در مواجهه با جهان بین الملل / ضدیت و تقابل با غرب / مخالفت با نظم نوین جهانی و جهانی شدن

اصلاح طلبی

اصلاح قانون درچارچوب قوانین معین /  تاکید بر محتوای قانون / تاکید بر اصلاح ساختار حقیقی نظام سیاسی

موسوم به سکولارهای مسلمان / اعتقاد به تفکیک «دولت» از «نهاد دین» / دفاع از حضور و نقش دین در عرصه اجتماعی ازجمله در پارلمان و «حکومت» به صورت دموکراتیک و عقلانی

رویکرد تنش زدایی / اعتقاد به همکاری های متقابل در چارچوب تعهدات بین المللی / همگرایی با پیوستن به سازمان های بین المللی و عضویت در کنوانسیون های بین المللی / اعتقاد به حرکت های سیاسی درون زا / تاکید بر استقلال ملی

ساختارشکنی (رادیکالیسم)

تغییر اساسی ساختار قانون و بازنویسی قانون اساسی جدید / تاکید بر شکل قانون / تاکید بر تغییر ساختار حقوقی نظام سیاسی

موسوم به سکولارهای لائیک / اعتقاد به تفکیک «دولت» و «حکومت» از دین و نهاد دین / مخالف با حضور دین در عرصه های اجتماعی

همکاری با سازمان های بین المللی و درخواست برای استفاده مستقیم از نیروهای بین المللی برای تاثیرگذاری در عرصه سیاست داخلی / اعتماد به نیروهای خارجی

* توضیح : در جدول فوق، دولت ترجمه State و حکومت ترجمه Government است و منظور از نهاد دین، کلیسا یا حوزه علمیه می باشد.

شخصی مانند مهندس توسلی وقتی انتقاداتی علیه «رادیکالیسم» و «تندروی» مطرح می کند، سخنانش ناظر بر این مرزبندی هاست نه آن چه خانم مهاجر، تندروی در طرح مطالبات و دفاع از حقوق شهروندی افراد می داند. دفاع از حقوق شهروندی، حد و مرزی ندارد و نسبت دادن تندروی یا کندروی به آن بی معناست. حتی طرح مطالبات و آرمان های بی حد و مرز در حوزه نظری از سوی روشنفکران، نویسندگان و دانشگاهیان هیچ گاه، تندروی و رادیکالیسم محسوب نمی شود. تندروی زمانی مطرح است که یک «نیروی سیاسی» بخواهد خارج از ساختارهای موجود و بدون توجه به «الزامات عمل»، مطالبات آرمانی خود را وارد معادلات سیاسی روزمره کند.

در ارتباط با مرزبندی های فوق مباحث بسیار زیادی می توان بیان کرد که برای جلوگیری از طولانی شدن یادداشت، در فرصتی دیگر بیان خواهد شد. اما دو نکته وجود دارد که ذکر آن ها ضروری است و پس از آن به «کارویژه دوگانه اصلاح طلبی» پرداخته می شود که پاسخی جدی برای رفع ابهام و ایراد خانم داوودی مهاجر است.

۱-  نمی توان گفت که هر فعال سیاسی یا هر گروه سیاسی مشخصا و دقیقا در یکی از این سه طیف قرار می گیرند. این بدان معناست که تنها برخی از گروه ها «محافظه کار تمام عیار» یا «اصلاح طلب تمام عیار» یا «ساختارشکن تمام عیار» هستند. بسیاری از افراد و گروه ها در موضوعات سه گانه فوق الذکر در چارچوب مشخص قرار نمی گیرند. مثلا ممکن است یک گروه در موضوع قانونی، اصلاح طلب باشد اما در موضوع دینی محافظه کار. یا ممکن است یک گروه در موضوع قانونی یا دینی، ساختارشکن باشد و در موضوع ملی، اصلاح طلب. این که در عرصه واقعیت برخی از این مرزبندی ها مغشوش است دلیلی بر نقص آن ها نیست. بلکه نشان دهنده آن است که وقتی در تحلیل ها از اصلاح طلب یا رادیکال بودن افراد و گروه ها سخن می گوییم باید به دقت بگوییم که به کدام یک از موضوعات سه گانه اشاره می کنیم.

۲- در برخی از یادداشت ها مشاهده می شود که «رفتار مسالمت آمیز» را به عنوان شاخص اصلاح طلبی معرفی می کنند. مبارزه مسالمت آمیز و شعار عدم خشونت، شاخص اصلاح طلبی نیست، بلکه ویژگی آن است. بدین معنا که رفتار اصلاح طلبان مطمئنا مسالمت آمیز است اما عکس آن صادق نخواهد بود. در میان محافظه کاران و یا ساختارشکنان بسیارند که در عمل مدافع رفتار مسالمت آمیز و غیرخشونت آمیز هستند. اما دلیل نمی شود که آن ها را اصلاح طلب بنامیم. مرزهایی که در این یادداشت تشریح شد، مربوط به اعتقادات و استراتژی ها هستند، نه مربوط به روش های مبارزه و تاکتیک ها.

پس به عقیده نگارنده آن دسته از ساختارشکنان رادیکال که تنها از این بابت که مخالف خشونت اند، خود را اصلاح طلب می نامند، در اشتباه هستند. «اصلاح طلب ساختارشکن» همانقدر متناقض است که «محافظه کار اصلاح طلب» (یا به تعبیری اصولگرای اصلاح طلب). مثل آن می ماند که بگوییم آن دسته از محافظه کاران که رفتار مسالمت آمیز با اصلاح طلبان دارند را «محافظه کار اصلاح طلب» می نامیم. شاخص خشونت، شاخص مرزبندی میان محافظه کاری، اصلاح طلبی و ساختارشکنی نیست. اصلاح طلبان، خشونت طلب نیستند اما هرکدام از دو طیف محافظه کار یا ساختارشکن می توانند خشونت طلب باشند یا نباشند.

اما نکته مهم در اینجاست که اگرچه ساختارشکنی و رادیکالیسم معادل خشونت ورزی نیست، اما قطعا مقدمه آن خواهد بود. معمولا در فضای رادیکال بستر مناسب برای اعمال خشونت فراهم می شود. اصلاح طلبی جنبشی ضدخشونت است چرا که در فضای خاکستری میان دو جبهه محافظه کاری و ساختار شکنی قرار گرفته است. بسترهای خشونت در دوجبهه محافظه کاری (برای حفظ وضع موجود به هر قیمت) و جبهه ساختارشکنی (برای تغییر وضع موجود به هر قیمت) به وجود می آید. منطقه میانی خاکستری اصلاح طلب در واقع حایل میان آن دو جبهه و «ضربه گیر» است. اصلاح طلبان بازدارنده خشونت هستند. بنابراین استراتژیست های افراطی هر دو طیف محافظه کاران و ساختارشکنان که برای «برخورد نهایی» برنامه ریزی می کنند سعی در حذف یا تضعیف اصلاح طلبی دارند.

 

مطالعه بیشتر:

برای مطالعه بشتر به لینک های ذیل سر بزنید

 

http://amaj.blogsky.com/1389/12/24/post-5

 

http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=14485

 

http://francula.blogspot.com/2005/04/blog-post_24.html

 

http://www.parsclubs.com/thread-56564.html

 

http://sajjad.ruhollah.org/?tag=%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%DB%8C

 

https://azadegi.com/tag/%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85

 

http://www.firooze.ir/article-fa-155.html

 

http://written-blood.blogspot.com/2010/11/blog-post_16.html

 

http://www.aftabir.com/articles/view/politics/iran/c1c1209375591_economic_iran_p1.php/%D8%AF%D9%88-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D9%88-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA

 

http://www.aftabir.com/articles/view/politics/iran/c1c1209041312_reformist_p1.php/%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7%D9%87

 

http://www.iranbalkan.net/view-4527.html    نسبت اسلام و رادیکالیسم            

http://www.kar-online.com/wp/?p=10176     مبدا این رادیکالیسم در کجاست؟

 

http://www.ebtekarnews.com/ebtekar/News.aspx?NID=39068   جنبش دانشجویی; عقلانیت انتقادی یا رادیکالیسم  

 

http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/-bdcb047aed.html

 

http://www.feirahi.ir/index.php?article=157    عقلانیت سنت فکری رادیکالیسم اسلامی(جمعیت فدائیان اسلام)

 

http://shiraz.pib.ir/114535/%D8%A7%D8%B2+%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85+%D8%AA%D8%A7+%D8%B3%DA%A9%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D9%85+!.html

 

http://abna.ir/data.asp?id=116982&lang=1   دیوبند ؛ از رادیکالیسم فعال تا فتواهای انفعالی       

 

 

http://www.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=81010&SearchText=%22%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A8%22رادیکالیسم اسلامی در ایران معاصر ؛ شهید نواب صفوی و جمعیت فدائیان اسلام

 

 

http://articleworld.persianblog.ir/post/66

 

http://www.iranembassy.pk/fa/political-section/104-about-pak/392-islam-pak.htmlرادیکالیسم اسلامی در پاکستان

 

 

 

 

 

منابع اصلی مقاله:

روزنامه کارگزاران

روزنامه رسالت

روزنامه شرق

http://fa.wikipedia.org

http://www.pajoohe.com

http://www.rasekhoon.net

http://ir4n.forum.st

http://www.ayande.ir

http://www.aftabir.com

http://sporghay.com

http://blog.1saoshyant.com

http://www.hawzah.net

نظرات 11 + ارسال نظر
فائزه چهارشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ق.ظ http://roz54.persianblog.ir

سلام
سال نو را به شما و خانواده محترمتان تبریک عرض میکنم
سالی پر از موفقیعت،سلامتی در کنار خانواده برای شما نازنین آرزو میکنم................
مثل همیشه مبحث فو ق العاده بود متشکرم

زیتون 3002 چهارشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ق.ظ http://zatun3002.persianblog.ir


فرقه مصباحیه :امسال سال ظهوراست
امام صادق:قائم درنوروزقیام میکند
نتیجه :فرقه مصباحیه کذاب است

امیر ثابت قدم چهارشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:08 ب.ظ http://www.sabetq1.blogfa.com


باسلام . وتبریک مجدد عید نوروز . گویا (پوپولیسم ) هم اصطلاحی از عوام فریبی باشد. موفق باشید.

امیر ثابت قدم پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 ق.ظ http://www.sabetq1.blogfa.com


بازهم سلام وتشکر . استفاد ه شد.

آرمین جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:40 ق.ظ http://armingashangeh.blogfa.com

بنام خدای دانا اهورامزدا
که زمین را آفرید-آسمان را آفرید-جهانیان را آفرید- و برای جهانیان شادی را آفرید.

اشوزرتشت با لبخند بدنیا آمد،بالبخند زندگی کرد و با لبخند درگزشت.

پیشاپیش فرخنده زادروز اشوزرتشت رو بر نیکان و پاکان هفت کشور زمین خجسته باد و شاد باش میگویم.

ما ایرانیان راستین در سالروز مرگ وی غمین نمی شویم ودر نبودش ، شیون و زاری نمی کنیم زیرا باور داریم که تلاش های او برای آن بود تا ما انسان ها شادی را که اهورای پاک پیش کش مان کرده پذیرا باشیم.

تارنمای من در مورد زادروز اشوزرتشت به روز میباشد و سپاسگزار هستم که به من سر میزنید و با دیدگاههای زیبایتان تارنمای من رو گل باران مینمایید.

هرکسی که این دعوت نامه را میخواند به تارنمای من دعوت است اما با نوشتن دیدگاه زیبای خود من را از حظور خود باخبر سازید.

[گل]

سما جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ http://neshaniekhoda.persianblog.ir

سلام
همه ی مردم دنیا این رو پذیرفتند که حق و باطل وجود داره و ربطی به رادیکالیست ها یا لیبرال ها نداره...آیا اگر مکتبی حق باشه باید به راحتی در کنار باطل به کارش ادامه بده ؟اینجوری هیچ موقع به هدفش نخواهد رسید...
به نظر من زندگی مسالمت آمیز حق در کنار باطل ،نمیگم امکان ،بلکه هیچ مفهومی نداره....

سعید جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ب.ظ http://antisabz.ir

تشکر برادر فتنه گر
درود بر موسوی یزید کافر

مهدی آنتی گرین شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ب.ظ http://www.mahdi2o3.blogfa.com

یک چنین اپوزیسیون دورویی داریم!
وقتی درباره اوضاع بحرین و لیبی و یمن و اردن صحبت می کنیم؛ می گویند: به دَرَک! حقشان است. در هشت سال جنگ تحمیلی کمک صدام کردند. بگذار همدیگر را بکشند و ...
بعد داد و فریاد راه می اندازند که چرا درباره اعتراضات در سوریه چیزی نمی گویید. سوریه ای که یکی از محورهای مقاومت است و در جنگ تحمیلی به ما کمک کرد.

وحید زایری یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ق.ظ http://goldoost1772.persianblog.ir/

سلام
سال خوبی داشته باشید . رادیکالیسم نحله و تفکر مخربی است و معمولا افراد رادیکال و تندرو پلی می شوند برای ترقی خودکامگانی که پشت آنها سنگر گرفته اند .
اصلاحات بسیار موثرتر است .

نسیمه دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ب.ظ http://www.tlooekhorshid.blogfa.com/

[گل][گل]



[گل][گل]ـــــــــــــــــــــ♥(*´•´*)¸.•*´¨)✿ ¸¸.•*´•.♥.•`*•.¸¸✿¸.•*¨)[گل][گل]
[گل][گل]ــــــــــــــــــ♥(*´•´*)[گل]
[گل][گل]ـــــــــــــi♥(*´•´*)[گل]فــرخنـده بـاد بــر همــگان مقــدم بهـــار
[گل][گل]ـــــــــــ♥(*´•´*)[گل]*نـــوروز , جــاودانــه تـریــن جشــن روزگار
[گل][گل]ــــــــi♥(*´•´*) [گل]
[گل][گل]ـــــــi♥(*´•´*)[گل]
[گل][گل]ــــــi♥(*´•´*)[گل]
[گل][گل]ـــــ♥(*´•´*)[گل]
[گل]♥(*´•´*)باسلام سلامتی سعادت خوشبختی و مـوفقیـت سفـره زندگیتان باد
[گل]♥(*´•´*)بهار عمر تـو خرم چو ماه فروردین.تـو را سعادت ودولت همیشه بادقرین
[گل][گل]ـــــ♥(*´•´*)[گل]
[گل][گل]ــــــi♥(*´•´*)[گل]
[گل][گل]ـــــــi♥(*´•´*)[گل]
[گل][گل]ــــــــi♥(*´•´*) [گل]
[گل][گل]ـــــــــــ♥(*´•´*)[گل]هــــــــر روزتــــــــــان نـــــوروز´
[گل][گل]ـــــــــــ♥(*´•´*)[گل]نــــــورزو تــــان مبــــــــــارک
[گل][گل]ـــــــــــــــــــــ♥(*´•´*)¸.•*´¨)✿ ¸¸.•*´•.♥.•`*•.¸¸✿¸.•*¨)[گل][گل]



[گل][گل]




[گل][گل]ـــــــــــــــــــــ♥(*´•´*)¸.•*´¨)✿ ¸¸.•*´•.♥.•`*•.¸¸✿¸.•*¨)[گل][گل]
[گل][گل]ــــــــــــــــــ♥(*´•´*)[گل]
[گل][گل]ـــــــــــــi♥(*´•´*)[گل]فــرخنـده بـاد بــر همــگان مقــدم بهـــار
[گل][گل]ـــــــــــ♥(*´•´*)[گل]*نـــوروز , جــاودانــه تـریــن جشــن روزگار
[گل][گل]ــــــــi♥(*´•´*) [گل]
[گل][گل]ـــــــi♥(*´•´*)[گل]
[گل][گل]ــــــi♥(*´•´*)[گل]
[گل][گل]ـــــ♥(*´•´*)[گل]
[گل]♥(*´•´*)باسلام سلامتی سعادت خوشبختی و مـوفقیـت سفـره زندگیتان باد
[گل]♥(*´•´*)بهار عمر تـو خرم چو ماه فروردین.تـو را سعادت ودولت همیشه بادقرین
[گل][گل]ـــــ♥(*´•´*)[گل]
[گل][گل]ــــــi♥(*´•´*)[گل]
[گل][گل]ـــــــi♥(*´•´*)[گل]
[گل][گل]ــــــــi♥(*´•´*) [گل]
[گل][گل]ـــــــــــ♥(*´•´*)[گل]هــــــــر روزتــــــــــان نـــــوروز´
[گل][گل]ـــــــــــ♥(*´•´*)[گل]نــــــورزو تــــان مبــــــــــارک
[گل][گل]ـــــــــــــــــــــ♥(*´•´*)¸.•*´¨)✿ ¸¸.•*´•.♥.•`*•.¸¸✿¸.•*¨)[گل][گل]

بیات سه‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:49 ق.ظ http://hsnbyt.blogfa.com

سال نو مبارک
امیدوارم سال خوبی داشته باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد