روش لاقیدانه نسبت به سیاست و خودداری از شرکت در جریان سیاسی، از داشتن مشی صریح سیاسی. این واژه از ریشه « پولوتیک» به معنای سیاست و پیشوند «آ» با مفهوم نفی ترکیب شده است . لا قیدی و بی اعتنایی نسبت به حیات سیاسی و احتراز از آن عمداً در رژیم های سرمایه داری بین توده های مردم رواج داده می شود (وقتی می گویم: « نظام های سرمایه داری» ممکن ذهنیت شما فقط به طرف غرب منحرف گردد اما کمی که فکر کنید خواهید فهمید که نظام سرمایه داری فقط در غرب نیست!) عدم شرکت در امور سیاسی و عدم توجه به حیات اجتماعی وسیاسی ناشی از آن است که زمامداران کشورهای سرمایه داری سعی می کنند با همه وسائل توده ها را در عقب ماندگی ایدوئولوژیک نگاهدارند. و توجه آن ها را از
مسائل میهن و اجتماع خود به مطالب به کلی فرعی و زندگی روزمره و مسائل شخصیمنحرف سازند.
یک علت دیگر:
آپولوتیسم یعنی لاقیدانه نسبت به سیاست همچنین سرخوردگی برخی اقشار از سیاست دول و احزاب و وعده های توخالی آنهاست. این روش همچنین از طریق اعمال فشار به شکل ممنوع کردن شرکت در سیاست برای اقشار خاص اجتماعی به زور اجرا می شود.
لاقیدی نسبت به سیاست و مسائل میهنی و طبقاتی و اجتماعی کاملا به سود محافل زمامدارمرتجع ضد خلقی است. زیرا طبقه ی زحمتکش جامعه را از نبرد به خاطرخواست های خود از مبارزه طبقاتی از شرکت در تعیین سرنوشت خود و ... دورمی کند!
در حقیقت نمی توان در جامعه زندگی کرد و در سیاست مداخله نداشت . عدم توجهبه امور سیاسی خود کمک به سیاست محافل حاکمه ضد خلقی است و عملا به یک سیاست مضر، به یک سیاست بد و به یک سیاست ارتجاعی مبدل می شود.
به عبارت بهتر
لا قیدی و بی اعتنایی نسبت به حیات سیاسی و احتراز از آن عمدا در رژیم های سرکوبگر و استبدادی در بین مردم رواج داده می شود. عدم شرکت در امور سیاسی یا شرکت اجباری در فعالیت های خاص وعدم توجه به حیات اجتماعی و سیاسی ناشی از آنست که زمامداران مرتجع سعی می کنند با همه وسایل مردم را در عقب ماندگی ایدیولوژیک نگاهدارند و توجه انها را از مسایل میهن و اجتماع خود به مطالب به کلی فرعی و زندگی روزمره و مسایل شخصی مثل غرق کردن در عقاید دینی و هزینه زندگی و گرانی منحرف سازند. یک علت دیگر آپولیتیسم سرخوردگی برخی اقشار از سیاست دولت و احزاب حاکم و وعده های تو خالی آنها و سپس عمل نکردن به آنهاست. این روش ،همچنین از طریق اعمال فشار به شکل ممنوع کردن شرکت در سیاست برای اقشار خاص اجتماعی به زور اجرا میشود. لا قیدی نسبت به سیاست و مسایل میهنی و طبقاتی و اجتماعی کاملا به سود محافل زمامدار مرتجع است. زیرا مردم را از نبرد به خاطر خواستهای خود، از مبارزه برای آزادی خود، از شرکت در تعیین سرنوشت خود دور میکند.
در حقیقت نمیتوان در جامعه زندگی کرد و در سیاست مداخله نداشت. عدم توجه به امور سیاسی خود کمک به محافل مستبد است و عملا به یک سیاست مضر و به یک سیاست ارتجاعی مبدل می شود.
این هم تعریف ویکی پدیاست
سیاست گریزی (Apolitism)، مفهومی است که ناظر بر لاقیدی در قبال سیاست و مسائل اجتماعی و میهنی، و خودداری از مشارکت در جریانات سیاسی و جلوگیری از اتخاذ مشی سیاسی شفاف است.
در عصر حاضر، بسیاری، مساله بیطرفی و عدم ورود در امور سیاسی را ناشی از عدم آموزش و آگاهی سیاسی میدانند و این مفهوم را بالذات اصیل نمیدانند.
بیطرفی در سیاست، در واقع برخلاف میهن دوستی و ایدئولوژی مذهبی است. زیرا، لازمه این دو، هدف و جهت داشتن در مسائل جامعه است که از دخالت فعال در عرصه سیاست جدا نیست، و چنین شخصی، نمیتواند از جریانات سیاسی فاصله بگیرد.
عده ای این عارضه حاصل از فقر تفکر میدانند توجه شما را به خواندن استدلال این گروه جلب می کنم
سیاست زدگی و فقرتفکر
دراین شب سیاهم گم گشته راه مقصود
از گوشه ی بیرون آی ای کوکب هدایت
حافظ
اکنون دیگر در زمانه ی زندگی می کنیم که آدمی کمتر و بسی کمتر می اندیشد و فراوان سخن می گوید؛ چونکه «تفکّر» دشوار است و راه آن پایان ناپذیر، خطرناک، بنیان برافکن و درد آفرین. آدمی امروزه در هرساحت که سخن می گوید آراء و نظریاتش کمتر از بن و پشتوانه خرد آب میخورد و بیشتراز سرچشمه های «هوس» «عادت وتقلید» و خصوصا «سیاست» مشحون و سیراب می گردد. عهد ما ، عهد «ابتذال» ، «غفلت» و نهایتا «ظلمت» است.
انسان امروزی در زیر حجاب های سنگین سیاست زدگی، روزمرگی، عادت، گله وار اندیشدن وتصمیم گرفتن، تحریف تاریخ وحقیقت، انعدام و ویرانی ارزشها با فروکاستن آنان به مدلهای سلیقه ها وشعارهای تهی و پوچ و بی اثر که از زندگی بی معنا و مبتذل منشاء می گیرد، اسارت در دهلیزهای تنگ و تاریک جهان تخصص ها و نابودی اراده چنان له و لگدمال گشته است که به قول هایدگر: فقط خدای می تواند مارا نجات دهد. اگر تقابل و دوگانگی شرق و غرب را نه یک دوگانگی جغرافیایی؛ بلکه چونان تغایر دونحوه ی تفکر و دو گونه ی حضور در عالم بدانیم به قول هگل تاریخ شرق، همان تاریخ «خوف» می شود که در برابر آن تاریخ غرب به مثابه تاریخ «عقل» قرار می گیرد. هگل نیز شرق را یک نحوه تفکر و نسبت با هستی می دید؛ اما نه تفکر از سنخ آنچه که در غرب رخ داده است که در آن انسان بنیاد همه چیز قرار می گیرد؛ بلکه تفکری که در آن انسان شرقی با یک مرجع مطلق تعهد می بندد. از همین جاست که خوف شکل می گیرد. لذا اگر معیار را تفکر غرب قرار دهیم شرق فلسفه سوز و بی تفکر و فاقد عقلانیت است. اکنون بشر در هر کجا دچار بحران وغربت است. حکم غرب و تاریخ آن روشن است. آدمی در ساحت تفکر غربی میداند که انسان فاوستی وخود بنیاد است، و به تاریخ خود بنیادانه(=سوبژیکتیویستی)اش نیز تذکر دارد. همین امر نیز او را بی خانمان و دربدر کرده است. . آدمی در ساحت شرقی تفکر اما بی نوای وغربت او را چه از سرتسلط و بسط تفکر سوبژیکتیویستی بدانیم که در پان استحاله شده وچه به سبب دوری از نحوه تفکر شرقی _که هر دو درست است_به تاریخ اش تذکر ندارد و مجالی برای پرسش نیست. از اینرو انسان بینوا و سرگشته ای عهد ما را می توان مخاطب این سخن هایدگر قرار داد که می گفت: اندیشه برانگیزترین امر درزمانه ی اندیشه برانگیز ما این است که ماهنوز فکر نمی کنیم . مارتین هایدگر، معنای تفکر چیست؟ ص 14
اگر قدری جزئی تر در اجمال مذکور تأمل نمائیم، باید بپرسیم چرا و به چه علل انسان دوره ی ما مهجور وبحران زده و ره گم کرده می باشد؟ و چنین به ابتذال گرفتار آمده است؟ به نظر می رسد که سیاست یکی از مهمترین سببی است که افق دید و بصیرت ما را مه آلود و تیره و تار نموده است. ناچارم همین جا تذکر دهم که رسانه که چونان زباله دانی است که در آن همه چیز از فراز و جایگاه حقیقی اش تهی و به زیر کشانیده می شود تا همگن و محدود به فهم و درک عوام گردد، مهم ترین عنصر جهان سیا ست است و قمار سیاست بر محور آن رمق می گیرد؛ انسان عهد ما نیز «انسان رسانه ی و انفورماتیک» که به خطا سعی دارد تمام خلا ها ی وجودش را از این طریق پر کند. آنچه این وجیزه با توجه به فضای فکری افغانستان می گوید این است که سیاست به عنوان یکی از مهم ترین و هولناک ترین وجه غفلت وجود ما مبدل گشته است. سیاست ما را از خانه ی ما (=تفکر) رانده و به مثابه اید ئولوژی کبری بر همه چیز مسخر و مسلط گشته است. هم آنجا که با فلسفه و فلاسفه سرو کارداریم، هم در جای که سراغ صنعت و تکنیک و تو سعه و عدالت می رویم ، یا آنجا که از چیزی می گریزیم و هم آنجا که راغب و مفتون چیزی می شویم درهمه جا معیار و ملاک ما سیاست است.
سیاست روحی است که مقّوم تمام کردوکار و آثاری است که در افعال سیاستمداران خودرا بروز و متجلّی می سازد، و امروزه تبدیل به جوهر فکر و مرکب قلم روشنفکران و جامعه ای فرهنگی ما شده است. سیاست یک نحوه نگاه به عالم و انسان است.
خوب است اینجا گزیده از سخنان سقراط درآپولوژی را مرور کنیم که در آن سقراط از نسبت انسان و سیاست می گوید:
... از اینرو آتنیان، من برای خود از خود دفاع نمی کنم بلکه در اندیشه شما هستم ... چه اگر مرا از میان بر دارید بآ سانی نخواهید توانست کسی پیدا کنید که مانند من از جانب خدا به یاری شهر شما فرستاده شده باشد ... مرا نیز خدا برای آن فرستاده است که همواره شما رابجنبانم و بر انگیزم و سر زنش کنم ... پس سخن مرا بپذیرید و مرا به حال خود و اگذارید. ولی گمان می کنم از سخن های من خواهید رنجید و چون کسی که از خواب خوش بیدارش کرده باشد بر آشفته خواهید شد و مطابق آرزوی آناتوس بی پروا مرا خواهید کشت و دوباره به خواب سنگین فرو خواهید رفت مگر آنکه خدا بر شما رحم آورد و برای بیدار کردن شما کسی دیگر بفرستد ... کاری که من می کنم کاری بشری نیست. زیرا چگونه ممکن است آدمیزاده ای سالهای دراز به خانه و زندگی شخصی خود پشت کند و شب و روز در اندیشه ی رهای هموطنان خود باشد و بدین منظور سر در پی یکایک شما بگذارد و چون پدر یا برادری مهتر با شما گفت و گو کند ... شاید به نظر بعضی از شما بی معنی بیاید که من با یکا یک مردمان گفت وگو می کنم و بدین سان خود را به رنج می افکنم و لی آن مایه دلیری را ندارم ک درانجمنها بر پای خیزم و دولت را راهنمای کنم. آنکه مرا از این کار بازداشته همان ندای درونی وخدای است ... همان ندای درونی که همواره مرا از مداخله در کارهای سیاسی منع کرده، وچون نیک می اندیشم می بینم حق به جانب او بوده است. زیرا شما آتنیان میدانید که اگر من در کارهای دولتی شرکت می کردم سالها پیش نابود شده بودم بی آنکه به خود یا شما سودی رسانده باشم. آتنیان از سخن راست مرنجید.هر کس در صدد بر آید که شما یا قومی دیگر را از کارهای خلاف عدالت و قانون بازدارد زنده نمی ماند، بی آنکه بخواهد براستی در راه حق وعدالت نبرد کند و با این همه زمانی پر هرچند کوتاه زنده بماند، ناگزیراست دور ازچشم مردم بسر برد و ازکارهای سیا سی برکنار بماند ... کسی چون من که در برابرهیچ آفریده ای از بیم جان به کار خلاف عدالت تن در نمی دهد اگر گام درمیدان سیاست می نهاد بزودی هلاک می شد. ،( آپولوژی ،30/31/32.)
در این فراز سقراط در حقیقت از نابودی انسان سخن می گوید. سقراط با سیاست به عنوان یک روحیه آشناست و میداند که چگونه در سیاست می پوسد. و چون از ذات آن آگاه است، از آن می گریزد. عزلت و خلوت سقراط برای حراست و پاسداری از روان آدمی و پرداختن به خویشتن متعالی است. صیانت و حساسیت نسبت ذات آدمی است که او را در میان دیگران می کشاند تا با تک تک آنان به گفت و گو بپردازد. او دیگران را چون خود می پنداشت. در خلوت و جلوت در جستجوی خویش بود. سقراط درد خود شناسی داشت، او می دید که چگونه سیاست ذات آدمی را به نابودی می کشاند؛ لذا همواره هراسناک و خوفناک ازآن به سرمی برد.ما جرای سقراط سخنی رادر ذهن ما تداعی می کند که بر در معبد دلفی نوشته شده بود : خودرا بشناس.
این خود همان ذات آدمی است که در درون خود «طلب حقیقت» را نهفته دارد. ذات آدمی عین طلب حقیقت است. «خودرابشناس» باز گشت به این ذات و عبور دادن و پیراستن آن از هرچیزی است که حجاب و مایه ی فراموشی این طلب می گردد. شناخت در این جا تقشیر و کشف ذات و خود آدمی است. میدانیم که معرفت در تفکر سقراط عین عمل است. این همپیوندی میان معرفت و عمل چیزی است که پرسش را در انسان بیدار می کند و پرسش همان کاتارسیس است. سیاست در دوره جدید عین فراموشی و نابودشدن ذات آدمی است. تنها چیزی که در سیاست هردم نابود و لگد مال می شود ذات آدمی و خاموش شدن و به استتار رفتن این طلب در پرسش ها خواسته های سراسر متصنّع و دروغین است. پس چگونه می توان از ذات سیاست رها گشت؟ رهای ازسیاست با آگاهی از ذات و «ماهیّت» آن میسر و محقق می شود. درست بدان جهت که می خواهیم از دام سیاست رها شویم، باید بدان عمیقا اندیشید. در سیاست زدگی تفکر به یغما می رود. تفکردرآن محجوب و مکتوم می گردد. بدینسان «تذکّر به حقیقت» که بر بنیاد تفکر و پرسش پا می گیرد، نیز جای خود را به غفلت می سپارد. سیاست بی بنیاد نیست و ذات و بن پایه آن «قدرت» و بدست آوردن آن می باشد. از سوی «قدرت» خود مرجع مشروعیت خود است. پس هر راهی که به قدرت منتهی شود مباح خواهد بود. ما از چنین فضای تغذیه مینماییم و در چنین معبدی در پیشگاه خدای سیاست خواهان توسعه و سلامت فرهنگ ایم. از اینرو همه ابعاد درون و برون ما اجتماعی و بهتر بگوییم گله ای شده است. برای روشنفکر ما چیزی بنام فربه تراز ایدئولوژی وجود ندارد تا نجات او در آن باشد. و تفکر روشنفکران مخلوطی است که شرق وغرب، آسمان وزمین، مینوی وناسوتی، کهنه ونو، فلسفه وسفسطه، دینداری وبی دینی، اخلاق وضد اخلاق، عقل وشهوت، دین و الحاد، هندوئیسم و میسحیت، پانته ایسم و توحید، زنانگی و مردانگی، وتاریخ، فزیک، طب، هنر و ادبیات، زبان، سیاست، حقوق، فقه، عرفان و... همه را یکجا به هم آشتی می دهد. روشنفکران با این سرگشتگی و ابتذال در عین حال روح مردمان و فرهنگ شان را نیز به تصویر می کشد.. آشفتگی و سر خوردگی آنان نماد استیلای نکبت و روزمرگی برمردمان است. تا آنجا که به افغانستان مربوط می شود سیاست چونان بر ما غلبه کرده است که سعی می کنیم هر قفلی را با کلید سیاست بگشاییم. انسان در«تفکّر و پرسش» خانه دارد و تنها با تفکر می توان از جهل و سیاست آزاد شد و هم نشین حقیقت گشت.
ما با واقعیت سرو کا داریم تا بدانیم چگونه واقعیت ها رخ می دهد، نسبت واقعیت ها با همدیگرچیست؟ مشی وعقایید سیاستمداران چگونه واقعیت ها را تغییر می دهد، کجا واقعیت ها با هم می جنگند و در کدام موقع با هم آشتی می کنند، واقعیت ها از کدام نوع اند و... . سبب یابی و پرسش های ، متکی و محدود به عوامل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، قومی، حزبی و... می باشد، این همه اما به ظاهر ماجرا مربوط است. گرچه رخدادهای بیرونی ازذات و منشا شان سرچشمه می گیرند؛ اما ذات و ماهیت هر چیزهمواره خودرا پنهان میدارد و به آسانی بدست نمی آید. ذهن و ضمیر همه ما را سیاست پوشانده است. حقیقت از ما روی بر تافته است ما به آن نمی اندیشیم. این است حوالت ما که باید به آن تذکر یافت. تعّوذ و تصوّن به «تفکّر» تنها راه فراروی ماست. سزد که کوکب هدایت را از گوشه تفکر انتظارکشیم.
خب دوست دیگری برداشت نادرست را حاصل این پدیده و آفت می داند
برداشت نادرست از سیاست و سیاست زدگی!
هر چند براساس تعریف ارائه شده موضوع سیاست در تمام شئونات زندگی اجتماعی و فردی دخیل می باشد. در واقع نفس زیستن بصورت جمعی و فردی بگونه ای است که مرتبط با مولفه های بسیاری است. یکی از این مولفه ها " سیاست " می باشد. زندگی بدون سیاست نه تنها یک تصور انتزاعی بشمار می آید، بلکه غیر ممکن به نظر می رسد. همزمان با رشد زندگی جمعی و پیشرفت جوامع، ارتقاء انتظارات و ایده های فردی نیز افزایش می یابد. مسئله سیاست، هم مانند بسیاری از فاکت های دیگر فراگیرتر و جدی تر از گذشته مطرح می باشند. بطور مثال می توان یک کارخانه تولیدی را فرض نمود که ایجاد چنین کار خانه ای، بکار گماشتن افراد در آن در عرصه های مدیریتی و اجرایی و کارگری، تولید کالا
و بازاریابی برای کالای تولید شده به عوامل و زمینه های مختلف وابسته می باشد، هم چنین نیازمند به دانش و معلومات گوناگون است. در این میان مسئله سیاست هم به میان خواهد آمد. نوع سیاست اجرایی حکومت، ساختار نظام اقتصادی، تعامل میان بازار و جامعه از یک سوی و برنامه و توانایی کارخانه در تولید کالای مورد نظر و ارزیابی منافع موجود، از جانب دیگر به هم وابسته می باشند. بنابر این " سیاست " بخش انفکاک ناپذیر از زندگی بوده و مجرد از نگرش و روش های فرد و جامعه نیست . اما این عمومیت یافتن یا اهمیت داشتن موضوع سیاست، هرگز به مفهوم بی قاعدگی آن نیست. باید میان دو مفهوم و تلقی از سیاست تفاوت قایل گردید. آنچه که تاکنون گفته آمد مفهوم عمومی سیاست بود. ولی بخش دیگر آن سیاست به مفهوم خاص است که با اداره کشور و نظام سیاسی ارتباط پیدا می نماید. در این بخش، سیاست بصورت تخصصی و بوسیله کسانی دانش و مهارت لازم را در آن راستا دارند پیش برده می شود. چنین تفکیکی میان سیاست که از آن می توان زیر مجموعه هایی بیشتری را بدست آورد خود نشانه رشد و توسعه اجتماعی و فرهنگی جامعه محسوب می گردد. در جوامع رشد یافته و سازمان یافته حدو مرزها، دایره ها و خطوط مسایل و موضوعات کاملا تعریف شده و مشخص می باشد. افراد جامعه نیز خود را ملزم به رعایت آن میدانند. مسئله تداخل و تشبث نابجا در امور یکدیگر و مسایلی که بدان ارتباط وجود ندارد یا صورت نمی گیرد و یا به ندرت پیش می آید. اما در جهت مخالف آن، در جوامع عدم توسعه یافته به دلیل فقدان آگاهی و درک لازم، مسایل و موضوعات مطروحه از تعریف روشن برخوردار نمی باشند. چیزی بنام حد و مرز، خطوط و دایره ها برسمیت شناخته نمی شود. یک فرد بجای همه فکر می کند، تصمیم می گیرد و عمل می نماید. همینگونه جمع نیز سلیقه، ذوق، انتظارات، خواست های فرد را بیان داشته و درباره آن تصمیم می گیرد. تداخل در امور، تشبث در امور یکدیگر یک امتیاز و جنبه مثبت و فعال تلقی می شود. بسیاری از مسایل و موضوعات درست یا نادرست تعمیم می یابند ویا بکلی فراموش می شوند. یکی از مواردی که می توان برای تمایز بخشیدن میان جامعه توسعه یافته و توسعه نیافته بدان اشاره داشت موضوع " سیاست " می باشد. سیاست به مفهوم کلان و گسترده آن در جوامع پیشرفته، از پشتوانه، انگیزه و درک بالای اجتماعی برخوردار می باشد. یعنی همه مردم نسبت به سرنوشت مشترک شان دارای احساس بوده و خود را ملزم به رعایت نکات مورد ضرورت آن میدانند. یعنی مشترکات متعددی است که در اثر آگاهی از آن میان قشرهای مختلف جامعه پیوند ایجاد شده است. این پیوندها در فرجام سرنوشت و بافت زندگی جمعی شان را در قالب " ملت " واحد رقم زده است. در رابطه با مفهوم اخص سیاست، بازهم جامعه ضمن اینکه دغدغه و توجه لازم را نسبت به حکومت و عملکرد هایش دارد اما این توجه هرگز به افراط کشانیده نمی شود. یعنی میان موضوعات مختلف کشور، فاصله ها و تمایزات در نظر گرفته می شود. هیچ وقت انتظار ندارند که از درخت سیب، زردالو بچینند. از حساسیت های بی مورد و تداخل امور در یکدیگر پرهیز می شود. میان دولتمردان و جامعه نوعی اعتماد و جود دارد. این اعتماد در فضای کاملا شفاف بوجود آمده است. برنامه ها و عملکرد های حکومت در عرصه های مختلف،از آفت سیاست گرایی و یا سیاست زدگی مصئون می باشد. جامعه نیز هرچیز را از زاویه نگرش خود آن می نگرد، برای همه مسایل دلایل و زمینه های سیاسی تصور نمی نماید. بطور مثال طرحی که برای رونق و تقویت زراعت از سوی وزارت زراعت پیشکش می شود، ارزیابی این طرح فقط از نگاه تخصصی آن صورت می گیرد. جناح بندی ها و تضاد منافع گروههای کوچک و یا افراد بر منافع کلان ملی سایه نمی افگند. اما در جوامع عقب مانده متاسفانه مسئله نگرش و روش های افراطی و تفریطی بوفور صورت می گیرد. خطوط و مرزهای مسایل اجتماعی و سیاسی از هم تفکیک نمی گردند. نوعی از بی اعتمادی شدید میان مردم از یک سوی و میان مردم و حکومت از سوی دیگر وجود دارد. اجرای موفقانه یا ناکام ماندن یک طرح می تواند تفسیر ها و برداشت های کاملا سیاسی و جهت دار را بخود بگیرد. سایه سیاست، آن هم از زاویه خشونت بار آن بر همه چیز مستولی است. بطور مثال ایجاد مکتب و یا شفاخانه در یک نقطه یا یک ناحیه، به شدت حساسیت و موضع گیری منفی دیگر نواحی و مناطق را بر می انگیزد. هم چنین پاسخ یک مسئول به یک ارباب رجوع بستگی به آن خواهد داشت که ارباب رجوع به کدام تبار، زبان، منطقه، گروه و ... تعلق داشته باشد. هر آنچه تا بدینجا گفته آمد می توان عینیت آن را در افغانستان تبارزیافته دید. متاسفانه یکی از پدیده های شوم و ناگوار در افغانستان همه گیر شدن سیاست در عرصه ها و زمینه های مختلف است. یعنی رنگ سیاست بر همه مسایل و موضوعات زده می شود. چیزی به غیر از سیاست در این جامعه نمی توان یافت . حتی در میان اعضای یک خانواده نیز برخی از مناسبات و تعامل ها بر محور سیاست می چرخد. تفاسیر از رویداد های جاری داده می شود همه رنگ سیاسی بخود دارند. همانطور که گفته شد، بکار بردن واژه سیاست در این مورد هرگز به مفهوم سیاست تعریف شده و مبتنی بر دایره کلان ملی نمی باشد. هم چنین سیاست به مفهوم خاص آن در اداره امور جامعه و کشور نیز، دچار آفت زدگی گردیده است. با نگاهی کوتاه به وضعیت جاری و دیدگاههای که در جامعه و حکومت حکم فرما است می توان آفت زدگی سیاست را بخوبی مشاهده نمود. بدون شک این پدیده می تواند نتایج خطرناک وغیر مفیدی را در پی داشته باشد. اینکه همگان خود را نخبه سیاسی بپندارند، در همه مسایل بصورت جدی نظر بدهند و نظر خود را هم اعمال گردانند، تمایز ها و تفاریق نیز بر اساس نگرش چنین سیاسی مبتنی باشد آیا سرنوشت کشور به فاجعه منجر نخواهد شد؟ واقعیت های موجود گواهی میدهند که چنین سیاست زدگی می تواند موجب تباهی جامعه و ناکار آمدی حکومت گردد. در اینجا می توان به نمونه های مختلف اشاره داشت که چگونه آنان را فقط از عینک سیاست می نگرند و در برابر آن اتخاذ موضع می شود. در عرصه بازسازی، اگر در جایی و منطقه ای پیشرفتی و حرکتی مشاهده شود، تبصره همه اینست که به فلان جهت سیاسی این منطقه از نعمت بازسازی برخوردار گردیده است و فلان منطقه محروم مانده است. از جانب دیگر، اختصاص یافتن بودجه برای بازسازی در حکومت نیز تابع همین نوع نگرش ها است. یعنی مقامات مسئول با دخالت انگیزه های سیاسی که ریشه در تمامیت خواهی قومی و زبانی دارد سعی دارند که جریان بازسازی را از برخی مناطق تغییر داده به مناطق مورد نظر خود سوق دهد. یا در امر استفاده از بورسیه های تحصیلی، متاسفانه سیاست زدگی به شدت وجود دارد. این سیاست زدگی در قالب قوم گرایی و زبان گرایی خود را نمایان ساخته است. طبقه بندی استفاده از بورسیه ها در کشور های مختلف مطابق به نگرش های غیراصولی صورت می گیرد. این نفی اصول دقیقا از انگیزه های سیاست آفت زده سرچشمه می گیرد. یا در مورد مسئله انتخابات، تصویب قوانین و....، فضای سیاسی کشور آن چنان پر التهاب است و داوری های معطوف به پیش فرض هاست که بوضوح آفت زدگی سیاست را می توان دریافت نمود. زیرا هر طیفی موضوع را فقط از منظر و چشم انداز خود می بیند، منافع کلان ملی جایگاه و ارزش لازم را دارا نمی باشد. بنابر این اگر چنین روحیه ای را برای زندگی فردای خود حفظ نماییم بسیار مشکل به نظر می رسد که در رسیدن به اهداف خود توفیقی داشته باشیم. بایستی میان مسایل سیاسی و غیرسیاسی تفکیک قایل گردید. حد و مرز مسایل را از یکدیگر باز شناخت. هم حکومت و هم جامعه خود را ملزم به رعایت منافع ملی کشور بدانند. اگر جامعه بر اثر درک و بینیش خود به برنامه ای رای مثبت داد، زمامداران خود را ملزم به اجرای خواست مردم باشد. مرزبندی های قومی، سمتی، زبانی و... را در اجرای امور دخالت ندهند. آنچه در طی چند سال گذشته کشور را بسوی تباهی سوق داد و فضای بی اعتمادی را گسترش داد، آفت زدگی سیاسی و سیاست زدگی همه چیز می باشد. یکی از راههای تقویت صلح و امنیت روحی و اجتماعی اینست که برای سیاست یک مفهوم دقیقی را تعریف نماییم و در هر دو عرصه " عمومی و خصوصی " حد و مرز ها رعایت گردد. همه چیز را به سیاست بیمار و نفاق آلود پیوند نزنیم. بدون شک حکومت در این زمینه مسئولیت مستقیم و مهمی را بر عهده دارد. تا هنگامی که زمامداران نسبت به زدودن پدیده شوم آفت زدگی سیاست و یا عمومی شدن آن بصورت جدی و قاطع تصمیم گیری ننماید و وارد میدان نگردد، دست یافتن به اهداف فرضی مشکل خواهد بود. فضای تنش آلود هم چنان باقی خواهد ماند. نگرانی ها و تشویش های فردی و اجتماعی نسبت به زندگی و آینده هم چنان پای برجای باقی خواهد ماند. این حکومت است که با ایجاد فضای مناسب روند سیاست زدگی را کاهش بخشد. مثلا با ایجاد زمینه های شغلی و زدودن فقر و بیکاری و برنامه ارتقاء بخشی آگاهی عمومی طی یک برنامه دقیق هرچند طولانی مدت،زمینه بروز آفت زدگی سیاسی را در جامعه از بین ببرد.
اما آثار این پدیده بر روی جامعه چیست؟ توجه شما را به خواندن این قسمت مقاله جلب می کنم
دردسرهای سیاست زدگی و سیاست گریزی مردم
۱۰سال پیش و در چنین روزهایی تب و تاب سیاست ورزی چنان داغ بود که از انجمن های دانشجویی گرفته تا روزنامه نگاران و NGOهای مختلف، همگی هوس سیاست در سر داشتند و در قامت احزاب سیاسی به انجام کار ویژه های حزبی می پرداختند. تقریبا تمامی گروه های اجتماعی فوق علاقه داشتند تا با حضور مستقیم در انتخابات به حمایت از کاندیدایی خاص پرداخته و یا حتی فهرست انتخاباتی منتشر نمایند. امروز اما پس از گذشت یک دهه از آن فضای سیاست زده، گویی جریانی معکوس در حال شکل گیری است. این بار این احزاب سیاسی هستند که در فضای سیاست گریز فعلی هوس فعالیت اجتماعی را در سر می پرورانند. در زیر تیترهایی چون «تغییر استراتژی»، «بازگشت به جامعه»، «پایان انتخابات»، «پایان سیاست ورزی»، «تقدم فعالیت فرهنگی»، «فرهنگ سازی» و غیره، برخی از فعالان سیاسی اصلاح طلب به دنبال راه حلی برای مواجهه با سیاست گریزی مردم می گردند. بی تفاوتی و انفعال مردم در فعالیت های سیاسی بیشتر از همه و حداقل در ظاهر به اصلاح طلبان آسیب رسانده است. از آنجا که پایگاه اجتماعی و کف رای محافظه کاران ایران تقریبا ثابت است، هرگونه کاهش مشارکت در انتخابات به منزله کاهش آرای اصلاح طلبان به شمار می آید. این گونه است که در برخی تحلیل ها این تحریم کنندگان انتخابات و مردم منفعل هستند که مهم ترین رقیب اصلاح طلبان ارزیابی می شوند و نه محافظه کاران و اصولگرایان. چنین تحلیلی گاه فعالان سیاسی و سران اصلاح طلب را از سر استیصال به ارائه راه حل هایی رهنمون می کند که خود بیشتر به تضعیف موقعیت و جایگاه ایشان دامن خواهد زد؛ راه حل هایی که معمولا در آغاز با فروکاستن ها و تقلیل فعالیت ها آغاز می شود و در انتها به بی هویتی و از دست دادن جایگاه سیاسی و اجتماعی آنها ختم می گردد. در این میان شاید دو راه بیشتر به چشم آید:
۱) فروکاستن حزب به NGO یا بنگاه اقتصادی
۲) اتخاذ سیاست های عامه پسند. از آنجا که پیش از این درباره عوام گرایی و اتخاذ سیاست های پوپولیستی بارها سخن گفته شده، در این مجال تنها به بررسی راه حل اول پرداخته می شود.
● فروکاستن حزب به NGO
فروکاستن NGO به حزب و فرو کاستن حزب به NGO، هردو، تقلیل جایگاه این دو نهاد اجتماعی است. احزاب شاید بتوانند در کنار برنامه های سیاسی خود برنامه های فرهنگی و اجتماعی نیز داشته باشند و این نیز البته برای تقویت پایگاه اجتماعی و در راستای برنامه سیاسی شان خواهد بود. اما آیا حزبی می تواند سیاست ورزی را رها کند؟ شاید پاسخ به این سوال بدیهی به نظر رسد اما واقعیات روزمره و بن بست ها و ناکامی های سیاسی باعث شده است که اندیشه «تعطیل سیاست» به طور جدی در اذهان برخی از فعالان سیاسی مطرح باشد. چه در میان آنها که از سکوت و تعلیق سیاست ورزی سخن می گویند و چه در میان آنها که به دنبال جایگزین های فرهنگی و اجتماعی و یا حتی اقتصادی می گردند. آلترناتیو و جایگزین یک برنامه سیاسی تنها می تواند یک برنامه سیاسی دیگر باشد و نه یک برنامه «فرهنگی اجتماعی هنری ورزشی». اهمیت این جمله زمانی آشکار می شود که بدانیم برخی از فعالان سیاسی با این استدلال که در شرایط فعلی امکان سیاست ورزی وجود ندارد، پیشنهاد می کنند که برای تقویت جامعه مدنی (!) و برای آگاهی بخشی و فرهنگ سازی، باید برنامه های فرهنگی – اجتماعی را در دستور کار قرار داد. برخی دیگر حتی فراتر رفته با این توجیه که توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی مقدم است، پیشنهاد ایجاد بنگاه های اقتصادی را طرح می کنند آن هم برای تقویت بخش خصوصی به عنوان پایگاه طبقه متوسط دموکراسی خواه (!). آیا این برنامه ها و پیشنهادات چیزی جز فرافکنی و فرار از واقعیت نیست؟ آیا جز این نیست که چون ما نتوانستیم برنامه های سیاسی خود را با موفقیت به اتمام برسانیم، از روی یأس و انفعال تنها به دنبال توجیه شکست می گردیم؟ آیا جز این نیست که چون پایگاه اجتماعی خود را به دلیل ناتوانی در اعلام شفاف اهداف و برنامه های سیاسی به مردم از دست دادیم، به دنبال راهکارهای مصنوعی و عوام پسند برای جذب توده ها می گردیم؟
● مخدوش شدن هدف
برنامه ها و استراتژی های سیاسی معطوف به یک هدف معین سیاسی طراحی می شوند. اصلاحات تا این زمان یک هدف عینی، کمی و مشخص داشت و آن هدف چیزی نبود جز پیروزی در انتخابات. در واقع دستیابی به این هدف (سنگر) عینی می توانست راه نیروهای اصلاح طلب را برای رسیدن به سایر اهداف بزرگ تر و کیفی هموار سازد. مسئله دقیقا در دیدن انتخابات به عنوان یک «هدف» بود و نه به عنوان یک «وسیله» یا «تاکتیک» و چون «انتخابات» هدف بود هرگونه مخدوش شدن یا محو تصویر این هدف در ذهن می توانست تمامی نیروها را دچار سردرگمی ساخته و تمام برنامه های سیاسی را که حول انتخابات تدوین شده بود برهم زند. محافظه کاران البته بر این امر واقف بودند که هدف را نشانه رفتند. سطح انتخابات را به صورت علنی و عمدی تا حدی تنزل دادند تا اصلاح طلبان و نیروهای اجتماعی شان را دچار یک بی هدفی مزمن سازند. در پس این بی برنامگی اگر نیرو های سیاسی توانایی هدف گذاری جدید نداشته باشند، به استیصال و فرافکنی در می افتند. این گونه شاید ترجیح دهند که به دنبال برنامه های فرهنگی، هنری، ورزشی و یا اقتصادی بروند. آفت دیگر بی هدفی اما خیالبافی است که برخی از گروه های تندرو و رادیکال دچار آن شده اند. آنها اهدافی را در ذهن ترسیم می کنند که اساسا امکان دستیابی به آن به لحاظ امکانات و توانایی ها وجود ندارد و این البته آفت بدتری است. آنها تنها کاری که انجام دادند این بود که بگویند انتخابات هدف نیست و این گونه از شرکت در انتخابات پرهیز کردند. اما آیا هدف عینی، کمی و میان مدت دیگری ترسیم کردند؟ در واقع آنها پشت یک سری اهداف کیفی و شعاری پنهان شدند و بی هدفی را هدف قرار دادند.
پس وقتی هدفی عینی را طراحی نکرده اند چگونه می توانند برای هدفی که مبهم است برنامه اجرایی اعلام کنند؟ درنتیجه تنها برنامه سیاسی که اعلام کرده اند عدم شرکت در انتخابات بود و این یعنی اینکه بی برنامگی را برنامه خود قرار دادند. بی عملی، یک عمل سیاسی نیست و این نقض غرض و به معنی انفعال بود. هنگامی که پیروزی در انتخابات به مثابه یک هدف زیر سوال رفت، در بین گروه های سیاسی سه گونه واکنش رخ داد: گروه اول همچنان انتخابات را با موضع شرکت بلاشرط هدف قرار داده و برنامه های سیاسی را در چارچوب فعالیت های انتخاباتی اما این بار با علم به عدم پیروزی در انتخابات ادامه دادند. گروه دوم با علم به مخدوش شدن اصل انتخابات، از آنجا که هدف عینی و میان مدت دیگری در ذهن نداشتند به تعطیلی سیاست ورزی و جایگزینی برنامه های فرهنگی ـ اجتماعی به جای برنامه سیاسی فکر می کنند. گروه سوم خیال پردازان رادیکال هستند که ناتوان از طراحی و اعلام اهداف عینی، با کلی گویی و طرح اهداف مبهم و شعاری، بی برنامگی را برنامه قرار داده و به انفعال دامن زده اند.
راه چهارم: هیچکدام از سه گروه فوق توفیق ترسیم یک هدف عینی و کمی جدید و ارائه یک برنامه سیاسی جایگزین برای رسیدن به آن را نداشته اند. نه خیال پردازی راه حل خروج از بن بست کنونی است و نه ترک سیاست ورزی و نه شرکت بلاشرط در انتخابات. به نظر می رسد به عنوان راه چهارم، انتخابات همچنان می تواند به عنوان هدف عینی تلقی شود اما برنامه سیاسی معطوف به آن لزوما شامل شرکت در انتخابات نمی شود. راه چهارم هیچ کدام از ضعف های سه راه پیشین را ندارد؛ نه مانند گروه اول از موضع ضعف عمل می کند، نه مانند گروه دوم بی هدف است و نه مانند گروه سوم بی برنامه است. راه چهارم همچنان در مسیر اصلاح طلبی قرار دارد؛ همچنان حزب را به مثابه یک حزب سیاسی می پسندد و نه یک NGO یا بنگاه اقتصادی؛ همچنان به دنبال سیاست ورزی و تدوین برنامه سیاسی است؛ همچنان نقطه مواجهه با حاکمیت را انتخابات می داند. این گونه است که می توان هم هدف عینی داشت و هم برنامه سیاسی و اجرایی. سردرگمی های موجود بین نیروهای سیاسی در ترسیم اهداف عینی و برنامه های اجرایی ناشی از دردسرهای سیاست زدگی و سیاست گریزی مردم بود. شاید بخشی از سیاست گریزی مردم ناشی از عملکرد اصلاح طلبان بوده باشد. اما قطعا بخشی نیز به خصوصیات رفتاری مردم و بخشی دیگر نیز به عملکرد اپوزیسیونی رادیکال باز می گردد که منافع شان از ابتدا خارج از چارچوب اصلاح طلبی قرار داشت. سیاست زدگی و سیاست گریزی هردو به یک اندازه خطرناکند. بدتر آن است که نیروهای اجتماعی و نهادهای جامعه مدنی تحت تاثیر جو سیاسی دست به تغییراتی در برنامه های خود زنند که در نهایت ممکن است به انحراف آنها از مسیر اصلی و جایگاهشان منجر شود.
راه برون رفت از این آفت و روش درمان آن چیست؟
سیاست زدگی، آزاد اندیشی و تعامل علمی
سیاست
زدگی درجامعه محصول شرایطی است که نوعی ناهنجاری ارگانیک در ساختار سیاسی رخ می دهد. به این شکل که سیاست اولی یا high politic از حوزه تخصصی به حوزه عمومی وارد شده و
حتی گاهی در سیستم سیاسی اختلال ایجاد می کند و
سیاست سفلی
یا low politic مورد اغفال واقع شده و نظام سیاسی با
بحران ناکارآمدی روبه رو می شود.
این اختلال
سیستمی هم به سیاست لطمه می زند و هم حوزه فرهنگی و تعاملی
را خدشه دار
می کند و مانعی بر سر راه آزاد اندیشی و تعامل علمی است.
از این رو
مقتضی است برای بسط آزاد اندیشی و تعامل علمی راهکارهای کاهش سیاست زدگی درجامعه
بویژه در سطح نخبگان علمی فراهم شود.
دراین مقاله
علل سیاست زدگی در جامعه و ارتباط آن با انسداد فکری و علمی و راهکارهای برون رفت
از آن مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد.
مقدمه:
بررسی آرای
متفکران سیاسی از گذشته های دور در یونان (افلاطون، ارسطو،
تسـواط) و
ایران (فارابی، ابن سینا، ابن مسکـویه) حاکی از این واقعیـت است که سیـاست امری کاملاً خردورزانه و عقلانی برای سامان دهی
امور عمومی مردم به بهترین شیوه و با
کمترین هزینه است. به عبارت دیگر اگر حکومت و دولت را
حاصل قرار
داد نانوشته افراد ملت برای تعویض اختیارات و بخشی از آزادی ها بدانیم که در ازای آن مردم انتظار دارند دو گوهر مهم یعنی
امنیت و رفاه را
تحت سایه
سپهر عدالت بدست آورند، «سیاست» محور مرکزی این تعامل است. از این رو سیاست درواقع، امری ممدوح و مفید است هرچند به غلط و
عوام گونه مقوله ای مذموم و « درد سرساز و بی
ریشه» خوانده می شود. مقتضی است اندیشمندان و پژوهشگران
سیاسی علت این برداشت واژگونه از سیاست نزد توده
مردم را که
از شکافی عمیق بین واقعیت و ذهنیت حکایت دارد، درک کرده و ضمن واکاوی ریشه های آن، به این آشفتگی سامان دهند.
دراین مقاله
مفهوم سیاست زدگی و تأثیرات مخرب آن را برآزاد اندیشی و
تعامل علمی
بررسی خواهیم کرد. بویژه آنکه برآنم سیاست زدگی در واژگون نشان دادن چهره حقیقی سیاست و نقش آن در جامعه موثر است و برای
دفاع از حریـم سیاست سازنـده که چهــره
شاخصی از عقلانیت و خرد ورزی است باید سیاست زدگی
را شناخت،
تبیین کرد و جامعه تکامل خواه را از لوث
سیاست زدگی
پاک کرد.
سیاست زدگی
سیاست
مفهومی است که در محیطهای گوناگون مصادیق متفاوتی می یابد. واضح تر اینکه گاهی سیاست به مثابه علم مد نظر است و گاهی سیاست به
مثابه فن و در مواقعی به مثابه هنر و
حتی آیزایا برلین در اواخر عمر سعی کرد در مقاله
ای سیاست را
به مثابه امری شهودی تجزیه و تحلیل کند. در حوزه حکومت ودولت
مداری سیاست
امری کاملاً تخصصی و فنی است که سیاستمدارانی ورزیده و خبره و کاردان توان حضور در آن را دارند. خبرویت در تاریخ، ارتباطات
و روابط عمومی، مدیریت، نفوذ، کاریزمای شخصی،
فن بیان و کلام و... مبانی و مقدمات سیاست مداری است و نه همه
شرایط آن. ولی تفاوت شاخص تخصصی بودن سیاست با
تخصصی بودن
پزشـکی و مهندسی و دیگر فنون درحوزه تأثیرگذاری آن است. در حوزه سیاسی دامنه تأثیرگذاری عام، فراگیر و گاهی پنهان است.
در حالی که
هیچ یک از فنون تخصصی واجد این ویژگی نیست. نطفه سیاست
درحوزه
نیازها و مسائل عمومی ایجاد می شود ولی درحوزه خصوصی مراحل تکاملی تبدیل به تصمیم را طی کرده و باز درحوزه عمومی تأثیرگذاری
خواهد داشت. به
عبارت دیگر
پدیده سیاسی درحوزه عمومی شأن نزول می یابد و در حوزه عمومی
اجرا می شود
ولی در حوزه عمومی فرایند تصمیم سازی خرد ورزانه را طی نمی کند بلکه این فاز تکاملی در حوزه نخبگان و خبرگان طی می شود.
به وضوع می
توان رابطه ارگانیک بین حوزه های عمومی و خصوصی و نسبت
سیاست با
این حوزه ها را درک کرد. گاهی در برخی از جوامع این رابطه ارگانیک مختل شده و نظم سیستم از حالت تعامل خارج می شود. یکی از علل
اساسی اختلال در سیستم سیاسی درهم
تنیدگی نابهنجار سیاست اولی و سیاست سفلی است که
موضوع بحث
ماست.
سیاست اولی و سیاست سفلی high politic
& low politic
سیاست اولی
مفهوم انتزاعی نیست هرچند انتزاعی می نماید. آنچه که در
حوزه سیاست
رابطه کاملاً مستقیمی با حوزه عمومی و مردم ندارد ولی در پهنه دغدغه های اساسی سیاست مداران می گنجد سیاست اولی خوانده می
شود. این به معنای بی اهمیت بودن
سیاست اولی نیست بلکه بالعکس از اهمیت فوق العاده این
امور حکایت
دارد. وقتی سخن از مشروعیت، کارآمدی، سیاست خارجی، مدیریت
بحران،
مشارکت سیاسی، انقلاب و اصلاحات می گوییم از سیاست اولی سخن می گوییم. بدیهی است مشروعیت بنیادی ترین مفهوم و مساله هرحکومت
و مردمی است ولی آیا بواسطه بنیادی
بودن این مفهوم همگان توان و صلاحیت ورود به این
مفهوم
پیچیده سیاسی را دارند؟ و آیا ورود آنها به ایضاح این مفهوم در « ذهن » یا تعمیق آن در « عین » کمکی خواهد کرد؟
سهل است که
پاسخ منفی است. از سوی دیگر سیاست سفلی با
تاروپود زندگی شهروندان عجین است و امری ذاتاً
سیاسی محسوب
نمی شود ولی اهمیت آن به قدری است که بی توجهی به آنها حوزه
مفاهیم
سیاست اولی را دچار تغییر و تحول و گاهی دگردیسی می کند. نوسانات قیمت کالاها، نوع ارائه خدمات عمومی به مردم اعم از خدمات
اداری سازمانها، مالی بانکها و موسسات
اعتباری و شهرداریها، نوع مواجهه نیروهای انتظامی و
امنیتی با
مردم، راه سازی،... در این حوزه اند مردم دراین حوزه
مطالبات عدیده، مستمر و پایان ناپذیری دارند
که حکومت ها و ملتها از هرنوع و شکلی
که باشند
موظف به تامین آنها هستند. همه حکومتها اعم از راست و چپ، لیبرال و محافظه کاری، دینی و لائیک، کمونیستی و سرمایه گذاری دوام خود
را در گرو تامین نیازها و خواسته های شهروندان
دارند که همه این مطالبات را ذیل سه عنوان امنیت، رفاه و
عدالت خلاصه کرده ام. شهروندان نه تنها در دسترسی به
این امکانات
محق اند بلکه موظف اند یعنی هم حق برخورداری دارند و هم وظیفه پیگیری و انتقاد. و تا اینجا همه چیز منطقی براساس نوعی
ارگانیزم اجتماعی پیش می رود. اختلال در جایی آغاز می شود که شهروندان از حوزه مطالبات سیاست سفلی به حوزه تئوریک در سیاست اولی پـل بـزنند و
حاکمـان نیـز بجـای تامین خواسته های ایشان
با گفتمان سیاست اولی با آنها سخن بگویند. در این
هنگامه
اجتماعی، سیاست زدگی تولد می یابد. مثال می زنم همه شهروندان از نظام آموزش و پـرورش انتظار دارنـد محیطی مناسب و موثر برای
تحصیل فرزندانشان فراهم سازد آن از بهترین
شیوه های آموزشی برای کشف، تربیت و تقویت استعدادهای فرزندان
کشوراستفاده شود. نهاد مسئول بعلت فقدان مدیریت
کارآمد و
متخصص در حوزه آموزش و پرورش توان پاسخگویی به این خواسته جامعه را ندارد.
طبیعی است
عقلانیت ایجاب می کند با مشارکت همه جانبه جامعه اعم از مالی
و قانونی،
پشتیبانی و تغییر چیدمان مدیریت سازمان یا نهاد مربوطه و از همه مهمتر تدوین سیاست گذاری آموزشی و تامین لایه های تحقق این
سیاست گذاری در دوره ای از زمانی، این
مطالبات تدریجاً پاسخهای خود را می یابد و پس از
زمانی معین
شاهد سامانه ای به نام آموزش و پرورش خواهیم بود. حال اگر
ناهنجاری به
نام سیاست زدگی بروز پیدا کند یعنی حوزه های سیاست اولی و سفلی درهم متداخل شود مردم و جامعه بدون ارائه تحلیل دقیق و واقع
بینانه ای این ضعف مدیریتی را به فقدان
مشروعیت نظام سیاسی ربط می دهند و حاکمان نیز با
نوعی تک علت
بینی، از نبود فرهنگ مشارکت مردمی در امر آموزش و پرورش انتقاد می کنند. و نتیجه آن نوعی رویارویی و خشونت پنهان در تعامل
دولت ـ ملت در این حوزه است. نتیجه این
فرآیند به کنار نهادن علم و تخصص و نخبگان علمی
است که به
یمن عقلانیت برای مشکلات بشر در حوزه های مختلف چاره های گوناگون در آستین دارند ولی بعلت سیاست زدگی مجالی برای ارائه نمی
یابند. مثالهای
دیگر در
حوزه های اقتصادی و سیاست خارجی نیز فراوان است که مجال دیگری می طلبد.
آزاد اندیشی
و تعامل علمی
در این فراز
از مقاله لازم می دانم درخصوص علم و تعامل علمی و آزاد
اندیشی پاره
های مهمی را ذکر کنم. اساساً علم از قدیم
تا جدید در پاسخ ها و پرسشهای بشر شکل گرفت. و
پرسشها نیز خود زاییده مسائل و مشکلات بشر اعم از
ذهنی و عینی
است فرق علم جدید و علم قدیم در نوع مسائل و مشکلات و بالتبع
نوع سوالات
انسان است. در قدیم بیشتر مسائل ذهنی و فکری برای ابنای بشر
حادث می شد
از این رو سوالات نیز اغلب ذهنی بود از این رو رونق کلام و
فلسفه را
شاهد بودیم. سوالاتی مثل کروی یا مسطح بودن زمین، ساکن یا درحرکت بودن خورشید، قدیم یا حادث بودن خدا، چیستی روح، رابطه علت و
معلول، ماهیت اشیاء و... در سیر تکامل
انسان از نظر تقدم زمانی ما با این سوالات مواجه
بودیم و
علوم و فلسفه های قدیم نیز دغدغه پاسخگویی به این مجهولات بشر را داشتند. به همین شکل علوم جدید نیز سوالات جدیدی را مطرح کرده
اند. نکته مهم این است که علم هدف مشخصی را
تعقیب می کند و آن تسلط بیشتر انسان بر
زندگی و رفع موانع پیش روی پیشرفت او است. به دیگر سخن اراده و
اختیار و آزادی انسان به مدد علم تعین می
یابد. اقوام و ملل عقب مانده و توسعه
نیافته نمی
توانند دم از آزادی و اختیار و اراده بزنند. بلکه این قدرت دانش است که مجال بروز آدمیت را فراهم می سازد. اهمیتی که همه
ادیان و فلسفه ها به دانش می دهند از این
جهت است. در عین حال در علم پرسش، همواره یک پاسخ
صحیح ندارد.
به عبارت دیگر در پاسخ به هر پرسشی، پاسخ های
درست و نادرست از هم قابل تمیزند ولی
پاسخ های درست مطرح است نه پاسخ نادرست.
براساس
دستاوردهای فلاسفه علم در قرن بیستم اگر د رحوزه ای پاسخ درستی در کار باشد تا زمانی معتبر است که ابطال نشده باشد. از این
رو پاسخگویی عالمان و اندیشمندان به
پرسشها و مسائل و نیازهای بشر محدود و تعریف شده ای
ندارد و اگر
مقید به متدولوژی باشد بی کرانه است. از این رو عالمان بر
خلاف جاهلان
به جان هم نمی افتند بلکه براین اساس با هم تعامل و ترابط
دارند. به
عبارت دیگر بدون پیش داوری و در آزادی کامل با مسائل روبرو می شوند و پرسشهایی را مطرح می سازند و به شکلی روشمند پاسخهایی
درخور برای آن می جویند و البته در
جستجوی پاسخ تعصب تک تازانه ندارند و بر آرای دیگران
حرمت می
نهند و حتی برخی از فرزانگان بین آرای گوناگون حلقه های واسط و رابط می جویند که این مقام تئوری سازی است. به این صورت است
که بین آزاد
اندیشی و
تعامل علمی و علم می توان روابط مستحکمی را مشاهده کرد که هریک از سامان دیگری، سامان خود را می یابد. حال اگر با سیاست زدگی و
عوام زده شدن موضوعات مهم و بنیادی در
حوزه سیاسی که مواجهه تخصصی، کارشناسی و فنی می
طلبد، فضای
تعامل کارشناسان و تسلط گفتمان علمی تنگ شود و سبک مغزی و یاوه گویی جایگزین آن گردد نتیجه ای که حاصل می شود این است که
پرسشهای ما در حوزه سیاسی نه تنها بی
پاسخ می ماند بلکه روز به روز غامض تر می شود. به
دیگر نحوه
با سیاست زده شدن جامعه، مردم از دو سو خسارت می بینند از یک سو پرسشهای سیاسی بی پاسخ می ماند و به الطبع نیازهای مردم هم
تامین نخواهد شد و از سوی دیگر اهل فن و
صاحبان نظر ورای هم به کنار مانده و نقشی در
ساماندهی
جامعه ایفا نخواهند و عواقب ناگواری مثل
مهاجرت و انزوای داخلی پدید می آید. درواقع باید
گفت جامعه سالم که از نظمی ارگانیک برخوردار است
سیاست اولی
را به اهلش وامی گذارد و البته نخبگان نیز خود را در این جامعه همواره متعهد به تامین منافع و مصالح مردم می دانند. از سویی
افراد جامعه درهر شرایط و موقعیتی که
هستند در حوزه سیاست سفلی فعال اند و حقوق شهروندی
خود را
مطالبه می کنند و از این حق طبیعی و مدنی خود اغماض نخواهند کرد. ولی بالعکس در جامعه سیاست زده آنچه که مهم نیست نظم، تعامل، کارشناسی و سلسله مراتب تعریف شده و تقسیم وظایف محوله است. که این
ویژگیها موجب نوعی انسداد فکری در جامعه می
شود.
نکته مهم
دیگر این که همواره سیاست زدگی در رابطه توده مردم و نخبگان
ایجاد نمی
شود بلکه در سطح نخبگان هم نوعی از سیاست زدگی وجود دارد آنجا که نخبگان عرصه های معین مثل پزشکی و مهندسی وارد حریم های
نامرتبط مثل سیاست و اقتصاد شده و خود را
صاحب نظر ورای معرفی می کنند. تصورکنید که بیشتر
اظهار
نظرهای سیاسی را نخبگان اقتصادی بیان کنند یا بیشتر موضوعات اقتصادی عمل بحث و تبادل نظر اصحاب فرهنگ شود. اگر در حد طرح موضوع و
مشکل و نابسامانی باشد نه تنها بی جا نیست
بلکه مفید نیز می باشد ولی در حوزه ریشه
یابی و چاره
سازی می توان با فاکتورهای سیاسی به تحلیل مسائل نشست. نخبگان در مقام پاسخ به افکار عمومی نیز دائم در معرض انحراف و
غلطیدن به دامان سیاست زدگی هستند یعنی
بجای پاسخ های روشن و شفاف به پرسش های افکار عمومی
گاهی پاسخ
های صرفاً سیاسی ارائه می دهند که نه تنها فضای سیاسی کشور را مغشوش می کند و یاس و ناامیدی را درجامعه منتشر می سازد افکار
عمومی را نیز بی پاسخ می گذارد.
به عبارت ساده تر و خودمانی تر داریم:
ضرورت آگاهی سیاسی و دلایل سیاست گریزی
در میان علوم اجتماعی مدرن، بی تردید سیاست پیچیده ترین و پردامنه ترین علم است و عرصه سیاسی به دلیل پیوند نزدیک با زندگی پر التهاب دنیای کنونی تنها به مخاطبانی خاص محدود نمی شود.به عبارتی ، امروزه دیگر این عقیده عامیانه که سیاست ورزی کار سیاستمداران است مصداق ندارد.زیرا فراگیر شدن عرصه سیاست در سطح اجتماعی (میان مردم)،در سطح ملی( میان مردم و دولت) و در سطح بین المللی(میان دولتها و سازمانهای جهانی) نشان دهنده حضور گسترده همه در این عرصه است.
واژه سیاست در بین افراد مختلف، احساسات متفاوتی را برمی انگیزد. ترس، سخره گری، امید، عدم اعتماد و شکاکیت. مساله این است که ما از کدام زاویه به سیاست می نگریم و تا چه اندازه،شرکت مردم در زندگی سیاسی را به مصلحت می دانیم. نظریه های سیاسی پاسخ متفاوتی به این پرسش ها داده اند.احساسات،منافع و دیدگاه فرد نسبت به قدرت و موقعیت مکانی و زمانی در شکل دادن پاسخ ها موثرند.در مجموع ،نظریه پردازان نسبت به عامه مردم نسبت به سیاست خوش بین ترند. اندیشمندان اغلب در سیاست امکاناتی را برای بهبود زندگی بشر می بینند که در صورت بهره برداری، سودمند خواهد بود.برای نمونه برنارد کریک در کتاب «در دفاع از سیاست»،سیاست را شایسته ستایش می داند. زیرا به باور او، سیاست دغدغه ذهنی افراد آزاد و خاص عرصه آزادی است.. از دیدگاه کریک سیاست، نظم ساز، مدافع مدارا و تضمین کننده اداره جامعه، بدون نیاز به خشونت است.از این منظر فقدان امر سیاسی خاص جوامع تمامیت خواه می باشد.
با توجه به نکات یاد شده، شناخت سیاست و سیاست ورزی( به ویژه در عرصه علمی و نظری) به دلایل زیر ضروری است:
- شناخت امور عمومی (سپهر عمومی و جامعه مدنی و گروههای مردم نهادو...).
-شناخت تعامل مناسب مردم(جامعه) و حکومت(دولت).
-به هم پیوستگی و بین رشته ای بودن علوم سیاسی و تعامل آن با سایر علوم( به ویژه علوم اجتماعی و انسانی در معنای عام).
-داشتن آگاهی و دانش سیاسی برای داشتن کنش مناسب اجتماعی و جلوگیری از تکرار اشتباهات
. -شناخت نسبی عوام فریبی و دستیابی به واقعیت ها در عرصه های اجتماعی و سیاسی.
-شناخت رهبران سیاسی( به ویژه رهبران مسئول و پاسخگو در برابر رهبران عقیدتی و غیر پاسحگو).
با این همه چرا بیشتر مردم از سیاست ورزی دوری می کنند؟ به نظر میرسد عمده دلایل پرهیز از ورود در این عرصه به موارد زیر مربوط می باشد:
-نا آگاهی( بیشتر مردم از چیزی که در باره آن نمی دانند ، دوری می کنند.
-ترس( به دلیل اینکه عرصه سیاست در جامعه ما با خشونت آمیخته شده، مردم از ورود به این عرصه می ترسند).
- بی فایده دانستن، ( امروزه بیشتر مردم احساس می کنند سیاست ورزی نه تنها نفعی برای آنها ندارد بلکه تصور می کنند موجب هزینه برای آنها خواهد شد).
- بسیاری سیاست را مترادف زور،تزویر،دروغ، ریا، شعار گرایی،عوام فریبی می دانند. (این امر به دلیل رفتار سیاستمداران و پیشینه تاریخی و طولانی و ماندگار حکومتهاست).
-یکی پنداشتن و همسان پنداشتن دانش سیاسی با رفتار سیاسی.
-تک انگاری زندگی اجتماعی و محدود پنداشتن آن به حوزه خصوصی.
- نیآموختن گفتگو،بحث و مناظره منطقی و مسالمت آمیز در خانواده و جامعه.
-توهم و توطئه تصور کردن سیاست و رفتار سیاسی.
-سهل انگاشتن موضوعات سیاست و کنش های سیاسی و بی نیاز دانستن آن از تبیین، تحلیل و استدلال.
-افسانه (اسطوره) دانستن سیاست ( علمی ندانستن سیاست).
-نقطه ضعف دانستن نسبی بودن و دگرگون شوندگی نظریه های سیاسی.
و...
مطالعه بیشتر:
دوستان می توانند برای مطالعه بیشتر به کتب یا لینک را ذیل رجوع کنند
- دو روی سکه سیاست
http://www.marashi.ir/WebLogDetail.aspx?WID=52
- اسلام سیاسی در راه رشد و برتری
http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=3935&id=24504
- سیاست گریزی در ادبیات روزمره
http://ideyeno-donyayeno.blogspot.com/2008/07/blog-post_25.html
- سیاست گریزی و ترویج جدایی دین از سیاست
http://h-khayyati.blogfa.com/post-21.aspx
http://www.mousaviazam.com/notes/3-political/67-1389-04-20-13-20-45.html
- انقلاب و سیاستزدگی (مجموعه مقالاتی در ده بخش)
http://www.foroneiran.com/index.php/news/more/2471/
- سیاست زدگی
http://www.il-guen.com/more_news.php?category=political&year=1386&month=Azar&day=tuesday&id=0
- علیه سیاست زدگی و بردگی نقد فیلم
http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4874&id=40566
- سیاست زدگی در نواندیشی دینی
http://bardiacyber.blogspot.com/2006/11/blog-post_21.html
- سیطره سیاست زدگی و پول زدگی، مناسبات اخلاقی و انسانی را نابود میکند
http://www.aftabnews.ir/vdci5ra3.t1aqv2bcct.html
منابع اصلی مقاله:
http://kankash85.persianblog.ir
سلام
جهت عضویت در خبر نامه نیاز به راهنمایی مختصر و مفید وجود دارد
لطفا زحمت راهنمایی را بکشید
در ضمن مطالب شما بسیار مفید
سپاس
سلام
متشکرم عالی بود پست آپو لتیسم ولی در کل باز هم کلمات خیلی سنگین
ممنونم آقای رضوی
درود
سپاس از راهنمایی و حضورتان
باسلام . من هم بنوبه خود شهادت بانوی بزرگوار دوعالم را تسلیت می گویم . وتشکر از زحمات شما عزیزان برای روشن نمودن افکار .
گر دسـت دهد خاک کـف پای نـگارم
بر لوح بـصر خـط غـباری بـنـگارم
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید اسـت
از موج سرشکم که رساند بـه کـنارم
پروانـه او گر رسدم در طـلـب جان
چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم
امروز مکـش سر ز وفای مـن و اندیش
زان شب که من از غم به دعا دست برآرم
زلـفین سیاه تو بـه دلداری عـشاق
دادند قراری و بـبردند قرارم
ای باد از آن باده نسیمی بـه مـن آور
کان بوی شفابخـش بود دفـع خـمارم
گر قلـب دلـم را ننهد دوسـت عیاری
مـن نـقد روان در دمش از دیده شمارم
دامن مفشان از من خاکی که پس از من
زین در نـتواند کـه برد باد غـبارم
حافـظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است
عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم
سلام
تشکرازمحبتتون
سلام
من قبلاکه گفتیدعضوشدم اماتصورکنم وبگذارفیلترباشد که نرسیده است
با سلام
به مطلب خوبی اشاره کردید خسته نباشید
یا علی
سلام
با مطلبی درباره اعتراضات اخیر در خاورمیانه به روز هستم
بهم سر بزن.
با سلام .خواستم اگه براتون امکان داره نسخه ی کامل این مقاله یا هر مطلب دیگه ای راجع به سیاست زدگی که در اختیار دارید را برام ایمیل کنید ..ممنون میشم
چشم در اسرع وقت