مبحث به زبان ساده:
نام جنبشی انقلابی در فرانسة قرن 18 به رهبری فرانسوا نوئل بابوف که هدف آن ایجاد جمهوری برابری بود - رفتار یکسان با همة افراد در همة امور اجتماعی - بابوفی ها نمایندة ماتریالیسم قرن 18 فرانسه و اندیشه های انقلابی آن و نیز سردمدار تندروترین گرایش ها در انقلاب فرانسه بوده اند. این مکتب نخستین کوشش برای تبدیل سوسیالیسم به نظریة جنبش انقلابی بوده است .
در ویکی پدیا داریم:
بابوفیسم (به انگلیسی babeufism )نام جنبشی انقلابی در فرانسه)قرن 18) به رهبری فرانسوا نوئل بابوف که هدف آن ایجاد جمهوری برابری بود (رفتار یکسان با همه افراد در همه امور اجتماعی).
این جنبش نام خود را از رهبر خود، فرانسوا نوئل بابوف(1765-97) گرفته است. بابوف و یارانش در 1796 «توطئهی برابران» را برای برانداختن حکومت طرح کردن که اوج این جنبش بود. اما توطئه کشف شد و بابوف را در 1797 با گیوتین گردن زدند. بابوفها، وارثان ایدئولوژیک مادهباوری)ماتریالیسم) قرن هجدهم فرانسه و اندیشههای انقلابی آن روزگار و نمایندهی تندروترین گرایشها در انقلاب فرانسه بودند. بابوفیسم نخستین کوشش برای تبدیل سوسیالیسم به نظریه جنبش انقلابی بود. بابوفیها برای «جمهوری برابران» خود نظام کاملی از مقررات و قوانین برای بهبود وضع تهیدستان و چیرگی بر مقاومتهای نیروهای ضدانقلابی پیشبینی کرده بودند. اندیشهی برقرار کردن «دیکتاتوری زحمتکشان» پس از پیروزی انقلاب نیز از این گروه است.[۲]
جالب است بدانیم این تفکر و صاحبان آن پدر بسیاری از مکاتب امروزی چون سوسیالیسم است و اندیشمندان بسیاری در ابتدا به این تفکر علاقه پیدا کردند نمونه ای از طرفداران این تفکر و عقاید انها از قرار زیر است:
اولین حزب مارکسیستى، اتحادیه کمونیستها، در سال ۱۸۴۷ از اتحاد دو جریان کمونیستى به وجود آمد؛ این دو جریان نگرشهاى اساسا متفاوتى نسبت به دموکراسى داشتند. یکى از این گرایشها که رهبران اتحادیه عدالت آن را نمایندگى میکردند، ریشه در سنت بابوف - بلانکى داشت و قیام ناموفق بلانکى در پاریس در ماه مى سال ۱۸۳۹ از این تفکر الهام گرفته بود. انگلس در مورد این قیام نوشت: "چنین اقداماتى براى هیچ حزبى اعتبار به همراه نمیآورد"(۱) این سوسیالیستها همانند همه سوسیالیستهاى قبل از مارکس پدرسالار و نخبهگرا بودند.آنها تلاش میکردند جامعه را با کسب قدرت به نفع اقلیتى روشنفکر تغییر دهند که به صلاح مردم عمل میکرد، بدون اینکه لازم باشد پشتیبانى اکثریت مردم را به دست آورند و آن را حفظ کنند. جریان دیگر، جریان همراه مارکس بود. عقاید"فوق دموکراتیک" (۲) این گروه که طرفدار "خودمختارى مردم"(۳) بود، با دموکراسى اجتماعى و اقتصادى پیوند پیدا کرد و مارکس و انگلس از طریق دگرگونى انقلابى در پایگاه طبقاتى جامعه توسط طبقه کارگر از آن حمایت میکردند.
با در جای دیگری داریم که این تفکر منبع و منشا تفکر بلانکیسم و بلانک بوده است و بطور خیلی ساده داریم
به طورکل جنبش کارگری در فرانسه تابع دو سنت بود: نخست سنت بلانکی و بابوف، یعنی سنت انجمن های مخفی و انقلابی و دیگری سنت سوسیالیستی و آنارشیستی که از تعاونی ها و انجمن های همکاری و مانند آن حمایت کرد.
یا بطور تحلیلی
پس از آنکه روبسپیر در ۲۷ ژوئیه
سال ۱۷۹۴ (نهم ترمیدور) سرنگون و قربانى همان گیوتینى شد که
خود در گسیل بسیارى از انقلابیون به کام آن نقش
تعیین کننده
داشت، حاکمین ترمیدورى جدید کنترل اقتصادى پیشینیان خودرا رد و قانون
اساسى سال ۱۷۹۵ را اعلام کردند. این قانون به طبقات دارا آزادى محدودى
میداد. در مقابل این گردش به راست بود که بابوف و دوستانش"توطئه برابرها"را
درسال ۶ - ۱۷۹۵سازمان دادند. هدف این بودکه براى سرنگونى دولت و احیاى
قانون اساسى دموکراتیک سال ۱۷۹۳ قیامى سازمان داده شود، قانون اساسى اصلاح
شود و نوعى کمونیسم پیش صنعتى(که مبناى آن اساسا، و نه منحصرا، توزیع
تا تولید) بود، پایهریزى شودکه شامل زمیندارى مشترک و استقرار برابرى
اجتماعى باشد. درمرکز این توطئه" کمیته نظم عمومى" قرار داشت که کمیتهاى
کوچک، مخفى و خودساخته بود. این تجمع دایره وسیعترى از هواداران را
دور خود گرد آورده بود؛ آنها از نقشهها و اهداف کمیته، اطلاعات محدودى دراختیار
داشتند. طرفداران متعصب جمهورى از بین توده مردم براى این اهداف تبلیغ
میکردند ولى پشتیبانى لازم از این برنامه صورت نگرفت. به این توطئه خیانت
شد و بابوف و دیگران باجان خود تاوان آنرا پرداختند.
نظرات اصلى بابوف و همدستانش (بابوفیسم) در سال ۱۸۲۸ توسط یکى از این افراد
یعنى بوناروتى در نوشتهاى تحت عنوان "توطئه براى برابرى طبق نظر بابوف"
درسال ۱۸۲۸ تنظیم شد. این نوشته تأثیرعمیقى بر بلانکى و دیگر
انقلابیون عصر
او داشت. بوناروتى مینویسد "بابوف و کمیته مخفى او متقاعد شده
بودند که "توسل مستقیم به مجامع عمومى براى انتخاب دستگاه قضایى و دولت طبق
قانون اساسى سال ۱۷۹۳ نه ممکن و نه خالى از خطر است". چنین امرى "تضمین" کافى در مقابل "اشتباهاتى که مردم ممکن بود مرتکب
شوند" فراهم نمیآورد.(۱۸) بوناروتى نوشت
مردمى که نظراتشان تحت یک رژیم غیرعادلانه و
خودکامه شکل
گرفته باشد: "به دشوارى قادرند در آغاز انقلابى خلاق، از طریق آراء
خود افرادى را انتخاب کنندکه براى اهداف آنان و به ثمر رساندن آن انقلاب
مناسب باشند. وى معتقد بود، این وظیفه مشکل را تنها میتوان به شهروندان
خردمند و شجاعى واگذاشت که عمیقا از میهن پرستى و عشق به انسانیت الهام
گرفته باشند ... که دانش آنان از معاصرانشان بیشتر باشد، به ثروت و افتخارات
پیش پا افتاده به دیده تحقیر بنگرند و سعادت خود را از راه
تأمین پیروزى
عدالت و برابرى جاوادانه کنند. شاید در آغاز یک انقلاب سیاسى
ضرورى باشد حتى
بدون احترام به حاکمیت واقعى مردم، قدرت کامل را به
بیطرفانه ترین
نحو ممکن به افراد خردمند و انقلابیون توانا سپرد و کمتر در
فکر کسب آراء
ملت بود". (۱۹)
کمیته مخفى تصمیم به اعمال این دیکتاتورى انقلابى گرفت تا
زمانیکه بتوان مردم پاریس را براى انتخاب مجمع
ملى فراخواند،
مجمعى که ضرورتا باید قدرت مطلق داشته باشد. "تحقیقات" مفصل به
منظور تعیین صلاحیت کاندیداها و نیز "نظارت بر فعالیت مجمع جدید"(۲۰) محمل
ادامه حیات کمیته مخفى دراین مقطع بود.
بلانکى که از کمونیسم بابوف الهام گرفته
بود، تلاش میکرد جمعى نسبتا کوچک، متمرکز و
داراى ضوابط
لازم از نخبگان را جهت تدارک وهدایت قیام سازمان دهد. این قدرت جدید
دیکتاتورى موقت انقلابى خود را جایگزین قدرت دولتى سرمایهدارى میکرد."انجمن
فصول" که یک انحمن مخفى بود و توسط بلانکى و باربه هدایت مىشد،
عمدتا شامل کارگران و صنعتگران پاریس بود. این انجمن اقدام به اجراء
مشهورترین نوع قیام بلانکیستى درماه مه سال ۱۸۳۹ کرد، هتل دوویل را به
تصرف خود در آورد و خود را مقام قانونى در پاریس اعلام کرد، آنها انتظار
داشتند عمل جسورانه آنها مردم را در پیوستن به آنها تشویق کند، اما
از واکنش مردم خبرى نشد و تنها هشتصد تن به این قیام پیوستند و پس از چند
روزى مبارزه ، شکست خوردند.
در سال ۱۸۴۸بلافاصله پس از انقلاب فوریه فرانسه، بلانکى تاکتیک دیگرى در پیش گرفت، و به جاى سازمان مخفى" انجمن مرکزى جمهوریخواهان" را به عنوان تشکلى علنى سازمان داد. این انجمن که هر هفته شش روز جلسه داشت، صدها تن را به خود جلب کرد. اما اندکى بعد، بلانکى این انحمن را نیز بشیوه انجمنهاى مخفى مجددا سازماندهى کرد. ساموئل برنشتاین متذکر میشود که اعضا این انجمن جزء کسانى بودند که به هسته اصلى قیام کنندگان پاریس درسال ۱۸۳۹پیوسته بودند. و هدفشان" این بود" که "به عنوان گروه فشار و ماشین تبلیغاتى عمل کنند". که "مجدانه مىکوشیدند احساسات مردم را تحریک و آنان را براى لطمه زدن اساسى به نهادهاى موجود درجامعه بسیج کنند"(۲۱) بلانکى با ایده سازمان دادن کودتا (Putsch) به شیوه سال ۱۸۳۹مخالفت ورزید. دراین رابطه اعلام کرد که،" اگر قدرت را طى عملیات شجاعانهاى سریعا به دست گیریم، چه کسى میتواند تداوم آن را تضمین کند؟ آنچه ضروریست عبارت از "حمایت تودهاى مردم قیام کنندة حومه پاریس است، همانگونه که علیه سلطنت در دهم اوت سال ۱۷۹۲ قیام کردند".(۲۲) او خواستار اعطاى" آزادى کامل و نامحدود مطبوعات" و دیگر آزادیها از جمله تسلیح کارگران شد.(۲۳) وى در عین حال اعتقادات اصلى خودکه از نظرات بابوف مایه گرفته بود را حفظ کرد. طبق این نظر تودهها هنوز در موقعیتى نبودند که حاکمان خود را انتخاب کنند. نظر او خواستش را منعکس میکرد. او خواهان "تعویق نامحدود" انتخاباتى بود که براى انتخاب مجمع ملى قانون گذارى تعیین شده بود. او ادعا کرد که "آزادى حق راى فقط صورى خواهد بود و دشمنان به ناچار در جهت اراده مردم توطئه خواهندکرد."(۲۴) در حومه پاریس روحانیت و اشراف دست بالا را داشتند. بلانکى نوشت: "استبدادى اغواکننده خودانگیختگى تودهها را از درون خفه کرده است و دهقانان نگونبخت که به سطح رعیت سقوط کردهاند، براى دشمنان خود که آنها را سرکوب و استثمار میکنند به پل پیروزى تبدیل میشوند". اگر انتخابات قبل از اینکه مردم به آگاهى دست یابند صورت گیرد، نتیجهاى جز پیروزى ارتجاع و بروز جنگ داخلى نخواهد داشت.
این هم دیدگاه یک متفکر ایرانی است که این نظریه را مادر نظریه کومونیسم و مارکسیسم و.... میداند
مفهوم انتزاعی و نامتعین انقلاب انسانی و حکومت انسانی نیز پوششی ایده ئولوژیک برای پنهان کردن سیاست پوپولیسم ضد استبدادی و تداوم حاکمیت و سلطه ی سرمایه است.» دوست گرامی من صالحی نیا در پاسخ من نوشته است: « من می گویم، مفهوم سوسیالیزم هم وقتی ابتدا مطرح شد مفهومی به غایت انتزاعی بود. مگر نه؟» در پاسخ ایشان باید گفت، نه انتزاعی نبود، بل متعین و مشخص بود. اگر بابوفیسم را آن گونه که انگلس از آن یاد می کند، سرچشمه ی کمونیسم کارگری فرانسه بدانیم، بخوبی می بینیم که سوسیالیسم حتا در همان شکل خام و ناروشن اش از لیبرالیسم بورژوایی مستقل بود، زیرا کارگران خود را با مطالبات مستقل و ویژه ی خود از رادیکالترین جنبش بورژوایی زمان شان جدا می ساختند. ایشان در ادامه می نویسد: « حتی می گویم این مفهوم حتی بعد از همه این تلاشهای قرن گذشته هنوز انتزاعی و نامتعین مانده. بخصوص بعد از بکارگیریش در شکل سرمایه داری دولتی و جنایاتی که بنامش انجام شد. آیا این مفهوم هنوز ساده و شفاف و روان است؟» من فکر می کنم دوست گرامی من، تصور درستی از مفهوم انتزاعی و نامتعین ندارد، زیرا اگر درک روشنی از این مفاهیم داشت متوجه می شد که نمی توان مفهومی را که چنین متعین و تو پُر شده است، انتزاعی و نامتعین نامید. ایشان خود معترف است که مفهوم سوسیالیسم را، بخصوص بعد از بکار گیری اش در شکل سرمایه داری دولتی و جنایاتی که بنامش انجام گرفته، دیگر نمی توان مفهومی شفاف پنداشت. درست است، مفهوم سوسیالیسم، مفهومی نامتعین نیست، بل مفهومی است که با مضمونی بورژوایی متعین شده است. پس اگر چنین است، چرا صالحی نیا هنوز هم سوسیالیسم را مفهومی انتزاعی و نامتعین معرفی می کند؟ من گمان می کنم مشکل ایشان این است که با معنای این مفاهیم آشنایی چندانی ندارد. وی در ادامه می نویسد: « اتفاقا بخاطر تبیین همین مفهوم سوسیالیزم است که ما مرتب باید بدنبال یافتن کلماتی باشیم که هسته این سوسیالیزم خواهی را زمینی و طبق تجربه تاریخی جامعه به مردم ارائه دهد.» اول آن که تبیین مفهوم سوسیالیسم، با متعین کردن مفهوم سوسیالیسم دو امر متمایز است. دوم آن که مشکلی که فرا روی سوسیالیسم خواهی ما قرار دارد، زمینی کردن آن نیست، زیرا سوسیالیسم های بورژوایی و خرده بورژوایی نیز زمینی بودند، مشکل بر سر متمایز کردن مضمون طبقاتی سوسیالیسم خواهی ما و آن ها است. به همین دلیل بود که منصور حکمت با تاکید برعنوان و آموزه های کمونیسم کارگری، می کوشید کمونیسم خود را از کمونیسم بورژوایی و خرده بورژوایی متمایز کند.
عقاید بابوف ها
در نیمه نخست سده نوزدهم برداشتهای اقتدارطلبانه و قیم مآبانه از انقلاب در میان گرایشهای انقلابی و رادیکال (از جمله بابوفیسم ژاکوبنی و بلانکیسم) بسیار فراگیر و غالب بود. بسیاری کسان انقلاب را اقدام گروهی کوچک، نخبگان انقلابی، میپنداشتند که رسالت نجات بخشیدن مردم از چنگال بردگی و ستم بر دوش آنان است. این گرایش آراء خود را بر پیشفرض اساسی ماتریالیسم متافیزیکی سده هجدهم استوار کرده بود: مردم محصول محیط پیراموناند و چون این شرایط جز ستم کشی و تاریکاندیشی نیست توده مردم به گرفتار ماندن در جهل و نادانی محکوماند و نمیتوانند رهایی خود را تحقق بخشند. بدین سان، آزادی باید از بیرون، از بالا و به دست اقلیتی کوچک که بر خلاف قاعده به روشناندیشی دست یافته اند، حاصل شود. بر طبق این نظریه، این گروه کوچک همان نقشی را به عهده داشتند که فیلسوفان ماتریالیست سده هجدهم به خودکامگان روشنبین محول کرده بودند یعنی، رسالت نابودی سازوکارهای قائم به خود و تودرتوی موجود در جامعه از بالا و فراهم ساختن امکان دسترسی اکثریت مردم به دانش و خرد و آزادی.
مطالعه بیشتر:
- جنبه های گوناگون یک اوتوپیای انقلابی
http://www.nashrebidar.com/gunagun/ketabha/bohrane%20marsisim/janbehaye.htm
- مارکس ، بلانکی و حاکمیت اکثریت
http://www.eshterak.info/mm/2010/09/post-133.html
- در همبستگی با جنبش افزایش دستمزد و برخورداری از یک زندگی انسانی
http://www.jonbeshekargary.org/JonbeshArchive/hamkar1/0309/Marxism_Dastmozd_1.htm
منابع اصلی مقاله:
ایام بکامتان شیرین ونام مهدی حلاوت بخش لحظه هایتان وبشاش کننده تک تک سلولهای وجودتان
باسلام خدمت شما دوست عزیز
باجدید ترین آهنگ خواننده جوان وسبز اندیشمان
زندانی سیاسی وشیر بیشه مازندران
"آریا آرام نژاد" عزیز
بنام" دلتنگی" وتقدیم به رییس جمهور محبوب ملت ایران مهندس میرحسین موسوی وهمه زندانیان سیاسی به روزم
دانلود کنید ،لذت ببریدوانتشار دهید
در صورت تمایل میتوانید ما را با نام آگاهی تارهایی لینک کرده سپس مرا مطلع ساخته تابا نام دلخواهتان لینک شوید
به امید ایرانی سبز ، آباد وآزاد
دوست عزیز سلام .
کمپین حمایت از ازادی دکتر مهدی خزعلی شما دعوت می کند تا بیانیه ای را که برای ازادی ایشان تنظیم شده امضا کنید .
این کمپین رو به دوستانتون هم معرفی کنید و از انها هم بخواهید که این بیانیه رو امضا کنند .
سلام
بله
زیتون خبری رادولت مستبدزیبری احمدی نژادفعلامسدودکرده است فیلترنکرده بودندکه بشودبرگرداند خدابه حرمت زهرای مرضیه انشالله ریشه اشان رابکندوشرشان رابه خودشان برگرداند وملت مظلوم ایران راازچنگالشان برهاند
انشااالله مجددایجادکردم خبرمیدم