ده درس طلایی از انیشتین

10 درس طلایی از آلبرت انیشتن !

 

 


1. كنجكاوی را دنبال كنید:
"من هیچ استعداد خاصی ندارم. فقط عاشق كنجكاوی هستم"
چگونه كنجكاوی خودتان را تحریك می كنید؟
من كنجكاو هستم، مثلا برای پیدا كردن علت این كه چگونه یك شخص موفق است و شخص دیگری شكست می خورد.
به همین دلیل است كه من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت كرده ام.
شما بیشتر در چه مورد كنجكاو هستید؟
پیگیری كنجكاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.


2. پشتكار گرانبها است:
"من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشكلات زمان زیادی می گذارم"
تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی كه آن را برساند.
پس مانند تمبر پستی باشید و مسابقه ای را كه شروع كرده اید ، به پایان برسانید.
با پشتكار می توانید بهتر به مقصد برسید.

3. تمركز بر حال:
"مردی كه بتواند در حالی كه غذا مي خورد، با ایمنی رانندگی كند، از لذت  غذا خوردن  آن طور كه سزاوار آن هست، بهره نمی برد"
پدرم به من می گفت نمی توانی در یك زمان بر ۲ اسب سوار شوی.
من دوست داشتم بگویم تو می توانی هر چیزی را انجام بدهی؛ اما نه همه چیز.
یاد بگیرید كه در حال باشید و تمام حواستان را بدهید به كاری كه در حال حاضر انجام می دهید.
انرژی متمركز، توان افراد است، و این تفاوت پیروزی و شكست است.

4. تخیل قدرتمند است:
"تخیل همه چیز است. می تواند باعث جذاب شدن زندگی شود. تخیــل به مراتب از دانش مهم تر است"
آیا شما از تخیلات روزانه استفاده می كنید؟
تخیل پیش‌درآمد تمام داشته‌های شما در آینده است.
نشانه واقعی هوش دانش نیست، تخیل است.
آیا شما هر روز ماهیچه های تخیل تان را تمرین می دهید؟
اجازه ندهید چیزهای قدرتمندی مثل تخیل به حالت سكون دربیایند.

5. اشتباه كردن:
"كسی كه هیچ وقت اشتباه نمی كند، هیچ وقت هم چیز جدید یاد نمی گیرد"
هرگز از اشتباه كردن نترسید؛ چون اشتباه شكست نیست.
اشتباهات، شما را بهتر، زیرك تر و سریع تر می كنند، اگر شما از آن ها استفاده مناسب كنید.
قدرتی را كه منجر به اشتباه می شود، آن را كشف كنید.
من این را قبلا گفته ام، و اكنون هم می گویم، اگر می خواهید به موفقیت برسید، اشتباهاتی را كه مرتكب می شوید،آن ها را ۳ برابر كنید.

6. زندگی در لحظه:
"من هیچ موقع در مورد آینده فكر نمی كنم، خودش بزودی خواهد آمد".
تنها راه درست آینده شما این است كه در همین لحظه باشید.
شما زمان حال را با دیروز یا فردا نمی توانید عوض كنید.
بنابراین این از اهمیت فوق العاده برخوردار است كه شما تمام تلاش خود را به زمان جاری اختصاص دهید.
این تنها زمانی است كه اهمیت دارد، این تنها زمانی است كه وجود دارد.

7. خلق ارزش:
"سعی نكنید موفق شوید، بلكه سعی كنید با ارزش شوید."
وقت خود را به تلاش برای موفق شدن هدر ندهید ؛بلكه وقت خود را صرف ایجاد ارزش كنید.
اگر شما با ارزش باشید، موفقیت را جذب می كنید.
استعدادها و موهبت هایی را كه دارید ، كشف كنید.
بیاموزید چگونه آن استعدادها و موهبت های الهی را در راهی استفاده كنید كه برای دیگران مفید باشد.
تلاش كنید تا با ارزش شوید . در اين صورت موفقیت شما را تعقیب خواهد كرد.

8. انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید:
"دیوانگی یعنی انجام كاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن".
شما نمی توانید كاری را هر روز انجام دهید و انتظار نتایج متفاوت داشته باشید، به عبارت دیگر، نمی توانید همیشه كار یكسانی (كارهای روزمره) را انجام دهید و انتظار داشته باشید، متفاوت به نظر برسید.
برای این كه زندگی تان تغییر كند، باید خودتان را تا سر حد تغییر افكار و اعمالتان متفاوت كنید، كه متعاقبا زندگی تان تغییر خواهد كرد.

9. دانش از تجربه می آید:
"اطلاعات به معنای دانش نیست. تنها منبع دانش تجربه است".
دانش از تجربه می آید. شما می توانید درباره انجام یك كار بحث كنید، اما این بحث فقط دانش فلسفی از این كار را به شما می دهد.
شما باید این كار را تجربه كنید تا از آن آگاهی پیدا كنید.
تكلیف چیست؟ دنبال كسب تجربه باشید!
وقت خودتان را صرف یاد گرفتن اطلاعات اضافی نكنید. دست به كار شوید و دنبال كسب تجربه باشید.

10. اول قوانین را یاد بگیرید، بعد بهتر بازی كنید:
"اگر شما قوانین بازی را یاد بگیرید، از هر كس دیگر بهتر بازی خواهید كرد".
دو گام هست كه شما باید انجام بدهید:
اولین گام این كه شما باید قوانین بازیي را كه می كنید ، یاد بگیرید، این یك امر حیاتی است.
گام دوم هم این كه شما باید بازی را از هر فرد دیگری بهتر انجام بدهید.
اگر شما بتوانید این دو گام را حساب شده انجام دهید موفقیت از آن شماست.

نماز و حج / قطعه اي به بهانه عيد سعيد قربان

نماز و حج  

قطعه ای به بهانه عید سعید قربان 

                                                     كعبه آن سنگ نشاني است كه ره گم نشود

                                                        حاجی احـــرام دگر بند، ببین یار کجــــاست؟

 آنان که زلال سپیده را در جام سحر می نوشند، زمزمه خلوت يار را از زمزم ساغر مي نيوشند.

 با حبيب عارفانه راز مي گويند و عاشقانه نياز مي جويند. 

به آب توبه از زمزم وضـــــــــو كن                           به چشــم دل به صاحب خانه رو كن

مواظب باش اينجا كوي يار است                           ز شوقش جان و دل‌ها بي قرار است

چو پروانه به گرد شمـــع جــــانان                             به گاه طوف بگــذر از ســـر و جـــان

بخواه از قاضي الحاجات حاجــات                             بـــــرون آور ز دل دســـت مــناجـــات

 بر آستان آفتاب و آستانه محراب سبد سبد ستاره شوق مي بارند و سبو سبو باده عشق مي گسارند.

 شام را با قيام به بام مي رسانند و بام را با صيام به شام . شام را با شعف مي آغازند و بام را با هدف .

 به گاه ملال با دل رام و ضمير آرام در پرنيان آرامش مي آرامند و در هنگام اشتغال براي تلاش معاش مي خرامند.

شبانگاهان در چشمه سار مهتاب تن مي شويند و از نهال نماز ، ياسمن مي بويند.

 در ميقات اخلاص ، لباس ولبستگي را از بر ، مي كنند و احرام وارستگي را به بر مي كنند.

 در زلال زمزم شوق وضو مي سازند و در آذر آرزو مي گدازند. 

تا نگردي آشنا زين پرده رازی نشنوي                گوش نامحرم نباشد جاي پيغام و سروش

 اگر اعتكاف در كعبه حجاز را نمي توانند ، طواف كعبه راز را مي دانند. كعبه حجاز را از سنگ و گل مي دانند و كعبه راز را از جان و دل. آن كعبه ساخته ابراهيم خليل است و اين پرداخته رب جليل.

  مروه معرفت را با سعي و همت از جفاي جان مي پيرايند و به صفاي جانان مي آرايند.

 از قصور خويش ناخرسندند و به تقصير ، پاي بند. اين گونه اند كه سعي شان مشكور است و ذنب شان ، مغفور. 

آن كه با ما سر سودا سپرد                        نيست لايق كه دگر جا نگرد

هست آيين دوبيني زهوس                        قبلة عشق يكي باشد و بس

 در وقوف ، واقف مي شوند و در عرفات ، عارف . در مشعر ، شعور را تكريم مي كنند و شعائر را تعظيم. «ذلك و من يعظم شعائرالله فانها من تقوي القلوب » (قرآن کریم)

 در مناي يار ، دل را از موناي اغيار مي زدايند و به ميناي دلدار مي‌آرايند . از زاري و ذلت در برابر طاغوت ها ننگ دارند و بر اهريمنان زور و زر و تزوير سنگ مي بارند . شيطان را رجيم مي دانند و يزدان را رحيم.

 در قربانگاه نياز ، حرص و آز را سر مي برند و كركس نفس هوسباز را ، پر. با قرباني اين شاهين از غربت زمين مي رهند و به قربت رب العالمين مي رسند. 

ز منجلاب هوس‌گر برون نهي قــــدمي                      نزول در حــــــرم كبــــريا توانـــي كـــــرد

اگر به آب رياضت برآوري غســـــــــــلي                      همـــــه كدورت دل را صفا تواني كــــرد

اگر زهستي خود بگذري يقين مي‌دان                    كه عرش و فرش و فلك زير پا توانــي كرد

 در عرصه ملكوت پر و بال مي افشانند و در حريم لاهوت ، بال  را هم وبال مي دانند. طعم زندگي را از ملاحت فكر مي گيرند و طعام را از حلاوت ذكر. 

قرب ني بالا و پستي جستن است                        قرب حق از قيد هستي رستن است.

  با اين عشق را درمي يابند و با آن به سوي معشوق مي شتابند. عروس فكرشان برخاسته از باور بكر است و آراسته به زيور ذكر. هستي را با نگاه نماز مي نگرند و با قلم راز مي نگارند.

 در نگاهشان نماز ، سرور سپيده است و نور ديده. « الصلوه قره عینی » «پیامبر اکرم (ص) »

با نماز مي زايند و با نماز مي زيند. با نماز جان مي گيرند و با نماز مي ميرند.

 قل ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين (قرآن کریم)

 در نماز از غربت دنيا مي نالند و براي « قربه الی الله » می بالند. 

تا بال به بال عشق بستی             تا هست جهان همیشه هستی

 از نماز پر و بال می گیرند و شور و حال . این بال و حال ، پروانه خروج از فرش است و عروج به عرش.

  « الصلوه معراج المومن » پیامبر اکرم(ص)

 عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست

 تا کـــــرد مـــرا تهــــی و پر کـــرد ز دوســــــت

اجـــزای وجـــودم همـــگی دوســـت گـــــرفت

 نامی است ز من بر من و باقی همه دوست

   فرا رسيدن عيد سعيد قربان بر همه تقرب جويان اله و پويندگان پيمانه پگاه مبارك باد !

                                                همــــــواره هوادار ره حـق باشيد

                                                  در كسب رضاي حق موفق باشيد

                                                          شفيعي مطهر

درس هايي از مكتب امام باقر(ع)

         درس هايي از مكتب امام ياقر(ع)

 امروز سالروز شهادت جانسوز امام محمد باقر (ع) پنجمين ستاره درخشان آسمان امامت است. ضمن عرض تسليت ، با سبويي از تشنگي و نياز و سبدي از نياز به خرمن انبوه حكمت و معرفت ايشان روي مي آوريم ؛ تا از اين خرمن، خوشه اي و از اين مكتب توشه اي برگيريم.

 امام محمد باقر(ع) و تلاش اقتصادي

تلاش براي سامان دادن به امور اقتصادي، افزون بر آن كه به عزتمندي و سربلندي شخص مي‌انجامد، شرط اصلي شكوفايي اقتصادي است. از اين رهگذر، همه اهل‌بيت(ع) به كار و تلاش، بسيار اهميت مي‌دادند، به ‌گونه‌اي كه خود در زمين و مزرعه خويش يا به صورت‌هاي ديگر، به كار مي‌پرداختند. 

 شخصي به نام محمد بن منكدر مي‌گويد:

روزی در هوايي گرم، اطراف مدينه، ابوجعفر محمد بن علي(ع) (امام محمدباقر(ع)) را ديدم. وي براي كار كردن از مدينه بيرون آمده بود. با خود گفتم:

  سبحان الله! بزرگي از بزرگان قريش در چنين هواي گرمي و با چنين حالي در طلب دنياست! بايد نزد وي بروم و او را موعظه كنم. 

 پس به او نزديك شدم و سلام كردم. وي درحالي‌كه عرق مي‌ريخت، پاسخ سلامم را داد. پس به او گفتم: 

 آيا بزرگي از بزرگان قريش در چنين هوا و شرايط دشواري به دنبال دنياست؟ اگر در چنين حالي اجل تو فرا برسد، چه خواهي كرد؟ او در پاسخ گفت:

«اگر در چنين حالتي مرگم فرا برسد، در شرايطي فرا رسيده است كه من در حال اطاعت از خداوند هستم؛ چرا كه بر اثر اين كار و كوشش، خود و خانواده خود را از تو و مردم بي‌نياز مي‌سازم. من از آن مي‌ترسم كه مرگم در حالي فرا برسد كه به نافرماني خدا مشغول باشم. 

 محمد بن منكدر با شنيدن چنين پاسخي عرض كرد: 

خدا تو را از رحمت خويش برخوردار سازد! راست گفتي. من مي‌خواستم تو را موعظه كنم، اما تو مرا موعظه كردي».

   در اينجا چند نكته درس آموز محل تامل است:

 اولا - رفتار پيشوايان معصوم به گونه اي بوده كه هر شهروند به خود اجازه مي داده تا بي پرده و بي پروا و حتي رو در رو از ايشان انتقاد كند. امام در برابر انتقاد، نه روي درهم مي كشد و نه بر او خشم مي گيرد؛ بلكه كاملا منطقي و مستدل به او پاسخ مي دهد و درباره رفتار به ظاهر پرسش برانگيز خود نوضيح مي دهد.

 ثانيا - زندگي و رفتار پيشوايان شيغه كاملا مردمي و ساده بوده است.

ثالثا - امام باقر (ع) چون ديگر ائمه با كار و كوشش خود امور معيشتي خود را تامين مي كرده اند و سربار جامعه نبوده اند.

  بيزاري امام محمد باقر(ع) از بيكاري، تنبلي و وانهادن كسب و كار

به همان اندازه كه امام محمدباقر(ع) به كسب و كار توصيه و تشويق مي‌كرد، از بيكاري و تنبلي و رها كردن كار، نهي و نكوهش مي‌كرد؛ زيرا بيكاري، افزون بر آن كه زمينه‌ساز بروز لغزش‌ها و ناهنجاري‌هاست و عزت نفس و شخصيت را از آدمي مي‌ستاند، مانع اصلي بهبودي و شكوفايي اقتصادي است. امام محمد باقر(ع) دراين‌باره در حديثي دل‌نشين مي‌فرمايد:

«من بيزارم از كسي كه بهانه‌تراشي مي‌كند و سراغ كسب و كار نمي‌رود. و در خانه بر پشت دراز مي‌كشد و مي‌گويد: خدايا!‌به من روزي عطا كن! و سرازير شدن در اطراف كره زمين براي كسب و كار و درخواست از فضل خدا را وا مي‌نهد، درحالي‌كه مورچه از خانه‌اش به طلب روزي بيرون مي‌رود و روزي‌اش را با تلاش به دست مي‌آورد».

همچنين آن حضرت فرمود:

  «از كسي كه در كار دنياي خود تنبل باشد،‌ نفرت دارم. كسي كه در كار دنياي خويش تنبل باشد، در كار آخرتش تنبل‌تر خواهد بود.» آن حضرت در حديثي ديگر مي‌فرمايد:

  «خداي عزوجل در آن هنگام كه آدم را از بهشت به زمين فرود آورد، به او فرمان داد تا به دست خود زراعت كند و پس از محروم ماندن از نعمت‌هاي بهشت از دسترنج خود بخورد».

امام باقر(ع) همچنين فرمود:

«الكَسلُ يَضُرُّ بِالدِّينِ وَ الدُّنْيا؛ تنبلي به دين و دنيا آسيب مي‌رساند».

آن حضرت در حديثي، يكي از گروه‌هايي را كه منفور پروردگار هستند آدم‌هاي تنبل و بي‌كار معرفي مي‌كند و دراين‌باره مي‌فرمايد:

  قَالَ مُوسي(ع): يا رَبِّ اَيُّ عِبادكِ اَبْغَضُ اِلَيْكَ؟ قَال جِيفَة بِاللَّيلِ بَطّالٌ بِالنَّهارِ.

موسي(ع) گفت: پروردگارا‍! كدام‌يك از بندگانت نزد تو منفورترند؟ خداوند فرمود: 

 «آن كس كه شب چون مردار است و روز بيكار».

سخناني كوتاه از امام محمدباقر(ع)

«از تنبلي و بي‌حوصلگي بپرهيز؛ چرا كه اين دو كليد هر بدي هستند. كسي كه تنبلي كند، حقي را به انجام نرساند و آن كس كه بي‌حوصلگي كند، بر حق نتواند شكيبا باشد».

«بي‌نيازي و عزت، در قلب مؤمن در حركت مي‌باشند. آنگاه كه به مكان توكل رسيدند، همان‌جا وطن اختيار كردند».

«هر چيزي آفتي دارد و آفت علم، فراموشي است».

«عالمي كه مردم از علم او سود ببرند، از هزار عابد بالاتر است».

«مرگ يك عالم براي شيطان، محبوب‌تر است تا مرگ هفتاد عابد».

«شديدترين و سخت‌ترين اعمال سه چيز است:

 1. ياد خدا در همه حال؛ 2. انصاف به خرج دادن؛ 3. مواسات مالي با برادران ديني».

«شيعه [واقعي] ما كسي است كه از خداوند اطاعت كند».

«از خصـومـت و دشمنـي بپـرهيـزيـد؛ چـرا كـه قلـب را فـاسـد مـي‌كنـد و موجب نفاق مي‌شود».

«من برادري [ديني] داشتم كه در برابر ديدگانم بزرگ بود؛ چرا كه دنيا در برابر ديدگان او كوچك بود».

«تنبلي، به دين و دنياي انسان زيان مي‌رساند».

«از امروز و فردا كردن در انجام كارها بپرهيزيد كه «امروز و فردا كردن» دريايي است كه مردمان در آن غرق و نابود مي‌شوند».

«آميختگي هيچ چيز با چيز ديگر، نيكوتر از آميختگي حلم با علم نيست».

«تمامي كمال، در دانش‌‌اندوزي در دين و بردباري بر ناگواري و اندازه نگاه داشتن در مخارج زندگي است».

«صلاح زندگي و عيش؛ همانند ظرفي است كه دو سوم آن زيركي است و يك سوم آن تغافل است».

«سه چيز از مكارم دنيا و آخرت است: يكي آن كه عفو كني از كسي كه بر تو ستم كرده و ديگر آن كه بپيوندي با كسي كه از تو بريد، سوم آن كه با كسي كه از روي ناداني رفتاري ناشايست با تو داشته است، بردباري به خرج دهي».

«به خدا سوگند كه انسان متكبر، با خدا به ستيزه برخاسته است».

«در هر گونه قضا و قدري بر مؤمن، خير او نهفته است».

«بنده‌اي عالِم راستين نخواهد بود، مگر آن كه نسبت به فرا دست خود حسد نورزد و فرو دست خود را خوار نشمارد».

«مهر قلبي برادرت نسبت به خود را با ارزيابي مهر قلبي خود به برادرت بشناس».

«هركه در درون خويش واعظي نداشته باشد، پند واعظ بيروني در او تأثيرگذار نخواهد بود».

«چهار چيز از گنج‌هاي بِرّ و نيكويي است: كتمان حاجت، كتمان صدقه، كتمان درد و كتمان مصيبت».

«تواضع، آن است كه به نشستن در جايي پايين‌تر از شأن خويش راضي باشي و به هركسي كه مي‌رسي، سلام كني و مجادله را ترك كني، اگرچه حق با تو باشد».

«كسي كه راست‌گفتار است، پاك‌گفتار شود و كسي كه نيك‌نيت است، روزي‌اش افزون گردد و آن كس كه با خانواده‌اش خوش‌رفتار است، عمرش فزوني يابد».

«مـرد را در گـول زدن خـويـش هميـن كافـي اسـت كه عيب ديگران را ببيند و عيب خود را نبيند؛ يـا اين كـه ديگـران را بـر چيـزي خـرده گيـرد كـه خـود تـوان رهـايـي از آن عيـب را نـدارد».

«مؤمن، برادر مؤمن است. به او دشنام نمي‌دهد، از او [چيزي را] مضايقه نمي‌كند و به او گمان بد نمي‌برد».

«خداوند دشنام‌دهنده بي‌حيا را دشمن دارد».

«خداوند مي‌فرمايد: اي فرزند آدم! از آنچه بر تو حرام كردم، دوري گزين تا پارساترين مردم باشي».

«برترين عبادت، پاك‌دامني و پاك‌داري شكم است».

«چهره شاداب و خوش‌رويي، مهرآور و نزديك‌كننده به خداست و چهره گرفته و بدرويي، دشمني‌آور و دوركننده از خداست».

«حيا و ايمان، در يك ريسمان پيوسته گشته‌اند؛ چون يكي از آن دو برود، ديگري نيز به دنبالش مي‌رود».

«گونه‌اي از غيبت، آن است كه درباره برادرت سخني‌گويي كه خداي آن را پوشيده داشته است».

«به‌راستي كه افسوس خورنده‌ترين مردم در رستاخيز، بنده‌اي است كه عدالت را توصيف كند و آنگاه خود در حق ديگري برخلاف عدالت رفتار كند».

«ارتباط با خويشاوندان، كردارها را پاكيزه دارد و دارايي را افزون كند و گرفتاري را دور سازد و حساب [روز جزا] را آسان نمايد و مرگ را عقب اندازد».

«بـا مـردم بـه نيكـوتـريـن سخنـي كـه دوسـت داريـد آنـان بـه شمـا بگـوينـد، سخـن بگـوييـد».

اسلام دین رحمانی و انسانی

       اسلام دین رحمانی و انسانی

 آیا پیام آسمانی اسلام به عنوان یک دین با زور و خشونت جهانگیر شد یا با صلح و محبت؟

 امروزه متاسفانه چهره ای که گروه هایی چون القاعده، طالبان و برخي گروه هاي تندرو عراقي از اسلام ترسيم كرده اند، بسيار وحشتناك، خون ريز و خشن است؛ در حالي كه حضرت محمد(ص) خود « رحمه للعالمین » بود و پیام های وحیانی و جلوه های رفتاری و گفتاری ایشان بهترین نمونه های انسانی را به نمایش گذاشت.

  یکی از پیام های کتاب « پیام های پیامبر(ص) » گوشه ای از رحمانیت این دین آسمانی را به تصویر می کشد:

پیام۱۸۴

آیا اسلام با شمشیر پیش رفت؟!

هدف اصلی مسلمین از جنگ این بود که ارتباطی بین خود و توده‌های محروم بر قرار سازند؛ تا بدین وسیله آنان از قوانین اسلام مطلع گردند و عظمت و اصالت آن را از نزدیک ببینند.

مسلمانان در پیکار خود با کفار (اهل کتاب) کسی را مجبور به اسلام نمی‌کردند. آنان می‌توانستند با قبول شرائط صلح، به دین خود باقی بمانند. در عوض دولت اسلامی از ایشان حمایت می‌کرد.

پیامبر اسلام در صلح حدیبیه تعهد داد که:

  اگر فردی از کفار مکه مسلمان گردد و به مدینه نزد مسلمین بیاید؛ مسلمین او را نپذیرند و به مکه برگردانند (بحار، ج20،ص350) و همان‌طور که تعهد داده بودعمل کرد. (بحار، ج20،ص 365) در صورتی که اگر می‌خواست می‌توانست متقابلاً از دشمنان تعهد بگیرد که افرادی که از دین اسلام خارج می‌شوند و نزد کفار مکه می‌روند آنان را به مدینه باز گردانند.

پیامبر اسلام در فتح مکه، قریش را آزاد گذاشت و هیچ فردی را به قبول اسلام وادار نساخت، تا بلکه خود ایشان دین صحیح را بشناسند، و با مسلمانان عهد بست که در مکه کسی را جز چند نفر که کارشان اذیت و اخلال بود، نکشند. (اعلام‌الوری، ص 110)

 نيز موقعي که کفار امان می‌خواستند، امانشان می‌داد تا خود پس از تحقیق اسلام را آزادانه بپذیرند؛ مثلاً صفوان بن امیه پس از فتح مکه به جده فرار کرد، وقتی از پیامبر اسلام برایش امان خواستند، حضرت عمامه خود را برای او فرستاد تا با این نشانه در امان باشد و به مکه وارد شود. صفوان از جده برگشت و به پیامبر عرض کرد: دو ماه به من اختیار و مهلت بده. پیامبر پذیرفت و او را چهار ماه مهلت و اختیار داد. او همراه حضرت به حنین و طائف رفت. با این‌که کافر بود و سرانجام به اختیار خود مسلمان شد.                                    (کامل ابن اثیر، چاپ 1385،ج2،ص 249 – 248)

و بدین ترتیب معلوم می‌شود که:

به کار بردن شمشیر فقط برای آن هایی است که حق را تشخیص داده‌اند، ولی با آن مبارزه می‌کنند و از سعادت و خوشبختی دیگران جلو می‌گیرند.

و شمشیر برای زدودن فتنه‌ها، نجات توده‌های محروم و ایجاد زمینه‌های مساعد برای ترقی و تکامل بشر می‌باشد.

ایمان مسلمانان صدر اسلام و استقامت آنان بهترین دلیل است بر این‌که اسلام به زور شمشیر پیش نرفته است. مسلمانان صدر اسلام به اندازه‌ای نسبت به دین خود علاقه‌مند بودند که در برابر تمام مشکلات استقامت می‌ورزیدند و حتی زادگاه خود را ترک می‌گفتند و هجرت می‌کردند.

 

پاسخی به تهمت‌ها

راستی اسلامی که پیامبرش به جای دو ماه، چهار ماه به دشمن مهلت می‌دهد و در فتح مکه خانه بزرگ‌ترین دشمن خود را مرکز أمن قرار می‌دهد و همه مخالفان را می‌بخشد و پانزده سال زیر انواع شکنجه‌ها و محاصره‌ها استقامت می‌کند، آیا به خاطر فرمان دفاع در برابر هجوم دشمن یا به دلیل صدور دستور جهاد آزادی‌بخش– که از مسلمانان می‌خواهد برای نجات مردم از یوغ ابر قدرت‌ها و برداشتن خارهای سر راه و آزاد کردن فکرها و مغزها – باید با انواع تهمت‌های ناجوانمردانه مورد هجوم قرار گیرد؟!

دشمنان اسلام گاهی می‌گویند: اسلام به زور شمشیر پیش رفت؛ در حالی‌که طبق آمار، تعداد مقتولان در جنگ‌های زمان پیامبر(ص) به قرار ذیل است:

1. در جنگ بدر، تعداد مقتولان از ۸۴ تا ۸۶ نفر ذکر شده است.

2. جنگ احد: از ۷۰ تا ۱۰۹ نفر.

3. جنگ خندق: از ۹ تا ۱۱ نفر.

4. جنگ بنی قریظه: از ۷۰۰ تا ۹۰۰ نفر.

5. جنگ بنی المصطلق: از ۱۰ تا ۱۲ نفر.

6. جنگ خیبر: از ۳ تا ۹۶ نفر.

7. جنگ موته: از ۳ تا ۲۱ نفر.

8. جنگ فتح مکه: از ۲۱ تا ۳۹ نفر.

9. جنگ حنین و طائف: از ۸۵ تا ۱۱۲ نفر.

10. مقتولان بقیه جنگ‌ها را از ۱۱۹ تا ۳۳۳ نفر گفته‌اند.

این آمار از کتاب نگرشی کوتاه به زندگی پیامبر اسلام (ص) به نقل از کتاب‌های: تاریخ طبری، طبقات یعقوبی، بحار و سیره ابن هشام است که مجموعاً آمار همه مقتولان از ۱۱۰۳ تا ۱۷۲۴ نفر بیشتر نیست.

نظریات آیت الله بروجردی درباره حکومت روحانیون

 نظریات آیت الله بروجردی درباره حکومت روحانیون

تفکر آیت الله بروجردی در باب دین چنان هوشمندانه بود که نمی پسندیدند کوچک ترین گردی بر دامان دین نشیند.صادق طباطبایی در کتاب خاطرات خود این گونه بیان می کند :

"در یکی از روزهای بهار سال ۳۱ که نوجوانی ۹ ساله بودم ،گروهی از طلبه های جوان و سیاسی از تهران عازم قم شده بودند.... نواب صفوی و یارانش قصد دیدار با آیت الله بروجردی را داشتند که ظاهرا ایشان آن ها را نپذیرفته بودند.از پدرم شنیدم که چند روز بعد که اصحاب آیت الله بروجردی علت این رفتار را از ایشان پرسیده بودند که چرا این افراد را به حضور نپذیرفتید ؟ایشان در جواب می گویند :

"این آقایان می خواهند شاه را بردارند و امثال شما (روحانیان )را جایگزین اوکنند.

  شخصی که ظاهرا مرحوم آیت الله کبیر از علمای بزرگ و از فقهای برجسته بوده است، می پرسد ،مگر چه اشکالی دارد؟آیت الله بروجردی پاسخ می دهد که :

  بزرگ ترین اشکال آن است که شاه با اسلحه توپ و تفنگ به جان مردم می افتد . با این اسلحه می شود مقابله کرد ، ولی اگر شما به جای او نشستید ،اسلحه شما ایمان و عقاید مردم است که به جان مردم می اندازید .با این اسلحه نمی توان به راحتی مقابله کرد و لذا دین و ایمان مردم به بازی گرفته می شود".

  آیت الله بروجردی این چنین از پایمال شدن ایمان مردم می هراسید.

منبع: نگارستان / سید هادی طباطبایی

لینک قبلی این مطلب در مدارا: http://modara.blogfa.com/8712.aspx

تاریخچه سرود : ای ایران !

روزی كه (( ای ایران )) میهنی ترین سرود ملی، جهان شد +دانلود

میترا دهموبد:  ٥٦ سال پیش، سرود «ای ایران»، میهنی ترین و مهیج ترین سرود ملی، اعلام شد. 
  ٢٩ بهمن ماه ١٣٣٢ خورشیدی، در چهارمین روز از نشست فراملی(:بین المللی) كارشناسان سرودهای ملی در وین(پایتخت اتریش)، پس از گفت وگوهای بسیار، كارشناسان و متخصصان، در بیانیه پایانی خود، سرود «ای ایران» را از نظردرونمایه و آهنگ، میهنی ترین و مهیج ترین سرود ملی، اعلام كردند.

ناخودآگاه دست بر سینه می گذارم، می ایستم و بلند بلند ای ایران را همراه با همه می خوانم، از تلوزیون و رادیو پخش شود یا در همایش و سمینار باشد و یا حتا اگر بر تك های كاغذ باشد كه در دست گرفته ام، تفاوتی ندارد، می ایستم و با همان احساسی آن را زمزمه می كنم، كه نخستین بار پس از شنیدنش، تكرارش كردم.
می دانم كه شما هم همین احساس را دارید، همان گونه كه كارشناسانی كه سال ٣٢ از سراسر جهان در وین گرد هم آمده بودند و سرودهای بسیاری را از جای جای این جهان پهناور، گوش داده بودند، چنین احساسی داشتند، نمی دانم شاید آن ها هم دست بر سینه گذاشته و ایستاده بودند، شاید هم تلاش كرده بودند كه آن را به زبان فارسی زمزمه كنند.
به هر روی این داستان هنوز هم ادامه دارد، حسین گل گلاب، سراینده ی این سرود است و «روح الله خالقی» آهنگ سازش. زمانی كه این سرود، سروده شد و آهنگ گذاری شد، ایرانی دلش از دست بیگانگان پر بود.
به زبان آن روزها، ایران پر از اجنبی بود، جنگ جهانی دوم بود و سربازان ریز و درشت انگلیسی و روسی نه تنها حرمت زنان و مردان ایرانی را شكسته بودند، كه حرمت خاك ایران را نیز، زیر پا گذاشته بودند.
هما گل گلاب، دختر حسین گل گلاب است، تنها كسی كه از خانواده گل گلاب در دسترس بود تا از او درباره حسین گل گلاب بپرسیم و او گفت: پدر عاشق ایران بود

هما گل گلاب، پزشك داروساز است، دوره  درس و كتابش را در ژنو و در آمریكا گذرانده، اما ایران آن جایی است كه او از كودكی دوست داشته به آن خدمت كند و البته كه این كار را هم كرده است. او یكی از ١٥ تن از نخستین هموندان هیات علمی دانشگاه تهران است.

حسین گل گلاب با موسیقی آشنا بود و آشنایی بیشترش با بنیاد مدرسه  موسیقی وزیری كه كلنل علی نقی وزیری، بنیانگذارش بود، آغاز شد. استاد روح الله خالقی كه ساخت آهنگ بسیاری از سروده های گل گلاب را انجام می داد، در خاطراتش می نویسد: 
  «تصور نمی شد یك مرد عالم فیزیك دان و شیمی و ریاضی دان و نبات شناس و سنگ شناس، شعر هم بگوید! استعداد فوق العاده ای داشت.»


** بعد از انقلاب 57به علت خواندن سرود ( ای ایران ) استاد بنان- استاد گل گلاب و چند تن دیگر به دستور آیت الله خلخالی بازداشت و زندانی و مجازات شدند و خواندن این سرود میهنی جرم تلقی شد و با کسانی که از این سرود استفاده می کردند به شدت برخورد می شد . ولی هنگام جنگ ایران و عراق برای تهییج جوانان از این سرود استفاده شد و دشمنی با سراینده و خوانندگان سرود از بین رفت. .

ای ایران ای مرز پر گهر ..................................ای خاكت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان..........................................پاینده مانی و جاودان
ای دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم.....جان من فدای خاك پاك میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام .............................دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد این جان ما.................پاینده باد خاك ایران ما
سنگ كوهت دُر و گوهر است........................خاك دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل كی برون كنم ...............................برگو بی مهر تو چون كنم
تا گردش جهان و دور آسمان بپاست.....نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام ..........................دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد این جان ما..................پاینده باد خاك ایران ما
ایران ای خرم بهشت من................................روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیكرم ..........................................جز مهرت بر دل نپرورم
از آب و خاك و مهر تو سرشته شد گلم..مهرت ار برون رود چه می شود دلم
مهر تو چون ، شد پیشه ام ..........................دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد این جان ما...................پاینده باد خاك ایران ما
لینک دانلود
http://www.box.net/index.php?rm=box_v2_download_shared_file&file_id=f_250654994&shared_name=betzj8h0hr

به درد سرش نمي ارزد !!

             به درد سرش نمي ارزد !!

 نمی دانم عزیزان قصه « باج مرگ » از قصه های شهر هرت را خوانده اید یا نه؟ اگر نخوانده اید می توانید آن را در لینک زیر بخوانید:

 http://modara.blogfa.com/post-802.aspx

... و اما امروز در یک وبلاگ مطلبی دیدم که ضمن تاسف بسیار خاطره آن قصه در ذهنم زنده شد.

  وای بر جامعه ای که مردم نتوانند در آن شرافتمندانه زندگی کنند و کار کاذب و نامشروع، آسان تر و پردرآمدتر از کار شرافتمندانه و مشروع باشد!!

 مطلب زير را بخوانيد و درباره راه حل نظر خود را مرقوم فرماييد:

اصلا" به درد سرش نمی ارزد

یك شب دردی می كنیم و بعدش هم تا مدتی راحت...

یكی از همكاران سابقم كه یادداشت « گدایی كن تا محتاج خلق نشوی » را خوانده است ، و جریان « به درد سرش نمی ارزد ، یك شب دزدی ... » را هم قبلا" از من شنیده بود، تلفن زده است كه آن را هم بگذار روی وبلاگ !

... و این هم اولین یادداشت از سلسله یادداشت های درخواستی خوانندگان در پاسخ به اولین متقاضی !

بهار سال 1380 به منظور بررسی اوضاع هواشناسی كشور به یكی از مناطق غربی زاگرس می رفتم با یك اتوموبیل و دونفر كارشناس محلی در معیت ؛ از این شهر به آن شهر. تا نزدیكی های ظهر یك روز رسیدیم به شهری بین ملایر - صحنه - ایلام و خرم آباد ؛ كه یك رستوران داشت و بنده در حول ولا كه آیا غذایش سالم است یا خیر؟ كه همراهانم گفتند: مطمئن باشید ! رستوران سالمی است ، حتی مگس هایش هم تر و تمیزند ، اصلا" رستوران سر راهی نیست كه اتوبوس جائی اینجا نگه دارد كه مسافرانش غذا بخورند . مشتریانش اكثرا" مردم همین محل هستند كه اگر غذایش خوب نباشد، كتكش می زنند ! خیالتان جمع باشد ...

منتهی چون هنوز نیم ساعت - چهل دقیقه تا ظهر باقی بود، آن دو كارشناس به دنبال كاری رفتند و بنده در رستوران منتظر ..... و چون اگر نگویم از كودكی بسیار بسیار كنجكاو بوده ام ،لااقل از نوجوانی به شدت علاقه مند به تحقیق و تفحص ؟! شده ام و هر فرصتی كه بیابم ،به دنبال این كار و از تواضع به دور نباشد مهارتی از زیر زبان مردم حرف كشیدن ! ...با میز بغلی كه چند نفری سر آن نشسته بودند و به گپ زدن مشغول بودند، سر صحبت را باز كردم.گرم گرفتم و آمدند سر میز من نشستند ...

درد سرتان ندهم ، متوجه شدم كه در دو دهه اخیر ( البته منتهی به همان سال 1380 ) وضع زندگیشان خیلی خیلی بهتر شده است و به اصطلاح از این رو به آن رو شده است . وقتی از میزان بارندگی و محصولات پرسیدم ،معلوم شد به ندرت كسی گندم یا جو می كارد ، هنوز چند نفری از پیرمردهای قدیمی هستند كه نخود می كارند ؛ بیشتر در خانه شان باغچه ای دارند، یا اصولا" در باغچه ای زندگی می كنند كه برخی از نیازهای روزمره خود مثل خیارسبز و گوجه فرنگی و پیازچه و سبزی خوردن را در آن به عمل می آورند . پرسیدم پس برای كار زمستانی و ... به تهران و ... مهاجرت می كنید ؟ كه پاسخ هایشان مرا قانع نكرد . به تمجمج افتاده بودند و معلوم بود كه جواب مرا بالصراحه نمی دهند... تا این كه یكیشان ضمن رد و بدل كردن چند نگاه با سایرین گفت :

به تهران و اصفهان برای كار می رفتیم . اما درست و حسابی پول نمی دهند ، فقط از آدم كار می كشند ، قر و فرشان هم زیاد است ، حالا كه دیگر این افغانی ها هم آمده اند و برای ما شاخ شده اند . اصلا" به درد سرش نمی ارزد ! این است كه یك شب آنجا دزدی می كنیم و تا مدتی راحت ...

این هم از تخصص قدیمی مردم آن منطقه كوچك كه گویا ( البته بدون برنامه توسعه ! ) رشد و توسعه بسیار سریعی نزد مردم آنجا یافته است ...

منبع:http://a-r-ayatollahi.mihanblog.com/

زندان ها را مدرسه کنیم یا....؟

        زندان ها را مدرسه کنیم یا....؟

   یکی از شعارهای محوری ما برای انقلاب تبدیل زندان ها به مدرسه بود. اخیرا در سایت الف مطلبی دیدم که خاطره این شعار ناگهان در ذهن من آوار شد. به ویژه این که شنیدم مجوز ساخت چهار زندان جدید در اطراف تهران صادر شده است!!

 خودتان اصل مقاله را بخوانید:

کد مطلب: 81644

به مهم ترين نياز مردم چگونه پاسخ داديد؟ چاپ ارسال به رفقا
۰۹ شهريور ۱۳۸۹
جليل محبي - حقوقدان
 
قبل از خواندن اين يادداشت، به امكانات دستگاه قضايي كه وظيفه حراست از امنيت و ناموس مردم را به عهده دارد، نگاهي بيندازيد:
  1- درحال حاضر زندان هاي كشور ظرفيت ۸۰هزار زنداني را دارد ؛ اما ۲۰۵هزار زنداني را در خود جاي داده است.
 
2- هر سال ۸ ميليون پرونده وارد دادسراها مي شود كه با احتساب تكرار بررسي، هر سال بايد به ۱۱ميليون پرونده در دستگاه قضايي رسيدگي شود.
 
3- مجموعا ۷ هزار قاضي در استخدام قوه قضائيه هستند كه ۱۵۰۰ نفر از ايشان در رده هاي مديريتي دستگاه قضايي خدمت مي كنند و فقط ۵۵۰۰ قاضي به بررسي پرونده و صدور حكم اشتغال دارند. لازم به ذكر است در دستگاه قضايي رده مديريتي بايد حكم قضايي داشته باشد؛ لذا بخشي از ظرفيت بسيار محدود قضات كشور صرف اداره قوه قضائيه مي شود.
 
4- جمع بندي ارقام بندهاي فوق نشان مي دهد در حال حاضر به هر قاضي در ايران روزانه ۲۰ پرونده براي رسيدگي ارجاع مي شود. هر پرونده در دستگاه قضايي به طور ميانگين ۵۰ صفحه دارد و قاضي براي صدور حكم بايد علاوه بر مطالعه پرونده، با طرفين دعوا صحبت كند و لايحه وكيل متهم را هم مطالعه كند. 
 
نتيجه:
 
*قضات توانايي رسيدگي به اين همه پرونده را ندارند؛ به ناچار دايم رسيدگي به پرونده ها را عقب مي اندازند،

*عمر شاكيان و مالباختگان در راهروهاي  دادگستري هدر مي رود و از استانداردهاي عدالت علوي بسيار فاصله گرفته ايم،

* در اين شرايط قاضي متقي وقتي ببيند نمي تواند به اين همه پرونده رسيدگي كند، عطاي قضا را به لقاي آن مي بخشد و مي رود سراغ شغل پردرآمد وكالت و چه كسي باقي مي ماند در مسند قضا جز... ،

*جوانان افتاده در دام بزهكاري، در شرايط سخت زندان هاي تنگ به سر مي برند،

*كرامت هموطنان در مراجعه به دستگاه قضايي پايمال مي شود،

*كلاهبردان حرفه اي با اطلاع از شرايط رسيدگي به پرونده ها در دادسراها، با جسارت هرچه تمام تر فعالند و امنيت اقتصادي را در محيط هاي كسب وكار به حداقل رسانده اند،

*... و در نهايت اين روند، مردم از اسلام و نظام اسلامي روي گردان مي شوند ...

 
در چنين شرايطي، هفته گذشته پيشنهادهاي قوه قضاييه و كميسيون قضايي مجلس براي افزايش اعتبارات قوه قضائيه و استخدام تعداد بيشتري قاضي در سال هاي آينده به دليل مخالفت جدي و شديد نماينده دولت، در كميسيون تلفيق برنامه پنجم در مجلس راي نياورد  و رد شد ...!
 
اكنون از مقامات و سياستگذاران و دولتمردان جمهوري اسلامي كه خود را حامي مستضعفان جهان مي دانند، اين است كه اگر مسلمانان جهان گفتند بياييم دستگاه قضايتان را ببينيم تا از آن الگو بگيريم، چه مي خواهيم به آن ها نشان دهيم؟!
 
آقاي رئيس جمهور كه نماينده تان با حرارت، مخالف تجهيز قوه قضائيه موضع گرفت؛ چرا به فكر مراجعان دادسراها و اين مردم مظلوم دست از همه جا كوتاه، نيستيد كه در پيچ و خم راهروهاي دادگستري از درد بي كسي به صدر تا ذيلمان فحش مي دهند و صبح با ايمان به دادگستري وارد مي شوند و عصر...
 
آقاي رئيس جمهور؛
 
 شما كه يك نابغه هستيد و دكتراي مهندسي داريد واز هوش سرشاري برخورداريد، آيا مي توانيد روزي ميانگين هزار صفحه پرونده بخوانيد و چهل نفر ارباب رجوع ببينيد و لوايح متهمان و قوانين مربوط را مطالعه كنيد و راي بنوسيد؟ قطعاً نمي توانيد... پس از ۵۵۰۰ هزار قاضي موجود چه انتظاري است؟
 
آقاي رئيس جمهور؛
 
مردم به راه و سد و اتوبوس و برق و... احتياج دارند؛ اما چه نيازي از نياز به امنيت بالاتر است؟ احتياج انسان به امنيت، همسنگ احتياج به سلامت است. اگر امنيت برقرار نباشد، جاده و سد مي خواهند چه كار؟
 
آقاي رئيس جمهور؛
 
هفته گذشته پيشنهادهاي قوه قضاييه و كميسيون قضايي در كميسيون تلفيق در خصوص تعداد استخدام قاضي در طول سال هاي برنامه با مخالفت نماينده دولت- جناب آقاي عزيزي- كه به حق از حقوق قوه مجريه به نحو خوبي دفاع كردند- به تصويب نرسيد. شايد نتيجه كار نماينده دولت، در يك نگاه پيروزي براي دولت محسوب شود ،ولي اين پيروزي دولت به چه قيمتي حاصل شده و چه آثاري خواهد داشت ...؟
منبع:سايت الف
وب نامه : این نگارنده به عنوان یک مالباخته در تاریخ اردیبهشت ماه ۱۳۸۲ شکایتی را به یکی از دادگاه های تهران تسلیم کرده ام که تنها یک بار پس از ۶ ماه مارا به دادگاه احضار کردند . در آن روز متشاکی از حضور خودداری کرد. از آن روز تا کنون هیچ خبری نشده و من همچنان چشم به راه اجرای عدالت هستم!!

تکبر سواره و ذلت پیاده !!

           تکبر سواره و ذلت پیاده !

خَرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ هُوَ رَاکِبٌ فَمَشَوْا مَعَهُ فَقَالَ أَلَکُمْ حَاجَةٌ فَقَالُوا لَا وَ لَکِنَّا نُحِبُّ أَنْ نَمْشِيَ مَعَکَ فَقَالَ لَهُمُ انْصَرِفُوا فَإِنَّ مَشْيَ الْمَاشِي مَعَ الرَّاکِبِ مَفْسَدَةٌ لِلرَّاکِبِ وَ مَذَلَّةٌ لِلْمَاشِي.

در سيره حضرت علي (ع) مي خوانيم : روزي براي رفتن نزد اصحاب خود سوار بر مرکب شد و حرکت کرد . در بين راه، عده اي از ياران در پي وي، به راه افتادند. حضرت متوجه آنان شد و فرمود:

حاجتي داريد؟

عرض کردند : نه اي اميرمومنان، بلکه دوست داريم که همراه شما باشيم. حضرت فرمود :

« انصرفوا فإنّ مشي الماشي مع الراکب مفسده للراکب و مذله للماشي »

پي کار خود رويد، چه اگر پياده اي همراه سواره رود، اسباب تکبر سواره و ذلت پياده مي گردد.

ایران و انیران !!

                        ایران و انیران!!

   گفت: از این همه مکر و فریب و دروغ به تنگ آمدم.

  گفتم: کدام دروغ و فریب؟ باز هم احساساتی شدی؟ کلی بافی می کنی؟

  گفت: نه ، به هيچ وجه . در كوچه، خيابان، اداره، پارك و... همه جا و با هر كس صحبت مي كني ، گويي نقابي كاذب بر چهره دارد. هر كسي مي كوشد شخصيت واقعي خود را پشت نقابي ساختگي پنهان كند. لبخندها دروغين و تعارف ها بي محتوا و الفاظ فريبكارانه است!

  گفتم : خب ! روزگار است ! برخي فكر مي كنند امورشان اين گونه بيشتر و بهتر حل مي شود.

گفت : روزي روزگاري ما ايرانيان مظهر و نماد پاكي، راستي ، عدل و داد ، صلح و دوستي بوده ايم .  نياكان ما بر اين باور پاي مي فشردند كه همه پاكي ها و راستي ها ويژه ما ايرانيان است و كسي كه مرتكب كارهاي زشت شود ، نه از ايران ، كه از انيران ( غير ايراني ) است .

گفتم : مثلا ؟

گفت : پادشاه آشور( آشور نصیر پال) در کتیبه ای اعلام می کند: به فرمان خدایان بزرگ 600 هزار از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار اسیر را زنده در آتش سوزاندم. حاکم شهر را به دست خود زنده پوست کندم وپوستش را به دیوار شهر آویختم. بسیاری را درآتش کباب کردم ودست وگوش وبینی بسیاری بریدم وهزارن چشم و زبان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم...

 پادشاه بابل (نبوکد نصر)  نیز می گوید فرمان دادم که صد هزار چشم در آوردند و صد هزار ساق پا را شکستند وهزاران دختر وپسر را در آتش سوزاندم...

 این موارد، نمونه هایی از جنایاتی است که به فرمان پادشاهان آشور و بابل در تاریخ ثبت شده. اگر چه جهان بشری به سمت تکامل حرکت می کند، ولی هنوز هم با جنایت وانسان کشی دست وپنجه نرم می کند.

 اما ایران عزیز ما، در باب انسان دوستی، برگ های زرینی در کارنامه خویش دارد. 2549 سال پیش در ایران فرمان کوروش صادر شد.

 فرمانی مبتنی بر انسان محوری وآزادی عقاید ونفی بردگی و... ازمردی بزرگ منش وبزرگوار وحکیم. کوروش، بابلیان را که به خاطر نوع دین ونژاد در اسارت بردگی بودند، نجات داد وچیزی را بر آن ها تحمیل نکرد و برای صلح و آرامش کوشید و به آبادانی پرداخت و مردم آواره را به سرزمین هایشان بازگرداند. با آن که اندیشه جهانگیری نداشت، ولی به خاطر رفتار انسانی و جوانمردی هایش، شاهنشاهی او گسترش یافت. چرا که او به اندیشه ها و آداب و رسوم دینی همه ملت ها با نظر احترام می نگریست.

 همه ملت ها به کوروش احترام می گذارند. یونانی ها به کوروش «سرور » می گفتند. حتی اسکندر که به ایران حمله کرد، درآرامگاه او ادای احترام نمود. در تورات نام او جزو پیامبران نجات بخش ذکر شده است. 

در آن دوران ایرانیان و یهودیان زندگی برادرواری داشتند.

 فردوسی، پیدایی و روشن سازی جهان بینی انسانی ملت ایران را از زبان منوچهر بیان می کند. منوچهر فرزند یک انسان ارزشی به نام ایرج است. او اصول عقاید مورد احترام ملت ایران را چنین اعلام می کند:

هر کس در هر کجای این جهان به مردم ناتوان ستم کند، فرمانروایانی که مردم خود را خوار دارند، کسانی که مال و منال را مایه فخرفروشی به مردم قرار دهند، آنان که دردمندان را آزار دهند، دین دانایانی که دین فروشی کنند، از اهریمن بدکنش نیز بدترند ومورد نفرین خداوندگار ومردمان اند.

هر آن کس که در هفت کشور زمین

بگردد ز راه و بتــــــــابد ز دیـــــــــــــن

نماینـــــــده  رنــــج، درویـــــــــــش را

زبون داشـــتن، مردم خویــــــــش را

بر افراخـــــتن،سر زبیشی گِــــــــنج

به رنجور مردم، نماینــــــده رنـــــــج

همه سر به سر نزد من کافـــــــرند

وز اهــــریمن بد کنــــش بدتر انــــد

هر آن دین وري،کو، نه بر دیــن بود

زیزدان و، و ز منــــش نفـــــرین بود

وقتی سپاه سلم از منوچهر شکست می خورد، آن ها از منوچهر درخواست بخشش می کنند. منوچهر به ملت و مردم ایران فرمان می دهد که خون هیچ کس به کین یا کام نباید ریخته شود. او منشورآزادگی، عدل، انسان دوستی و بزرگ منشی مردم ایران را این گونه ثبت تاریخ می کند:

    من هرگز تسلیم هوا وهوس خو ن ریختن نخواهم شد و هرگز نام خود را به ننگ خودکامگی نخواهم آلود. شما آزادید به خانه های خود باز گردید. به جای کینه ورزی مهر جویید و از زشتی و سیاهی خود را در امان دارید. ما آرزومندیم که روان روشن جایگاه شما باشد.

چنین داد پاسخ:که من کام خویش

به خاک افکنم، بر کشم نام خویش

کنون روز دادســــــت و، بی داد شد

سران را، سر از کشــــــتن آزاد شد

همه مهر جویید وافســـــون کنیــــد

زتن آلت جنــــگ، بیــــرون کنیــــــد

خردمنــــد باشید و، پاکیــــــزه دین

از آفت همه پاک و، بیرون زکـــــین

همه نیکویـی بادتان، پایـــــــــــگاه

به روشــن روان بادتان، جایــــــگاه

از این پس، به خیره مـــریزید خون

که بخت جفا پیشگان،شد نگـــون