نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

اهل حق - یارسان

مبحث به زبان ساده

به نقل از وبلاگ آیین یارسان و جناب آقای بیژن علی محمدی

یاری نام دین مردمان یارسان است که یارسان ، این کلمه کردی است و از دو واژه “یار” و “سان” تشکیل شده،. کلمه یار بمعنی خداوند و صاحبکرم و سان بمعنی همانند و همسان تشکیل شده است و بعضی ها هم معتقدند که پسوند سان در آخر واژه یارسان دلالت بر جمع و جامعه دارد و یارسان در متون دفتری و ادبیات یارسانی بمعنی جامعه پیروان آیین یاری آمده است. ریشه دین اهل حق را بی شک می توان در ایران پیش از اسلام جستجو کرد.چرا که اگر کسی تنها اندکی از این دین بداند، پی خواهد برد که این دین مشترکات زیادی با ادیان ایرانی مثل میتراییسم، زرتشتی، مانوی و مزدکی دارد و به طور کلّی عدّه ای معتقدند که دین اهل حق، ادامه ی دین زرتشت است که پس از اسلام، دستخوش تحولات زیادی شده است. پس نمی توان ریشه این دین را تنها در زمان سلطان صحاک دانست اما در قرن هفتم یا هشتم هجری توسط شخصی به نام سلطان صحاک آشکار شده و همچنین دستورات وفرامین خاصی برای پیروان این دین توسط شخص ایشان ابلاغ و وضع شده است که در دفتری به نام دفتر دیوان گوره پردیوری توسط دفتردار دین یاری ، پیرموسی دفتر دار ثبت و به زبان کوردی نوشته شده است .

برای اینکه فردی در جرگه دین یارسان قرار گیرد ابتدا باید مراسمی به نام مراسم سرسپردگی که در بین یارسانیان شکستن جوز نام دارد را بجا آورد که این مراسم با قربانی کردن یک عدد خروس و برنج پخته شده با روغن محلی ( روغن دان ) و یک عدد جوز و تشکیل جم یارسان به انجام میرسد و بعد از انجام این مراسم است که فرد مورد نظر وارد دین یارسان شده و در طی این مراسم به سلطان صحاک سرسپرده و مطیع ایشان می شود . یک فرد یارسانی باید در مراحل مختلف زندگی خود دستورات و اوامر صاحبکرم را بجا آورد و به تمامی اصول اخلاقی و انسانی مورد نظر خداوند پایبند و متقی باشد .در دین یاری است و این اصل برای مظاهر خداوند هم صدق میکند و ایشان نیز دونهای مختلفی را طی دین یاری به اصلی به نام دونادون یا چرخش روح در کالبدهای مختلف اعتقاد دارد و این اصل تفکیک ناپذیر نموده است تا اینکه به دوره و دون سلطان صحاک میرسد و دین یاری را برای همگان آشکار و بیان میکنند.از دستورات ایشان برای یاران 1- ­سرسپرده شدن به یکی از خاندانهای یاری 2- ­بجا آوردن روزه (سه روز )خاوندکار و عید پادشاهی 3- ­برای مردان داشتن سبیل مهر و برای مادران و زنان یارسانی پاکدامنی و حفظ عفت و تربیت فرزندانصالح و پاک از اهم این دستورات است 4-حجاب در دین یارسان وجود ندارد 5-در دین یارسان تعدد زوجین وجود ندارد و هر مردی مجاز با ازدواج فقط با یک زن است 6-در دین یارسان، ارزش زن و مرد در مسائلی مانند ارث و شهادت وبا هم برابر است 7- کعبه پیروان یارسان پردیور (مکانی نزدیک پاوه در کرمانشاه) است.دین یاری دینی خدایست به این معنی که خود ایشان نیز به دین یاری سرسپرده شده اند و اولین کسی که دین یاری را برای خود برگزید و سرسپرده شد صاحبکرم است و سپس یاران ایشان که به هفت تن معروف هستند یکی یکی به دین یاری سرسپرده شدند و با جوز حقیقی مراسم سرسپاری را درحضور شاه عالم به انجام رساندند.چون یارسان به حلول روح معتقد هستند پس بر هر فرد یارسانی واجب است که به تمام ادیان و باورها و آئینهای دیگر احترام گذاشته و با تمام افراد بشر رابطه ای دوستانه و محترمانه داشته باشد و همیشه و در همه حال اخلاق نیک انسانی و رفتار نیکو و پسندیده را رعایت کند.یک فرد یارسانی با پشت سر گذاشتن هزار و یک دون و طی نمودن هفتادو دو دین به سر منزل ازلی وخانه عاقبت و عافیت نایل میشود که همان اول و آخر یار است و در دین یارسان اعتقادی به برزخ، جهنم و بهشت وجود ندارد پیروان یارسان مرگ انسان را جسمی میدانند، یعنی این جسم فرد است که فنا شده است، نه روح آن، پس در مراسم بزرگداشت از دنیا رفتهگانشان لباس سیاه نمیپوشند، تنبور مینوازند و سرودهای دینی کردی، یا به زبان بومی خودشان، دسته جمعی اجرا میکنند و اصولا مراسم عزاداری به سبکی که در اسلام هست در آن وجود ندارد . یارسان بر این باورند که تمام هستی از آن خداوندگار است و خداوند سرمنشاء تمام جهان هستند وعاقبت نیز از آن ایشان است و در آخر همه چیز به وجود ایشان ختم میشودو


 

 


نویسنده مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی به چیز دیگری در مورد این آیین معتقد است که به شرح ذیل است

نام فرقه اى است که در قرن هفتم هجرى در منطقه کردنشین غرب ایران مجاور کشور عراق شکل گرفت. «اهل حق» و «یارسان» دو نام مشهور براى این فرقه است؛ ولى با الفاظ دیگرى نیز همچون: طایفه سان، طایفه، یارستان، على اللهى، درویش گورانى (1)، آیین حق، آیین حقیقت و دین حقیقت (2) از این فرقه یاد مى شود. یارسان، بنا به قولى مخفف یارستان و به معناى یاران حق است (3) و به قولى دیگر، مرکب از دو کلمه یار (به معناى دوست و صحابه) و سان (به معناى شاه و سلطان) است که روى هم به معناى پیروان و یاران سلطان اسحاق مى باشد. (4)اهل حق، علی‌اللهی مذهب و مسلکی است با گرایش های عرفانی و آداب و متون مذهبی خاص که در موارد زیادی با اعتقادات و سنن اسلامی مطابقت ندارد.این مسلک در میان طوایفی از کردها، لرها، ترک ها، پیروانی دارد. آنان نسبت به حضرت علی (ع) غلو می کنند و برای او مقام خداوندگاری اعتقاد دارند.
آنان به جز سلطان اسحاق که پایه‌گذار این مذهب به حساب می آید، مهم‌ترین مظهر خدا روی زمین را حضرت علی(ع) می دانند. در بسیاری از آثار اهل حق، بر الوهیت حضرت علی(ع) تأکید شده است. آنان تصور می کنند که در زمان حضرت محمد(ص) خدا، در وجود علی(ع) تجلّی کرد . حضرت محمد به الوهیت حضرت علی آگاهی داشت؛ اما به خواست حضرت علی این سر را فاش نکرد.اهل حق، علی(ع) را مظهر ذات الهی و حضرت محمد(ص) را مظهر صفات الهی به حساب می آورند. اهل حق، هنگام برخورد با یکدیگر، به جای «سلام» «یا علی» می گویند. تراشیدن یا کوتاه کردن شارب (سبیل) را گناهی بزرگ به حساب می آورند و حرام می دانند. به سبب مقدس بودن سبیل، تارهای جدا شده از آن را در جایی محفوظ نگه می دارند.از شعائر مخصوص دیگر آنان، گرفتن روزه مخصوص است. آنان روزه ماه رمضان را انجام نمی دهند و سه روز پیاپی روزه می گیرند. زمان آن، مصادف با چله زمستان کُردی می باشد. پس از سه روز، روزه مداوم ، روزه چهارم را که مصادف با پانزدهم ماه است، جشن می گیرند که آن را «عید خاوندگاری» می نامند. نام این روز، روز «غار» است. این روزه را به یاد روزها و ساعاتی که سلطان اسحاق و یارانش در غاری سپری کرده‌اند، انجام می‌دهند.برای اهل حق مقدس‌ترین جایگاه و کعبه مقصود، «پردیوَر» می باشد. در روستای شیخان، کنار رودخانه «سیروان» در اورامان کردستان، قطعه سنگ بزرگی است که جایگاه سلطان اسحاق و یارانش را مشخص می کند. این محل را «پردیوَر» می‌نامند که زیارتگاه و محل دعا و نیاز آنان است. گویند سلطان اسحاق، در همین مکان با یارانش پیمان بست.اهل حق معتقدند که خداوند به صورت انسان در زمان هایی تجلی یافته است . به تصور آنان، سلطان اسحاق، برترین مظهر تجلی خدا در روی زمین است. پایه گذار این فرقه، سلطان اسحاق است.در تاریخ ولادت سلطان اسحاق اختلاف کرده‌اند. برخی ولادت او را در سال 612، و گروهی در سال 675 ذکر کرده‌اند. محل ولادت او را روستای «برزنجه» از توابع «حلبچه» در استان «سلیمانیه» عراق دانسته‌اند.
به عقیده اهل حق، چون سلطان اسحاق، عقاید خود را آشکار کرد، مردم از جمله پدر و برادران اسحاق با وی به مخالفت برخاستند و قصد جان او را کردند. او با یاران خود در غاری پناه گرفت. سه روز در آن جا پنهان شد تا این که مهاجمان محل را ترک کردند و سلطان و همراهان به سلامت بیرون آمدند. سلطان اسحاق سپس به روستای «شیخان» رفت و در آن جا «پردیوَر» را که به منزله مرکزی روحانی و معنوی بود، برای یاران خود بنا کرد . به تقویت و نشر مذهب خود پرداخت. سپس در روستای «شیخان» مرگ او فرا رسید. گروهی از پیروان اهل حق نوشته‌اند که وی سیصد سال عمر کرد که امری غریب به حساب می آید.آنان بعد از سلطان اسحاق، به هفت تن که برخی جزء مریدان سلطان اسحاق بوده‌اند، اعتقاد دارند. این هفت تن را جزئی از ذات سلطان اسحاق می دانند. (5) آنان دارای عقاید خاص و پیچیده‌ای هستند که خیلی از عقاید خود را به دیگران نمی‌گویند.راه و روش اهل حق، نادرست و باطل است؛ چون آنان خیلی از معارف و احکام غیر منطقی را برای خود به وجود آورده‌اند. همچنین افرادی چون سلطان اسحاق و حضرت علی(ع) و... را به عنوان خدا و افرادی که خدا در آنان تجلی کرده و به صورت و شکل آنان در زمین آشکار شده، به شمار می آورند. به قیامت به صورتی که اسلام و قرآن می گوید، عقیده ندارند.با دقت در افکار و عقاید آنان به خوبی روشن می گردد که مسلک و مذهب آنان بی‌پایه و اساس و باطل است.البته ممکن است برخی از افراد اهل حق این عقاید را نداشته باشد؛ اما عقاید مشهور آن ها همان چیزهایی است که بیان شد.برای آگاهی بیش تر از عقاید و افکار آنان، به دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد 10، و کتاب سخن با اهل حق، سید عباس طباطبایی ‌فر مراجعه نمایید.

مرکز پاسخگویی به سوالات دینی در مقاله با عنوان اهل حق چه کسانی هستند؟  اینطور این آیین را شرح داده است

اهل حق نام یکى از فرقه هاى غُلات [غلوکنندگان در حق امامان] است که على اللهى هم نامیده مى شوند. آنان درباره امام على(علیه السلام)راه غلو را پیموده و براى او مقام الوهیت اثبات کرده اند. برخى افراد این فرقه ممکن است چنین اعتقادهایى نداشته باشند.برخى هواداران این فرقه مى گویند: این فرقه در قرن دوم هجرى پدید آمده و در قرن هفتم تجدید حیات کرده و بعضى دیگر معتقدند که ریشه پدید آمدن این فرقه، به قرن چهارم بر مى گردد و مؤسس آن را فردى به نام مبارک شاه که عنوان سلطان طریقت داشته مى نامند و مى گویند صد سال پس از مرگ او، روح مبارک شاه در جسم فردى به نام سلطان صحاک یا اسحاق تجلى کرده و در واقع مؤسس و کامل کننده مسلک آن ها سلطان صحاک بوده است.

سلطان اسحاق براى تشکیلات این فرقه جانشینانى تعیین کرد و به هر کدام لقبى داد، پیر بنیامین را به سمت پیرى و داود را به سمت دلیل و... معرفى کرد.

از نظر اهل حق هر کس که پیرو این مسلک باشد، نخستین وظیفه او این است که به وسیله یکى از پیرها یا دلیل هاى منسوب به یکى از خاندان ها، خود را به یک خاندان مرتبط سازد و بر این اساس سر سپردن به یکى از شاخه هاى این فرقه، هویت مذهبى او را معین مى سازد.

اهل حق در هفته یک یا چند بار در جسم خانه و با جضور پیر جمع مى شوند، و مراسم را به طور معمول در شب هاى جمعه با تشریفات ویژه اى برگزار مى کنند و نذر و نیازها را با خلوص نیت و پاکى جسم و تجلى روح به پاکان انجام مى دهند و آن را براى حل مشکلات مؤثر مى دانند.

اهل حق نماز نمى خوانند و به جاى آن نذر و نیاز مى کنند و روزه مخصوصى مى گیرند که سه روز است. بعضى گروه هاى اهل حق که از آنان با عنوان شیطان پرست یاد مى شود، نسبت به شیطان تکریم و احترام قائلند و با لعنت فرستادن به شیطان به شدت مخالفند.

سبیل در نزد اهل حق حرمت ویژه اى دارد و وجود آن را از ارکان اصلى سلطان صحاک مى دانند. عمده ترین مرکز اهل حق در ایران، استان کرمانشاه به ویژه شهرهاى کرمانشاه، اسلام آباد، سرپل ذهاب، قصر شیرین، کرند غرب، صحنه، دینور و... مى باشد. •

ما در این جا عقیده قاطع نداریم که آن چه اشاره شده اعتقادهاى حقیقى و واقعى اهل حق باشد، بلکه تنها اگر فرض کنیم که چنین اعتقادهایى داشته باشند، بنا به دلایلى با اسلام اصیل و ناب و نیز با سیره اهل بیت و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به ویژه امام على(علیه السلام)فاصله و منافات دارد، چون هر عقل سالمى به وحدانیت خداوند متعال شهادت مى دهد و در جاى خود بر توحید و یگانگى خداوند دلایل محکم و مستدل عقلى ارائه شده است; افزون بر این، عقیده الوهیت درباره امام على(علیه السلام)برخلاف آیات روشن قرآن کریم است. قرآن کریم بر موضوع توحید بسیار تأکید مى فرماید و حتى سوره اى به نام توحید در قرآن نازل شده است. امام على(علیه السلام)از پیشوایان معصوم بوده و مانند دیگر انسان ها بنده خداوند و انسان کاملى محسوب مى شود. خود آن حضرت عقیده افراطى و غلوآمیزرا درباره خویش رد کرده، مى فرماید: «او را سپاس مى گویم و زیادت خواه نعمت اویم، گردن نهاده عزت اویم، پناه خواه از معصیت اویم و نیازمند کفایت اویم.... گواهى مى دهم که خداوند یکتاست...» •

در جایى دیگر مى فرماید: «سیهلک فى صنفان: محب مفرط یذهب به الحب الى غیر الحق و مبغض مفرط....; به زودى دو دسته به خاطر من تباه شود: 1. دوستى که کار را به افراط کشاند و محبت، او را به غیر حق براند. 2. و آن که در بغض اندازه نگاه ندارد و بغضش او را به راهى که راست نیست در آورد. حال آن دسته نیکوست که درباره من راه میانه را پیماید و از افراط و تفریط بپرهیزد.» •

هم چنین در آیات قرآن کریم بر وجوب و اقامه نماز، به ویژه نمازهاى یومیه بسیار تأکید و سفارش شده و آن را عبادتى واجب شمرده است، چنان که مى فرماید: «...فَاَقِیموا الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلوةَ کانَت عَلَى المُؤمِنینَ کتـبـًا مَوقوتـا;(نساء،103)... نماز را ]به طور معمول[ انجام دهید، زیرا نماز وظیفه ثابت و معیّنى براى مؤمنان است
در روایات اسلامى نیز بر وجوب نمازهاى روزانه تأکید و سفارش شده است تا جایى که نماز مرز میان کفر و ایمان دانسته شده است، اهل بیت(علیهم السلام) به ویژه امام على (علیه السلام)نیز تا آخرین لحظات عمر شریف خود هیچ گاه نماز را ترک نکردند; امام على(علیه السلام)در این باره مى فرماید: «شما را به نماز و مواظبت بر آن سفارش مى کنم، زیرا که نماز بهترین کار است و ستون دین شماست.» •

در جایى دیگر مى فرماید: «مراقب نماز باشید و آن را پاس دارید و بسیار به جاى آورید و به وسیله آن ]به خدا[ تقرب جویید، زیرا نماز در اوقات معین بر مؤمنان واجب گشته است، آیا به پاسخ دوزخیان گوش فرا نمى دهید که وقتى از آن ها پرسیده شود: «چه چیز شما را به دوزخ کشانید؟ گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.» •

پس نمى توانیم ادعا کنیم که دوست دار امام على(علیه السلام)هستیم، ولى به سفارش ها و سیره آن حضرت عمل نکنیم.

ما مسلمانان بر اساس دلیل هاى محکم عقلى (استدلالى) و نقلى (روایات و سیره پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام)) معتقدیم که باید در عمل و فکر، پیرو آخرین پیامبر بزرگ خداوند و پیشوایان معصوم(علیه السلام)باشیم که در روایات اسلامى دوازده نفر معرفى شده اند که نخستین آن ها مولاى متقیان حضرت على(علیه السلام)و آخرین آنها نجات دهنده بشریت و امام مهربانى ها و مهرورزى ها و عدالت گستر جهان حضرت امام مهدى(علیه السلام)مى باشند.

پیامبر گرامى و عزیز(صلى الله علیه وآله وسلم)مى فرماید: «تا وقتى که دوازده جانشین من بر شما حکومت کنند، این دین پیوسته برپاست.» •

پرسش گر محترم! ما نمى گوییم چشم بسته و بى دلیل باید مذهب شیعه دوازده امامى را پذیرفت، بلکه انسان باید با چشم باز، با تحقیق و مشاوره و بدون هیچ تعصبى تحقیق کند، تا حقایق را براى فطرت و سرشت خویش روشن سازد.

از میان فرقه هاى اسلامى، مذهب شبعه دوازده امامى، هم چون خورشیدى مى درخشد و دیگر فرقه ها نسبت به آن بسان ستارگان و سیارات کم فروغند که نور خود را از ماه و خورشید مى گیرند.

مذهب تشیع از مبانى عقلى و نقلى محکمى برخوردار است و در واقع استمرار رسالت پیامبر گرامى نیز به وسیله امامت دوازده گانه ممکن است.

برخى اعتقادهاى شیعه عبارت است از:

1. عقیده به مهدویت: شیعه معتقد است آخرین امام معصوم(علیه السلام)به خاطر مصالح و حکمت هایى از چشم مردم غایب است و از پس پرده غیبت، هدایت مردم و هستى را بر عهده دارد، و زمانى که خداوند صلاح بداند در برابر ظالمان و ستمگران قیام و ظهور خواهد کرد و حقّ مظلومان را از ظالمان خواهد گرفت و عدل و داد را در سراسر جهان حکم فرما مى کند. •

2. شیعه معتقد است که امر خطیر و مهم جانشینى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به خاطر اهمیت آن باید از طرف خداوند متعال صورت پذیرد و خداوند متعال امام را باید از میان افرادى که معصوم باشند، انتخاب کند; آیات فراوانى از قرآن کریم بر این مهم دلالت دارد، از جمله آیه تطهیر که مى فرماید: «اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ ویُطَهِّرَکم تَطهیرا;(احزاب، 33) خداوند فقط مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد

افزون بر مفسران شیعه، برخى مفسران اهل سنت هم معتقدند این آیه درباره عصمت پیشوایان معصوم و اهل بیت پیامبر عزیز و مهربان نازل شده است. •

هم چنین آیه اکمال (مائده، 3)، آیه اولى الامر(نساء، 59) و... همه بر جانشینى و امامت دوازده امام پس از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)دلالت مى کند. •

3.از دیگر عقاید شیعه دوازده امامى، شفاعت است که بر اساس این عقیده، انسان هاى پرهیزگار مانند پیامبران، امامان(علیهم السلام)نیکوکاران، صالحان و مؤمنان مى توانند در روز قیامت در نزد خداوند مهربان و به اجازه او، از عده اى شفاعت کنند تا خداوند از گناهان آن ها چشم پوشى کند. خداوند در آیه 255 سوره بقره مى فرماید: «مَن ذَا الَّذى یَشفَعُ عِندَهُ اِلاّ بِاِذنِهِ; کیست آن کس که جز به اذنش در پیشگاهش شفاعت کنند.» علامه سید محمد حسین طباطبایى(رحمه الله) در این باره مى گوید: «مراد از شفاعت کنندگان در آیه یاد شده، امامان معصوم(علیهم السلام) هستند.» •

4. توسل و درخواست کمک و استعانت از محضر اهل بیت(علیهم السلام) یکى دیگر از اعتقادهاى شیعه است این عقیده نیز مانند دیگر اعتقادهاى شیعه، بر آیات و روایات اسلامى تکیه دارد; قرآن کریم مى فرماید: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اتَّقُوا اللّهَ وابتَغوا اِلَیهِ الوَسیلَةَ...(مائده، 35); اى کسانى که ایمان آورده اید از ]مخالفت فرمان[ خدا بپرهیزید و وسیله اى براى تقرب به او بجویید...» یکى از بهترین مصادیق آن اولیاى الهى هستند که ما خداوند را به حق آنان و به منزلتى که نزد خداوند دارند سوگند مى دهیم و مى گوییم: «اللهم انى اسئلک و اتوجه الیک بنبیک...» •با توجه به اینکه این فرقه از پیروان بسیاری در ایران و دیگر نقاط جهان برخوردار میباشد و فرق زیادی با اعتقادات مشابه وجود دارد در این مقاله سعی شده به اختصار تاریخ و اعتقادات اهل حق را تبیین نماییم در این تحقیق سعی شده از منابع معتبر میان این فرقه (دفترها و اشعار) ، مطالعات مستشرقین و محققین ایرانی استفاده شود البته تجربه حظور چندین ساله بنده در میان این فرقه نیز در قضاوت بین گزارشات استفاده شده .

در این پژوهش مشکلاتی مانند: کردی بودن منابع ، اعتقاد به سر مگو میان پیروان این فرقه ، ثابت نبودن اعتقادات ، تشتت آرا وگرایشهای زیاد، وجود فرق دیگر با اعتقادات مشابه و گزارشهای مغرضانه باعث دشواری گردید

اصطلاحات:
طایفه، یارستان،علی اللهی، گورانی، کاکایی = اهل حق

باطن دار، اولی الامر = کسی که دارای تجلی ذات حق شده

جم، جمخانه = محل عبادت اهل حق

جوز،پویا =نوعی بادام جنگلی

چکیده = کسی که در خانواده اهل حق متولد شده

چسبیده = کسی که پیرو طریقت اهل حق است

چار قاپی = معرفت،شریعت ، طریقت ، حقیقت

پیر = مقامی که توسط سلطان سهاک (موءسس فرقه ) به عده ای از یاران وی اعطا شده

خلیفه = مقسم نذر و دعا خوان

دلیل = سمتی مذهبی برای اولاد 72 پیر

دفتر، سرمگو = اشعار و نوشتههای بزرگان فرقه

دون به دون ،جامه به جامه = انتقال روح از جسمی به جسم دیگر

پیدایش و موسس:

نمیتوان زما ن معینی برای پیدایش تعین نمود زیرا این فرقه تاریخ مکتوبی ندارد اکنون به بعضی نظرات اشاره میشود
1-
مینورسکی : قرن نهم رواج یافته ( اسلام در ایران ،325)

2-در قرن دوم توسط بهلول ماهی ایجاد و در قرن 7و8 توسط سلطان اسحاق رواج یافت (نامه سرانجام <دوره هفتوانه>،25)
3-
در قرن چهارم توسط مبارک شاه ملقب به شاه خوشین (مکاتبات با دایره المعارف تشیع)

4-در اوایل قرن 8 توسط سلطان اسحاق (آیین یاری،7)

5-قرن سوم توسط شاه فضل ولی (برهان الحق ،1/25)

6-جیحون ابادی :قرن اول توسط نصیرغلام حضرت علی (حق الحقایق ،236)

7-نور الدین چهار دهی قرن 10و11 توسط شیخ صفی الدین اردبیلی (خاکسار واهل حق)

انچه تقریبا اجماعی است اینست که در عمل این سلطان اسحاق بوده این فرقه را نظام داده و مهمترین شخصیت در میان این فرقه میباشد

سلطان اسحاق:

اسامی مختلفی مانند اسحاق ،سهاک ،صحاک، سلطان دارد در سال 612 هجری در روستای برزنجه از توابع حلبچه عراق متولد شده پدرش شیخ عیسی برزنجی و مادرش دایراک نام دارد (خاکسار واهل حق ،177 )مقبره او روستای شیخان در پاوه میباشد که زیارتگاه و قبله اهل حق میباشد که به پردیور نیز معروف میباشد (آداب و رسوم کردان ،234) عمر او را تا 300 سال ذکر نموده اند تولد او را از طریق بکر زایی و باردار شدن مادرش را از طریق قرار گرفتن ذره ای نور در دهانش توسط فرشته ای ذکر مینمایند (گنجینه سلطان اسحاق )

اقدامات سلطان اسحاق

1-تاسیس خاندان ها

2-گرفتن روزه ی سه روز ر ایام زمستان

3-مراسم سر سپردن یا جوز شکستن

4-تاسیس جمع خانه

5-تعیین وظایف پیر و دلیل

6-دستور پرداخت نذر ها ونیاز ها

جانشینان سلطان اسحاق و دیگر پیشوایان اهل حق

سلطان اسحاق در ابتدا پیر بنیامین را به عنوان پیر و دارود را به سمت دلیل برای همه ی اهل حق منسوب نمود و چون این دو اولادی نداشتند هفت نفر از یاران خود را که در سلسله ی هفت خاندان بودند و به هفت تن معروف شدند به عنوان جانشین انتخاب کرد

هفت تن : در قرن هشتم پدید امدند که به آن ها هفت فرشته و دراویش نیز می گویند

1-سید خضر

2-موسی سیاه

3-پیر موسی

4-مصطفی داو دان

5-شاه ابراهیم

6-سید احمد ( ملقب به بابا یادگار ) که اورا مظهر حسین بن علی ( ع) می پندارند

7-اتون دایراک ( ملقب به پیر رزبار ) که به عنوان رمز حقیقت از او یاد می شود ( نامه سر انجام کاکایی ص 25)

هفت تن در دوره های مختلف در جسم پاکان و پیامبران حلول کردند و مردم را به پرستش خدا فرا خواندند این فرشته ها نور مطلق خداوند اند و گردانندگان امور جهان اند ( مکاتبات با دایره المعارف تشیع ص 12 )

( ماهنامه ی هوخت ش 7

 ) هفتوان یا هفتوانه

به اعتقاد اهل حق خداوند پس از آن که هفت تن را از گوهر خود آفرید از نور و فروغ خو هفتوانه را می افریند این هفت فرشته که پیدایش آن ها در منابع اهل حق متفاوت می باشد عبارت اند از :

1-سید محمد گور سوار

2-سید ابوالوفا

3-سید باویسی

4-میر سور

5-سید مصطفی

6-شیخ شهاب الدین

7-سید حبیب شاه

خاندانهای اهل حق

1-خاندان شاه ابراهیمی ها : در شهرستان کرند غرب و صحنه ساکن می باشند و کاکاییه عراق منسوب به این ها اند ( نوشته های پراکنده ص 28 )

2- خاندان خاموشی : در نقاط مختلف ایران پراکنده اند و منسوب به سد اکابر هستند ( برهان الحق ص63 )

3- خاندان سید مصطفی

4- خاندان بابایادگری که منسوب به بابا یادگار می باشند که به نحوه ی تولد وی هم از راه بکر زایی و با دعای سلطان سهاک بوده است که در مناطق استان کرمانشاه و لرستان و افغانستان ساکن می باشند
5-
خاندان علی قلندر : بعضی این خاندان را از خاندان های الحاقی به اصطلاح دوده می دانند که درویش هستند نه سادات ( مجموعه ی آیین و اندرز و رمز یاری)

6- خاندان میر سور که میر سور برادر سلطان اسحاق می باشد

7- خاندان بابا ویسی که سرونده هایی در نامه ی سرانجام از او باقی مانده است

علاوه بر این هفت خاندان چهار خندان دیگر بعد ها به آن ها الحاق شد :

1-خاندان ذو النوری اگرچه افرادی در کور دشت به این نام معروف اند همه از شیعیان بوده و ارتباطی با اهل حق ندارند

2-خاندان شاه حیاسی

3-خاندان آتش بیگی

4-خاندان بگتاشی

نقاط اشتراک خاندان ها ی اهل حق

 1-سلطان اسحاق ( همه اورا بنیان گذار اهل حق می دانند )

2-رهبران اولیه که نزد همه مقدس اند

3-پیر ودلیل که در همه خاندان ها با وظایف معین وجود دارد

4-مراسم سر سپاری و جوز شکستن

5-تاسیس جم خانه

6-عید یاری

7-پرداخت نذر ونیاز و قربانی

8- روزه ی سه روز

9-زبان اصلی فرقه که کردی می باشد

نقاط اختلاف خاندان ها

1-شیطان : در حالی که اکثر فرقه ها با آن اعتقادی ندارند , خندان های بابایادگاری , حیدری , ذوالنوری و خاموشی به شیطان اعتقاد داشته و او را در ظاهر رانده خدا و در باطن مورد تایید خدا می دانند

2- سبیل : در حالی که اکثر شاخه ها برای شارب احترام خاصی قائل اند و اهتمام ویژه ای برای حفظ آن دارند خاندان شاه حیاسی و شاخه نور علی الهی برای آن اهمیتی قائل نیستند

3- نماز و روزه : در حالی که اکثر شاخه ها نماز های یومیه را ترک کرده اند و می گویند نیازی هستیم نه نمازی , شاخه های آتش بیگی و مشعسعی و ذوالنوری های لرستان نماز و روزه را به پا می دارند
4-
خروس : در نزد بعضی از واجبات شب عید یاری قربانی کردن خروس است که بعضی دیگر به آن اعتقادی ندارند
5-
سر مگو : شاخه ی شاه حیاسی بر خلاف دیگر شاخه ها اهتمام زیادی به انتشار افکار و عقاید فر قه شان از خود نشان می دهند

6- تناسخ و حلول ( دون به دون ) : عده ای از اهل حق زنجان قائل به حلول نیشتند

مناطق مسکونی فرقه اهل حق :

اهل حق در ایران

1-کرمانشاه که اصلی ترین پایگاه اهل حق است در شهر های کرند غرب , صحنه و دینور , سرپل ذهاب , قصر شیرین , اسلام آباد غرب , پاوه و جوانرود , هم چنین در مرکز استان زندگی می کنند .

2-لرستان : در شهرستان های کوه دشت و نور آباد ساکن می باشند

3-استان زنجان و همدان : در بعضی از روستاهای بین این دو استان ساکن می باشند

4-آذربایجان شرقی و غربی : در بعضی روستاها و بخش ها ساکن می باشند

5-تهران : در هشت گرد و ساوج بلاغ و رود هن تجمع دارند

اهل حق خارج از ایران

 1-عراق : که در مناطق کرکوک , سلیمانیه , حلبچه و خانقین زندگی می کنند
2-
ترکیه و البانی : که فرقهی بگتاشی و علویون شواهد تامی به اهل حق ایران دارند
3-
سوریه : بعضی از اهل حق مدعی اند که دروزی های سوریه و لبنان اهل حق هستند ( مکاتبات با دایره المعارف تشیع ص14

هم چنین عده ای از اهل حق در پاکستان , افغانستان , هندوستان , تاجیکستان و اروپا وآمریکا ساکن می باشند .
زیارتگاه ها و اماکن مقدس اهل حق

1-مقبره سلطان اسحاق در پاوه که قبله ی اهل حق بوده و حکم زیارت کعبه را دارد

2-مقبره ی بابایادگار در روستای ریجاب از توابع سرپل ذهاب

3-مقبره پیر بنیامین در کرند غرب

4-مقبره ی نور علی الهی در ساوج بلاغ

و نقاط دیگری که از اهمیت کمتری برخوردار می باشند .

اعتقادات
1-
چیزی که این فرقه را معرکه ی آرا قرار داده اعتقاد به الوهیت علی (ع) می باشد در حالی که عده ای از فرقه شناسان اطلاق نام علی اللهی را به این فرقه صحیح می دانند (پاسخ به مندرجات تشیع ص8-15 شاه نامه ی حقیقت ص304 - گاردلوسکی ص15 سرسپردگان ص97 سه داستان اسرار آمیز عرفانی ص180 ) از سوی دیگر بزرگان اهل حق و بعضی از محققین و مستشرقین به شدت این نسبت را رد می کنند ( برهان الحق ص2و155 مکاتبات با دایره المعارف تشیع ص12 مینورسکی , مدارکی برای مطالعه فرقه اهل حق ) البته عده ای نیز قائل به تفصیل بین شاخه های اهل حق در این مورد باشند

2-توحید و تجلیات ذات حق : طبق مستنداتی که از کتب و دفتر های منسوب به اهل حق در دست می باشد مبانی اساسی اهل حق مخلوطی از اعتقادات تناسخی و حلول ذات بر گرفته از تفکرات ادیان زرتشتی هندو, مانوی و مسیحی می باشد که صبغه ی اسلامی به آن داده اند ( شاه نامه ی حقیقت , نامه ی سرانجام , اندرز یاری )
3-
در مورد روئت خداوند نور علی اهی می گوید دیدن خدا از رئی اثار فایده ندارد , باید خدارا ببینی و دست در گردن او بیندازی , ما می گوییم خدا به جان آن سبیل هایت بیا ( آثارالحق )

4- نبوت : تناقضات شدیدی مانند دیگر اعتقادات آن ها در نبوت هم وجود دارد , آن ها ایین را دارای سه مرحله می دانند که اولین آن ها شریعت بوده که دیگر به پایان رسیده پیامبران را در حقیقت همان هفت تنان می دانند که در افراد مختلفی حلول کرده اند ( اشعار سید محمد گورسوار اندرز یاری ص25 ) اعتقاد به نبوت پیامبر اسلام در میان این فرقه بسیار کم رنگ بوده و به ندرت از ایشان نامی برده می شود
5-
معاد : به علت اعتقاد به تناسخ و حلول و به اصطلاح دون به دون شدن و اعتقاد به معاد در میان این فرقه کم رنگ بوده و تاویلات و توجیهات زیادی در مورد معاد دارند ( دفتر رموز یارستان ص1 رمز یاری ص113 آیین یاری ص46 )

برای اطلاع از دیگر اعتقادات این فرقه به کتاب های ذکر شده در بالا مراجعه شود.

آن چه می توان گفت این فرقه از دیکر مکاتب تاثیر پذیری زیادی داشته , از زرتشت : هفت تن , شال سپید بستن و احترام به آب را وام گرفته اند . از یهود و مسیح : بکر زایی , نیازجم خانه ( عشا ی ربانی ) سرسپاری ( غسل تعمید ) , روزه ناشی از مشکلات رهبران از هندو تناسخ و حلول را و از صوفیان طریقت , شریعت , حقیقت , دایره نشستن , ذکر جلی و خفی را گرفته اند .

احکام و فروع :

اهل حق روزه سه روز , نیاز , نذر و خدمت به خلق را جایگزین عبادات اسلامی نموده اند که با شرایط خاص و اذکار ویژه همراه می باشد

نتیجه گیری

با وجود اعتقادات ذکر شده آن چه این جانب مشاهده نموده ام حاکی از این است که جوانان اهل حق در عمل از این اندیشه ها فاصله گرفته و رو به آیین تشیع آورده اند و متوجه بی سوادی و بدعت های سران خویش شده اند و این فرقه بیشتر رنگ و بوی قومی دارد و در میان خانواده های خاصی رواج دارد و شابد پیدایش این تفکرات ناشی از هم نشینی آنان در طول تاربخ در مرز های بین شیعه و سنی بوده است و به اصطلاح تقصیر اهل سنت در مورد اهل بیت منجر به موضع گیری تند و غا لی شدن این گروه ها شده است .

برای بررسی بیشتر سراغ ویکی پدیا می رویم که البته دیدگاه متفاوتی دارد

اهل حق یا یارسان[۱] آیینی است با مناسک عرفانی که به طور عمده در کردستان ایران و عراق پیرو دارد. تاریخ دقیق شکل‌گیری این آیین مشخص نیست، ولی پیروان آن به ازلی و ابدی بودن آیین خود باور دارند. این دین در دوره‌های مختلف تاریخی مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است. اگرچه قدمت قدیمی‌ترین متون مذهبی یارسان تا سدهٔ دوم هجری و قدمت برخی از نیایشگاه‌های آن به پیش از اسلام نیز می‌رسد، اما ساختار کنونی آن از سدهٔ هفتم هجری و توسط سلطان سهاک بنیان نهاده شده‌است که در اعتقادات پیروان یارسان بالاترین جایگاه را دارد.[۲]

اگرچه مجموعه‌ای از اعتقادات خاص در میان پیروان یارسان مشترک است، اما بسته به اینکه سرسپردهٔ کدام یک از خاندان‌های ۱۱ گانه باشند، آداب و رسوم و باورهای متفاوتی در میان آن‌ها وجود دارد. یارسان هچنین به نام‌های اهل حق، آیین یاری، کیش حقیقت، طایفه سان و کاکه‌ای نیز شناخته می‌شود.

این آیین آمیخته‌ای از آموزه‌های ادیان مختلف دارد و آثاری از مذاهب مانوی و یهود و مسیحیت در مذهب آنها به چشم می‌خورد.[۳]

تاریخچه

دربارهٔ تاریخچهٔ مسلک اهل حق بین محققان اختلاف نظر وجود دارد.

مکری مسلک اهل حق را یکی از رشته‌های انشعابی و وابسته به مذهب تشیع می‌داند. او معتقد است این مسلک مجموعه‌ای است از عقاید و آرای خاصی که از عهود سالفه وجود داشته و بعدها با ذخائر معنوی اسلام و اساطیر ایران قدیم و افکار فرق غالی که در مناطق غرب ایران پراکنده بوده‌اند، در هم آمیخته و در برخورد با حوادث، در زمان‌های مختلف، اشکال گوناگونی به خود گرفته‌است. اما بر حسب سنت خود پیروان حقیقت، این طریقه دنبالهٔ نوعی احساس ژرف مذهبی است که سینه به سینه از سلف به خلف می‌رسیده و نیز دنبالهٔ همان اصولی بوده‌است که شاه مردان حق علی بن ابی‌طالب به سلمان و به عده‌ای از یاران نزدیک خود آموخته‌است.[۴]

صفی‌زاده در اینباره در دانشنامه نام‌آوران یارسان می‌نویسد: بنا به نامه سرانجام، این مسلک از روز ازل پی ریزی شده‌است.[۵] ولی از اسناد و مدارک خطی چنین برداشت می‌شود که این مسلک در قرن دوم هجری توسط بهلول کوفی و یارانش با استفاده از عقاید و ذخایر معنوی ایران مانند؛ آیین زردشتی و مانوی و بهره‌گیری از دین اسلام و آیین مسیحی و کلیمی و افکار فرقه‌های غالی پس از اسلام پی‌ریزی شده‌است؛ ولی صفی‌زاده خود معتقد است پیدایش مسلک اهل حق نوعی ایستادگی در برابر اعراب بوده‌است.[۵]

مینورسکی مسلک اهل حق را مشتق شده از مذهب شیعه می‌داند که سرانجام منجر به تشکیل یک سیستم مذهبی مجزا شده و در اساس آن افراط‌گرایی شیعه قابل مشاهده‌است.[۶]

نورعلی الهی در کتاب برهان‌الحق، مسلک اهل حق را وابسته به مذهب شیعه اثنی عشری جعفری می‌داند.[۷]

خواجه‌الدین ریشه مسلک اهل حق را نامشخص دانسته و می‌نویسد: در کتب قدیمه مربوط به ادیان، مانند الفرق بین الفرق و ملل و نحل شهرستانی که از آثار قرن پنجم و ششم می‌باشند، نامی از این فرقه برده نشده‌است. همچنین پیروان این فرقه سعی می‌کردند اسرار خود را فاش نکنند و این امر سبب گردیده کسی از تاریخ پیدایش مرام اهل حق اطلاعی نداشته باشد. او معتقد است برخی از اعتقادات پیروان اهل حق که پایه و اساس مرام اهل حق را تشکیل می‌دهند، از نظر اسلام مطرود است و معتقد بودن به این گونه عقاید سبب جدایی مسلک اهل حق از اسلام گردیده‌است. او در ادامه می‌گوید: ولی پیروان اهل حق پیدایش مسلک خود را از عالم الست می‌دانند.[۸]

گروه دیگری از نویسندگان معتقدند گر چه اهل حق خود را مسلمان و شیعه می‌داند و مانند شیعیان به ائمه هدی اعتقاد دارند، ولی اساس مذهب آن‌ها صرفاً اسلامی نیست. بلکه مرام آن‌ها مجموعه‌ای است از عقاید و تعالیمی که تحت تأثیر افکار زرتشتی، مسیحی، مانوی و کلیمی بوده‌است. آن‌ها نشانهٔ بارز تشیع در این مسلک را اعتقاد به وجود علی ابن ابی‌طالب می‌دانند، ولی معتقدند ایمان و اعتقاد پیروان اهل حق دربارهٔ علی ابن ابی‌طالب از حد متعارف خارج شده و به درجه غلو رسیده‌است.[۹]

بنیان‌گذاری

بر طبق کلام سرانجام (کتاب مقدس اهل حق)، مسلک اهل حق از روز ازل وجود داشته و تعلیماتش به صورت سِر نزد انبیا و اولیا بوده و در هر دوران به گروه معدودی از یاران محرم منتقل شده‌است. تا اینکه در قرن هفتم هجری، سلطان اسحاق آن اسرار ازلی را به صورت قانون به یارانش ابلاغ کرد، از این رو، بنیانگذار این مسلک محسوب می‌شود.[۱۰]

یاران: یاران سلطان اسحاق به گروه‌های زیر تقسیم شده‌اند: هفتن، هفتوانه، هفت نفر اهل قول طاس، هفت هفتوان، چهل تن، چهل چهل تنان، هفتاد و دو پیر، نود و نه پیر شاهو، شصت و شش غلام کمربند زرین، هزار و یک غلام خواجه صفت، بیور هزار غلام و بی ون غلام.[۱۱]

هفتن: مخفف هفت تن است، که از یاران طبقهٔ اول سلطان اسحاق محسوب می‌شوند. آن‌ها برای هدایت مردم، در هر دورانی در قالب انبیا و خاصان ظاهر می‌شوند.[۱۲]

هفتن دارای مقام هفت مَلک مقرب‌اند و نام آن‌ها به شرح زیر است:

پیر بنیامین (هم مقام و هم ذات جبرئیل مأمور هدایت جهت رستگاری) سمت پیری بر عموم اهل حق را داشته‌است.

داود (هم مقام اسرافیل مأمور نفخ صور جهت بیداری) سمت دلیلی بر عموم اهل حق را عهده‌دار بود.

سومین یار سلطان، پیرموسی بود که سمت دفترداری و منشی سلطان را برعهده داشت. او هم ذات میکائیل بود که مأمور ثبت اعمال است.

مصطفی داودان (هم ذات عزرائیل مأمور غضب و قبض روح) ریاست امور انتظامات را عهده‌دار بود.

خاتون دایراک ملقب به خاتون رمزبار (هم مقام حورالعین) علاوه بر اینکه مادر سلطان بود، شفیع یاران و رئیس جامعه نسوان اهل حق نیز بود.

شاه ابراهیم و بابا یادگار (شاه یادگار) نیابت سلطنت عرفانی سلطان را داشته‌اند، از آنجایی که سلطان خودش لقب شاهی معنوی داشت آنان را هم شاه خطاب کرد. شاه ابراهیم هم مقام عقیق (ملک طیار) و بابایادگار هم مقام ایوت می‌باشد.[۱۳]

تاریخچه سیاسی

با توجه به عقاید فرقه اهل حق و براساس آموزه‌های دین اسلام. این فرقه کافر شناخته شده و رسمیت ندارد از این رو در انجام امور مربوط به مذهب و مرام خویش و یا تبلیغ عقاید و اعتقادات خود آزادی ندارد و بسیاری از حقوق و امتیازاتی که در مورد سایر ادیان رسمی وجود دارد در مورد این فرقه وجود ندارد؛ به عنوان نمونه نمی‌توانند دفاتر ازدواج و طلاق براساس تعالیم خودشان داشته باشند یا قواعد ارثی را غیر از قواعد رسمی کشور اجرا کنند یا مدرسه تأسیس نمایند و همچنین براساس ماده ۱۴ قانون استخدام کشوری، از استخدام افراد این فرقه و امثال آن در دستگاه‌های دولتی جلوگیری می‌شود. حال آن که در این قبیل امور و احوال شخصیه و در تعلمیات دینی، ادیان رسمی آزاد هستند[۱۴] پیروان این کیش آداب و آیین‌های خود را در خفا به جا می‌آوردند و در طول تاریخ از فعالیت در امور سیاسی پرهیز کرده‌اند با این حال، طی قرن‌ها شاهد موارد زیادی از فشار و آزار و اذیت اکثراً از جانب مسلمانان و یا حکومت‌ها بوده‌اند. آنها می‌گویند پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، فشار بر جامعه یارسان افزایش یافته و پیروان این کیش دچار محرومیت‌ها و تبعیض‌های زیادی شده‌اند.[۱۵]

خودسوزی‌های اعتراضی

در ماه خرداد سال ۱۳۹۲ هجری خورشیدی، سبیل یک زندانی یارسانی به نام کیومرث در زندان همدان به زور تراشیده شد که این اقدام، توهین به آداب و رسوم پیروان این کیش به شمار می‌رود. پس از این واقعه، یکی از جوانان یارسانی همدان به نام حسن رضوی، به نشانه اعتراض در مقابل فرمانداری همدان اقدام به خودسوزی کرد که بر اثر شدت جراحات ناشی از سوختگی چندین روز بعد در بیمارستان درگذشت.[۱۵]

در بامداد چهاردهم خرداد (چهارم ژوئن) همان سال، یکی دیگر از پیروان یارسان به نام نیکمرد طاهری در برابر دوربین، خود را آتش زد و ساعتی بعد جان باخت.[۱۵]

در پی این خودسوزی‌ها و رفتارهای توهین‌آمیز عده‌ای از پیروان آیین یارسان تجمع اعتراضی برگزار کردند که البته در سخنان‌شان تأکید کردند که خواسته‌هایشان سیاسی نیست و تنها خواهان ملاقات با مسئولان برای مذاکره در جهت جلوگیری از رفتارهای توهین آمیز با پیروان یارسان و نقض حقوق‌شان‌اند.[۱۵]

در بامداد شنبه پنجم مرداد (۲۷ ژوئیه) همان سال، یکی دیگر از پیروان کیش یارسان در نزدیکی مجلس شورای اسلامی ایران اقدام به خودسوزی کرد.[۱۶]

از دیدگاه اسلام

یارسان از فرقه‌های اسلامی نیست.[۱۷] از دیدگاه برخی مراجع شیعه مانند آیت الله بهجت پیروان آیین یارسان کافر و نجس می‌باشند.[۱۸] از دیدگاه برخی دیگر از مراجع مانند آیت الله سیستانی و آیت الله صافی گلپایگانی این فرقه در هر حال «ضاله» هستند. برخی دیگر نیز مانند آیت الله مکارم شیرازی آنان را در صورتی پاک می‌داند که به شهادتین و نبوت باور داشته باشند.

پراکندگی پیروان یارسان

به گفتهٔ دائرةالمعارف تشیع، در آغاز ایجاد مسلک اهل حق پیروان آن وحدت عقیده داشته‌اند. با گستردگی جماعت اهل حق و مهاجرت ایلات به دیگر مناطق به تدریج اختلافات میان اهل حق شروع شد و پیروان آن به گروه‌های مختلفی تقسیم شدند. علت این اختلاف‌ها عبارتند از: نقل سینه به سینه کلام‌ها، دسترسی نداشتن پیروان به کلام‌های مؤثق، سودجویی برخی از پیشوایان محلی، تفاوت زبان، ملیت، رسوم قومی و اجتماعی پیروان و بی‌سوادی اکثریت پیروان.[۱۹]

گروهی از اهل حق معتقدند دین آن‌ها دین یاری است و سلطان اسحاق «در آن دوران» اسرار الهی را به صورت قوانین و ارکان اهل حق به یاران ابلاغ نمود.[۲۰] از این رو ارتباطی با دیگر ادیان ندارند.

به گفتهٔ دائرةالمعارف تشیع، گروهی دیگر در اثر آمیزش با فرق دیگر، عقاید خود را با اعتقادات آن‌ها یکی دانسته‌اند، گر چه خود را یارسان می‌نامند، ولی عملاً از نظر اعتقادی، گروهی از آن‌ها علی‌اللهی و گروهی دیگر شیطان‌پرست هستند.[۲۱]

به گفتهٔ دائرةالمعارف تشیع، گروهی دیگر خود را تابع مذهب شیعه اثنی عشری جعفری می‌دانند و معتقدند آئین حقیقت، دین نیست و مسلک اهل حق تابع مذهب اثنی عشری جعفری است.[۲۲][۲۳]

به گفتهٔ تحفه ناصری، پیروان اهل حق به نام‌های مختلف اهل حق، یارسان، نصیری، اهل طایفه، علی‌اللهی و شیطان‌پرست معروف‌اند.[۲۴] اما پیروان این آئین می‌گویند آنها یارسان یا اهل حق هستند و گروهی، به اشتباه آنان را علی‌اللهی یا شیطان‌پرست می‌خوانند.[۱]

بر اساس نگاهی به تاریخ و فلسفه اهل حق یارسان نام بومی و ایرانی پیروان دین اهل حق یا همان علی اللهی است. پیروان کیش یارسان که فارس زبانان آنها را بیشتر به نام علی‌اللهی می‌شناسند بیشتر ساکن بخش باختری استان کرمانشاه ایران هستند. کیش یارسان آمیزه‌ای است از دینهای زرتشتی و بودایی و اسلام. آنها مانند بوداییان به وازایش باور دارند یعنی بر این باورند که ما پس از مرگ در پیکر دیگری دوباره زاییده می‌شویم. مناطق گوران و لرستان مرکز اصلی پیدایش آئین یارسان یا اهل حق است.[۲۵]

گسترش در ایران

پیشینه پیروان این مسلک در استان کرمانشاه با قومیت کرد و لک می‌باشد ولی اقلیتی را از بین اقوام آذری، فارسی زبانان تشکیل می‌دهند.[۲۶] جمعیت پیروان اهل حق در ایران در محدوده ۲ میلیون برآورد می‌شود.[۲۶] گسترش مسلک یارسان در ایران به شرح زیر است:[۲۵]

استان کرمانشاه

شهرستان کرمانشاه و روستاهای گره بان، روستاهای منطقه عثمانوند و سان رستم، برخی از روستاهای توابع مایدشت، و روستاهای منطقه بیلوار به نامهای: میان دربند، بالا دربند، پشت دربند. بیشتر روستاهای کوزران سنجابی که حدود۱۳۵ روستا می‌باشد و اکثریت قریب به اتفاق ساکنان خود کوزران پیرو مرام اهل حق می‌باشند.

بخشی از شهرستان اسلام‌آباد غرب و حومه آن

سوران علیا و سفلی، چُنگُر، خسروآباد

شهرستان کرند غرب و توابع آن از عمده‌ترین مراکز اهل حق است. علاوه بر شهر کرند ساکنان قریب به ۱۲۰ روستای تابع دهستان گهواره به جز چند روستا که پیرو مذهب شافعی می‌باشند، اهل حق هستند. از روستاهای معروف منطقه کرند: حریر، سرمیل، سرخه لیزه، بیامد، بروند، قلعه زنجیر، گردکان گور، گورا جوبو توت شامی را می‌توان نام برد. جمعیت اهل حق در منطقه کرند حدود۵۰ هزار نفر تخمین زده می‌شود. علاوه بر این روستاهای بیونیش (بیونیژ) در حدود ۱۵ روستا همگی اهل حق هستند که جزو کرند می‌باشند.

سر پل ذهاب

بیش از ۲۰٪ سکنه این شهر پیرو مسلک اهل حق می‌باشند و حداقل ۲۳ روستا از حومه آن نیز همین مسلک را دارند. از روستاهای معروف: پس پس، رشید عباس دول الیاس، جلالوند سفلی، بَلَوان و روستاهای قَرَه بُلاغ و روستاهای تابع دهستان بزمیر آباد را می‌توان نام برد. روستاهای حومه شهر در شعاع مساحت ده کیلومتری شهر قرار دارند ولی روستاهای دهستان بزمیر آباد (پشت تنگ) بیش از چهل کیلومتر از شهر فاصله دارند.

قصر شیرین

گر چه هنوز همه سکنه شهر و روستاهای حومه قصر شیرین مورد تحقیق قرار نگرفته‌است ولی به نظر می‌رسد اکثریت مردم آن بر مرام اهل حق می‌باشند.

صحنه (کرمانشاه) و دینور

اکثریت مردم صحنه پیرو مذهب اهل حق هستند و بسیاری از روستاهای حومه آن همین مرام را دارند. جمعیت اهل حق در بخش دینور نیز قابل توجه‌است.

کنگاور و اسدآباد

جمعیت اهل حق در روستاهایی از کنگاور و اسدآباد نیز قابل توجه‌است..

استان لرستان

در قسمتهایی از نواحی تابعه استان لرستان نیز فرقه اهل حق به طور پراکنده سکونت دارند. از جمله این مناطق که عموماً روستایی هستند بلوران واقع در جاده اسلام‌آباد غرب، پل دختر و نیز حومه گراب و روستاهایی از توابع نورآباد و کوهدشت، قسمت‌هایی از بوالوفا و بخشی از طایفه ذوالنور اهل حق هستند.

استان آذربایجان شرقی

در بخش ایلخچی از قصبات معروف تبریز (شهری کنار دریاچه ارومیه) عده‌ای از طرفداران «فرقه اهل حق» سکونت دارند. طبق تحقیقات به عمل آمده اهل حق‌های این ناحیه معروف به گوران هستندکه به نظر می‌رسد از منطقه گوران به مرکزیت گهواره (کرند غرب) در استان کرمانشاه در گذشته‌های دور به این سمت مهاجرت کرده باشند. همچنین یکی از روستاهای نزدیک مراغه نیز از گوران (جوران)ها هستند.

تهران و مازندران

در هشتگرد، رودهن، بومهن و خود تهران، ساوجبلاغ و… مراکزی وجود دارد که در آن اهل حق‌ها ساکن اند. همچنین بخشی از مردم کلاردشت، کجور و روستاهای پول و فیروزکلا از توابع کجور اهل حق می‌باشند.

استان زنجان و همدان

در شهرستان‌های همدان، اسدآباد و قسمتهایی از توابع آوج و رزن حد فاصل همدان و زنجان کم و بیش جمعیت اهل حق به صورت پراکنده سکونت دارند.

استان کرمان

در استان کرمان، در شهرستان بردسیر و شهرستان سیرجان گروه‌هایی از پیروان یارسان زندگی می‌کنند. منسجمترین گروه باقیمانده از یارسانی‌ها در این ناحیه در روستای سوخته چال زندگی می‌کند. همچنین مکان‌های مقدسی مانند زیارتگاه چهل تن در کوه چهل تن یا بقعهٔ سه تن یا پیر برحق (پیر جارسوز) در این ناحیه زیارتگاه پیروان یارسان است.[۲۷][۲۸]

دیگر کشورها

کردستان عراق

در سراسر کردستان عراق بویژه در استان‌های کرکوک و استان سلیمانیه و شهر خانقین پیروان کیش یارسان با نام کاکایی وجود دارند. با عناوین مختلف، علاوه بر فرقه اهل حق فرقه‌های دیگر نیز در این نواحی موجود بوده که ریشه در فرهنگ یارسانی دارند.[۲۹] جمعیتی بالغ بر ۲۰۰٬۰۰۰ نفر در عراق[۲۶] تخمین زده شده است.

سوریه

در کشور سوریه جمعیت قابل توجهی وجود دارند که تحت عناوین علویان (سوریه)، علویین، نصیریه و علی اللهی معروف هستند و عمدتاً در کردستان سوریه و در شمال و شمال غرب سوریه و در استانهای ساحلی سوریه (استان لاذقیه و استان طرطوس) سکونت دارند.

خاندان‌ها

طبق دستور دین یارسان هر یک از پیروان مکلف به داشتن پیر و دلیل برای سرسپردن می‌باشند.[۳۰] در زمان سلطان اسحاق، پیر بنیامین سمت پیری و داود که‌و سوار سمت دلیلی بر همهٔ پیروان یارسان داشتند؛ ولی به دلیل متأهل نبودن و نداشتن فرزند، سلطان اسحاق هفت خاندان یا دوده به نام خاندان‌های حقیقت دائر نمود تا نسل‌های آیندهٔ پیروان یارسان، در هر زمان پیر و دلیل داشته باشند.[۳۱][۳۲]

نام خاندان‌ها (دوده‌ها) عبارت‌است از:

خاندان خاموشی

خاندان شاه ابراهیمی

خاندان عالی قلندر

خاندان یادگاری

خاندان میرسوری

خاندان مصطفایی

خاندان حاجی باویسی (بابو عیسی)

بعد از سلطان اسحاق در قرون یازدهم و دوازدهم و سیزدهم هجری چهار خاندان دیگر نیز به اسامی زیر دائر گردید.[۳۳][۳۴]

۸- خاندان ذوالنوری

۹- خاندان آتش بیگی

۱۰- خاندان شاه حیاسی

۱۱- خاندان بابا حیدری

همچنین خاندان دیگری به نام سید درویشی از نسل سید درویش وجود داشته است که پیشتر بخشی از خاندان یادگاری بوده است و اکنون پیروان آن سیادت خاندان خاموشی را پذیرفته‌اند و بخشی از این خاندان شده‌اند.[۳۵]

این خاندان‌ها به جانشینی از پیر بنیامین که پیر ازلی یارسان بوده است انجام وظیفه می‌کنند. جانشینی داود که‌و سوار، دلیل ازلی را نیز فرزندان هفتاد و دو پیر بر عهده دارند. اما در مواردی به پیر اختیاری برای انتخاب دلیل داده شده است و بنابراین یاران برخی خاندان‌ها با اجازهٔ صاحب خاندان نسل بعدی می‌تواند به سمت دلیل مریدان آن خاندان انتخاب شود.[۳۱] اما سلطان سهاک جایگاه خود را به کسی تفویض ننمود.[۳۵]

عقاید

شرط ورود به مسلک

سرسپردن: بر طبق کلام سرانجام هر فرد یارسان (ذکور و اناث) مکلف است به پیر و دلیل سرسپرده شود، و در غیر این‌صورت یارسان محسوب نمی‌شود.[۳۶] افراد سرسپرده به دو گروه چکیده و چسبیده تقسیم می‌شوند. چکیده شامل کسانی است که نسل اندر نسل یارسان بوده‌اند. چسبیده شامل گروهی است که بر اثر بیداری باطن و از روی علاقه به مسلک یارسان گرویده‌اند.[۳۷]

سبیل مُهر: طبق کلام سرانجام، سبیل یکی از مقدسات آیین یارسان است و بر مردان پیروی یارسان واجب است سبیل خود را نتراشیده و مُهر (دست نخورده) نگاهداری کنند. شرط ورود به مراسم جم و نشستن در حلقهٔ جم داشتن سبیل دست نخورده است. تراشیدن سبیل موجب خروج از دین و باطل شدن سرسپردگی به دین یاری می‌شود.[۳۸] در سرانجام از زبان داود که وسوار آمده است:

سێوێل یار شوڕه‌ن وه رووی لێوانا


تا یار بناسۆ خێش وه بیگانا

سبیل پیروی آیین یاری بلند است و روی لب‌ها را می‌پوشاند، تا یار، خودی را از بیگانه بازبشناسد.[۳۹]

مقدسات

کلام سرانجام: کلام سرانجام عبارت است از آداب و رسوم مسلکی و عبادات اهل حق که توسط سلطان اسحاق و یارانش بیان و نسل به نسل منتقل شده‌است.[۴۰] در قرون اولیهٔ تأسیس مسلک اهل حق، انتقال این متون توسط کلام‌خوان‌ها صورت می‌گرفت، ولی بعدها ثبت آن‌ها آغاز شد. این کلام‌ها به تدریج به سبب سهل‌انگاری بعضی از کلام خوان‌ها، فراموشی و همچنین سروده شدن کلام‌هایی به زبان‌های کردی، ترکی توسط بزرگان اهل حق با یکدیگر تفاوت‌هایی پیدا کردند که این عوامل سبب جدایی برخی از جماعت‌های اهل حق شد و امروزه نمی‌توان کلام‌هایی که در بین اهل حق یافت می‌شود را همگی معتبر محسوب کرد.[۴۱][۴۲]

جم و جم خانه: محلی است که اهل حق برای اجرای مراسم خاص خود در آنجا جمع می‌شوند. از این‌رو در بین پیروان اهل حق از اهمیت خاصی برخوردار است.[۴۳] از نظر اهل حق شرکت در جم به جای عبادات دائمی، کافی است.[۴۴] مینورسکی معتقد است در میان پیروان اهل حق عبادت فردی کمتر مورد توجه قرار گرفته به طوری که آن‌ها اهمیت فراوانی برای اجتماع کردن (جم) قایل‌اند، زیرا در نزد آن‌ها جم گشایندهٔ مشکل‌ها است. جم در وقت ثابتی تشکیل می‌شود و در جم خانه به هنگام عبادت کلام‌ها همراه با تنبور و با صدای بلند خوانده می‌شود. مراسمی مانند سرسپردن، ازدواج و نام‌گذاری کودک و… نیز در جم‌خانه انجام می‌شود.[۴۳]

نذر و نیاز: آنچه در جم‌خانه به عنوان نذر و بر طبق قانون اهل حق دعا داده شود را نذر گویند.[۴۵] نذر و نیاز از واجبات یارسان است[۴۶] و در نزد اهل حق از اهمیت و احترام ویژه‌ای برخوردار است.[۴۷][۴۸]

روزه اهل حق: هر اهل حق موظف است سه روز در سال روزه دار باشد. پیروان اهل حق غالباً، آن را در زمستان به جای می‌آورند و به آن «روزه مرنوی» گویند. با این حال در مورد تاریخ و نام این سه روز بین تمامی گروه‌های اهل حق وحدت عقیده وجود ندارد. حتی گروه‌هایی از اهل حق از جمله آتش بگی روزه مرنوی را بر خود حرام می‌دانند و آن را به‌جای نمی‌آورند.[۴۹]

آفرینش

یارسانیان اعتقاد دارند که خداوند جهان را در دو مرحله آفرید: آفرینش جهان معنوی و آفرینش جهان مادی. آنان می‌گویند که «در آنگاه اراده خداوند به آفرینش موجودات تعلق گرفت، و نخستین مخلوق پیر بنیامین را از زیر بغل خود خلق کرد، و نام او را جبرائیل گذاشت. پس از خلقت جبرائیل خداوند او را در پهنای دریای محیط رها کرد، هزاران سال گذشت تا به درخواست جبرائیل، شش تن دیگر از بطن در پیدا شدند، که با جبرائیل هفت تن شدند: جبرائیل (پیربنیامین) - اسرافیل (پیر داوود) - میکائیل (پیر موسی) - عزرائیل (مصطفی داوودان) - حور العین (رزباریا رمزبار) - عقیق (شاه ابراهیم) - یقین (شاه یادگار یا بابا یادگار[۵۰]

اهل حق کیست

اهل حق به کسی گفته می‌شود که مراحل شریعت و طریقت و معرفت را طی نماید تا به مقام حقیقت برسد.[۵۱] بدین ترتیب:

در مرحلهٔ نخست که شریعت است، مؤمن به دین آدم صفی‌الله بوده و از ملت ابراهیم خلیل‌الله و امت محمد رسول‌الله و مذهب امامان شیعه باشد.

در مرحلهٔ دوم که طریقت است، مؤمن به ولایت علی ابن ابیطالب ولی‌الله باشد. یعنی با طی طریق شارع مقدس نبوی و پیوند زنجیره وار به امامان شیعه و تولا به ولای علی، تحت لوای ولایت به مسلک اهل حق درآید. اهل حق علی‌اللهی نیستند، مشرک هم نمی‌باشند. فقط علی را به مقام مظهریت و مشیت‌الله می‌شناسند.

در مرحلهٔ سوم که معرفت است، با فرمان برداری از اولوالامر، مقام معرفت را درک نماید تا به پایهٔ من عرف نفسه فقد عرف ربه نائل شود؛ و اولوالامر از نظر اهل حق، امامان هستند. سپس هر کس در هر زمان با پیوند رشتهٔ ایمان به آن خاندان به مقام مظهریت و مشیت رسید، یعنی انسان کامل و مظهر جلوهٔ ذات حق گردید، چنان‌که اراده‌اش عین مشیت‌الله شد، اولوالامر است.

آن‌گاه در مرحلهٔ چهارم، حق و حقیقت را دریابد تا کمال را در وصال و بقا را در فنا بیند، چنان باشد قطرهٔ نم وجودش را به دریای بی پایان الهی نابود و محو سازد؛ یعنی فنا فی‌الله محض گردد.

اصول عقاید

در مسلک اهل حق اصول عقاید بر این نهج می‌باشد.[۵۲] علاوه بر پنج اصل اصول دین و مذهب شیعه، یعنی توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت، نکته‌های زیر نیز باید رعایت گردد:

خدا را به تعریف و توصیفی باید شناخت که همه پیامبران و اولیا و یکتاپرستان واقعی شناخته‌اند.

با توجه به عدل الهی چون همه موجودات آفریده خداست و هیچ موجودی بی‌حکمت الهی به وجود نیامده، پس هر شیئی را به جای خود نیک باید دید. اگر از موجودی به علتی عمل زشتی ناشی شود و آن عمل مورد بیزاری است باید به اندازه توان تلاش و مبارزه جهت ریشه‌کن ساختن آن عمل و نظایر آن نمود. باید علت را جست و برطرف کرد. به گفته دیگر اهل حق هیچ شیئی را نباید بد داند و بد گوید و خار نماید… زیرا هر وجودی به علتی اعم از مستقیم یا غیر مستقیم از رشحهٔ فیض واجب‌الوجود موجود می‌شود، ذاتاً بد نیست، عوارض است سبب امکان قلب ماهیت می‌گردد، پس بر رفع عوارض بد باید به وسایل ممکنه کوشید. روی این اصل ادیان خدایی هم هر یک به اقتضای زمان خود درست و معتبر است.

هر وجود مفید و محترمی را به هر اسم و رسم، و به هر وضعیت و کیفیت، و به هر مرتبه و مقامی هست باید به همان تناسب نیک شمرد و احترام نمود.

آنچه را به اقتضای زمان و مکان نزد خردمندان پسندیده‌است و یا هر کس بر خود روا می‌دارد باید بر دیگران نیز روا داشته، حتی‌الامکان برخوردارشان نماید؛ و آنچه را ناپسند است، یعنی به گونه‌ای است که هر کس از او هراسان گردد باید برای رفع و دفع آن بر خود و دیگران یک‌سان بکوشد.

دنیا را کشتزار آخرت داند و بکوشد تا نیک بکارد تا نیک بدرود.

فعلاً پاک نکنید -->

ارکان

ارکان مسلک اهل حق بر روی چهارپایه قرار دارد: پاکی، راستی، نیستی و ردآ.[۵۳][۵۴]

پاکی: اهل حق باید درون و برونش از هر حیث و هر جهت، و به هر اسم و رسم پاک باشد. یعنی در ظاهر جسم و لباس و مکان و کسب و خوراکش، و در باطن اندیشه و گفتار و کردارش، تماماً پاک و بی‌غل و غش باشد.

راستی: راه راست رفتن است، و آن به جای آوردن دستورها و ترک نواهی خداست. بعبارةاخری بندگی به خدا و پرهیز از دروغ و گناه را راه راست گویند.

نیستی، یعنی نیست و نابود کردن کبر و غرور و خودپسندی و خودخواهی و هوا و هوس نفسانی و طغیان شهوانی و تمام رذایل اخلاقی از خودش، و به طور مطلق تسلیم مقدرات شود: غیر از رضای خدا چیزی نخواهد، و بعبارةاخری از خود بی‌خود و فنا فی‌الله گردد.

ردآ، خدمت و کمک و فداکاری بی‌ریا نسبت به مخلوق خداست، چنان باشد «رنج خود و راحت یاران طلب» بر او صدق کند.

مظهریت و جامه به جامه (دونادون، باززایی)

نوشتار اصلی: دونادون

مظهریت: مظهر در اصطلاح اهل حق یعنی روحی که در نتیجه سیرکمال صیقل پیداکرده و نور ذات الهی را منعکس می‌کند.[۵۵]

اعتقاد به مظهریت در مسلک اهل حق از اهمیت خاصی برخوردار است. در مورد مظهریت برخی می‌گویند دین یاری مبتنی بر اصل وحدت وجود است.[۵۶] برخی نیز می‌گویند اهل حق برکسی اطلاق می‌شود که در جستجوی جلوه ذات حق در انسان باشد. زیرا مظهریت آینه‌ای است که منعکس کننده خداست.[۵۷]

دونادون (جامه به جامه): انسان با گردش در جامه‌های مختلف نتایج اعمال زندگی قبلی خود را می‌بیند و در انتها با عوض کردن هزار و یک قالب، روحش به ابدیت ملحق می‌شود.[۵۸]

خواجه‌الدین می‌گوید: پیروان اهل حق به حلول روح و تناسخ معتقدند و این اعتقاد آن‌ها را از اسلام جدا کرده‌است.[۵۹] در این مورد میان پیروان اهل حق اختلاف نظر است. گروهی از آن‌ها به حلول روح اعتقاد دارند نه به تناسخ.[۶۰]

گروهی به سیرکمال و معاد و بازگشت روح در قالب زندگی‌های متوالی با تعداد معین و زمان محدود برای طی مسیر کمال معتقدند، و از نظر آن‌ها تناسخ و حلول روح مردود است.[۶۱]

در یکی از مقالات(نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه ایلام ) به تفاوت این مسلک با نصیریه پرداخته 

اهل حق و نصیریه 


اهل حق ، على اللهى ، سر سپردگان ، یارسان ، غلات ، نصیریه ، علویان و...نامهایى است براى افداد و گروههایى که در مورد امام على علیه السلام راه غلو را پیموده اند و او را به درجه خدایى رسانیده اند و براى خود آداب و رسون خاص وضع کرده اند. برخى از این گروهها حتى درباره رؤ ساى خود نیز غلو مى کنند. در کشور ایران درباره این گروهها معمولا از اسامى اهل حق و على اللهى استفاده مى شود، گرچه خود آنها ترجیح مى دهند که بر آنان اهل حق اطلاق شود و کلمات على اللهى و غلات خوشایندشان نیست . در ترکیه به این گروه بکتاشى و علوى و در سوریه نصریه و علویان مى گویند.

پیروان این مذاهب در کشورهاى ایران ، عراق ، ترکیه ، آلبانى ، سوریه ، افغانستان و کشورهاى آسیاى میانه پراکنده شده اند. در ایران اکثر اهل حق در استان کرامنشاه زندگى مى کنند هر چند در مناطق دیگر نیز طوایفى از اهل حق وجود دارند.(208)

گروههاى مختلف اهل حق ، در آرا و عقاید و آداب و رسوم اختلافات زیادى دارند تا آنجا که به راحتى نمى توان اهل کوفه را فرقه و مذهبى واحد دانست . برخى از آنان صریحا امام على علیه السلام را خدا مى دانند. برخى دیگر که شیطان پرست نامیده مى شوند، شیطان را تقدیس مى کنند و حرامهاى الهى را حلال مى دانند و مخالف طهارت و عبادتند. همچنین گروهى از اهل حق خود را اهل حق مسلمان و شیعه اثنى عشریه معرفى کرده و سعى مى کنند تا عقاید خود را با عقاید امامیه هماهنگ سازند و به شریعت و اعمال و عبادات اسلامى پایبندند.
تاریخ پیدایش و گسترش مذهب اهل حق  

درباره تاریخ پیدایش فرقه هاى اهل حق اختلاف نظر وجود دارد و در این باره مدارک مستندى در دست نیست . در کتابهاى قدیمى که تا قرن پنجم نگاشته شده ، نامى از اهل حق دیده نمى شود. اگر ملاک اهل حق بودن را صرفا غلو درباره امام على علیه السلام بدانیم در این صورت ، تاریخ پیدایش این فرقه به زمان امام على علیه السلام مى رسد زیرا در زمان آن حضرت ، برخى او را به درجه خدایى رساندند و حضرت با آنها برخورد شدیدى کرد. ما اگر اهل حق را فرقه اى خاص با مجموعه اى از آرا و عقاید که هم اینک مرکز آنها در غرب ایران است بدانیم ، در این صورت تعیین دقیق تاریخ پیدایش آنان ممکن نیست و تنها نقل قولهایى در این باره وجود دارد.
بنا به کتاب نامه سرانجام که از متون مقدس اهل حق است ، این مسلک از زمانى که خداوند با ارواح آدمیان به محاوره پرداخته و از آنان بر الوهیت خود اقرار گرفته است (عالم الست یا علم ذر) پى ریزى شده و برنامه آن در هر زمان و عصرى جزء اسرار پیامبران بوده و سینه به سینه از سلف به خلف مى رسیده است و نیز دنباله همان برنامه اى است که امام على علیه السلام به سلمان و عده اى از یاران معدود خود تعلیم داد و سپس در ادوار گونان اسرار این گروه به اشخاص دیگرى از قبیل بهلول ، بابا سرهنگ ، بابا نااوس و سلطان اسحاق منتقل شده و آنان نیز به دیگران انتقال دادند.(209)

کتاب شاهنامه حقیقت که از کتابهاى اهل حق به شمار مى رود، مؤ سس و پایه گذار اهل حق را نصیر معرفى مى کند و او را غلام حضرت على علیه السلام مى داند.(210)

برخى معتقدند این آیین در قرن دوم توسط بهلول ماهى (م . 219 ق .) و یارانش با استفاده از عقاید و آرا و ذخایر معنوى ایران مانند آیین زردشتى ، مانوى و مزدکى و با بهره گیرى از دین مبین اسلام و آیین مسیحى و کلیمى و افکار فرقه هاى غالى پس از اسلام پى ریزى شده است .(211) همچنین گفته شده است که مسک اهل حق در قرن سوم توسط شاه فضل ولى تاءسیس ‍ شده است .(212)

برخى دیگر بر آن اند که در قرن چهارم مردى به نام مبارک شاه ملقب به شاه خوشین که همچون حضرت عیسى علیه السلام متولد از مادرى بکر به نام ماما جلاله دانسته مى شود، در میان ایلات لر ظهور کرد و آیین حقیقت را در میان مردم شایع کرد. گفته مى شود و وعده داد که پس از رحلتش روحش به جسم شخصى به نام سلطان اسحاق حلول خواهد کرد.(213)

در قرن هشتم (214) سلطان اسحاق (سحاک یا صحاک ) در مناطق کردنشین بین ایران و عراق ظهور کرد. او در قریه برزنجه ناحیه شاره زور بخش حلبچه عراق به دنیا آمد امام پس از مرگ پدرش شیخ عیسى ، به منطقه اورامان ایران مهاجرت کرد. اگر او را مؤ سس فرقه اهل حق ندانیم ، لااقل باید او را بزرگترین مجدد و احیاگر این آیین دانست . او بود که مذهبى با عقاید و آیین مشخص ابداع کرد و اهل حق را از مناطق مختلف کردنشین دور خویش ‍ جمع کرد و آنها را سازماندهى کرد.(215)

یکى از منابع مهم درباره آیین اهل حق مجموعه رسائلى است که شامل شش بخش مى باشد و مجموعا نامه سرانجام یا کلام سرانجام نامیده مى شود. این رسائل توسط سلطان اسحاق و یارانش نگاشته شده است

 کتابهاى دیگرى نیز توسط یاران سلطان نوشته شده و از خود او نیز سرودهاى زیادى برجاى مانده است .
سلطان اسحاق براى تداوم آیین خود، یارانش را سازماندى کرد. ابتدا یکى از یارانش به نام پیر بنیامین را به سمت پیرى و دیگر دوستش به نام داود را به سمت دلیل برگزید. سپس هفت تن از پیروانش را به عنوان هفت خاندان براى رهبرى فرقه خویش انتخاب کرد. بدین ترتیب خاندانهاى هفتگانه یارسان (مخفف یارستان به معناى یاران حق ) تشکیل شد. این خاندانها عبارت اند از: شاه ابراهیمى ، یادگارى ، خاموشى ، عالى قلندرى ، میرسورى ، مصطفائى ، حاجى باویسى . در قرن در قرون یازدهم تا سیزدهم ، چهار خاندان دیگر به نامهاى زنورى ، آتش بگى ، شاهیاسى و بابا حیدرى تشکیل شد. در نتیجه هم اکنون در آیین پارسان یازده خاندان وجود دارد. به فرزندان هر یک از این خاندانها سید گفته مى شود که وظایف خاصى بر عهده آنان است . سلطان اسحاق گذشته از خاندانها، به منظور سازماندهى اهل حق ، دسته هاى دیگرى نیز ایجاد کرد و براى هر دسته وظایف خاصى تعیین نمود.

آداب و رسوم اهل حق 

یکى از آداب اهل حق که به دستور سلطان رایج گردید، سرسپردگى است . پیروان اهل حق باید یکى از خاندانهاى یازده گانه را انتخاب کرده و در آن سرسپرده شوند. براى سرسپردگى مراسم خاصى با حضور پیر و دلیل خاندان اجرا مى شود. سرسپردگى به اندازه اى واجب شمرده شده که خود سلطان اسحاق براى انجام سرسپردگى پیر بنیامین را به پیرى و داود را به دلیلى انتخاب کرد و مراسم سرسپردگى را در حضور آنان انجام داد.
از دیگر آدابى که سلطان اسحاق آن را راى ساخت گرفتن سه روز روزه است . بر هر فرد اهل حق واجب است سه روز از دوازدهم چله بزرگ زمستان تا چهاردهم آن را روزه بگیر و روزه پانزدهم روز عید سلطان و جشن حقیقت است . البته پارسان پس از روز پانزدهم نیز سه روز دیگر را روزه مى گیرند.

از دیگر مراسم ابداعى سلطان ، مراسم جمخانه است . گروه یارستان هر هفته باید در محلى جمع شوند و با مراسم خاصى سرگرم عبادت و خواندن اوراد و اذکار گردند. عده حاضر را جم یا جمع و محل اجتماع را جمخانه یا جمخانه گویند وارد شدن به جمخانه مراسم خاصى دارد(216)

در نزد اهل حق به جمخانه رفتن و نیاز دادن و قربانى کردن از مهمترین عبادات به شمار مى رود. همان گونه که روزه ماه رمضان از نظر آنها واجب نیست ، نماز خواندن نیز ضرورتى ندارد و اغلب به جاى نماز، نیاز مى دهند و معتقدند با نشستن در جمخانه و دادن نیاز، نماز ساقط مى شود.

نیاز هدیه اى است که اهل حق به رئیس خود یا جمخانه تقدیم مى کنند. یکى از پیروان مسلک اهل حق در عین حال که خود را مسلمان و شیعه اثنى عشرى مى داند، درباره دلیل عدم وجود نماز و روزه مى گویند: ((براى چه نماز مى خوانیم ، براى اینکه به فکر خدا باشیم و از او تشکر کنیم ، اهل حق در دوره خانقاه تمرین کرده است تا جایى که همیشه با خدایش است و همیشه با او راز و نیاز مى کند و از او تشکر مى نماید، دیگر احتیاج نیست که حالا نماز بخواند.))(217)

در اینجا سخت غفلت شده است که لازمه عبودیت ، تسلیم خدا بودن و اطاعت از اوست و خدا از بندگانش خواسته است تا در قالب نماز خدا را یاد کنند. چگونه مى توان عبادات شرعى را که خداوند خود خواسته است رها کرده و به اوراد خود ساخته روى آورد و همچنان از عبودیت و بندگى سخن گفت .

به نظر مى رسد که اهل حق مطلب فوق را از برخى از صوفیان که معتقدند هنگام وصول به حقیقت ، شریعت باطل مى گردد، اخذ کرده اند. به طور کلى شباهتهاى زیادى میان اهل حق و صوفیان وجود دارد. از جمله این شباهتها جمخانه است که بى شباهت به خانقاه نیست . همچنین اهل حق همچون صوفیان عموما موهاى انبوه و پریشان و شاربهاى بلند دارند و این چهره خاص از نشانه هاى این جماعت است . نقل شده است که پاره اى از پیروان اهل حق براى اینکه آسیبى به سبیلشان نرسد از کشیدن سیگار خوددارى مى کنند.(218)

سلطان اسحاق پس از تدویت اصول و قوانین فرقه اهل حق در کنار پل رودخانه سیروان در شمال شرقى ناحیه گوران در نزدیکى مرز ایران و عراق دستور اجراى آنها را داد. این محل پردیور (به زبان کردى یعنى این طرف رودخانه ) خوانده مى شود و براى اهل حق مکانى مقدس و محترم مى باشد و قبله اهل حق کرند و گوران مى باشد.(219)

عقاید اهل حق  

همان گونه که گفته شد، اهل حق درباره امام على علیه السلام غلو مى کنند. بسیارى از آنان امام على علیه السلام را به مقام الوهیت مى رسانند. در شاهنامه حقیقت ، از کتابهاى اهل حق ، آمده است :

به دور محمد همان کردگار

شد از جامه مرتضى آشکار

پس از رحلت احمد مصطفى

بر او جانشین گشت آن مرتضى

که آن مرتضى بود ذات خدا

به تخت بقا گشت فرمانروا(220)

برخى از اهل حق همان اعتقادى که درباره حضرت على علیه السلام دارند در مورد برخى بزرگان خود نیز دارند و معتقدند خداوند در جامه هاى مختلف به میان مردم آمده است : در وهله او در جامه خداوندگار، در مرتبه دوم در جامه على علیه السلام در مرحله سوم در جامه شاه خوشین ، در مرتبه چهارم در جامه سلطان سحاک ، در مرتبه پنجم در جامه قرمزى (شاه ویس قلى ) در مرتبه ششم در جامه محمد بیک ، در مرتبه هفتم در جامه خان آتش ظاهر شده است .(221)

از دیگر عقاید رایج در میان اهل حق ، مساءله حلول است . حلول به معناى وارد شدن چیزى در غیر خود است و در اصطلاح به معناى حلول ذات خدا در اشیا و افراداست . مساءله حلول مبناى اعتقادى به الوهیت امام على علیه السلام و برخى از بزرگان اهل حق ، به این معنا که خداوند در حضرت على علیه السلام و شاه خوشین و سلطان سحاک و دیگران حلول کرده است .

تناسخ یکى دیگر از عقاید اهل حق است . تناسخ عبارت از داخل شدن روح انسان پس از مرگ در بدن دیگر است . بر این اساس هر انسان متناسب با اعمالى که در زندگى خویش انجام داده است ، پس از مرگ وارد بدن خاصى که به منزله لباس جدید اوست مى شود. روح نیکوکاران وارد بدن و لباس ثروتمندان ، و روح بدکاران وارد بدن فقرا مى شود تا جزاى کردار خویش را ببیند. هر انسانى پس از عوض کردن هزار جامه و لباس ، هزار و یکمین جامه خود را که عبارت از بقا و ابدیت است خواهد پوشید. اهل حق معتقدند ارواح انبیاء در بدن بزرگان آنها وارد شده اند.(222) قبلا دیدیم که اعتقاد به تناسخ و تقمص در نزد دروزیها هم رایج است . این اعتقاد در همه ادیان هندى و نیز برخى فلسفه هاى باستان همچون فلسفه فیثاغورى وجود داشته است و احتمالا از ادیان هندى وارد این گونه فرقه ها شده است . ادیان الهى با مساءله تناسخ سخت به مخالفت پرداخته اند. آن را عقیده اى باطل و بى پایه مى دانند.

نصیریه و علویون  

درباره فرقه نصیریه مطالب مختلف و گاه متعارض بیان شده است . شهرستانى نصیریه را به عنوان فرقه اى که امامان معصوم را خدا مى دانند معرفى مى کند.(223) نوبختى از شخصى به نام محمد بن نصیر نمیرى نام مى بد که به ده امام از ائمه امامیه معتقد بود اما درباره امام یازدهم ، امام حسن عسکرى علیه السلام غلو کرد و او را به درجه ربوبیت رسانید و خود را پیامبر وى مى دانست . نمیرى به تناسخ نیز اعتقاد داشت و محارم الهى را حلال مى دانست . پیروان او نمیریه نام دارند.(224) اشعرى و بغدادى از فرقه اى به نام نمیرى نام مى برند که معتقدند خداوند در نمیرى حلول کرده است .(225)

کسانى که امروزه در سوریه به عنوان نصیریه و علویون نامیده مى شوند (البته خود ترجیح مى دهند علویون نامیده شوند) بر آن اند که از لحاظ تاریخى کلمه نصیریه در قرن ششم رایج شده است ، در حالى که محمد بن نصیر نمیرى حوالى سال 359 ق . یعنى دو قرن زودتر از دنیا رفته است و نمى توان فرقه نصیریه را به محمد بن نصیر نمیرى نسبت داد. گذشته از آنکه آنان عقاید منقول از محمد بن نصیر نمیرى را نمى پذیرند و معتقدندد او مؤ سس فرقه نمیریه است . البته نوبختى نیز پیروان محمد بن نصیر نمیرى را نمیریه نامیده است .

به اعتقاد علویون دلیل اینکه به علویون نصیریه مى گویند این است که علویون مدتى در اثناء جنگهاى صلیبى در بین سالهاى 448 و 690 ق . به کوههاى نصیرة در سوریه پناه آوردند و امویون به جهت تحقیر، آنان را نصیریه مى نامیدند و نام نصیریه در همین زمان رایج گردید. اما دلیل اینکه کوههاى مذکور نصیرة نامیده شده این است که جماعتى به اسم نصرة از مدینه این کوهها را فتح کرده و در آنجا سکوت کردند. برخى برآن اند که نصیریه به این جهت به این نام خوانده مى شوند که آنان از احفاد انصار و از شیعیان على علیه السلام بودند که از ظلم و جور حکومت عثمانى به این مناطق پناه آورده اند.(226)

علویون امروزه خود را امامیه و شیعه اثنى عشریه مى دانند و اصول دین و عقاید امامیه را قبول دارند و اهل بیت علیه السلام را انسانهاى معصوم مى دانند و معتقدند غلو درباره ائمه علیه السلام تنها در میان گروهى از علویون ، آن هم به دلیل دورى از علماء رایج شده است . همچنین آنها حلول و تناسخ را رد مى کنند و تنها گروه متصوفه آنها همچون متصوفه دیگر فرق به مساءله تجلى معتقدند.(227)

چکیده  
1.
اهل حق ، على اللهى ، غلات ، نصیریه و...نامهایى است براى افراد و گروههایى که در مورد امام على علیه السلام راه غلو را پیموده و او را به درجه خدایى رسانده اند و براى خود آداب و رسوم خاصى وضع کرده اند.
2.
گروههاى مختلف اهل حق ، عقاید مختلف دارند. برخى صریحا امام على را خدا مى دانند، برخى شیطان را تقدیس مى کنند و مخالف طهارت و عبادتند و برخى عقاید خود را با امامیه هماهنگ مى سازند.
3.
در مورد نحوه پیدایش فرقه اهل حق اقوال مختلفى گفته شده است . اما نقش محورى سلطان اسحاق در شکل گیرى عقاید و آداب این فرقه غیر قابل انکار است . مهمترین منابع و متون این فرقه نام سرانجام است که مجموعه سخنان و عقاید اوست .

4. یکى از آداب اهل حق که به دستور سلطان اسحاق رایج شد سر سپردگى به یکى از روز روزه است . مراسم جمخانه ، نیاز دادن و قربانى کردن از دیگر آداب آنهاست . به نظر آنها با این اعمال نماز و دیگر عبادات اسلامى ساقط مى شود.

5. برخى از اهل حق همان اعتقادى که درباره حضرت على علیه السلام دارند در مورد برخى بزرگان 0خود هم دارند و معتقدند خداوند در جامه هاى مختلف به میان مردم آمده است که از جمله آنها جامه على - شاه خوشین ، سلطان سحاک و...است . آنها به حلول خدا در اشیاء و افراد و همچنین تناسخ قائل اند که مطابق آن پس از مرگ ، روح افراد وارد بدن دیگران مى شوند.

6. درباره فرقه نصیریه مطالب مختلفى گفته شده است . شهرستانى مى گوید آنها امامان معصوم را خدا مى دانند. نوبختى از محمد بن نصیر نمیرم نام مى برد که به ده امام معتقد بود و درباره امام یازدهم غلو کرد. ولى علوین که در سوریه هستند لفظ نصیریه را مربوط به قرن ششم مى دانند که با پیروان نمیرى تفاوت دارد.
علویون خود را شیعه امامى مى دانند و عقاید امامیه را قبول دارند و غلو درباره ائمه در میان برخى علویان را ناشى از جهل آنها و دورى از علما مى دانند.

این مطلب را هم عینا از دانشنامه کلام اسلامی نقل شده است

اهل حق

نام فرقه اى است که در قرن هفتم هجرى در منطقه کردنشین غرب ایران مجاور کشور عراق شکل گرفت. اهل حق و یارسان دو نام مشهور براى این فرقه است ، ولى با الفاظ دیگرى نیز همچون طایفه سان ، طایفه ، یارستان ، على اللهى ، درویش گورانى (شناخت فرقه اهل حق ، ص 18) ، آیین حق ، آیین حقیقت و دین حقیقت (حق الحقایق ، ص 315 ، 317 ، 420) از این فرقه یاد مى شود. یارسان بنا به قولى مخفف یارستان و به معناى یاران حق است (سرسپردگان ، مقدمه ، ص 10) و به قولى دیگر مرکب از دو کلمه یار (به معناى دوست و صحابه) و سان (به معناى شاه و سلطان) است که روى هم به معناى پیروان و یاران سلطان اسحاق مى باشد (نامه سرانجام ، ص 22).

نامى از این فرقه به طور خاص در کتب معروف فرقه شناسى و ادیان به میان نیامده است و از آن جا که تا این اواخر اهل فرقه ، عقاید خود را سرّ مگو دانسته و از افشاى آن خوددارى مى کردند ، اطلاعات مستند و جامعى از عقاید و آداب آنها در دست نبود. به سبب عدم تدوین و طبع و نشر منابع اصلى فرقه و اختلاف نسخه هاى خطى ، حتى اکثر جماعت اهل حق هم از مبانى آیین خود بى اطلاع بوده و بین خاندان هاى مختلف اهل حق نسبت به برخى اعتقادات و آداب و مناسک اختلاف هست (برهان الحق ، ص 568ـ 569).

خاستگاه مسلک اهل حق ، منطقه کردستان است ، مؤسّس فرقه یعنى سلطان اسحاق از منطقه کردستان عراق مى باشد که به منطقه کردنشین ایران مهاجرت کرده و در همان جا از دنیا مى رود. سایر پیشوایان فرقه عموماً از اهالى غرب ایران ، و اسامى آنها نیز کردى ، گورانى و یا لرى است ، شش تن از هفتن یعنى غیر از على (علیه السلام) که به زعم آنها خدا در آنها حلول کرده ، همگى از اهالى کردستان و لرستان مى باشند ، کتب مذهبى ( " کلام ها " و " دفاتر " ) فرقه و اصطلاحات مذهبى آنها به زبان کردى اورامانى و گورانى و لکى است (سرسپردگان ، ص 117ـ 118 ; حق الحقایق ، مقدمه مصحح ،ص شش و هشت) و در بعضى متون مقدس آنها از مسلک اهل حق به آیین کردان تعبیر شده است (نامه سرانجام ، ص 582).

در عصر حاضر پیروان اهل حق عمدتاً در استان کرمانشاه (شهرهاى قصرشیرین ، سر پل ، کرند ، صحنه و مناطق ذهاب ، بیوه نیج ، ماهیدشت و هلیلان) ساکن هستند. بیشتر افراد ایل گوران و غالب سنجابى ها و عده اى از ایلات کلهر و زنگنه هاى کندوله و ایلات جلالوند از اهل حق هستند. تعداد کمترى در منطقه لرستان و کمتر از آن در سایر نقاط ایران پراکنده اند. شهرهاى عراقى هم مرز ایران و ایالات شرقى و کردنشین ترکیه نیز مأواى افرادى از این فرقه است (حق الحقایق ، مقدمه مصحح ، ص شش ـ نه).

مهم ترین متن دینى این فرقه کلام خزانه یا سرانجام نام دارد که در نظر غالب اهل حق در حکم وحى منزل ، و تعلیمات آن کامل و بالاترین سند مسلکى و حاکم بر جمیع شئون زندگانى اهل حق ها است و مراسم و تشریفات مذهبى و دعاهاى یارسان از آن سرچشمه گرفته است. کلام خزانه ، مجموعه کتاب ها و رساله هایى است که در قرن هفتم و هشتم هجرى توسط رهبران و بزرگان اهل حق تدوین شده و داراى شش بخش یا جزء است (نامه سرانجام ، ص 20ـ 21):

1. بارگه بارگه: شامل 72بند است که توسط 72 پیر سروده شده و درباره فرود آمدن بارگاه هاى ذات الهى ، و گردش ارواح فرشتگان در پیکره پیامبران و پادشاهان و سرداران ایران مى باشد (دانشنامه نام آوران یارسان ، ص 15).

2. دوره هفتوانه: غالباً از قربانى و ادعیه و گشت و گذارهاى ارواح در هفت طبقه آسمان و خلقت فرشتگان و برگزارى جم ها در روز ازل حکایت مى کند (نامه سرانجام ، ص 192ـ 193).

3. گلیم و کول: به معناى گلیم به دوش و پشمینه پوش ، در باره مجاهدت هاى پیر بنیامین در مهاجرت به یمن است (همان ، ص 311ـ 313).

4. دوره چهلتن : از آفرینش چهل تن از فرشتگان گزارش مى دهد که در ازل براى رازدارى آفریده شده اند و در قرن هشتم هجرى در پیکره چهل تن تجلى کرده ، مردم را به توحید دعوت کرده اند (همان ، ص 390).

5. دوره عابدین: شامل مناجات هاى عابدین جاف است که از احوال صالحان و گناهکاران پس از مرگ هم صحبت مى کند (همان ، ص 492).

6. خرده سرانجام: مربوط به آداب و مناسک است مثل برگزارى جم ، جوز شکستن و سر سپردن ، نامگذارى کودک ، ازدواج ، دعاى غسل و تلقین میت (دانشنامه نام آوران یارسان ، ص 16).

اهل حق و اسلام: در نسبت و پیوند آیین اهل حق با اسلام و فرقه هاى اسلامى دو گرایش عمده در پیروان این فرقه وجود دارد: دسته اى با اصرار ، خود را مسلمان شیعه دوازده امامى (برهان الحق ، ص 10) و از سلاسل عرفاى شریعت محمدى (صلى الله علیه وآله وسلم) (همان ، ص 6) و تابع احکام قرآن (همان ، ص 139) مى دانند (که در این مقاله از آنها با عنوان دسته اول یاد خواهیم کرد). در مقابل ، دسته دیگر اهل حق را آیینى مستقل (گنجینه یارى ، ص 1ـ4 و 128 به نقل از اطلاعیه دراویش پیرو نور على الهى ضمیمه کتاب: اهل حق ، تاریخچه ، عقاید ، فقه ، ص 235) مى دانند (که از آنها با عنوان دسته دوم یاد خواهیم کرد). دسته دوم مى گویند افرادى که در جامعه اهل حق به دنیا مى آیند اهل حق اند و شریعت و طریقت و معرفت را در جامه هاى قبلى گذرانده اند و در این جامه (جسم) دیگر ملزم به اجراى فرایض شرعى نیستند ... تا به روز حشر و باقى ، به جز راه و رسم یارى ، گرویدن به هر مذهب و مسلک غیرى ، محکوم و مردود است ... اهل حق تابع دستورات سرانجام پِردى وَرى است... یک فرد اهل حق با داشتن شارب و سه روز روزه و به جا نیاوردن سنت قرآن و در عین حال که تابع دستورات سرانجامى است اگر ادعاى مسلمانى کند استغفراللّه کفر گفته است (بیان الحق ، قادر طهماسبى کرندى ، ص 44 و 104 و 111ـ 112 و 141 به نقل از اطلاعیه) و به صراحت از تناسخ و وحدت وجود (انسان خدایى) دفاع مى کنند (همان ، ص 3). دسته اول از این که آنها را على اللهى مى خوانند ناراحتند و آن را نشانه جهل قائلین مى دانند ; با این استدلال که اهل حق در قرن هفتم و فرقه على اللهى در قرن اول هجرى تأسیس شده است. على اللهى ها به خلاف اهل حق به سایر امامان شیعه معتقد نیسنتد و سیر تکامل گردش مظهرات ، سر سپردن و پیر و دلیل داشتن را منکرند و خدایى غیر از على (علیه السلام تصور نمى نمایند (برهان الحق ، ص 643ـ 644). اختلاف صاحبان این دو گرایش حتى به صدور اطلاعیه در تکفیر همدیگر منجر شده است (اهل حق تاریخچه ، عقاید ، فقه ، ص 226ـ 240).

مؤسس ، شخصیت ها ، و مقدسات اهل حق: بنا بر متون اهل حق ریشه عقاید این مسلک به عالم اَلست اولین دوره از ادوار سه گانه خلقت ، قبل از دوره شریعت پیامبر خاتم (صلى الله علیه وآله وسلم) و دوره آخرالزمان که از زمان على (علیه السلام) آغاز شده است برمى گردد (برهان الحق ، ص 16و 19) و این عقیده به صورت سرّ نزد پیامبران و دوازده امام و اولیاى الهى دست به دست گشته تا در قرن هفتم یا هشتم هجرى توسط سلطان اسحاق (سلطان سهّاک یا صهّاک) آشکار شد و وى مراسم شرط و اقرار یارانش به مفاد این عقاید و آداب را در کنار پلى منعقد کرد که در روستاى محل زندگى خود بعد از هجرت (روستاى شیخان) بر روى رودخانه سیروان (شمال شرقى ناحیه گوران) ساخته بود (این پل هم اکنون بسیار مقدس است و به پل صراط تعبیر مى شود که ارواح نیکان و بدان موقع گذشتن از آن از هم شناخته مى شوند). به همین جهت سلطان اسحاق را مؤسس مسلک اهل حق ، و ارکان آن را به زبان کردى اورامانى بیابَس (بیاوبس) پِردى وَرى مى خوانند (بیابس یعنى شرط و پیمان و پردى ور یعنى این طرف پل) (برهان الحق ، ص 41ـ 43 و 295 ; دانشنامه نام آوران یارسان ، ص 14 و 18).

ولادت سلطان اسحاق را مختلف ذکر کرده اند: 612ق (حق الحقایق ، ص 426) ، 675ق (نامه سرانجام ، ص 16) ، 671 ق ، 445ق ، 528ق (دانشنامه نام آوران یارسان). محل تولد وى روستاى برزنجه ناحیه شهرزور از بخش حلبچه سلیمانیه استان کرکوک عراق است. پدرش شیخ عیسى ، و مادرش خاتون دایراک رمزبار (رمزیار ، رزبار ، رضبار) نام داشت. براى تحصیل به شهر زور رفت که اکثریت آنها شافعى مذهب بودند ولى عده اى از غلات نُصَیریه نیز در آن جا فعالیت مى کردند. علاوه بر تحصیل نزد عالمان شافعى از جمله ملاالیاس شهرزورى با نصیرى ها هم رابطه داشت (نامه سرانجام ، ص 16). وى که ابتدا سنى مذهب بود به سبب ارتباط با نصیرى ها در شهر زور و سفرى که به ترکیه محل رشد نصیریه ـ داشت ابتدا شیعه شده و سپس جذب طریقه صوفى جنبلایى مى شود (اهل حق ، ص 171). وقتى به برزنجه برمى گردد برادرانش با وى به مخالفت برمى خیزند و مجبور به ترک آن جا مى گردد و به روستاى شیخان در منطقه اورامان از توابع شهرستان پاوه در استان کرمانشاه هجرت مى کند و تا آخر عمر همان جا مى ماند. آرامگاه وى کنار رودخانه سیروان جنوب جاده پاوه به نوسود قرار دارد ( دانشنامه نام آوران یارسان ، ص 102).

اهل حق اولین تجلى کامل ذات خدا را در على (علیه السلام) و دومین تجلى تام و تمام را در سلطان اسحاق مى دانند ، و گاهى اسحاق را دون یا مظهر على (علیه السلام) خوانده و آن دو را برابر دانسته اند (حق الحقایق ، ص 29 ; برهان الحق ، ص 405) امّا گاهى اسحاق را از آن جا که جامه اش بعد از على (علیه السلام) بوده ، کامل تر از على (علیه السلام) مى دانند (آثار الحق ، ج1 ، ص 537).

مشاهیر اولیاى مسلک اهل حق قبل از سلطان اسحاق عبارتند از: 1. بُهلول ، که وى را پسر عم هارون الرشید و از اصحاب خاص امام صادق (علیه السلام) دانسته اند ; 2. شاه فضل ولى ، در اواخر قرن سوم هجرى ; 3. بابا سرهنگ ، در قرن چهارم ; 4. مبارک شاه ، ملقب به شاه خوشین در قرن چهارم و بعد از وفات بابا سرهنگ ; 5. بابا ناعوس (نااوس ، ناووس) از اکراد ایل جاف کردستان ، بین قرن پنجم و ششم (برهان الحق ، ص 28ـ 40).

جیحون آبادى از فردى به نام نُصَیر یاد مى کند که غلام حضرت على (علیه السلام بوده و اولین فرد بعد از اسلام است که سرّ مگو که نزد على (علیه السلام) بود بر او فاش شد (حق الحقایق ، ص 239) در سرودهاى دینى اهل حق هم تشویق به دین نُصَیرى (اهل حق) شده است ، و تعبیر به دین و آیین یارى هم مى تواند ریشه در همین امر داشته باشد (اهل حق ، ص 162ـ 163).

سلطان اسحاق یاران خود را در 12طبقه در طول هم دسته بندى کرد: 1. هفتن ; 2. هفتوانه ; 3. هفت نفر قَوِّل طاس ; 4. هفت هفتوانه ; 5. چهل تن ; 6. چهل چهل تنان ; 7. هفتاد و دو پیر ; 8. نود و نه پیر شاهو (شاهو محلى است جنب اورامان جزو استان کرمانشاه) ; 9. شصت و شش غلام کمربند زرین ; 10. هزار و یک غلام خواجه صفت ; 11. بى وَر هزار (ده هزار) غلام ; 12. بى ون غلام یا بى ون هزار غلام (هزارهاى بى شمار) (برهان الحق ، ص 45ـ 47). در روایت دیگرى این تقسیم ، هشت گانه است (با حذف موارد 6 و 8 و 10). هفتن و هفتوانه از سایرین مقرب و مقدم اند و آسمان ها به هفتن ، و زمین ها به هفتوان سپرده شده و به تعداد آنها خلق گردیده اند. این دو دسته و هفت سردار و قوّلطاسیان (جمعاً 28 تن) اشرف مخلوقات هستند (سرسپردگان ، ص 26ـ 27).

اهل حق پنج چیز را در عرض هم مقدس مى شمارند: 1. بیابس ، اعم از ساج نارى و پردى ورى. بیابس ساج نارى عهد و پیمانى است که در محضر خورشید بسته شده. در این پیمان ، خداوند با هفتن شرط کرده که در طول عمر عالم هر یک از جسدى به جسد دیگر درآیند و مردم را ارشاد و رهبرى کنند (برهان الحق ، ص 43ـ 44 ; اهل حق ، ص57) ; 2. کلام سرانجام ، که به عقیده اهل حق شیره و جوهر بطون حقیقى قرآن است (برهان الحق ، ص 572) و کلام سایر بزرگان اهل حق ; 3. جم و جمخانه (جمع و جمع خانه) یعنى اجتماع جماعت اهل حق براى عبادت و اذکار و اوراد اختصاصى ; 4. آنچه در جمخانه به عنوان نذر و طبق قانون اهل حق بر آن دعا خوانده شده است (سرودهاى دینى یارسان ، ص152ـ 161) ; 5. شرط و اقرار یا همان عهد و میثاق و بیعت (برهان الحق ، ص 26ـ 27).

عقاید اهل حق: اهل حق آیین و مسلک خود را عصاره و حقیقت همه شرایع گذشته مى دانند. به زعم آنها ، قرآن در اصل 32جزء بوده که 30 جزء موجود ، فرع دین است و دو جزء دیگر ، اصل آن. و آن اصل که سرّ مگو است در سینه پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) مانده و براى عموم فاش نشده بلکه سینه به سینه از امامان به حضرت مهدى (عج) رسیده و آن حضرت این سرّ را که فرقان نام گرفت به زبان کردى بیان کرده است (حق الحقایق ، ص 201ـ 202و گنجینه یارى ، ص 128ـ 130).

نزد اهل حق کمال معنوى چهار مرحله دارد: شریعت ، طریقت ، معرفت و حقیقت. با شریعت اسلام مرحله اول ختم شد ، طریقت یعنى آن که با ولایت على (علیه السلام به مسلک اهل حق درآیند ، با اطاعت از اولوالامر آنان که به مقام مظهریت و مشیّت رسیده اند که مصداق اتم آن سلطان اسحاق است به مقام معرفت برسند ، و آن گاه در مرحله چهارم حق و حقیقت را دریابند تا کمال را در وصال و بقا را در فنا ببینند. به این ترتیب دوره طریقت و معرفت در ولایت على (علیه السلام) طى شد ، و ظهور سلطان اسحاق آغاز پیدایش مرحله حقیقت شد (برهان الحق ، ص 7ـ15 و 404ـ 405). از همین رو شریعت را پوست و صدف ، و آیین اهل حق را مغز و دُرّ صدف مى خوانند (حق الحقایق ، ص 20) ، عصاره بطون حقیقى قرآن را در کلام سرانجام (برهان الحق ، ص 572) و دستورات سلطان اسحاق را تکامل یافته شریعت محمدى مى دانند (نگاهى گذرا به تاریخ و فلسفه اهل حق ، ص192).

حلول و غلوّ: حلول ظهور ذات خداوند در صورت انسان یکى از اساسى ترین باورهاى اهل حق است و به همین جهت آنها را ملحق به فرقه هاى غالى کرده اند. تفاوت آنها با على اللهى ها این است که آنها حلول را اختصاص به على (علیه السلام) مى دهند ولى اهل حق همه بزرگان خود مثل بهلول ، شاه فضل ، باباسرهنگ ، شاه خوشین ، باباناووس ، سلطان اسحاق ، شاه ویسقلى (قرمزى) ، محمد بیگ (لرستانى) و خان آتش یا آتش بیگ و... را مصداق آن مى دانند (نامه سرانجام ، ص 126ـ 195 ; برهان الحق ، ص 643ـ 644). به گفته اهل حق على (علیه السلام) خالق زیر و زَبَر و خداوند دو سرا است و اگر هم خداى ناپیدایى وجود داشته باشد سجده براى خداى موهوم بى معناست (حق الحقایق ، ص 49ـ 50). پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) بعد از این که به معراج مى رود متوجه مى شود که على (علیه السلام) همان ذات پروردگار است و از او طلب عفو مى کند که او را نشناخته است و على (علیه السلام) از او مى خواهد که این راز را فاش نکند (همان ، ص 204ـ 205).

البته مظاهر خداوند در یک رتبه نیستند ، بلکه بعضى را ذات بشر و برخى دیگر را شاه مهمان گفته اند. ذات بشر وقتى است که ذات حق در مظهرى مخصوص به خود ظهور کند مثل حضرت على (علیه السلام) و سلطان سهاک ، اما اگر به اشخاصى که ذات و مظهر علیحده اى مادون مقام حق دارند به طور موقت تجلى کند آنان را شاه مهمان گویند ، مثل این که ذات سلطان سهاک که خداوند است بر یکى از هفتنان مهمان گردد (برهان الحق ، ص 633).

با توجه به اجماع مسلمین بر بطلان حلول ، دسته اول اهل حق در آثارى که به باور برخى از محققان براى خود جماعت اهل حق نوشته نشده و مطالب آن طورى تنظیم شده که با احکام اسلامى مغایر نباشد (سرسپردگان ، مقدمه ، ص 7) این عقیده را تجلى و ظهور نامیده اند (برهان الحق ، ص 633) و مى گویند مقصود این است که جلوه ذات حق طورى جسم على (علیه السلام) را دربرگرفته و بر آن احاطه کرده که در جسم و هیکل على (علیه السلام) جز خدا چیزى مشاهده نمى شود (همان ، ص 637) و این در حالى است که هم ایشان در پاسخ به این سؤال که آیا على (علیه السلام) ازلى و ابدى است؟ مى نویسد:...پس به اعتبار این که (مظهراللّه) است ذات او ازلى و ابدى خواهد بود ، و به اعتبار این که بشر است چنان که دیده شد قالب تهى نمود (همان ، ص 652) در حالى که اگر مراد از مظهر بودن ، متصف بودن به صفات خدایى باشد تلازمى با ازلى و ابدى بودن ندارد ، و این ملازمه تنها با قول به حلول برقرار است. همچنین تقسیم تجلیات و مظهرات به ذات بشر و شاه مهمان و ذات مهمان (تجلى ذات حق یا اتصال ذوات مادون حق به اشخاص مساوى یا مادون خود جهت مأموریتى به مدت موقت ) (همان ، ص 633) بدون اراده حلول از الفاظى مثل تجلى و ظهور و اتصال ، قابل تصور نیست.

غلوّ ، طرف دیگر سکّه حلول است ، زیرا حلول ذات الهى در شخص مستلزم اعتقاد به الوهیت آن شخص و عین غلوّ است. نشانه هاى غلو علاوه بر حلول در نوشته هاى این فرقه فراوان است. آنها على (علیه السلام) را برتر از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم مى دانند با این توجیه که نبوت پوسته ، و ولایت مغز و هسته است (برهان الحق ، ص 652). پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) بعد از سفر معراج که به کردگارى على (علیه السلام پى مى برد ، به او سر مى سپارد و از جهلش نسبت به مقام وى عذرخواهى مى کند و شهادت مى دهد که او اول و آخر و خداوند در ظاهر و باطن است (حق الحقایق ، ص 202ـ 205) ، سلطان اسحاق را که دون و جامه یا مظهر على (علیه السلام است چون جامه اش بعد از على بوده ، کامل تر مى دانند (آثار الحق ، ص 537) و بعد از اعلان تعلق هر روز از ایام هفته به یکى از هفتن ، سلطان اسحاق را صاحب تجلى در همه اوقات مى دانند (برهان الحق ، ص 394ـ 395) و پردرى ور محل هجرت و دفن سلطان را قبله یارسان قرار داده اند (حق الحقایق ، ص 364). آنها همه رهبران خاندان هاى اهل حق (شامل پیر و دلیل) را داراى علم لدنى و محل تجلى ذات الهى مى دانند و هر دفترى که منسوب به آنها باشد برایشان معتبر است (آیین اندرز و رمز یارى ، ص 15 به نقل از شناخت فرقه اهل حق ، ص 49) و این در حالى است که معصوم بودن پیامبران را انکار مى کنند (آثار الحق ، ج1 ، ص 149).

تناسخ: رکن دیگر عقاید اهل حق تناسخ است که غالباً از آن به جامه به جامه و دون به دون یاد مى کنند (دون لغت ترکى به معناى جامه است) (معرفت الروح ، ص 73 ; آثار الحق ، ج1 ، ص 325). پس از خلقت هفتن (جبرئیل و شش فرشته دیگر) از ذات الهى ، آنها از خداوند درخواست کردند که زمین و آسمان و بندگان را بیافریند و اجابت خواست آنها مشروط به این شد تا هر کدام هزار یا هزار و یک دون را بپیمایند (حق الحقایق ، ص 44ـ 48). هدف از تبدیل این هزار جامه ، فرصت دادن به روح انسانى براى رسیدن به کمال نهایى است (معرفت الروح ، ص 70). حداکثر ضرب الاجل براى طى مراحل کمال ، 50هزار سال (به حساب سنواتى کره زمین) است (همان) بنابراین عمر هر قالب جسمانى روح به طور متوسط پنجاه سال است و اگر در یک قالب عمر بیشتر کند در قالب دیگر عمرش کمتر خواهد شد. مناط پنجاه هزار سال ، هزار قالب بشرى است ، و نوزاد باید بیش از 40روز عمر کند تا به عنوان یک قالب محسوب شود و اگر کمتر بود به حساب دوران سیر تکامل هزار قالب بشرى نمى آید بلکه نوعى جریمه محسوب مى شود. چنان که اگر به علت تنزل مقام به اجسامى غیر از بشر ظاهر شود ولو آن اجسام متعدد و مدت آن هم طولانى باشد به حساب سیر تکامل نخواهد آمد (همان ، ص 71). روح در هر مرتبه اى که مى میرد موقتاً به عالم برزخ منتقل مى گردد و توقف آن در عالم برزخ براى همه یک سان نیست. در این جامه به جامه گشتن ها جنس مذکر و مؤنث هرگز به هم تبدیل نخواهند شد امّا امکان تبدیل مخنّث به مذکر یا مؤنث وجود دارد (همان ، ص 73). روح یک شخص در همان زمان حیاتش بدون این که خودش هم متوجه شود بنا بر حکمت و مصلحت یا نتیجه عکس العملى ، مى تواند به امر خدا با یک روح دیگر تعویض گردد (همان ، ص 74). و تبعیضاتى که در زندگى مخلوق از هر حیث به ظاهر امر دیده مى شود همگى روى حساب هاى دقیق نتایج اعمال قبلى و حالى و بعدى و یا سیر تکاملى هر موجودى خواهد بود (همان ، ص 75) اگر روحى در قالب بشرى اولیه توانست با جدّ و جهد و کوشش (یا تأیید الهى) به کمال برسد ، به وصال حق و حقیقت مى رسد ، و الا سیر تکامل هزار عالم خود را انجام مى دهد و اگر ظرف مهلت پنجاه هزار ساله (با گردش در هزار قالب) موفق به سیر تکامل هزار عالم نگردید از فیض مرتبه نهایى کمال که وصال حق است براى ابد محروم مى گردد و وارد بهشت یا جهنم ابدى مى گردد و جزاى نیکى اعمالش در یکى از درجات مادون مقام کمال ، به میزان استحقاقش داده خواهد شد ، و سزاى بدى اعمالش را نیز در یکى از مراتب سافل که درجات آن تا اسفل السافلین است خواهد یافت (همان ، ص 70ـ 72).

بیان این جزئیات در امرى که حسى و تجربى نیست از طرف افراد دسته اول اهل حق بدون آن که دلیلى از شرع بر آن اقامه کنند، بسیار عجیب به نظر مى رسد مگر آن که باور کنیم آن طور که ادعا کرده اند در تماس مستمر با خداوند بوده اند (آثار الحق ، ج1 ، ص 23) یا به درجه پیامبرى رسیده و دینى مخصوص به ایشان مرحمت شده است (همان ، ص 644ـ 646).

دسته اول اهل حق که از استعمال لفظ تناسخ تحاشى مى کنند از سیر تکامل روحى و معنوى و جامه به جامه و امثال آن استفاده مى کنند و مى گویند تناسخیون آغاز و انجام و هدف خاصى براى انتقالات نفوس قائل نیستند تا برزخ و مبدأ و معادى براى آن تصور شود و بر همین اساس پاداش و جزا را منحصر در این دنیا و به وسیله همین انتقالات مى دانند ، در حالى که قائلین به سیر تکامل ، براى این انتقالات حد معینى (هزار جامه) قائل شده و لذا آن را هدفدار کرده اند و جایى براى معاد و عالم آخرت و برزخ باز کرده اند (معرفت الروح ، ص 118). و واضح است که این مقدار تلاش نتوانسته اشکال بنیادین محذور عقلى و نقلى تناسخ مثل محذور تعلق دو نفس به بدن واحد ، و تعلق نفس واحد به دو بدن در حالت واحد ، و عدم هماهنگى بین نفس و بدن در قوه و فعلیت و رجوع نفس بالفعل به مرتبه قوّه محض (گوهر مراد ، ص172ـ 175 ; کشف المراد ، ص 191 ; اسفار ، ج9 ، ص 10ـ 20 ; قواعد المرام ، ص 153 ; شرح مقاصد ، ج3 ، ص 324ـ 326) ، و روایات دالّ بر کفر کسى که قائل به تناسخ است (بحارالأنوار ، ج4 ، ص 320) را برطرف کند (مدخل تناسخ).

آفرینش جهان و انسان: عقاید اهل حق در خصوص آفرینش ، مبتنى بر اعتقاد آنها به تناسخ است. مطابق یک روایت ، خدا ابتدا درون دُرّى بود ، سپس از دُرّ بیرون آمد و به فرمان او دُرّ پاشیده شد ، و از پاشیدگى آن دودى برخاست و آسمان و زمین و ستارگان و ماه و خورشید و شب و روز پدید آمد ، و چون سراسر جهان آب بود آنها را یک جا گرد آورد و دریا و خشکى را از هم جدا کرد و بر روى زمین روییدنى ها و درخت هاى گوناگون رویاند و در دریا ماهى ها و جانداران متنوع آفرید. پس از آن از کف دریا گوهرى بماساند و تخت خویش را پدید آورد ، و نام خود را خداوندگار نهاد. سپس بخشى از روان جاودانى خود را جدا کرد و فرشتگان و بندگانى به نام هاى هفتن و چهل تن و چهل چهل تن و هفتوانه و هفت خلیفه و بى ور هزار غلام و بى ون غلام را از آن آفرید. پاسبانى زمین و آسمان را به هفتن سپرد و نگهبانى بندگان دیگر خود را به هفتوانه داد. پس از آن ، با یکى از هفت تن ، هفت طبقه آسمان را به نام هاى: لوح صدف ، عقیق ، گوهر ، دُرّ ، یاقوت ، مرجان و اَلَست سیر کرد و در هر طبقه جشنى برپا مى شد و نیاز درونى فرشتگان اهل آن طبقه را برآورده مى کرد و یکى از حاضرین ، خود را قربانى مى کرد و قربانى میان حاضران تقسیم مى شد.

پس از این گشت و گذار معنوى ، به هفتن دستور داد مشتى خاک از زمین بیاورند تا آدمى را بیافریند ، خاک گریه کرد که تاب و توان آدمى شدن را ندارد ، و بالاخره توسط فرشته مرگ ، دستور انجام شد. هفتن آن مشت خاک را خمیر کرده با آب و باد و آتش آمیختند ، و آن گاه خداوند آدم را آفرید. و خلقت عالم و آدم در شش دوره انجام شد. خداوند خواست گوهر خود را در پیکره آدمى مهمان کند ، و زمان ها گذشت تا این که گوهر خود را در قالب على (علیه السلام) آمیخته کرد ، و دین اسلام را پدید آورد و هفتن و هفتوانه و دیگر فرشتگان را در پیکره هاى گوناگون آدمیان پدیدار کرد. پس از آن خدا در کالبد بهلول ، بابا سرهنگ ، شاه خوشین لرستانى و بابا ناووس تابید ، و در سده هشتم هجرى در تن سلطان اسحاق تجلّى کرد و اسرار آیین یارسان را آشکار ساخت. (نوشته هاى پراکنده درباره یارسان ، ص 118ـ 120 ; شاهنامه حقیقت ، ص 34 و 56ـ 62 و 81ـ 84 و 44و 48 و 187 و 221و 273 و 303 و 317 ; نامه سرانجام ، ص 192ـ193 و 195و 390).

آداب و مناسک اهل حق: اهل حق بدون ارائه هیچ سند و دلیلى ، براى بزرگان خود حق وضع قوانین اجتماعى مثل ارث ، قضاوت و داد و ستد قائل هستند (آیین یارى ، ص 25 ، به نقل از شناخت فرقه اهل حق ، ص104). لذا بعضى از آنها که حتى از دسته اول اهل حق مى باشند مى گویند اگر زن به شوهر بگوید من تو را نمى خواهم همان لحظه بر او حرام مى شود (آثار الحق ، ج1 ، ص 363) و با تعدد زوجات مخالفت مى کنند با این استدلال که هیچ فرقى نیست بین این که زنى برود دو شوهره بشود یا مردى دو زنه شود (همان ، ج1 ، ص 362) و خواهر و برادر اقرارى در کنار نسبى و سببى وضع مى کنند و تا هفت پشت وصلت بین آن دو را حرام مى گردانند (همان ، ج1 ، ص 542) و انبیاء را معصوم نمى دانند (همان ، ج1 ، ص 149).

ورود بـه مسلک اهـل حـق بـدون عهد و میثـاق و سر سپـردن میسر نیست و سر سپردن یعنى طى تشریفات و آداب خاص ، سر تسلیم به مسلک اهـل حـق فـرود آوردن و توسـط دلیل و پیر با صاحب خاندان بیعت نمودن و با رشته شرط و اقـرار بـه پادشـاه حقیقت پیوستن (سر سپردگان ، ص 55ـ56 ; نامـه سرانجام ، ص 555ـ 559 ; برهان الحق ، ص 56). دلیـل ، کسـى اسـت کـه با اجـازه پادشـاه و پیـر ، گروندگان به مسلک اهل حـق را هدایت و دستگـیرى نموده ، سپس به پیـر بسپـارد (برهـان الحـق ، ص 53) و پیـر کسى اسـت که با اجازه پادشـاه ، آن شخص را ارشـاد و بـه شـاه حقیقـت یعنـى کسى که بـه آخرین مرحلـه کمال رسیـده و مقـام اولى الأمـرى و مظهراللهى را حائز شـده برسـاند تـا بـا توجهات شـاه به فیـض رحمت الهى کامیاب گـردد (همان ، ص 54) و چون عموم اهـل حـق به سر سـپردن و داشتـن پیر و دلیل مکلف هستند سلطان اسحـاق در عهد خـود بنیامیـن را به سمت پیرى و داوود را به عنـوان دلیـل بـراى همـه اهـل حق منصوب کرد ، اما چون این دو تأهل اختیار نکرده و اولاد نداشتند هفت خاندان به نام سادات خاندان حقیقت دایر کرد تا هر خاندان براى جمعى از جماعت اهل حق در هر زمان به جانشینى پیر بنیامین انجام وظیفه کنند (که بعد از سلطان ، چهار خاندان دیگر هم بر آنها اضافه شد) و وظیفه دلیلى را هم بعد از داوود به دو طبقه (ذریه هفتاد و دو پیر از یاران سلطان اسحاق ، و یاران بعضى از خاندان هاى نامبرده نسل بعد نسل) تفویض کرد (همان ، ص 65ـ 66) و هم اینک یازده خاندان در جماعت اهل حق وجود دارد: خاندان شاه ابراهیم ، عالى قلندر ، بابا یادگار ، خاموش (از نسل سید ابوالوفا) ، میر سور ، سید مصفا ، حاجى بابوعیسى ، ذوالنور ، بابا حیدر ، آتش بگ و شاه حیاس (همان ، ص 72 ; نامه سرانجام ، ص 24ـ 28). از این یازده خاندان فقط دو خاندان اخیر (شاه حیاس و آتش بگ) خاندان هاى شاه مهمان بوده و علاوه بر پیر و دلیل ، جانشین پادشاه هم در ظاهر دارند که همان مسند نشین و رهبر از اولاد آتش بگ و شاه حیاس است ، ولى براى مریدان سایر خاندان ها فقط جانشین پیر و دلیل در ظاهر دارند و جانشین پادشاه در ظاهر نداشته بلکه جلوه حق در هر خاندان ، و مجمع عبادات اهل حق را مقام پادشاه مى دانند (برهان الحق ، ص 72ـ 75).

نماز مخصوص اهل حق اوراد و اذکار خاصى است که در جم خانه انجام مى دهند و به دو صورت جلى و خفى انجام مى شود. اهل حق روزى پنج بار باید مشغول اذکار و عبادت براى تزکیه نفس باشند (نامه سرانجام ، ص 565ـ 566). دسته اول اهل حق نماز مخصوص اهل حق را مکمل نماز شرعى مى دانند (برهان الحق ، ص 138) ، اما دیگران نیاز را جاى گزین نماز دانسته و شرکت یک بار در هفته در جمع هاى نذر و ذکر را براى تمام عبادات کافى مى دانند (سرسپردگان ، ص 63ـ 64 ; گنجینه یارى ، ص 19 به نقل از اطلاعیه دراویش پیرو نور على الهى ضمیمه کتاب اهل حق ، تاریخچه ، عقاید ، فقه ، ص 235). در مورد روزه نیز هر ساله زمستان در موعد معین که ابتداى آن ، مورد اختلاف خاندان هاى اهل حق است سه روز متوالى بر همه اهل حق واجب است روزه بگیرند. روزه این سه روز به نیت روزه مرنوى است. مرنو یعنى غار نو ، ومرتبط به واقعه اى است که سلطان اسحاق همراه سه نفر از یارانش مورد تعقیب دشمنان قرار گرفته در کوه شندرکوه مرز ایران و عراق فعلى ، در غارى که پدیدار شده بود سه شبانه روز به حالت روزه گذراندند ، و از آن به بعد به دستور سلطان اسحاق قرار شد هر ساله به همان موعد ، افراد اهل حق سه روز صائم باشند ( نامه سرانجام ، ص 570ـ 571). بعضى ، این روزه را به نام نیت قَوَّلطاسى به جا مى آورند و یا علاوه بر نیت مرنوى سه روز دیگر را به نیت قَوَّلطاسى به طور استحبابوو نزد بعضى به طور وجوبى روزه مى گیرند (سرسپردگان ، ص 65ـ 71 ; برهان الحق ، ص 144ـ 161 ; نامه سرانجام ، ص 571ـ 572). و در مورد روزه ماه رمضان ، مثل نماز شرعى ، بین دو دسته اهل حق اختلاف است (سرسپردگان ، ص 61ـ 64 ; بیان الحق ، قادر طهماسبى کرندى ، ص 111ـ 112 به نقل از اطلاعیه).

اهل حق وجوه مختلفى به مناسبت ایام روزه دارى و عید فطر به نام سرانه یارى (هر سال براى هر نفر سه ریال پردى ورى برابر سه مثقال نقره خالص) ، سرفطر یارى (پنج شاهى پردى ورى معادل یک ربع مثقال نقره خالص) ، نذر ، و نذر ثبت اعمال به خاندان پیر و دلیل مى پردازند (سرسپردگان ، ص 72ـ 73).

براى وضو ، غسل ، تیمم ، غسل میت و تلقین میت ، نیت و آداب مخصوص جعل کرده اند (سرسپردگان ، ص 120ـ 125 و 65 ; نامه سرانجام ، ص 574ـ 576 ; سرودهاى دینى یارسان ، ص 194ـ 207).

شارب زدن در آیین اهل حق اکیداً ممنوع است و به زعم آنها حضرت على (علیه السلام) و سلطان اسحاق هر دو شارب داشته اند و سلطان اسحاق گفته هر کس تابع على و من است باید شاربش نزند (برهان الحق ، ص 607).

بر اساس برخى منابع اهل حق ملک طاووس (نام شیطان نزد یارسان گوران و کرند) مأمور کیفر دادن و آفرینش ناپاکى و پلیدى براى کسانى است که از دستور حق اعراض کنند (سرودهاى دینى یارسان ، ص 174ـ 175). دسته اول اهل حق شیطان را مرتکب عصیان و تکبر و سرکشى از دستور خداوند مى دانند امّا در عین حال سبّ شخص شیطان را به دلیل این که سبّ مصنوع و مخلوق در حکم سبّ صانع و خالق است ، جایز نمى دانند و تنها سبّ افعال زشت او را مجاز مى شمارند (برهان الحق ، ص 317) و دسته دوم اهل حق ملک طاووس (شیطان) را از فرشتگان و خاصّان حق مى دانند و معتقدند مخالفت وى با خلقت آدم و حوّا مشیّت پروردگار بوده که در ظاهر رانده ولى در باطن مورد لطف حق بوده و مى باشد (آیین یارى ، ص 51 به نقل از اطلاعیه)

 

در مقاله ای در سایت ادیان و مذاهب فرق امروزی اهل حق تقسیم بندی جالبی کرده است چون چند پارکردن مقاله را مناسب ندیدیم عینا نقل می کنیم

 

اهل حق چگونه فرقه ای است و شرایط تغییر دین از اهل حق به شیعه چیست؟

فرقه اهل حق از جمله آیین‏ هاى التقاطى بوده و مخلوطى از عقاید باستانى و نیز ادیان مسیحیت، اسلام و... مى‏ باشد. در حال حاضر اهل حق به سه گروه عمده تقسیم شده‏ اند. الف) شیطان پرستان ؛ این گروه شیطان را تقدیس کرده و خوک را مقدس مى‏ دانند و با هرگونه طهارت مخالف ‏اند. بیشتر پیروان این گروه در کرند سرپل ذهاب و نواحى مجاور آن سکونت دارند. ب ) على اللهی ‏ها ؛ این گروه مى ‏پندارند که حضرت على(ع) خدا است و دین خود را کلا از اسلام جدا مى‏ دانند. این گروه نیز عمدتا در شمال غرب ایران و در برخى نواحى دیگر پراکنده ‏اند. ج) گروه اهل حق مسلمان ؛ این گروه خود را شیعه مى ‏دانند ولى در سیر و سلوک و آداب متفاوت از شیعه هستند. عمده آثار در دست از این فرقه مربوط به گروه سوم است ؛ چون دو گروه اول اساسا فاقد هرگونه پایه فکرى بوده و تنها از پیشینیان خود تقلید کورکورانه مى ‏کنند و تقریبا آیین و یا معتقدات قابل توجهى ندارند. در مجموع درباره این فرقه و یا دیگر فرقه‏ ها مى‏ توانیم بگوییم: هر گروهى که از مسیر قرآن و عترت فاصله بگیرد دچار انحراف‏ هاى خطرناکى در زمینه‏ هاى مختلف مى ‏شود. به هر حال چنانچه حضرت علی(ع) را خدا بدانند و یا منکر یکی از ضروریات دینی مثل نماز و روزه باشند این انکار به طوری که به انکار رسالت و یا تکذیب پیامبر اکرم یا ناقص دانستن شریعت برگردد، نجس هستند و نمی توان آنها را مسلمان نامید. مشهور این است که اهل حق نام یکی از فرقه های غلات است کسانی که در مورد علی علیه السلام غلو کردند و برای او مقام الوهیت اثبات کرده اند. برخی معتقدند این فرقه در قرن 2 هجری پدید آمده و در قرن 7 تجدید حیات یافته است. از نظر برخی دیگر ریشه تاریخی این فرقه به قرن 4 هجری به نام مبارک شاه و ملقب به شاه خویشین باز می گردد. وی که عنوان«سلطان طریقت» را داشته و در توابع لرستان با جمعی از پیروان خود زندگی می کرده به 4تن از آنان وعده داده که پس از درگذشت وی، روحش پس از 100 سال در جسم فردی به نام سلطان صحاک یار (اسحاق) تجلی خواهد کرد و در فاصله این 100 سال یارستان (اهل حق) در گوشه ای خموش چشم به انتظار سلطان صحاک دوخته بودند تا او را دریافتند و دور او گرد آمددند. آنچه در میان پیروان اهل حق معروف این است که سلطان صحاک (اسحاق) موسس مسلک آنان است، و از طرفی آنها از این فرقه های غلات به شمار آمده و علی اللهی خوانده می شوند به شدت احتراز دارند. آقای سید قاسم افضلی از سران اهل حق دراین باره می نویسد: «یارستان اهل حق های واقعی هیچ گاه علی علیه السلام را خدا نمی دانند و آنچه مسلم و مشخص است نسبت هائی که به اهل حق به عنوان علی اللهی داده اند و یا در بعضی کتب و مقاله ها علی اللهی را شیعه ای از اهل حق می دانند خلاف محض است و خط اهل حق های یارستانی کاملا از علی اللهی ها دوراست. -شاخه های اهل حق گفته اند: سلطان اسحاق برای تشکیلات این فرقه جانشینانی تعیین کرد و برای هر یک از آن ها وظیفه ای مقرر نمود و به هر یک به تناسب وظیفه وی لقب مخصوص داد -در ابتدا (پیر بنیامین) را به سمت «پیری» و «داود» را به سمت «دلیل» برای همه اهل حق منصوب کرد آنان برای تداوم رهبری 7 نفر از یاران خود را به عنوان 7 خاندان یا 7 سر سلسله اهل حق به پیروان خود معرفی کردند که از آن پس به «هفت تن» معروف شدند و برخی این هفت تن را از یاران اولیه سلطان اسحاق دانسته اند. این خاندان ها عبارتند از: 1. خاندان شاه ابراهیم فرزند سید محمد گوره سوار که به شاه ابراهیمی ها معروفند 2. خاندان سید ابوالوفا 3. خاندان عالی قلندر درویش های قلندری منطقه کرند و استان کرمانشاهان منسوب به او هستند 4. خاندان سید میر سور 5. خاندان بابا یادگار 6. خاندان سید مصطفی 7. خاندان حاجی بوعیسی (سید با ولیسی) در قرن های بعد 4 خاندان دیگر به آنان اضافه شد که عبارتند از: 1. خاندان آتش بیگی 2. خاندان ذو النور 3. خاندان شاه حیاسی 4.خاندان بابا حیدر از نظر اهل حق هر کس که پیرو این مسلک باشد باید به عنوان اولین وظیفه به واسطه یکی از پیرها یا دلیل های منسوب به یکی از خاندان ها، خود را به یک خاندان مرتبط سازد و براساس سر سپردن به یکی از شاخه های این فرقه هویت مذهبی او را معین می سازد. اهل حق مقام پیر بنیامین را بسیار بزرگ می شمارند و معتقدند او در عالم الست «جبرئیل» و در دوره شریعت «سلمان» و در دوره آخر الزمان «بنیامین» بوده است او اولین مخلوق و از مقرب ترین یاران خداست و در آخرین دوره در جامه امام مهدی (عج) مظهریت یافته است. -عبادات اهل حق اهل حق در هفته یک یا چند بار در جم خانه ها و با حضور پیر جمع می شوند تشکیلات جم معمولا در شب های جمعه برگزار میگردد و این مراسم با تشریفات خاصی اجرا می گردد وشرکت هفته ای یک بار در جم خانه را به جای عبادات دائمی کافی می دانند. اهل حق نماز نمی خوانند و به جای آن نذر و نیاز انجام می دهند. و روزه مخصوص دارند که سه روز است و به مرنو و قولطاس مرسوم است روزه مرنو از آنجا رسم شده که سلطان صحاک و یارانش سه شبانه روز از ترس دشمنان در غارمرنو پنهان شده و بی غذا ماندند پس از نجات یافتن ان را روزه مرنو نام نهادند و این روزه در منطقه باختران اجرا می شود. روزه قولطاس که اکثریت اهل حق های ایران و خارج ایران انجام می دهند مربوط به یاران قولطاس و قوشجعی اوغلی و شاه ابراهیم است که در وسط کولاک سه شبانه روزی ماندند و پس نجات از آن خطر آن را جشن می گیرند. گاهی گروهی از اهل حق به عنوان شیطان پرست یاد می شوند ولی برخی از رهبران کنونی آنان چنین را مردود دانسته و به کلماتی از سلطان صماد استناد کرده که در آن ها شیطان را مکار و راهنمای مردمان دور از دین معرفی کرده است با این حال برخی از افراد مورد اعتماد که از نزدیک با اهل حق ارتباط دارند از تکریم آنان نسبت به شیطان و مخالفت شدید با لعنت فرستادن بر او گزارش می دهند. شارب ‏سیبیل نیز نزد اهل حق حرمت ویژه ای دارد و آن را یکی از ارکان اصلی سلطان صماک می دانند که شارب مور و پر پشت را از نشانه های پیروان مسلک اهل حق می شمارد. -مناطق زندگی اهل حقاهل حق در کشور های ایران ـ عراق ـ سوریه و افغانستان تاجیکستان زندگی می کنند عمده ترین مرکز آنان در ایران استان کرمانشاهان است و منطقه کرند غرب و توابع آن از عمده ترین مراکز اهل حق در ایران است و جمعیت آن را در این منطقه حدود 150 هزار نفر تخمین زده اند. در ترکیه فرقه هائی وجود دارند که معروفند به «بکتاشی» و به آن ها «علویین» نیز گفته می شود و اهل حق های ایران آن ها را شاخه های فرقه اهل حق می دانند. شیعیانی که در البانی بسر می برند نیز به «بکتاشی» معروفند در کشور سوریه نیز جمعیت قابل توجهی وجود دارد که تحت عناوین علویین یا علی اللهی معروفند و عمدتا در شمال غرب ان جا سکونت دارند. منظوراز اهل حق که الان رایج است همان مسلک درویشی و تصوف است. اهل حق به دسته ها و مسلک هائی تقسیم می شوند. دسته ای طریقتی هستند که به طریقه قطب ومرشد خود عمل می کنند. علاوه بر دستورهایی که در شریعت است اذکار و ادواری هم از مرشد فرا می گیرند. دسته ای پای بند شریعت اند و صرفا ظاهری از صوفیه را دارند به تمام دستورات شریعت پای بند هستند. اگر این چنین باشد که صرفا خود را صوفی بدانند ولی از احکام شریعت تخطی نکنند مشکلی ایجاد نمی شود لکن اگر عبادات و ذکرهای بدعت آمیز داشته باشند اگر منتهی به انکار یکی از احکام قطعی اسلام شود مرتدند. درهر صورت اهل حق به گروهی از غلات و شیطان پرستان و طوائف دیگر صوفیه اطلاق می شود در منابع گوناگون بر دسته سوم هم اهل حق اطلاق گردیده است. برای تغییر دین از اهل حق به شیعه ابتدا باید شیعه را بشناسید و بعد برای تغییر اقدام نمایید. از این رو در ادامه شیعه را برای شما معرفی می نماییم:معنای شیعهقبل از هر چیز لازم است مختصری شیعه را تعریف کنیم و ببینیم شیعه به چه معناست؟ واژه شیعه در لغت به معنای پیرو است و از نظر کلامی و اعتقادی, شیعه به کسی گفته می شود که اولین خلیفه و جانشین پیامبر(ص ) را علی (ع ) بداند. شیعه بودن بعد از مسلمان بودن است. مسلمان, یعنی کسی که به اصل توحید معتقد است و شیعه, یعنی کسی که علاوه بر اعتقاد به توحید، به اصل ولایت نیز اعتقاد دارد. بنابراین شیعه در معنای عام و مصداق کامل آن, یعنی کسی که اهل ولایت و تابع ولایت اولیای خدا است، اعم از ولایت پیامبر و امامان و ولایت امام زمان و ولایت فقیه در عصر غیبت. شیعه یعنی کسی که در مسیر توحید و خدایی شدن خود، سرپرست دارد و سرپرست او اولیای معصوم و عادل خداوند هستند. شیعه در عمل:در اصطلاح اخلاقی و عملی، شیعه علی (ع ) بودن به معنی پیرو آن حضرت بودن است، یعنی این که انسان شیوه زندگی و رفتار و اخلاق خود را بر اساس زندگی علی (ع) تنظیم نماید، یعنی آن حضرت و اولاد طاهرینش را عملا راهنما و الگوی زندگی خویش قرار دهد و بکوشد تا کیفیات نفسانی، اخلاقی و همچنین ظواهر زندگی خود را به کیفیات زندگی و کمالات آن حضرات (ع ) نزدیک نماید، یعنی این که انسان در زندگی فردی و اجتماعی اش و همچنین در زندگی طبیعی و معنوی، پایش را جای پای آن اولیائ معصوم (ع ) بگذارد و شیعه و دنباله رو ایشان باشد. نکته قابل توجه این است که این دنباله روی و همانند سازی، بدون محبت، عشق، دلبستگی و ارادت قلبی به ایشان هرگز میسر نمی باشد و از لوازم بسیار ضروری و اساسی شیعه بودن، محبت و علاقه قلبی به ایشان است. البته همان طور که گفتیم از نشانه های شیعه واقعی، پیرو اهل بیت (ع) بودن است، و راه اهل بیت (ع) نیز همان راه قرآن است. لذا در کلام خداوند متعال و ائمه (ع) می توان خصوصیاتی را برای شیعه واقعی جست که با عمل به آنها می توان رضایت اللهی و ائمه(ع) را کسب کرد. از نظر عملی و رفتاری می توان خصوصیات شیعه واقعى را در یک کلمه تقوا و کار براى خداوند دانست که قرآن مى‏ فرماید: إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ‏- همانا شما را یک موعظه مى‏ کنم و آن این است که براى خدا قیام و کار کنید. همچنین مى ‏فرماید: إِنَّما یَتَقَبَّلُ اَللَّهُ مِنَ اَلْمُتَّقِینَ- خداوند فقط از متقین قبول مى ‏کند. امام صادق(ع) شیعه واقعى را چنین معرفى مى‏ کنند: شیعتنا اهل الورع والاجتهاد و اهل الوفاء والامانة و اهل الزهد والعباده، اصحاب احدى و خمسین رکعة فى الیوم واللیلة، القائمون باللیل، الصائمون بالنهار، یزکون اموالهم و یحجون البیت و یجتنبون کل محرم-‏ شیعیان ما اهل پارسایى و سخت‏ کوشى [در عبادت‏] هستند، اهل وفادارى و امانت‏دارى‏ اند. اهل زهد و عبادت‏ اند. آنانند که در شبانه‏ روز 51 رکعت نماز مى‏ گذارند. شب‏ها را به عبادت سپرى مى‏ کنند و روزها را به روزه‏ دارى. زکات اموال خود را مى ‏پردازند و به حج مى‏ روند و از هر حرامى دورى مى‏ کنند (بحارالانوار، ج 68، ص 167 - میزان‏ الحکمه، حدیث 9931) امام باقر(ع) نیز فرموده ‏اند: ما شیعتنا الا من اتقى اللَّه و اطاعه و ما کانوا یعرفون الا بالتواضع والتخشع واداء الامانه و کثرة ذکراللَّه-‏ شیعه ما کسى نیست مگر آن که از خدا بترسد و او را فرمان برد؛ آنان جز با فروتنى و خاکسارى و امانت‏دارى و بسیارى یاد خدا شناخته نمى‏ شوند (تحف‏العقول، ص 295 - میزان الحکمه، حدیث 9933) پس راه شیعه واقعی شدن چیزی نیست مگر رعایت تقوای اللهی و پیروی از ائمه معصومین ع در سختی ها و آسانی ها و در غم و شادی ها است.به طور خلاصه آنچه از مجموعه روایات درباره صفات شیعه مى ‏توان فهرست نمود به شرح زیر است: 1- محافظت بر وقت نمازها 2- حفظ اسرار 3- بذل اموال و مواسات با برادران دینى4- عبادت و شب زنده‏ دارى و روزه فراوان 5- گریه و زارى بسیار در برابر خداوند6- دورى از شهوات و پرخورى7- اطاعت و پیروى کامل از ائمه (ع) و اوامر آنها.

آقای سیدجواد امام جمعه‌زاده ؛  و خانم سارا ویسی در فصلنامه پژوهشی شیعه شناسی در مقاله ای تحت عنوان اهل حق (یارسان) مطالعة مردم‌شناسانه گروهی از شیعیان غالی استان کرمانشاه  بررسی جالبی در مورد این مذهب یا فرقه ارائه داده اند که به شرح ذیل است

مورّخان از دیرباز، قارة­ آسیا را «مهد پیامبران» و ایران زمین را «مهد ادیان» لقب داده­اند.[1] آیین«اهل حق» یا «یارسان»[2] از جمله آیین­هایی است که ریشه در ایران باستان دارد. با این‌حال، چون باورها و اعتقادات خاص پیروان این مکتب قادر نبوده است مجموعه‌ای همگن و منظم ایجاد کند که بتوان آن ­را منشعب از یک مکتب یا دین خاص قلمداد کرد، در باب هویّت و ماهیت این مکتب، میان شرق­شناسان و محققان توافق ­نظر وجود ندارد. این در حالی­ است که افرادی هچون دوگوبینو اندیشه­های اهل حق را مبتنی بر تعالیم آیین بودایی قلمداد می­کنند. (دوگوبینو، 1383، ص255) اما از دیدگاه نویسندگانی همچون پطروشفسکی، اهل حق برخی از تعالیم اسماعیلیه، به ویژه در رابطه با مبحث «فیضان» و «حلول» را حفظ کرده­اند. (مردانی، 1377، ص7) بدین­سان، درحالی­که عده‌ای اعتقادات آنان­ را آمیخته­ای از «رازداری گنوستی سزم» برگرفته از «عرفان روایی» و «زرتشتی­گرایی» و «میترایی‌گرایی» و مشرب­های فکری متفاوت رایج پیش از اسلام در میان مناطق کردنشین غرب کشور می­دانند که پس از اسلام جامة­ اسلامی پوشیده و صبغة تصوّف و تشیّع به خود گرفته است (فضایی، 1384، ص313)، عده­ای دیگر ضمن مقایسة­ نحوة­ تولّد پیشوایان این آیین با نحوه­ تولد حضرت مسیح7، که هر دو از طریق «بکرزایی» صورت گرفته ­است و نیز ذکر موضوعاتی هچون «اجتماع در جمع­خانه و وردخوانی» و «خوردن نذر» و«نیاز به صورت دسته­جمعی» که در اجتماعات و مراسم «عشای ربانی» نیز مشاهده می­شود، به وجود رگه‌هایی از دین مسیحیت در آیین اهل حق حکم داده­اند. (خدابنده، 1382، ص156)

زرّین­کوب در کتاب ارزشمیراثصوفیه، اهل حق را چنین معرفی می­کند:

آداب و مناسک اهل حق تا حدّ زیادی به آداب تصوّف شباهت دارد. چنانچه لزوم اجتماع آن­ها در «جمع­خانه»، تقدیم «نذر و نیاز»، یا «خیر خدمت»، «اشتغال به ذکر خفی و جلی»، توجه به «ساز و سماع»[3]، که احیاناً به نوعی خلسه و جذبه منتهی می­شود، و ضرورت «سرسپردن به پیر و مرشد»، آداب و مناسک اهل حق را به نوعی تصوّف مخصوص تبدیل کرده ­است. (زرّین­کوب، 1377، ص97)

مُکری نیز در مقدّمه­اش بر کتاب حقالحقایقیاشاهنامهحقیقت در همین ‌باره می‌نویسد:

«رشته یا مسلک اهل حق یکی از رشته­های انشعابی و معمولاً وابسته به مذهب تشیّع بوده و مجموعه­ای از عقاید و آراء خاص است که از عهود سالفه با ذخایر معنوی اسلام و اساطیر ایران قدیم و افکار فرق غالی[4]، که به ویژه در مناطق غرب ایران پراکنده بودند، درهم آمیخته ­است و در برخورد با حوادث، در زمان­های مختلف، اشکال گوناگون به خود گرفته ­است. (جیحون­آبادی، 1361، ص5)

افرادی همچون مرحوم نورعلی الهی،[5] - که خود از پیروان آیین مزبور است –

اهل حق را مسلمان و وابسته به مذهب شیعة دوازده امامی می­دانند. (الهی، 1343،

ص10) در همین زمینه و در تأیید سخنان وی، القاضی در کتاب آیین یاری چنین آورده­

است: «گروه یارسان اعتقاد کامل به دوازده امام داشته و مخصوصاً حضرت

مهدی(عج)را ناجی بشر از زشتی­ها و تاریکی­های ظلمانی می­دانند.» (القاضی، 1359،
ص45)[6]

از سوی دیگر، چون اهل حق اصرار دارند مسلکشان همراه با برخی رازها و اسرار

ناگفتنی است که نباید برای نامحرمان فاش گردد[7] و همچنین به سبب بی­حرمتی­ها، مزاحمت­ها، فشارها و آزارهایی که مکرّر از جانب غیر همکیشان خود متحمّل گشته­اند، در برابر پرسش­ها و درخواست­های محققان و خواستاران کشف حقیقت سکوت کرده، مایل به همکاری با آنان نیستند.

به راستی، اهل حق چه کسانی هستند؟ ظهور و شکل­گیری آنان مربوط به چه دورانی است؟ چه باورها و اعتقاداتی دارند؟ بانیان و پیشوایان آنان کدامند؟ در کدام مناطق بیشتر ساکنند؟ مقدّسات و متبرّکات آنان چیست؟ آیا به راستی قایل به مقام الوهیت و خدایی برای حضرت علی7هستند؟ آیا می­توان آنان را بخشی از جامعة شیعی دانست؟ آیا اطلاق الفاظی هچون «صوفی، زاهد و عارف» بر آنان صحیح است؟ این­ها سؤالاتی است که هنگام تفکر دربارة این آیین، ذهن با آن درگیر می­شود.

بدین‌روی هدف از نگارش این مقاله، شناخت آیین اهل حق، کوشش برای کاهش ابهامات در زمینة­ تاریخ شکل­گیری، عقاید و مردم­شناسی پیروان آن و به طور کلی، گشودن پرده از اسرار ناگفتة ­این آیین است. نوشته­ حاضر، که تنها پیش­زمینه‏ای برای مطالعات و پژوهش‏های بعدی در زمینة شناخت اهل حق، به ویژه ساکنان استان کرمانشاه به‌شمار می‌آید، ضمن تلاش برای یافتن پاسخ به سؤالات مزبور، می‏کوشد تا به‌دور از تعصّب و پیش‌داوری، با نگرشی توصیفی ـ تحلیلی و نیز از طریق مصاحبه با گروهی از پیروان اهل حق، راه را برای تحقیقات بیشتر در این زمینه هموار سازد.

زمان و مکان پیدایش آیین اهل حق

مطابق نامة­سرانجام، شکل­گیری آیین اهل حق مربوط به «عهد الست» است و برنامة آن در هر عصر، جزو اسرار پیغمبران و موصّلان به حق بوده و آن اسرار به طور سرّی دست به دست و سینه به سینه از سلف به خلف ­رسیده ­است. همچنین آیین مزبور، دنبالة همان برنامه­ای است که شاه مردان، حضرت علی7، به تنی چند از یارانشان (سلمان، مقداد، کمیل، ابوذر، مالک اشتر، قنبر و دیگر خواص) آموخته­اند. (صفی­زاده بوره­که­ئی،1376، ص14) سپس در قرن دوم هجری، این اسرار به شخصی به نام «عمرو بن لهب» ملقّب به «بهلول ماهی» رسید. وی در خانواده­ای کُرد متولّد شد و در جوانی نزد امام صادق7 تحصیلات خود را به پایان رساند. او در آغاز، خود را به دیوانگی زد و تنها در خفا با چند تن از یاران ویژة خود راز و نیاز می­کرد. او از خوشی­ها و لذت­های دنیا دست کشید و خرابه­ها را بر کاخ هارون‌الرشید ترجیح داد و سرانجام، در سال219 هجری جهان را بدرود گفت. (صفی­زاده بوره­که­ئی،1361، ص34) آرامگاه وی در بالای کوه «تنگه گول» در چشمه سفید واقع در 16کیلومتری اسلام­آباد غرب، زیارتگاه دوست­داران و پیروان اوست.

پس از مرگ بهلول، در سال 324 هجری، در اطراف کوه «شاهو»، که در 12فرسنگی جنوب سنندج واقع است، مرد دیگری به نام «باباسرهنگ» متولّد شد که بعدها خود را «مظهرالله» خواند. او نیز به روش­های بهلول ادامه داد و گروه زیادی را شیفتة خود ساخت. (صفی­زاده بوره­که­ئی، 1375، ص23) سپس در قرن چهارم هجری مردی به نام «مبارک­شاه» ملقّب به «شاه خوشین»، که او را نیز «مظهرالله» و متولّد از مادری باکره به نام «ماماجلاله» می­دانستند، در میان ایلات لُر ظاهر گشت و طریق حقیقت را در میان قسمتی از مردم لرستان شایع ساخت. (خواجه­الدین، 1369، ص277-278) پس از شاه خوشین، شخص دیگری به نام «بابا نااوس»، فرزند احمدجاف، در سال 477 هجری در روستای «سرگت» از سرزمین اورامان دیده به جهان گشود و توانست آیین یارسان را در میان مردم آن دیار پراکنده سازد، هرچند بسیاری از مردم که چیزی از سخنانش نمی­فهمیدند او را دیوانه خواندند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، 1375، ص24) از قرن پنجم به بعد، دیگر اطلاعی از فرقة­ مزبور و پیشوایان آن در دست نیست، تا اینکه قرن هشتم هجری مناطق کردنشین بین ایران و عراق شاهد صحنة ­دیگری در تاریخ این آیین گردید. «سلطان اسحاق» (در گویش کردی: سان سهاک)، که او را می­توان مقنّن و موجد آیین اهل حق دانست، مناطق اورامان، جوانرود، گوران و کوه­های دالاهو را، که برای پیشرفت و تبلیغ مرام خویش مناسب­تر می‌دید، برگزید و با گروهی از یاران، زادگاه خود «برزنجه» و روستاهای «شهر زور»[8] را پشت سر نهاد و در محلی به نام «پردیور» (واقع در حوالی روستای شیخان، در شمال رودخانة سیروان) رحل اقامت افکند. سلطان اسحاق نه تنها گروندگان زیادی در میان ایلات و روستاییان یافت و اسرار عرفانی حقیقت را به عامّه­ آموخت، بلکه در ایجاد هماهنگی و بنیادگذاری مکتب واحدی در میان مجامع اهل حق - که تا آن­زمان پراکنده و از هم بی­خبر بودند - توفیق یافت. پس از سلطان اسحاق، مردان حق دیگری ظهور کردند و راه او را با همان قالب و قواعد ادامه دادند. (جیحون­آبادی، 1361، ص6) از جمله اقدامات سلطان اسحاق، بنای خاندان­های حقیقت، مراسم سرسپردن و جوز سرشکستن، انتخاب پیر و دلیل و تشکیل مجمع دینی «جمع­خانه» با تشریفات و آداب مخصوص، روزة­ سه روزه و دیگر دستورات و قوانینی است که تا امروز با همان شکل ادامه دارد. (طبیبی، 1351،
ص 54/ مازندرانی، 1378، ص34) گفته شده که علت اصلی اقدامات سلطان اسحاق برای ایجاد همبستگی میان طوایف اهل حق، دو چیز بوده­ است: یکی تهدید طوایف اهل حق از جانب سپاهیان مغول که در آن ایام، در نواحی غربی ایران، یعنی کردستان و بین‌النهرین پراکنده بودند، و دیگر حفظ آداب و رسوم قومی و جلوگیری از تفرقه و پراکندگی طوایف اهل حق. (طبیبی، 1351، ص 54-55)

اصول اعتقادات اهل حق

در فریضه­های دینی اهل حق، اجرای چهار اصل بر هر پیرو آیین اهل حق واجب و ضروری است. این اصول در یک بیت از کلام نامةسرانجام به گویش کُردی گورانی چنین خلاصه شده ­است:

باوَری وجا، باوَری وجا

 

یارِی چوار چِشتَن، باوَری وَجا

پاکی و راستی، نیستی و رِدا

 

مَبو بار ویت سوک کَی جه دنیا

یعنی: ای گروه یارسان، ارکان دین چهار است که باید بجای آورید: پاکی، راستی، نیستی، و بخشش. باید بار خود را در این جهان سبک کنید. (صفی­زاده بوره­که‌ئی، 1375، ص573). در ذیل، توضیح مختصری دربارة ارکان مذکور ذکر می­شود:

  1.  پاکی: اهل حق باید ظاهر و باطنش از هر حیث پاک باشد.
  2.  راستی: راه راست رفتن در حقیقت، به جای آوردن اوامر و ترک نواهی خداست.
  3.  نیستی: نیست و نابود کردن کبر و غرور و خودپسندی و خودخواهی و هوا و هوس نفسانی و امیال شهوانی و رذایل اخلاقی از خود و به طور مطلق، راضی به رضای خدا شدن. (الهی، 1343، ص22)
  4.  رِدا: رادمرد بودن و جوانمردی است؛ زیرا معتقدان به این آیین قایل به شعار پی‌روی از جوانمردی­های حضرت علی7 هستند. (قبادی، 1374، ص49)

همچنین در جای دیگری از کلام سرانجام چنین آمده است:

یارسان ورا، یارسان ورا

 

رای حق راسین، برانان ورا

پاکی و راستی، نیستی و ردآ

 

قدم و قدم تا و منزلگاه

یعنی: ای گروه یارسان، راه حق راه راستی است. لازم است که بر این راه باشید و پاکی و راستی و نیستی و بخشش را قدم به قدم تا پایان عمر شعار خود سازید. (صفی­زاده بوره‌که‌ئی، 1375، ص583)

لازم به ذکر است که در شکل­گیری اصول اعتقادات اهل حق، به وضوح می­توان عوامل تاریخی و اجتماعی را، ­که از تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران نیز منفک نیست، تأثیرگذار دانست. چنانچه طبیبی در تحقیقی با عنوان «منشأ اجتماعی معتقدات کردان اهل حق»، ردّپای اصول اولیة­ دین زرتشت (شامل پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک) را در اصول چهارگانة آیین اهل حق (پاکی، راستی، نیستی و ردا)، شناسایی کرده است. (طبیبی، 1351، ص52)

 اهل حق کیست؟

در پاسخ به این سؤال که «اهل حق به چه کسی گفته می­شود؟»، بهرام الهی ضمن جمع­آوری گفتارهایی از نورعلی الهی در کتاب آثارالحق، اهل حق را شخصی معرفی می­کند که در سیر تکاملی خویش، مراتب سه­گانة «شریعت»، «طریقت» و «معرفت» را - به ترتیب - طی کند تا شایستگی رسیدن به «حقیقت» را به دست آورد. (الهی، 1373، ص491) بدین سان، یک مسلمان اهل حق در مرحلة­ اول، که شریعت است، باید متدیّن به ادیان آدم صفی‌الله7، ابراهیم خلیل­الله7 و محمد رسول­الله9و مذهب ائمّة هدی8باشد؛ در مرحلة­ دوم، که طریقت است، باید مؤمن به ولایت علی ولی­الله7 و ائمه اطهار8 و تحت لوای اهل حق درآید. در مرحلة­ سوم، که معرفت است، باید به پایه­ «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبُهُ» نایل گردد، و آنگاه در مرحلة چهارم، حق و حقیقت را درمی­یابد تا کمال را در وصال و بقا را در فنا ببیند. (الهی، 1343، ص7).[9]در همین زمینه، نورعلی الهی در مقدّمة­ کتاب معرفةالروح خود، آورده است: «وظیفة هر موجودی در طول زمان موجودیتش آن است که تا آنجا که قوّة­ ادراکیه و توانایی جسمی دارد و خالی از عسر و حرج و تکلیف شاق، که مالایطاق است، سعی و اهتمام برای طی مراحل سیر تکاملی خود نماید. (الهی، 1384، ص1)

 خاندان­های حقیقت

مطابق نامةسرانجام، هر یک از پیروان اهل حق (چه مرد و چه زن) برای طی طریق و سلوک عرفانی به سمت ذات حق، مکلّف به داشتن «پیر» و «دلیل» برای خود هستند، تاجایی که خودِ سلطان اسحاق «بنیامین» را به عنوان «پیر» و داود را به عنوان «دلیل» خود برگزید. با این­حال، سلطان اسحاق به علت نداشتن اولاد، هفت خاندان به نام «خاندان­های حقیقت»را دایر کرد تا نسل­های آتی معتقد به این آیین، از بین این خاندان­ها، پیر و دلیل خود را برگزینند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، 1376، ص103) هفت خاندان انتصابی زمان سلطان اسحاق به علاوة چهار خاندان دیگر، که پس از دوران او به تدریج شکل گرفتند عبارتند از: 1. خاندان شاه ابراهیم؛ 2. خاندان عالی قلندر؛ 3. خاندان بابایادگار؛ 4. خاندان سید ابوالوفاء؛ 5. خاندان میرسور؛ 6. خاندان سیدمصفّا؛ 7. خاندان حاجی بوعیسی (باویسی)؛
8. خاندان ذوالنور؛ 9. خاندان آتش بیگ؛ 10. خاندان شاه حیاس؛ 11. خاندان بابا حیدر. (الهی، 1343، ص68-67/ صفی­زاده بوره­که­ئی، 1361، ص36/ مدرّسی­ چهاردهی، 1362، ص 158-159) در آیین حقیقت، این خاندان­ها به عنوان «سادات خاندان حقیقت» شناخته شده­اند. بنابراین، در اصطلاح «اهل حق»، «سید» به کسی گفته می­شود که از اولاد خاندان‌های حقیقت باشد. (مدرّسی چهاردهی، 1369، ص248-247/ خواجه الدین، 1362، ص51/ مردانی، 1377، ص59)

 پیشوایان آیین اهل حق

یاران و پیروان سلطان اسحاق به 14 دسته تقسیم شده­اند و برای هریک وظیفه­ای معیّن و سمتی مشخص گردیده ­است. نام این دسته­ها به ترتیب اهمیت عبارتند از: هفتن (هفت­تن)، چهلتن (چهل تن)، هفتوانه، یاران قول طاس، هفتاد و دو پیر، هفت خلیفه، هفت خادم، هفت هفتوان، چهل چهل تنان، نود و نه پیر شاهو، شصت و شش غلام کمر زرین، هزار و یک بنده خواجه مانند، بیور هزار بنده، بی وند بنده یا بنده­های بی­شمار. (صفی­زاده بوره‌که­ئی، 1361، ص29) از میان این 14دسته، دستة «هفتن» و «هفتوان» به ترتیب از سایران مقرّب­تر و مقدّم­ترند و بدین روی، آسمان­ها به هفتن و زمین­ها به هفتوان سپرده شده و به تعداد آن­ها خلق گردیده­ است. هفتن در اعصار گذشته هم در جامة پیغمبران و پادشاهان تابیده و در جهان ظهور کرده­اند تا مردم را به سوی خداپرستی و راه و روش زندگی راهنمایی کنند در قرن هشتم هجری هم در قالب هفت تن از پاکان تجلّی کرده­اند. نام و لقب این هفتن به ترتیب اولویت و جایگاه عبارتند از: 1. سید خضر، ملقّب به پیربنیامین؛ 2. موسی سیاه، ملقّب به پیرداود؛ 3. ملاّ رکن­الدین دمشقی، ملقّب به پیرموسی؛ 4. خاتون دایراک، ملقّب به رزبار؛ 5. مصطفی داودان؛ 6. شاه ابراهیم، ملقّب به ملک طیار و ایّوت؛ 7. سید احمد، ملقّب به بابایادگار». (صفی­زاده بوره­که­ئی، 1375، ص196)[10]

به طور کلی، اهل حق برای 28 تن از پیشوایان خود احترام و مقام شامخی قایلند و سایران را دارای چنین مقامی نمی­دانند. به باور آنان، این 28 تن در واقع، اشرف مخلوقاتند و عبارتند از: هفتنان، هفتوان، هفت خلیفه و یاران قول طاس که در ذیل، اسامی آنان را در سه مقام ذکر می­کنیم: (لازم به ذکر است که اهل حق از روز ازل تا امروز، به سه مقام قایلند:
1. روز اول یا «عالم الست»؛ 2. دورة شریعت یا تبلیغ دین اسلام توسط حضرت محمّد9؛ 3. دورة ظهور آیین حقیقت یا زمان پس از حضرت علی7.

 

مقام اول

مقام دوم

مقام سوم

جبرائیل

سلمان

بنیامین

میکائیل

قنبر

داود

اسرافیل

جابر

موسی وزیر

عزرائیل

مالک اشتر

مصطفی داودان

حور

فاطمه بنت اسد

رمزبار

عقیق

امام حسن7

شاه ابراهیم

یقین

امام حسین7

یادگار

شنطیا

محمّد9

احمد

طاها

حمزه

بوالوفا

یاسین

ابوطالب

عیسی

مهلا

عمره

میر

طاسیم

مقداد

مصطفی

حامیم

اباذر

شهاب

پری

بتول

حبیب شه

قرطاس

نصیر

عابدین

قیماس

محمود پاطل

نریمان

خلد

عبّاس (عموی حضرت‌محمّد9)

رستم

قیطاس

عمار یاسر

احمد هاوار

ایاس

مقبل

موسی سیاه

شیمیا

جعفر (برادر حضرت علی7)

اسکندر

رفائیل

محمد حنیفه

میرورچم

عنریل

عبدالله بن عبّاس

قلی

هاروت

عقیل

شابدین

طیطوس

بلال

شاکه

ماروت

سعدبن وقّاس

شاه نظر

گریال

ابوالمعجن

مراد

شهبال

صالح

سلمان

سلسال

عدی بن حاتم

قوالطاس

 

 

 

هفتنان

 

هفت خلیفه

 

قول طاسان

 

هفتوان

 

 جدول (1): اسامی 28 تن در 3 مقام (خواجه الدین، 1362، ص29)

به باور اهل حق، هریک از این 28 تن، از عالم الست تا زمان زندگی خود، در جامه‌های گوناگون گردیده و به اسامی مختلف نامیده شده­اند. چنانچه مثلاً نام «بنیامین» در عالم الست، «جبرائیل» در دوره شریعت، «سلمان» و در دوران زندگانیش، «بنیامین» بوده‌ است.

اندیشة ­«مظهریت» یا «تجلّی اللهی» در آیین اهل حق

بنا بر اعتقادات اهل حق، مسلمان پیرو آیین حقیقت کسی است که تجلّی ذات مقدّس حق تعالی را در هر زمان، در جسم یک انسان جست وجو می­کند. او باید خداوند را از طریق یک قالب بشری بشناسد و این تنها راه ممکن برای شناخت حق به وسیلة­ انسان است. در حقیقت، ظهور یا تجلّی ذات خداوند در بشر مانند پنجره­ای است که به ­روی خداوند باز می­شود، یا همچون آیینه­ای است که هیچ چیز جز او را منعکس نخواهد ساخت.

طبق باور اهل حق، خداوند در ازل یا «عهد الست» درون یک «درّ» بود. نخست در جامة «خاوندگار»، که همان آفرینندة جهان است، تجلّی کرد و از بغل او «جبرائیل»، از دهانش «میکائیل»، از نفسش «اسرافیل» و از عرقش «عزرائیل» به وجود آمد (افشاری، 1370، ص385) پس از آن و تاکنون 6 بار دیگر در جامه­های گوناگون انسان، یا در 6 تن پاک تجلّی کرده ­است و در آینده نیز ممکن است تجلّی کند. این 6 تن - به ترتیب - عبارتند از: مرتضی علی7، شاه خوشین، سلطان اسحاق، شاه ویسقلی، ممدبگ، و خان آتش. ذات حق در هربار الوهیت، به همراه چهار یا پنج ملک (به تعداد جبرائیل، میکائیل ... )، که آن­ها را «یاران چارملک» گویند، ظهور می­کند. گفته شده که این چهار ملک همواره همراه یک زن بوده­اند. (مردانی، 1377، ص35) این یاران چهارگانه همواره در هر تجلّی، کمی پیش از خداوند متجلّی می­شوند، در انتظارش می­مانند و نویدبخش ظهور او می­گردند. (مکری، 1381، ص74) جدول تجلّیات هفت­گانة ذات مقدّس حق در کالبد بشر و یاران آنان را مطابق  نامة­سرانجام می­توان چنین به تصویر کشید:

 

1

2

3

4

5

1. خاوندگار

جبرائیل

میکائیل

اسرافیل

عزرائیل

؟

  1. مرتضی علی

سلمان

قنبر

حضرت محمّد9

نصیر

فاطمه

  1. شاه خوشین

بابابزرگ

کاکاردا (رضا)

کرفقی

باباطاهر

ماماجلاله

  1. سلطان اسحاق

بنیامین

داود

پیرموسی

مصطفی داودان

خاتون دایراک

  1. قرمزی (شاه ویسقلی)

کامریجان

یاریجان

یارلی

شاه سوار آقا

رزبار

  1. ممدبگ

جمشیدبگ

الماس بگ

ابدال بگ

؟

پری خان شرط

  1. خان آتش

خان جمشید

خان الماس

خان ابدال

؟

دوستی خانم

 

 

جدول (2): تجلّیات هفت­گانة ذات مقدّس حق در هفتن (خواجه الدین، 1362، ص13)

 

همچنین اهل حق به نوع دیگری از مظهریت به نام «میهمانی» معتقدند و آن هنگامی است که خداوند موجب افتخار انسانی نیک گردد و او را با وجود خود، منوّر سازد. به عبارت دیگر، خداوند مدتی در وجود انسان سکنا می­گزیند. زمانی­که خداوند در موجودی ساکن می­شود، این وجود، «شاه- میهمان» یا «خدا- میهمان» خواهد بود و این به معنای کسی است که شاه یا خداوند را در منزل وجودش پذیرا شده ­است. در هر حال، پس از عزیمت میهمان، نوری که با میهمانی و حضورش در میان آمده ­بود نیز عزیمت می­کند و میزبان تنها آنچه را از ابتدا دارا بود، در خویش نگاه می­دارد. همین معنا و مفهوم میهمانی را در متون پهلوی متعلّق به مزدیسنا نیز می­یابیم؛ چنان­که وقتی بهمن، سروش، خشم، سپندارمذ و دروج ترومد میهمان هستند، خصایص نیک (و بدشان) را به میزبان می­بخشند. (مُکری، 1381، ص77-76)

مفهوم «دون به دون» یا «جامه به­جامه» در آیین اهل حق

بنا به عقیدة­ اهل حق، روح انسان پس از مرگ، هزار و یک دون (جامه) عوض می­کند و با گردش در جامه­های گوناگون، جزای اعمال گذشتة خود را می­بیند و بدین سان، جامه­های بعدی آن متناسب با اعمالی خواهد بود که انجام داده ­است؛ مثلاً، اگر اعمالش نیک باشد، به جامة ثروتمندان و افراد مرفّه، و اگر اعمال او در جامة قبلی زشت باشد، در جامة بعدی به دون فقرا درآمده، دچار مصیبت و ناملایمات می­گردد و سرانجام، پس از عوض کردن هزار دون، هزار و یکمین جامة خود را، که عبارت از بقا و ابدیت است، خواهد پوشید و بدین طریق، معاد و حیات ابدی وی شروع می­شود. (خدابنده، 1382، ص115-116) ظاهراً پیروان آیین اهل حق، مقتضای عدالت خداوند را «دون به دون شدن» می­دانند. از دیدگاه آنان، انسانی که در این دنیا مرتکب خلاف و گناه گردیده است، حتماً باید در همین دنیا عقاب شود و نه اینکه گناه و خلاف این دنیا در دنیای دیگر رسیدگی شود. جزا و پاداش او هم در دنیا، این است که بر اساس دون به دون شدن، روحش به جسم موجودی پلید یا نیکو انتقال یابد. (خدابند، 1382، ص102)

برخی از معتقدان این آیین - آگاهانه یا از روی ناآگاهی - واژة «تناسخ»[11] را در کنار واژة «دونادون» به کار می­گیرند و این مفاهیم را معادل و همطراز با هم استعمال می­کنند، چنان­که القاضی، از پیروان اهل حق ساکن کرند غرب در کرمانشاه، ضمن به­کارگیری لفظ «تناسخ» می­گوید: «مردم اهل حق معتقد به سیر تکاملی بشر در اثر گردش­های متوالی تناسخی هستند.» (القاضی، 1362، ص112) این امر موجب گشته است تا بسیاری همچون مدرّسی چهاردهی، دین­شناس ایرانی، اعتقاد به اندیشة تناسخ را در این آیین بدیهی بدانند. وی در اثرش، اسرار فرق خاکسار، در این باره می­نویسد: «در تمامی فِرق اهل حق، اعتقاد به تناسخ جزء اصول اولیة آنان بوده و هم­اکنون نیز سخت بدان پایبند می­باشند.» (مدرّسی چهاردهی، 1369، ص196) از سوی دیگر، پیشوایان دیگری هم هستند که با به کارگیری واژة «تناسخ» به شدت مخالفند. برای مثال، نورعلی الهی ضمن مخالفت با کاربرد الفاظ «تناسخ»، «حلول»، «اتحاد» و مانند آن، استفاده از واژگانی همچون «مظهریت»، «دونادون» یا «جامه به جامه» را در جهت طی طریق و سلوک انسان به سوی تکامل و رسیدن به ذات مقدّس خداوند ارزیابی می­کند. بدین­سان، وی مسائل مربوط به معاد، مثل حشر و نشر، بهشت و دوزخ و مسائل پس از مرگ را بر اساس اعتقاد «دون به دون» یا «جامه به جامه» تفسیر می­کند. (الهی، 1343، ص150-151)

به طور کلی و علی­رغم مخالفت­های افرادی همچون نورعلی الهی و دیگر پیشوایان اهل حق با کاربرد واژة «تناسخ»، به نظر می­رسد که آنان با پذیرش مفهوم «دون به دون» یا «جامه به جامه» شدن، عملاً مفهوم «تناسخ» را نیز پذیرفته­اند، هرچند از این مفهوم هدف و فلسفة دیگری را دنبال کنند.

 آداب و عبادات خاص اهل حق

  1. حضور در جمع­خانه (در گویش کردی: جمخانه)

آداب آیینی اهل حق در کل محدود است و تشریفات جمع (در گویش کردی: جم) و حضور در جمع­خانه از مهم­ترین آن­ها است. طبق قانون اهل حق، جمع نباید کمتر از سه نفر باشد و اشخاصی که در جمع حضور می­یابند، باید سرسپرده به یکی از خاندان­های اهل حق باشند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، 1361، ص86) همچنین افراد کمتر از هفت سال و بانوان حق ورود به جمع­خانه و شرکت در مراسم مذهبی و ذکر را ندارند. (مدرسی چهاردهی، 1362، ص175) می­توان در مکان­های مقدّس (مقبرة قدیسین) یا حتی در هوای آزاد جمع بست. (دورینگ، 1378، ص42) تمام این مکان­ها بنابر دستور و علت خاصی مقدّس نیستند، بلکه تنها عمل جمع شدن است که آن­ را مقدّس می­سازد. پس جمع، مقدّس است؛ زیرا محل ظهور ذات حق است.

اندازة جمع­خانه می­تواند متغیّر باشد. در بعضی از آنها برای قریب صد جمع­نشین و در بعضی دیگر، برای بیش از صدها جمع‌نشین جا وجود دارد. جمع­خانه نقشه یا جهت خاصی ندارد و تزیینات آن، به نظر مسئول جمع­خانه بستگی دارد. معمولاً در جمع­خانه­ها قاب‌های خوش­نویسی از نام حضرت علی7 یا شمایل آن حضرت به دیوار آویخته شده است. جزوه­ها و کتاب­های عرفانی قدیمی نیز گاه در آنجا نگه­داری می­شود و همچنین نشانه­های دراویش مانند تبرزین، کشکول، کلاه نمدی، تسبیح، وسایل موسیقی، و ظروف و وسایل لازم برای جمع بستن در آنجا مشاهده می­شود. (همان، ص41).

نشستن در کنار دیگران و تشکیل دادن یک حلقه، نمادی مؤثر و نیرومند را به وجود می­آورد. علاوه بر این، در جمع­خانه، تمام امتیازات اجتماعی حذف می­شود و هیچ صدر و ذیلی در محل نشستن وجود ندارد؛ زیرا در یک دایره، همة­ نقاط برابرند. بدین­سان، وقتی معیارهای ظاهری تبعیض از بین برود، جمع­نشینان احساس وابستگی بیشتری می­کنند (همان، ص43). از لحاظ پوشش و نوع لباس، هیچ اجبار یا قانون خاصی وجود ندارد بجز «کمربند»[12] که الزامی است؛ زیرا کمربند نشان اتحاد جمع و علامت کمر همّت بستن و عزم جزم و راسخ جمع­نشینان است. (همان، ص44) هنگام انعقاد جمع، پیر شروع به تنبو زدن می­کند و کلام­هایی از بزرگان اهل حق را با صدایی دلنشین و گیرا می­خواند و حاضران هم کلام­ها را تکرار می­کنند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، 1361، ص87) جمله­ «اول و آخرم یار» شعار اهل حق است که در موقع انعقاد جمع و نیایش در جمع­خانه خوانده می­شود. در حقیقت، منظور از «یار» در شعار مزبور، «خداوند» است که می­تواند مقتبس از آیة ­سوم سورة حدید قرآن کریم «هُوَ الاَوّلُ و الآخرُ و الظاهرُ و الباطنُ و هُوَ بِکُلِّ شیءٍ علیم»[13] باشد. (خواجه الدین، 1360، ص175؛ صفی­زاده بوره که­ئی، 1375، ص195)

  1. رسم سرسپردن و جوز سرشکستن

سرسپردن یکی از شرایط مهم ورود به آیین اهل حق بوده و هر فردی از افراد اهل حق مکلّف است که سرسپرده باشد. پس هرگاه نوزادی از هر خانوادة ­یارسانی دیده به جهان گشود، پس از طی شدن یک هفته از تولّد و انجام مراسم نام­گذاری، باید وی را سرسپرده کنند؛ یعنی باید «پیر» و «دلیلی» داشته باشد. پیرش باید یکی از خاندان‌های یارسان، و دلیلش هم از برگزیدگان همان خاندان باشد که به آن سر می­سپارد. (صفی­زاده بوره­که­ئی،1361، 24) قابل ذکر است که فرد سرسپرده حق ازدواج با افراد خاندانی را که به آن سرسپرده است، ندارد. (صفی­زاده­ بوره­که­ئی، 1361، ص25) برای سرسپردن، نیاز به یک دانه جوز (نوعی ثمرة درخت جنگلی) و یک دستمال و نیاز (نیاز نمودار گردو و انار و شاخ نبات است) و نیز پول پای جوز و یک سکه و کارد تیز و یک خروس و یک مَن برنج و یک چارک روغن است که پس از فراهم شدن نیازمندی­های مزبور، نخست نیاز را در کاسه­ای می­ریزند و جوز و سکه و پول پای جوز و کارد برنده را در کاسه­ای دیگر می­نهند و برنج و روغن و خروس را هم برای قربانی می­پزند و پس از برگزاری جمع، پیر و دلیل حاضر می‌شود و مراسم سرسپردن را اجرا می­کنند، و در پایان، هریک بهرة­ خود را صرف می­کند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، 1375، ص 198) در واقع، جوز سر شکستن به معنای سرتسلیم در مقابل ارادة خدا فرود آوردن و شکستن سدغرور و هوا و هوس نفسانی تعبیر شده ­است، و به همین مناسبت، اهل حق غالباً به جای لفظ «سرسپردن»، «جوز سرشکستن» را استعمال می­کنند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، 1375، ص169) پس بر هر یارسانی واجب است که هنگام تولّد، یک جوز با مراسمی خاص برایش بشکنند تا به مسلک یارسان سرسپرده شود و جزو آن آیین گردد.

 

  1. آداب روزه گرفتن

بنا به نامة­ سرانجام، گروه یارسان باید در سال، شش روز روزة­ مخصوص، در دو نوبت بگیرند:

نوبت اول روزة «غار» یا «روچة­ مرنوی» است که از دوازدهم چله­ بزرگ زمستان لغایت چهاردهم آن است. سه روز روزة ­غار، بدین سبب است که وقتی سلطان اسحاق با سه تن از یارانش به سوی ده شیخان مهاجرت می­کرد، برادرانش (به سبب دشمنی و حسادتی که نسبت به وی داشتند) به­همراه ایل چیچک درصدد تعقیب و کشتن وی برآمدند و سلطان و یارانش به درون غاری رفتند و سه شبانه روز ایل چیچک پیرامون غار گشتند. به فرمان حق تعالی، هوا طوفانی می­شود و بر اثر آن، دشمنان به هلاکت می‌رسند. اهل حق بنا به دستور سلطان اسحاق، به پاس این سه روز، همه ساله سه روز روزه می­گیرند. (صفی‌زاده بوره­که­ئی، 1376، ص26)

نوبت دوم روزة «یاران قولطاس یا قورتاس» است که از چهاردهم چله­ بزرگ لغایت هفدهم است و گرفتن این روز، بدان مناسبت است که عده­ای برای گرفتن سه روز روزة­ غار به قلة­ کوه شاهو رفتند و با خود نیت کردند که سه روز روزة­ خود را در آنجا بگیرند و آنگاه سلطان اسحاق با دیدن خود، سرافرازشان کرد و از قضا، در آن دم برف سنگینی بارید و آنان سه شبانه­روز در زیر آن برف ماندند و در نهایت، سلطان آنان ­را نجات داد و پس از آن، مقرّر شد که هر سال سه روز روزة قولطاس بگیرند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، 1376، ص27) گفته شده در حالی­که گرفتن روزة مرنوی بر هر مسلمان اهل حق واجب است، گرفتن روزة قولطاس بر آنان مستحب است.

 

  1. آداب قربانی

در نامة سرانجام، قربانی کردن برای جلب توجه خداوند اهمیت فراوان دارد؛ زیرا قربانی را موجب رضایت و خشنودی خداوند می­دانند و به همین علت است که قربانی از برجسته­ترین مشخصات آیین اهل حق به شمار می­آید. حیواناتی که برای قربانی کشته می‌شوند (البته به شرط نر و سالم و صحیح الاعضاء بودن و پیر و ضعیف نبودن)، عبارتند از: شتر، گاو، گوسفند، آهو، گوزن و خروس. (خواجه الدین، 1362، ص77) مراسم ذبح قربانی بدین صورت است که ابتدا تیغ را با شکرانه­ای پیش «سید» و یا نمایندة او می­آورند. «سید دعاخوان» کمر خود را می­بندد و «تیغ» و «شکرانه» را در دست می­گیرد، دوزانو رو به قبله می­نشیند، لبة­ تیغ را در مقابل دهان خود می­گیرد. «خادم» در مقابل «سید» در حال رکوع ایستاده، می­گوید: «الله». «سید» جواب می­دهد: «ای والله». سپس دعای مخصوص تیغ خوانده می­شود. «خادم» سجدة ختم را به جای آورده، به ذبح قربانی می­پردازد. (خواجه الدین، 1362، ص78) پس از پخته شدن قربانی، کسی تقسیم آن­ را برعهده می­گیرد، اما پیش از آن «خادم» برای شستن دست حاضران، که در حکم وضوی جمع­نشینان است، با آفتابه­ای در دست راست و لگنی در دست چپ، ابتدا بر دستان «سید» و سپس از سمت راست، بر دستان حاضران آب می­ریزد. سپس «سید» با ندای حق و ادای ذکر «اول و آخرم یار» و اذن جمع‌نشینان، به تقسیم مساوی گوشت قربانی به صورت «نواله»[14] در میان حاضران اقدام می‌کند. (خدابنده، 1377، ص191)

 

مقدّسات اهل حق

آنچه را که نزد پیروان اهل حق مقدّس قلمداد می­شود می­توان تحت هفت عنوان ذیل تقسیم‌بندی کرد:

 

  1. کلام یا نامة سرانجام

به مجموعه کتاب­ها و رساله­های اهل حق، که در قرن هشتم و نهم هجری تدوین شده­اند، «نامه» یا «کلامسرانجام» گفته می­شود که دارای شش بخش یا جزء (شامل دورة­ هفتوانه، بارگه بارگه، گلیم و کول، دورة چهلتن، دورة­ عابدین و خرده سرانجام) است. (صفی­زاده بوره­که­ئی، 1361، ص15) عده­ای نیز گفتار بزرگان اهل حق، اعم از سرانجام و غیر آن را کلام یا نامة­سرانجام می­گویند و علمای این مسلک را هم «کلام­خوان»[15] می­نامند. این کلام‌ها، که به صورت منظوم نوشته شده، به گویش «گورانی» و تحت تأثیر لهجه­های لکی، لری، کردی کرمانشاهی، کردی مریوانی و کرمانجی سنندجی و کلهری به اشعار ده هجایی سروده شده ­است. (الهی، 1343، ص3) «سرانجام» کتاب مقدّس اهل حق است که ظاهراً در حوالی کرمانشاه نوشته شده و پیروان این آیین همواره آن ­را از چشم نامحرمان و بیگانگان مخفی می­کنند. (بهرامی، 1378، ص29) نورعلی الهی در باب اهمیت و منزلت کلامسرانجام بیان می­دارد که سرانجام عین قرآن است. پس هرکس قرآن را فهمید، سرانجام را هم می­فهمد و بعکس، هرکس سرانجام را فهمید، قرآن را نیز فهمیده ­است. (الهی، 1373، ص495)

 

  1.  پِردیوَر

پردیور مخفف واژه­ «پِرد اِی وَر» به معنای «این­طرف پل» است؛ «پِرد» به زبان کردی یعنی: پُل، و «اِی وَر» یعنی: این­طرف. (الهی، 1343، ص40) بنابر سرانجام­های خطی و دیگر کتب یارسان، این پل را سلطان اسحاق در آغاز قرن هشتم هجری بر روی رودخانة سیروان، واقع در شمال شرقی گوران بنا کرده است و بدین روی، این محل برای اهل حق جایی بسیار مقدّس است؛ زیرا سیر تجلّیات از روی این پل انجام می­شود. (صفی­زاده بوره­که­ئی، 1361، ص33) گفته شده این پل حدّ فاصل بین حضرت حق و خلق است که در آیین زرتشت، آن­را «چینوت» یا «چینود» و در اسلام، «صراط» می­نامند. این پل از شمشیر تیزتر و از مو باریک­تر است. اگر انسان در این گذرگاه به خلاف نیفتاد، خندان از پل می­گذرد، وگرنه حرکت باید از نو صورت گیرد. (زرین ذوالنوری، 1383، ص3) از این پل، به «قبلة یارسان» نیز تعبیر شده است. (طهماسبی، 1371، ص57؛ خواجه الدین، 1362، ص119)

  1. بیابس یا بیان­بس (اعم از پردیوری و ساج ناری)[16]

به معنای میثاق، پیمان و بیعتی است که هرگاه دورة­ جدید معنوی اعلام شود، خداوند با فرشتگان مقرّب منعقد و یا تجدید می­کند. تاکنون هفت بیابس وجود داشته است. اولین تا چهارمین بیابس پیش از آفرینش بوده است. پنجمین در انتهای نبوّت و آغاز ولایت، و ششمین در انتهای ولایت بوده است. سرانجام، در بیابس هفتم یا بیابس پردیوری، قوانین اهل حق توسط سلطان اسحاق منعقد شده و اسرار دون به دون یا زندگی­های متوالی، که تا آن­ زمان میان پیامبران و اولیا پاس­داری شده بود، آشکار شده است. (دورینگ، 1378، ص35-36)

 

  1. شرط و اقرار

در اصطلاح اهل حق، پذیرش و ایمان به شرایط مقرّر و اساس بیابس را «شرط و اقرار» می­گویند. (الهی، 1343، ص52) یکی از این شرایط آن است که طالبان ورود به آیین اهل حق، باید تمام مراحل شریعت، طریقت و معرفت را، که مراحل سیر و سلوک عرفانی است، طی کنند و آمادة درک حق و حقیقت گردند. (فضایی، 1384، ص317)

 

  1. جمع­خانه

مکانی را که گروهی از اهل حق دور هم جمع می­شوند «جمع­خانه» می­گویند. بنابه نامةسرانجام وجود جمع­خانه مقیّد به مکان و جای خاصی نیست. (صفی­زاده بوره­که­ئی، 1361، ص86) پس هرزمان و هرمکان که گروهی از یارسان با خلوص نیت به قصد ذکر حق تعالی گردهم آیند، جمع­خانه تشکیل شده است و جلوة­ ذات حق در آنجا پدیدار و بر هر قلب پاکی می­تابد.

  1. نذر

آنچه در جمع­خانه به قانون اهل حق بر آن دعا خوانده می­شود و بعد مصرف می­گردد و آداب خاصی دارد، «نذر» گفته می­شود. نذرهای اهل حق انواعی دارد که عبارتند از:

الف. خدمت: عبارت از نذری است که در آن دست کم 25/3 کیلو برنج و 750 گرم روغن حیوانی خالص را به شکل پلو می­پزند و با یک خروس با مقدار کافی نان در جمع‌خانه می­خورند. (خواجه الدین، 1362، ص76)

ب و ج. نیاز و شکرانه: مواد این نذرها شامل «گِرده» (نوعی نان محلی) و «انار» و قربانی­های بی­خون است و دعای تیغ و سفره را ندارد. (الهی، 1343، ص116)

د. آنچه از حیث تشریفات همچون قربانی است؛ مانند خربزه، قند و شکر، بادام، قاووت و نمک. (خواجه الدین، 1362، 77)

ه. آنچه در حکم قربانی است؛ مانند ماهی، و جوز بوریا و انار و گرده که با تشریفات قربانی صرف می­شود.

و. قربانی: راجع به قربانی و آداب آن، قبلاً مطالبی ذکر شد. (صفی­زاده بوره­که­ئی، 1361،  ص20)

 

  1. شارب

از نشانه­های ظاهری اهل حق، داشتن شارب انبوه است. آنان شارب خود را نمی­زنند تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند؛ زیرا آن را معرّف کیش خود می­دانند و عقیده دارند که شاه ولایت، حضرت علی7نیز شارب خود را نمی­زده است.

بنا به نوشتة ­کتاب «سرودهایدینییارسان» برخی از پیروان اهل حق برای اینکه آسیبی به سبیل­هایشان نرسد از کشیدن سیگار، قلیان و تنباکو خودداری می­کنند. (سوری، 1344، ص128)

دربارة­ علت و فلسفه­ داشتن شارب دست­نخورده، روایت­ها و تعابیر گوناگونی در نزد اهل حق وجود دارد. در خبر ایشان است که حضرت علی7در جنگ جمل، به اصحاب خویش فرمودند: «وَ قَصَّروا الحاکم وَ فَرّوا سبالکُم فَأنّهُ أهیب للعَدو»؛ یعنی ریش­هایتان را کوتاه و سبیل­هایتان را بلند کنید، که آن در دل دشمنان هراس خواهد ­افکند (خواجه الدین، 1362، ص130) همچنین در میان عوام شهرت دارد که چون در زمان معاویه، دوست­داران و شیعیان حضرت علی7در مضیقه بودند، برای شناسایی یکدیگر میان خود دو رمز قرار دادند:

1. «یاعلی» گفتن به جای «سلام» هنگام ملاقات با یکدیگر؛

2. داشتن شارب انبوه. (الهی، 1373، ص444)

مرحوم نورعلی الهی در برهانالحق پس از ذکر روایت­های متعدد درباره حکم شارب زدن، در نهایت، نتیجه می­گیرد: «مجموع احادیث و اخبار ائمّة­ اطهار و تفاسیر و تأویلات آیات قرآنی - من حیث المجموع - مسلّم می­دارد که زدن شارب امر وجوبی نیست. فرضاً از مستحبات مؤکّده هم که باشد، از نزدن آن ترک اولی شده است و عقابی ندارد.» (الهی، 1343، ص145) وی سپس در خصوص نزدن موی شارب نزد اهل حق، مقتضیات زمانی و مکانی را دخیل دانسته، می­گوید: موضوع هر حکمی به اقتضای زمان و مکان نسبت به اشخاص متفاوت است؛ مثلاً، نکاح برای بعضی سنّت و بر محرم حرام است. همچنین ناخن چیدن و سر تراشیدن و نوره کشیدن سنّت است، اما بر محرم حرام است. یا خضاب زمانی سنت و در حالی مباح می­باشد.» (الهی، 1343، ص146)؛ همان­گونه که در نهجالبلاغه آمده است: «وَسَئَلَ علی7 عَن قول الرَسول9- «غیّروا الشیبَ و لاتشبّهوا بالیهود». فَقالَ: «أنّما الآن وَقَد التسع نطاقه وَضرب بجبرانه، فامرو» و ما اختار» (سیدرضی،1326، ج6-4، ص1084-1085/گنابادی، 1333، ص177)؛ از حضرت علی7دربارة فرمودة حضرت رسول9که «پیری و موی سفید خود را پنهان کنید و خود را مانند یهود مسازید.» در جواب فرمودند: حضرت رسول هنگامی چنین فرمود که اهل دین اندک بودند. پس مسلمانان را به خضاب امر کردند تا از یهود متمایز شوند، ولی این ­زمان که اسلام همه جا توسعه یافته است، هرکس به اختیار و سلیقة­ خود، می­تواند در این­باره اقدام کند.

جایگاه موسیقی نزد اهل حق

از دیرباز، میان موسیقی و عرفان ارتباط تنگاتنگی وجود داشته ­است؛ چنان­که در همة­
ادیان و نحله­های عرفانی، نشانه­های پیوند این­دو به وضوح مشهود است. «یسناخوانی» در آیین زرتشت؛ نواختن «کلاوتی» در آیین بودا؛ اهمیت و جایگاه سازهایی همچون «سیسترون» در مصر، سومر و یونان باستان؛ موسیقی عرفانی در آناتولی، موسیقی و رقص سماع صوفیان و سالکان مولویه و مانند آن همه نشان از این پیوند مستحکم و ناگسستنی دارد. در همین رابطه، ایرج نعیمائی در مصاحبة خود با منوچهر دین­پرست، عنوان می­کند: «دینی نیست که در طریقت خود، نوعی از موسیقی را نداشته باشد. حتی مذاهبی که خیلی خشک و رسمی با موسیقی برخورد می­کنند، به نحوی این را دارند.» (دین پرست، بی­تا، ص8)

خصوصیات بشری همه تابع اصل «دوگانگی و تضاد» است؛ یعنی از هر خصوصیتی دو صورت و وجه (خوب و بد، زشت و زیبا، ملکوتی و حیوانی و...) وجود دارد. بدین روی، پس هر نوع موسیقی که جنبة­ روحانی داشته باشد، موجب می­گردد حالات مفید روحی تقویت شود و حالات مضر تبدیل به نقطة­ مقابل خود گشته، روح تصفیه گردد. (صفوت، 1384، ص359) در حقیقت و از آن رو که هدف اساسی عرفان «کمال» - هم از نظر جسمانی و هم از نظر روحانی و باطنی - است، پس مهم­ترین وظیفة­ هنرهای عرفانی هم باید ایجاد نوعی «کمال» هنری باشد تا ذهن پذیرای مفهوم بزرگ و نهایی «کمال» به طور مطلق گردد. (صفوت، 1384، ص343) در همین رابطه، حکیم و فیلسوف نامی، ابن سینا، نغمه و آهنگ خوش را در جهت مدیریت قوای نفس و درآوردن نفس امّاره به تابعیت نفس مطمئنه (که تخیّل و وهم را به سمت توهّمات متناسب با امر قدسی می­کشاند) مؤثر برمی­شمرد و آن­را درجه­ای از ریاضت (ورزیدگی و مجاهدت لازم برای سیر و سلوک روحانی) می­داند. (ابن سینا، 1381، ص359-360) بدین روی، در میان تمام مظاهر فرهنگی کُردان اهل حق، بدون شک، موسیقی جایگاهی اساسی دارد. اصل و منشأ موسیقی مقدّس اهل حق را باید در ادبیات «ذکر»[17] جست وجو کرد. واژة ­«خواندن»، که در کلمة ­ترکیبی «کلام­خوان» وجود دارد، نشان آهنگین خواندن کلام­هاست و نه به صورت حکایت­خوانی و نقّالی. این ترتیب آهنگین خواندن مناجات­ها و اوراد بدون شک، به دوران باستان برمی‌گردد. ظاهراً کُردان اهل حق، که بسیاری از عوامل فرهنگی پیش از اسلام را حفظ کرده­اند، یکی از اشکال باستانی آهنگین خواندن مناجات­ها را ادامه داده­اند، به ویژه که سبک اجرای این اذکار هیچ ارتباطی با طریقة­ تلاوت قرآن کریم ندارد. (دورینگ، 1378، ص49)

ذکر در آیین اهل حق اثری مشابه نذورات دارد. این موسیقی ذاتاً مقدّس است و از نیروی معنوی بالقوّه بهره­مند است، یا استعداد دریافت و گرفتن این نیرو را دارد؛ بدین معنی که وقتی در جمع اجرا می­شود، موجودات نامرئی از عالم بالا را جذب می­کند و با شرکت آنان در جمع، برکت و رحمت در میان جمع­نشینان منتشر می­شود. بدین سان، حال چه با صرف طعام نذری و چه با شرکت در جمع، رهروان کمک معنوی ارزنده­ای دریافت می‌کنند. این کمک ممکن است کاملاً درونی بماند (ایمان و اشتیاق مذهبی را بیشتر کند) یا عینی و ملموس شود و کَرَمی شامل حال شخص گردد؛ چنان­که شفا و بهبودی که - مثلاً - از اثرات ذکر به ­دست می­آید، به همان نسبت از غذای نذر حاصل می­شود. (دورینگ، 1378، ص58) ظاهراً کاربرد اصلی و اجتماعی «جمع» و «ذکر» مفهومی نمادین است، تاحدی که اهل حق بدون ذکر، بدون کلام و بدون جمع، هویّتی ندارند. بی­شک، به سبب همین مفهوم نمادین است که این شکل موسیقی در میان آنان رشد کرده و حفظ شده ­است؛ شکلی از موسیقی خاص که با اشکال موسیقی غیراهل حق در تضاد کامل است. به همین سبب است که رهروان عمیقاً متعهد، به هیچ موسیقی دیگری جز موسیقی خود گوش نمی­دهند یا آن­را نمی­نوازند یا عوامل موسیقایی از منشأ غیرعرفانی یا مردمی را در حلقة­ خود وارد نمی­کنند. (دورینگ، 1378، ص59)

 سکونت­گاه­های اهل حق در استان کرمانشاه

استان کرمانشاه عمده­ترین مرکز زندگی اهل حق در ایران است. مناطقی که پیروان این آیین در آن به سر می­برند عبارتند از:

  1.  شهرستان کرمانشاه (مرکز استان): علاوه بر خود شهر کرمانشاه، که تعداد قابل توجهی پیرو این آیین و دست کم 2-3 جمع­خانه غیرفعّال دارد، در قریب 60 روستا از دهستان کوزران سنجابی، که از توابع کرمانشاه است، و برخی از روستاهای توابع ماهیدشت و روستاهای منطقة گره­بان، عثمانوند و سان­رستم و بیلوار شامل میان دربند، بالا دربند و پشت دربند تابع این آیین هستند.
  2. اسلام­آباد غرب: قریب 40 هزار تن از ساکنان خود اسلام­آباد و نیز ساکنان حومة آن شامل سوران علیا، سوران سفلی، چُنگُر (سیمین­وند و جلیل­وند)، چفته، چشمه هلنگ و نیز روستاهایی از دهستان «گواور» به نام «کِفراوِر» (در مسیر اسلام­آباد به گیلان­غرب) بر این آیین هستند. همچنین قریب 60 الی 70 روستا از کل روستاهای کوزران و 65 درصد ساکنان خودِ کوزران اهل حق هستند.
  3. کرند غرب: بیشتر جمعیت شهر و قریب130 روستای تابع دهستان گهواره، گوران و قلخانی و همچنین روستاهای معروف منطقة حریر، سرمیل، سرخه لیژه و روستاهای بیامه، بروند، قلعه زنجیر، گردکان کوره، گوراجوب، توت شامی و بیونیژ پیرو آیین اهل حق هستند. به طور کلی، جمعیت اهل حق در کرند غرب 150 هزار نفر تخمین زده می­شود.
  4. سرپل ذهاب: بیش از 20 درصد سکنة­ این شهر و قریب 55 روستا از حومة­ آن شامل پِس پِس، رشیدعبّاس، دُول الیاس، جلالوند سفلی، بَلَوان و روستاهای سرابله، قره بُلاغ و روستاهای تابع دهستان بزمیر بر این آیین­اند.
  5. قصرشیرین: به نظر می­رسد بیش از 10 درصد مردم شهرستان قصرشیرین و ساکنان بخشی از روستاهای آن اهل حق­اند. همچنین یک جمع­خانة ثابت در کنار رودخانة الوند وجود دارد.
  6. صحنه، دینور و کنگاور: قریب 30 الی 50 درصد مردم صحنه و بسیاری از روستاهای حومة­ آن شامل جیحون­آباد، آب باریک، دهلق، درویشان، سراب بیدسرخ بر این آیین هستند. آنان جمخانة علنی دارند و مراسم خود را غالباً آشکارا در جمخانه­ها بجای می­آورند. این جمعیت در بخش دینور و کنگاور هم قابل ملاحظه است.
  7. پاوه و جوانرود: اگرچه غالب جمعیت این ­دو شهرستان اهل سنّت هستند، با این­حال، تعدادی از روستاهای تابع جوانرود اهل حق هستند و نیز مقبرة مؤسس آیین اهل حق در روستای شیخان نزدیک نوسود از توابع پاوه قرار دارد. (قبادی،1374،
    ص 85- 86؛ خدابنده، 1377، ص55-57)

 اماکن و زیارتگاه­های اهل حق در استان کرمانشاه

تعداد مقبره­ها، زیارتگاه­ها و اماکن مقدّس اهل حق در استان کرمانشاه نسبتاً زیاد و متنوّع است. در این مقاله، سعی شده از طریق بازدید از این اماکن و مصاحبه و پرس­وجو از گروهی از بزرگان و پیروان این آیین در شهرستان­های این استان، تا جایی­که ممکن است، فهرست جامعی از این اماکن ارائه شود. این مقبره­ها و زیارتگاه­ها عبارتند از:

-                   آرامگاه سلطان اسحاق، سیدمحمّد گوره­سوار و پیرداود در روستای شیخان بخش نوسود از توابع پاوه؛

-                   گنبد و بارگاه پیربنیامین، پیرموسی، سیدرضا بیگ ثانی و آسید اسماعیل در کرند؛

-                   تکیه و بارگاه بابا یادگار و سید درویش از اصحاب زنگی معروف به «داود کوسوار» در روستای بان زرده­ ریجاب؛

-                   آرامگاه آسید براگه و یارانش، آسید شمس­الدین حیدری و آسید یعقوب و نیز غار سید خاموش در توت شامی گوران از توابع کرند؛

-                   آرامگاه شاه تیمور در گوران؛

-                   آرامگاه آسید شمسالی بیگ در گوراجوب گوران؛

-                   آرامگاه سیدقلندربیگ در قلعه زنجیر قلخانی؛

-                   آرامگاه آسید فرضی و شیخ امیر در روستای قزوینه­ صحنه؛

-                   مقبرة حاج نعمت­الله جیحون­آبادی در جیحون­آباد صحنه؛

-                   آرامگاه باباحیدر در منطقة کفراور گیلان­غرب؛

-                   آرامگاه درویش نوروز در روستای سوران اسلام آباد غرب؛

-                   آرامگاه شاه حیاس در جیحون­آباد صحنه؛

-                   زیارتگاه گره­بان در روستای گره­بان از توابع هرسین؛

-                   آرامگاه داود معروف به «کل داود» در جنوب سرپل ذهاب؛

-                   گذرگاه مصطفی داودان در خسروآباد از توابع کرندغرب.

 نتیجه­گیری

اگرچه به سبب اختلاف­نظرهای بسیار میان محققان در باب هویّت و زمان و مکان پیدایش آیین اهل حق یا «یارسان» و نیز به سبب ماهیت اسرارآمیز و رمزآلود این آیین و نیز پنهان­کاری­ها و گرایش­های انزواطلبانة پیروان این مکتب، که امروزه بیش از هرجای دیگر در استان کرمانشاه و توابع آن زندگی می­کنند، نمی­توان در باب شناخت این مکتب و معتقدانش حکم قطعی داد، با این­حال، مشترکات فراوانی که با دین اسلام، به­ویژه مذهب شیعه دارد، پیروان آن را مستحق اطلاق لفظ «شیعه» - هرچند تحت عنوان «غالیان شیعه» - می­سازد. آنان هرچند اعتقاداتی همچون مظهریت، الوهیت و دون به دون شدن دارند، به شکل خاصی از عبادت، از جمله روزه، قربانی و نذر می­پردازند، مقدّسات و متبرّکاتی ورای مقدّسات مذهب شیعة رسمی دارند، آدابی همچون رسم سرسپردن و جوز سرشکستن و نیز تمایلات غالی­گرانه و گرایش­های صوفی­منشانه همراه با سبک خاصی از موسیقی و رقص دارند، با این­همه، تمام این­ها را در جهت رسیدن به ذات مقدّس حق لازم می­دانند. امروزه نیز پیشوایان و پیروان این مکتب، خود را مسلمان شیعه مذهب می­دانند و معمولاً از اینکه با الفاظی همچون «علی اللهی» خطاب شوند، ابا دارند.

کُردان اهل حق کرمانشاهی مردمانی باصفا، مهربان، فداکار، باگذشت، مهمان­نواز، بی غل­و­غش، گشاده­دست و میهن­دوست هستند که در عین حال، نسبت به ایمان و اعتقادات خود، تعصّب فراوان دارند.


جدولی برای دسته بندی و مطالعه بیشتر از ویکی پدیا   کامل نیست اما برای مقایسه کمک فراوانی میکند


اصول


عقاید برجسته


تاریخ


دوازده طبقه بزرگان

هفت‌تن


هفتوانه


هفتاد و دو پیر


کتاب‌های مقدس


خاندان‌ها


مکان‌های مقدس


روزهای مقدس


موسیقی

تنبور • مقامات تنبور • دف








 

 

 

مطالعه بیشتر

مقالات

- تلاش قومیت گرایان کُرد برای مصادره یارسان
- یارسان و پروژە ملت دمکراتیک

- عرفان بهلول درائین یارسان

- آیین یارسان

- جریان‌شناسی اهل حق در ایران

- خاکسار و اهل حق

- تذکر به دولت در مورد «اهل حق»

- چه عواملی باعث پیدایش شیطان پرستان در میان اهل حق شد؟

- فرقۀ علی‏‌اللهی و اهل حق 

- جدا شدن اهل حق از اهل باطل قبل از ظهور امام مهدی علیه السلام

- روزه در اهل حق (1)

- نقدی برحلول

- اصول اعتقادی اهل حق 1

-خلاصه ای از فرقه اهل حق

- خلاصه ای از کلیت اهل حق

- شتاخت بیشتر اهل حق

- مناطق زیستی اهل حق

- ببخشید قبله کدوم طرفه ؟؟؟

- اصول اعتقادی اهل حق 2

- سبیل و شارب نظافت و تمیزی و .....

- جریان مکتب نور علی اللهی(اهل حق)

- اهل حق همه امامان را قبول دارند، چرا شما شیعیان آنان را به دلایل واهی غالی می‌شمارید؟

- چه نقدهای کلی بر فرقه اهل حق وارد است؟

- معرفی کتاب در مورد نقد فرقه

- ازدواج با زنان اهل حق

- اهل حق ( علی اللهی )

- فرقه "اهل حق" چه کسانی هستند؟

- مراحل ظهور ذات و پیدایی ازلی یارسان

- پیر و دلیل خاندان‌های اهل‌حق

-اصول و زیرساخت اعتقادات اهل حق

- عقاید غلات و اهل‌حق در کتاب المقالات و الفرق

- تاریخ پیدایش و گسترش فرقه اهل حق

- برخی از شباهت‌های اهل حق به زرتشتیان

- بطلان تبعیت از شیطان

- جم و جم خانه در اهل حق

- سرسپاری از دید اسلام

- آداب سر سپردن در اهل حق

- سرسپاری در اهل حق و وسایل موردنیاز آن

- حلول از اعتقادات اهل حق

- بدعت و ارکان آن

- برخی از شباهت‌های اهل حق و یزیدیان

- اهل حق و شیطان

- مشترکات اهل حق و صوفیه

- مؤسس اهل حق، بنیامین یا نصیر ؟

- برخی از دلایل رد خدایی حضرت علی (ع)

- مراحل شکل‌گیری اهل حق

- برخی از تفاوت‌های اهل حق و صوفیه

- رد نظریه استقلال آیین اهل حق

- پاسخ سؤال حلول در عقیده مسلمانان

- کلام سرانجام در اهل حق

- بیابس از مقدسات اهل حق

- یاران سلطان اسحاق

- عقیده تناسخ در بین اهل‌حق

- پاسخی در بررسی تناسخ اهل حق

- آناطولی و تشیع و نصیریه

- ریشه اهل حق در بیان نورعلی الهی

- نسبت اهل حق با نصیر غلام حضرت علی (ع)

- پیشینه فرقه اهل حق

- شباهت آموزه‌های اهل‌حق با صوفیه

- خط‌ سیر مشعشعیان‌

- آیا اهل‌حق مسلمانند؟

-سیر تاریخ مشعشعیان

- رد تناسخ با عقل با استفاده از منظومه اهل‌حق

- بحثی پیرامون تناسخ

- سابقه تاریخی تناسخ و مراتب آن

- معاد فرقه اهل‌حق

- بررسی تبعیت از مرشدان اهل‌حق

- نبوت به عقیده برخی از اهل‌حق

-تجسیم خداوند در صورت علی (علیه السلام)

- رؤیت خدا و چند دلیل در رد آن

- توحید در مسلک اهل‌حق

- پیدایش و سابقه تاریخی فرقه اهل‌حق

- درباره نامه "سرانجام"

- عقاید اهل‌حق

- "کلام"ها یا متون دینی اهل‌حق

- دون، ذات بشر، ذات مهمان

- دوره خاوندگاری(آفرینش)، دومین تجلی الوهیت

- ارتباط مشعشعیان با اهل‌حق

- شاه ابراهیم

- نقش یاران سلطان در سامان‌دهی اهل‌حق

- ارتباط اهل‌حق و صوفیه

- سلطان اسحاق و اهل‌حق

- سلطان اسحاق

- درباره سلطان اسحاق

- برخی از اقدامات سلطان اسحاق

- بابا یادگار

- بابا طاهر

- بابا خوشین و یاران او

- پیر شهریار اورامی

- بابا سرهنگ؛ کاکا ردا؛ بابا فقی؛ حسن گاویار

- تاریخ دینی اهل‌حق و نقش درویشان

- شاه فضل ولی و حلاج

- بهلول ماهی

- تاریخ دینی اهل‌حق و گوران

- تاریخ دینی اهل‌حق و نقش کردها

- عقاید اهل‌حق مبتنی بر افسانه

- ارتباط اهل‌حق با مانویت و مزدکیان

- ارتباط اهل‌حق با یهود و مسیحیت

- تشابه اهل‌حق با خرمیه و گنوسی

- تشابه اهل‌حق با اسماعیلیه و حروفی

- ارتباط اهل‌حق با عقاید بومی آسیای غربی

- بررسی مآخذ فرقه اهل‌حق

- بررسی منابع ایرانی ادیان قبل از اهل‌حق

- اهل حق از نگاه دکتر زین‌کوب

- روزه مخصوص اهل‌حق

- هفتوانه در اهل‌حق

- تشابه هفتن در اهل‌حق با امشاسپندان در زرتشت

- معرفی "نامه سرانجام" از کتابهای مهم اهل‌حق

- عقاید، بزرگان و پراکندگی اهل‌حق

- انکار اسلام با ادعای پیامبری جدید

- از ادعای اسلام تا تاسیس دین ابداعی

- آیا اهل حق آیینی مستقل است؟

- آیا اعتقادات اهل حق موافق اسلام است؟

- بابا سرهنگ و شاه خوشین

- جانشین خصیبی

- توقیع و برائت نامه امام عصر (عج) از محمد بن نصیر نمیری

- جانشینان محمد بن نصیر نمیری

- محمد بن نصیر در تاریخ و کتب اهل حق

- بابا نااوس و سلطان اسحاق

- تولد شاه خوشین و ادعای خدایی او

- بنیانگذاران اهل حق

- اهل حق و داستان نصیر و علی(ع)

- منشا جمع و مقررات آن در اهل حق

- آفرینش و ظهورات از نظر اهل حق

- تاریخچه زمانی و مکانی پیدایش فرقه اهل حق

- بهلول دانا یا بهلول ماهی مساله این است ؟

- آیا اهل حق را می توان نصیریه خواند?

- شرط اقرار چیست؟

- جلوه گری و بزرگ نمایی متداولترین روش تبلیغ فرق انحرافی

- معضلی بنام سبیل داشتن یا نداشتن مسأله این است

- بنواز مطرب که این طریقت ماست!!!

- بررسی مسأله نذر و نیاز از دیدگاه عقل و شرع

- سراب حقیقت

- فرقه اهل حق و مؤسس آن

- روند شکل گیری خاندان مکتب

- مختصری از پیشنه و ویژگی های اهل حق

- ازدواج با اهل حق چه حکمی دارد؟

- تحقیقی پیرامون فرقه اهل حق

- نگاهی به آئین یارسان یا اهل حق

- آشنایی با فرقه اهل حق

- اهل حق (علی اللهی ها)

- آیا اهل حق مسلمانند؟

- جمخانه در آیین اهل حق

- نامه سرانجام

- پیدا و پنهان فرقه «مکتب»

- تاریخچه مسلک اهل حق

- فرقه اویسیه

- سرّمگو چیست؟

- تفاوت از زمین تا آسمان

- قرآن زرده چیست؟

- رهبر(شیطان بزرگ) هزار چهره

- افشا گری تکان دهنده یک اهل حق

- آیا سیدهاى اهل حق واقعاً سید هستند؟

- اهل حق چه کسانی هستند ونماز،روزه دارند؟۷تن چه کسانیند؟

- اهل حق

- بررسی و تحلیل آیین فرقۀ اهل حق

- اهل حق

- اهل حق در قانون اساسی جزو کدام‌یک از ادیان است؟

- اهل حق یا علی اللهی ها؟

- شمه ای از تاریخ و فلسفه یارسان (اهل حق)

- درباره اتهامات قضایی مسلک اهل حق

- اهل حق و آیین یاری

- پرسش هایی پیرامون اهل حق

- اهل حق

- خاکسار و اهل حق

- تاریخ پیدایش و گسترش فرقه اهل حق

- اهل حق

 

 

این صفحان در ویکی پدیا است برای مطالعه بیشتر رجوع کنید

کتب

- کتاب ” سربند‌های بعضی از کلام‌ها و کلام‌های مربوط به آن

- کتاب ” دفتر کلام شصت و شش غلام

- کتاب ” دعاهای یارسان (اهل حق)

- کتاب ” دفتر کلام باباهندو هندوستانی

- مجموعۀ رسائل و اشعار اهل حق

- کتاب برهان الحق

- کتاب آثار الحق

- کتاب مشاهیر اهل حق

- نوشته هایی پراکنده در باره اهل حق

- جریان شناسی اهل حق در ایران

 

 

 

 

منابع

کتب

- کتاب ” سربند‌های بعضی از کلام‌ها و کلام‌های مربوط به آن

- کتاب ” دفتر کلام شصت و شش غلام

- کتاب ” دعاهای یارسان (اهل حق)

- کتاب ” دفتر کلام باباهندو هندوستانی

- مجموعۀ رسائل و اشعار اهل حق

- کتاب برهان الحق

- کتاب آثار الحق

- کتاب مشاهیر اهل حق

- نوشته هایی پراکنده در باره اهل حق

- جریان شناسی اهل حق در ایران

مقالات و سایت ها

http://www.kordha.ir

http://zagrosplatform.net

http://www.yarsan.blogfa.com

http://www.pasokhgoo.ir

http://historybook.ir

http://www.goodreads.com

http://www.askdin.com

http://www.baharoom.ir

http://urd.ac.ir

http://razdar.com

http://sharghdaily.ir

http://www.welayatnet.com

http://www.parsi.wiki

http://bahjat.ir

http://daneshnameh.roshd.ir

http://www.isna.ir

http://ahlehag.mihanblog.com

http://www.namasha.com

https://www.vajehyab.com

http://makarem.ir

http://tarikheman.blogfa.com

https://fa.wikipedia.org

http://nahad-ilam.ir

http://www.parsine.com

http://www.adyannet.com

http://www.wikifeqh.ir

http://www.islamquest.net

http://www.hawzah.net

http://rialchanges.ir

https://mouood.org

http://lib.eshia.ir

http://www.bbc.com

http://abedzadeh54.blogfa.com

http://www.adyan.porsemani.ir

http://ahmadyaghma.blogfa.com

http://ahlehagh.parsiblog.com

http://www.pirastefar.ir

http://shiitestudies.com

http://marefateadyan.nashriyat.ir

http://fa.wikishia.net

http://dinonline.com

http://313muslims.blog.ir

http://tebyan.net

http://www.iranglobal.info

http://hadjnemat.com

http://www.soalcity.ir

https://iranwire.com

https://www.cgie.org.ir

http://mousavinejad.com

http://yaarstan.blogfa.com

http://islampedia.ir

http://12-14.blogfa.com

http://www.sadidonline.ir

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد