نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

پسا نوگرایی یا پست مدرنیسم

پسانوگرایی[۱] یا پست‌مدرنیسم، (همچنین: پسا‌مدرنیسم، پساتجدد، مابعد تجدد) (به انگلیسی: Postmodernism) به سیر تحولات گسترده‌ای در نگرش انتقادی، فلسفه، معماری، هنر، ادبیات و فرهنگ می‌گویند که از بطن نوگرایی (مدرنیسم) و در واکنش به آن، و یا به عنوان جانشین آن پدید آمد. پست مدرنیته مفهومی تاریخی-جامعه‌شناختی است که به دوران تاریخیِ بعد از مدرنیته اطلاق می‌شود.[۲]

بعضی به عبارت ساده آن را این‌گونه تعریف کرده‌اند: «چرخش از سلطنت خفقان آور روایت‌های کبیر به خودمختاری پرتفرقه‌ی خرده‌روایت‌ها»[۳]

فهرست مندرجات

خلاصه

پیشوند «پسا» در پسامدرنیسم الزاماً اشاره به تأخُر زمانی ندارد. پساتجدد در اصل در واکنش به نوگرایی و تحت تأثیر هوشیاری عمومی پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمد. پسانوگرایی به مکتب فرهنگی، فکری و هنری اشاره دارد که فاقد سلسله مراتب مرکزی یا اصول ساخت یافتهٔ مشخص و در برگیرندهٔ پیچیدگی مفرط، تناقض، ایهام، تنوع و عدم انسجام درونی است.[۴][پیوند مرده] این اصطلاح اولین بار در سال ۱۹۴۹ برای ابراز ناخرسندی در قبال معماری نوگرا به کار برده شد و منجر به ایجاد نهضت معماری پسانوگرا شد.پست مدرنیته در یک تغییر کلی از تولید به مصرف به عنوان مجموعه مرکزی فرآیندهای اجتماعی و اقتصادی ساخت اجتماعی مداخله می‌کند. به این معنا، مفهوم پست مدرنیته تا حدی مشابه جامعهٔ فرا صنعتی است ، این مفهوم اظهار می‌دارد که جوامع صنعتی شاهد تغییر جهت از ساخت صنعتی به صنایع خدماتی با تاکید بر تکنولوژی اطلاعات هستند.بعضی از نظریه پردازان مفهوم پست مدرنیته را برای اشاره به موقعیت نهادی مورد استفاده قرار نمی‌دهند بلکه به منظور ارجاع به موقعیت دانش به کار می‌برند. بنابراین بومن عنوان کرده‌است که پیامدهای پست مدرنیته آنها چیزهایی است که ذهن مدرن بر خودش از دور و بواسطهٔ درک انگیزش تغییر بازتاب می‌کند. عدم قطعیت ، دو سو گرایی و ابهام پست مدرنیته امکان به چنگ آوردن سرنوشت به منظور خلق آینده مان را فراهم می‌آورد. اگرچه هیچ یک از این‌ها تضمین یا مبنای عامی برای این پروژه نیستند، بلکه تنها به عنوان احتمالی درون موقعیت پست مدرنیته ظاهر گشته‌اند. اندیشهٔ پست مدرنیته خواستار ان است که مدرنیته در پی بر آوردن وعده‌های خود باشد ولو اینکه عقلانیت در آن تحریف شده‌است. برای لیوتار نیز وضعیت پست مدرنیته فهم موقعیت دانش در جامعهٔ بسیار پیشرفته‌است. او « شکاکی دربارهٔ فرا روایت‌ها » را عنوان می‌کند و تفاوت‌ها و فهم‌های واقع شده درون دانش‌های خاص محلی را تجلیل می‌کند.


یک ساختمان اداری در اوهایو
پسانوگرایی مفهومی است که تعریف آن بین تحصیل کرده‌ها، روشنفکران، و مورخان بدلیل دلالت ضمنی آن به اینکه که دوران نوگرایی بسر رسیده‌است، بسیار مشکل و بحث انگیز است. با این حال، اکثر این افراد بر سر این مسئله که از اواخر قرن بیستم مفهوم «پسانوگرایی» یا «پست مدرنیسم» در مقولاتی مانند فلسفه، هنر، تئوری نقد، ادبیات، معماری، تفسیر تاریخ، و فرهنگ

تأثیر داشته توافق نظر دارند. این مفهوم تعریفی ساده دارد که بطور کلی شامل عوامل زیر می‌گردد:

توجه داشته باشید که پست مدرنیتی postmodernity پست مدرنیته واژه‌ای جداگانه و مبیین اوضاع اجتماعی یا فرهنگی عصر پسانوگرایی و یا پست مدرنیسم است.

ریشه های پسا‌نوگرایی

پیدایش پست مدرنیته را به طیفی از عوامل گوناگون نسبت داده اند، از جمله [۵]:


چهارچوب بحث

2003-09 - Łódź hausmalerei.png

از پسانوگرایی غالبا به‌عنوان جریانی از اعتقادات یاد می‌شود که از طریق معکوس نمودن شماری از انگاشت‌های بنیادین نوگرایی، جایگزین نوگرایی گشته و یا در حال جایگزینی آن می‌باشند. به‌عنوان مثال، نوگرایی اهمیت بسیار زیادی به مفاهیمی از قبیل منطق، مادیت و پیشرفت از یک سو و مفاهیمی که ریشه در روشنفکری داشته و جریانات اثبات گرایی و واقع گرایی اواخر قرن ۱۹ ازسوی دیگر قایل است – در حالیکه پسانوگرایی اصولا وجود واقعی این مطلوبات [۵]را زیر سوال می‌برد.بحث طرفداران پسانوگرایی اغلب آن است که مطلوب‌های واقعی آن‌ها در نتیجه شرایط خاص اقتصادی واجتماعی شامل آنچه به‌عنوان «سرمایه داری اخیر» و حضور دایمی رسانه‌های پخش و حرکت جامعه بسوی دوره تاریخی تازه در اثر فشار چنین اوضاعی، بوجود می‌آیند. بهرحال، گروه کثیری از متفکرین و نویسندگان مفهوم پسانوگرایی را به‌عنوان بهترین عصر، تنوع و یا گسترش نوگرایی و نه واقعا یک عصر یا تفکر مجزا لحاظ می‌نمایند.به طور خلاصه، بحث طرفداران پسانوگرایی بر این پایه است که اقتصاد و شرایط تکنولوژیکی عصر ما به تمرکز زدایی جامعه تحت سلطه رسانه‌های جمعی انجامیده‌اند که در آن اعتقادات ارایه کننده ارجاعات داخلی و کپی یکدیگر و بدون هیچ نوع اصالت، ثبات یا هدف برای مقاصد ارتباطات، مفاهیم هستند. جهانی سازی که محصول ابداعات در زمینه‌های ارتباطات، تولید و حمل و نقل است، گاهی به‌عنوان نیرویی که محرک آن عدم تمرکز در زندگی مدرن است شناخته شده‌است که نهایتا باعث ایجاد جامعه‌ای جمع گرا خواهد گردید که دارای ارتباطات عمیق درون جهانی بوده و فاقد هر گونه مرکز قدرت غالب سیاسی، ارتباطات، و یا محصولات ذهنی می‌باشد.تحصیل کردگان طرفدار پسانوگرایی اعتقاد دارند که چنین جامعه‌ای تمرکززدا بطور غیر قابل اجتناب پاسخ‌ها یا ادراکاتی را ایجاد می‌نماید که به‌عنوان پسانوگرا خوانده می‌شوند. این پاسخ‌ها عبارت‌اند از رد آنچه که اشتباه به‌نظر می‌آید، تحمیل پیوستگی فرا – داستانی و استیلا، شکستن قالب‌های طبقاتی، اتحاد ساختار و سبک‌های ادبی، و در هم کوبیدن طبقاتی که نتیجه تمرکز اصلیت و دیگر فرم‌های تحمیل مصنوعی دستور است. در عوض، آنها به اختلاط عوامل، بازی و ساختن عقاید برگرفته از متون مختلف و نابودی سمبل‌ها و تبدیل به پایه‌های پویای قدرت و جایگزین کردن آن بوسیله آنچه این سمبل‌ها معانی خود را از آن به‌عنوان دلالت کننده بر گرفته‌اند، ارج می‌نهند. در چنین فضایی، این موضوع با عصر پساساختارگرایی در فلسفه، کمینه گرایی در هنر و موسیقی، ظهور پاپ و ظهور رسانه‌های گروهی در ارتباط می‌باشد. دانش پژوهانی که انشقاق مفهوم پسانوگرا را به‌عنوان یک دوره مشخص پذیرفته‌اند بر این باورند که جامعه بطور کلی از تفکرات مدرن پرهیز نموده و در عوض ایده‌هایی را جذب می‌کند که ریشه در عکس العمل به محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های آن ایده‌ها دارند. بهرحال، زمان حاضر یک دوره تاریخی جدید بحساب می‌آید. در حالیکه خصوصیات زندگی پسانوگرایی گاهی بسختی قابل درک هستند، اکثر محققان پسانوگرا به تغییرات محکم و قابل مشاهده تکنولوژیکی و اقتصادی اشاره می‌کنند که روش‌های جدید فکری را به ارمغان آورده‌اند.مخالفان این ایده بر سر این مسأله که این اعتقاد ارایه کننده آزادی است مخالفت می‌کنند، اما در عوض به خلاقیت و ریشه کن ساختن سازمان با عواملی از قبیل اعتقاد به توحید و ضربه غیرمستقیم معتقدند. آنها عقیده دارند که مفهوم پسانوگرایی پیچیده و غامض است.اغلب در خصوص این مبحث همچنین ادعاهای شدیداللحن سیاسی بگوش می‌رسد که در این زمینه نظریه پردازان محافظه کار سختترین انتقادات را بر پسانوگرایی وارد می‌سازند. همچنین در رابطه با اینکه این تغییرات تکنولوژیک و فرهنگی معرف یک دوره تاریخی جدید هستند یا صرفاً بسط دوره‌ای مدرن، اختلاف نظر وجود دارد. از آن گذشته ادعای دیگران و نظرات موید آنکه فرهنگ وارد دوره پسانوگرایی شده و و اینکه حتی عصر پسانوگرایی پیشتر به پایان رسیده ، موضوعات را هر چه بیشتر پیچیده می‌کند.

دلالت ضمنی

Abakany Cytadela Poznan.jpg

دلالت ضمنی پسانوگرایی بر این عقیده‌است که دانش طبقاتی گردیده‌است. از طریق «کامپیوتریزه شدن جامعه» و استیلای رسانه‌های جمعی، دانش سیال و سبک گردیده است. بنابر این در حال حاضر سکوی قدرت به چگونگی کنترل دانش برمی گردد. همچنان که عوامل بیشتری توان اداره کردن و کنترل دانش را می‌یابند، قدرت دولت‌ها کاهش می‌یابد. در واقع وجود دولت‌ها به آنچه تحت کنترل دارند وابسته گردیده‌است. کارکرد دولت‌ها بطور کارا و از طریق آنها به قاطبه ملت گزارش می‌شود و از این رهگذر یعنی تعالیم ملت، دولت‌ها قادر به تصمیم گیری در امورات جاری می‌گردند.نقش، کاربرد صحیح و معنای پسانوگرایی همچنان مورد بحث‌های شدید قرار داشته و در معنا مورد اختلاف گسترده قرار دارد.

اصطلاح

همانند قسمت‌های دیگر، کاربری اصطلاح نیز منوط به عوامل مشکل ساز نامتوازن و تفرقه انگیز می‌باشد. برخی افراد تعاریف موجز و دقیق پسانوگرایی را اغلب در تئوریهایی از قبیل نسبیت گرایی، پوچ گرایی، [[ضد روشنفکری[] و یا ضدنوگرایی بکار می‌برند. دیگران اعتقاد دارند که جهان چنان عمیق دست خوش تغییرات گشته که این اصطلاح تقربیا بر همه چیز قابل اطلاق شده‌است و بنابر این پسانوگرایی را در گستره فرهنگ مورد استعمال قرار می‌دهند. مردم نیز که اعتقاد دارند پسانوگرایی واقعا فقط یک جنبه عصر مدرن است، نیز آن را به‌عنوان اصطلاحاتی از قبیل « عصر معاصر نوگرایی» مورد استفاده قرار می‌دهند".

از نوگرایی

نوگرایی به دوره زمانی یا اوضاعی اطلاق می‌گردد که با انقلاب صنعتی و یا نهضت روشنفکری شناسائی می‌شود. گفته می‌شود یکی از «کاربرد»های نوگرایی پرورش پیشرفت و ترقی است که از طریق به‌کارگیری اصول منطق، سلسله مراتب در بخش‌های عمومی و هنری زندگی به دست می‌آید.اگرچه می‌توان امتیازات مفیدی را بین اعصار نوگرایی و پسانوگرایی قایل شد، ولی این مسئله باعث حذف تشابهات حاضر بین این دو عصر نمی‌گردد. یکی از شاخصترین تفاوت‌ها بین نوگرایی و فرانوگرایی نگرانی از جامعیت یا کلیت است. در حالی که هدف هنرمندان نوگرا تسخیر جامعیت یا کلیت در برخی صحنه‌هاست، پست مدرنیست‌ها این تمایل را به‌عنوان فراداستان‌ها تخطئه می‌نمایند.این کاربری به فیلسوفانی همانند جین فرانکویز لیوتارد و جین بادریلارد نسبت داده شده است. لیوتارد مفهوم تجددگرایی یا نوگرایی را به‌عنوان یک وضعیت فرهنگی که دارای خصوصیت تغییر مداوم در جهت پیشرفت است می‌شناسد. او همچنین پسانوگرایی را ارایه کننده حد اعلی این پیشرفت می‌داند که در آن تغییرات مکرر بصورت پدیده‌ای عادی در آمده و پندار پیشرفت به کهنگی می‌گراید.در عین حال نویسندگانی از قبیل جان رالستون سال اعتقاد دارند که پسانوگرایی نشانگر سرخوردگی انباشته شده در اثر مواعید پروژه روشنفکری و پیشرفت علوم و در نتیجه در مرکز قرار گرفتن تفکر مدرن می‌باشد.

پایه‌گذارن پسامدرنیسم


پانویس

منابع


  1. «پسانوگرایی» واژهٔ مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای postmodernism است.
  2. Barker,C, (2004) , The SAGE Dictionary of Cultural Studies ,London , SAGE publication
  3. Connor, Steven (1987) Postmodern Culture: An introduction to Theories of the Contemporary. Oxford:Blackwell:32
  4. The Po-Mo Page: Postmodern, Postmodernism, Postmodernity
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ فرهنگ و زندگی روزمره - اندی بنت - لیلا جوافشانی/ حسن چاوشیان - نشر اختران - چاپ اول 1386 - ص 51- 54


تا این جا تعاریف ار ویکی پدیا بود اما خوب یه مقاله کاملتر هم پیدا کردم که از مقالات اساتید داخلی بود توجه شما را به خواندن آن جلب می کنم

-------------------------------------------------------------------------------------------------------


3- پست‌ مدرنیسم‌ یعنی‌ چه‌؟ (پاسخ‌ دکتر رضا داوری‌)
مختصری‌ درباره‌ مدرنیسم‌
قبل‌ از بررسی‌ پست‌ مدرنیسم‌ لازم‌ است‌ مختصری‌ درباره‌ی‌ مدرنیسم‌ به‌ مثابه‌ یک‌ واقعیت‌ تاریخی‌ - فرهنگی‌ و نیز خصوصیات‌ آن‌ اشاره‌ کنیم‌، سپس‌ وارد مبحث‌ پست‌ مدرنیسم‌ و مناظره‌ بین‌ مدرنیسم‌ و فرامدرنیسم‌ بشویم‌. کلمه‌ مدرن‌ از ریشه‌ لاتین‌ (modernus) گرفته‌ شده‌ است‌ و مدرنیته‌ بعد از عصر روشنگری‌ (Enlightenment) در اروپا گسترش‌ یافت‌. در همین‌ دوران‌ بود که‌ انسان‌ غربی‌ به‌ عقل‌ خود بیشتر اعتماد پیدا کرد؛ البته‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ این‌ اعتماد بیشتر متوجه‌ نوعی‌ عقلانیت‌ صورتگرا (Formalist rationality) بود. شاید بتوان‌ ویژگیهای‌ اصلی‌ ایدئولوژیهای‌ مدرن‌ را که‌ همان‌ ویژگیهای‌ روشنگری‌ است‌، به‌ طور اجمال‌ به‌ شرح‌ زیر برشمرد:
1- اعتقاد به‌ توانایی‌ عقل‌ انسان‌ و علم‌ برای‌ معالجه‌ بیماریهای‌ اجتماعی‌؛
2- تأکید بر مفاهیمی‌ از قبیل‌ پیشرفت‌ (Progress) ، طبیعت‌ (nature) و تجربه‌های‌ مستقیم‌ (Direct experience) ؛
3- مخالفت‌ آشکار با مذهب‌؛
4- تجلیل‌ طبیعت‌ و پرستش‌ خدای‌ طبیعی‌؛
5- در قلمرو سیاست‌، دفاع‌ از حقوق‌ طبیعی‌ انسانها؛ به‌ وسیله‌ حکومت‌ قانون‌ و سیستم‌ جلوگیری‌ از سوءاستفاده‌ از قدرت‌؛
6- اومانیسم‌ و تبیین‌ جامعه‌ و طبیعت‌ به‌ شکل‌ انسانی‌ یا انسان‌انگاری‌ طبیعت‌ (Antropomorphism) ؛
7- تکیه‌ عمده‌ بر روش‌شناسی‌ تجربی‌ و حسی‌ در مقابل‌ روش‌شناسی‌ قیاسی‌ و فلسفی‌؛
8- پوزیتیویسم‌ به‌ عنوان‌ متدلوژی‌ مدرنیسم‌.
علاوه‌ بر شاخصها و ویژگیهای‌ فوق‌الذکر مدرنیسم‌ به‌ عنوان‌ یک‌ رویکرد تاریخی‌ دارای‌ ویژگیهای‌ مختلفی‌ در زمینه‌ فلسفه‌، فرهنگ‌، اقتصاد، سیاست‌، جامعه‌شناسی‌ و... می‌باشد؛ برای‌ مثال‌ یکی‌ از ویژگیهای‌ مدرنیسم‌ در زمینه‌ اقتصاد فوردگرایی‌ (fordism) در جامعه‌شناسی‌، گذار از سنت‌ به‌ تجدد و ایجاد جامعه‌ صنعتی‌، در فرهنگ‌، نوعی‌ نخبه‌گرایی‌ (elitism) در فلسفه‌، نوعی‌ ماتریالیسم‌ (materialism) یا مادی‌گرایی‌ و طبیعت‌گرایی‌ (naturalism) و دنیاگرایی‌ (Secularism) و در علم‌ نوعی‌ رویکرد مکانیکی‌ (mechanistic) نسبت‌ به‌ علم‌ می‌باشد.
حال‌ به‌ بررسی‌ اجمالی‌ مهم‌ترین‌ ویژگیها و پایه‌های‌ اساسی‌ مدرنیسم‌ یعنی‌ اومانیسم‌، سکولاریسم‌، پوزیتیویسم‌ و راسیونالیسم‌ می‌پردازیم‌ که‌ بیشترین‌ نقش‌ را در تکوین‌ و تکامل‌ ایدئولوژی‌ مدرنیسم‌ داشته‌اند.
1- اومانیسم‌ و ارتباط‌ آن‌ با مدرنیسم‌ (Humanism)
مدرنیسم‌ به‌ لحاظ‌ تاریخی‌ محصول‌ رنسانس‌ است‌ و اومانیسم‌ یا انسان‌ محوری‌ نیز با رنسانس‌ آغاز می‌شود و اومانیسم‌ اندیشه‌ انسان‌ محوری‌ را مستقل‌ از خدا و وحی‌ الهی‌ مطرح‌ می‌کند و می‌توان‌ اومانیسم‌ را به‌ عنوان‌ جوهر، روح‌ و باطن‌ رویکرد مدرنیستی‌ تلقی‌ نمود. رنه‌گنون‌ درخصوص‌ جوهر خود بنیادانه‌ اومانیسم‌ می‌نویسد:
«اومانیسم‌ نخستین‌ صورت‌ امری‌ بود که‌ به‌ شکل‌ نفی‌ روح‌ دینی‌ در عصر جدید درآمده‌ بود، و چون‌ می‌خواستند همه‌ چیز را به‌ میزان‌ بشری‌ محدود سازنده‌ بشری‌ که‌ خود غایت‌ و نهایت‌ خود قلمداد شده‌ بود، سرانجام‌ مرحله‌ به‌ مرحله‌ به‌ پست‌ترین‌ درجات‌ وجود بشری‌ سقوط‌ کرد».
2- سکولاریسم‌ به‌ عنوان‌ ویژگی‌ و پیامد اصلی‌ مدرنیسم‌
در قلمرو مدرنیسم‌، دین‌، مرکزیت‌ خود را نسبت‌ به‌ زندگی‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ از دست‌ می‌دهد و به‌ صورت‌ مجموعه‌ای‌ از دستورات‌ و تعالیمی‌ اخلاقی‌ و شخصی‌ درمی‌آید. نگرش‌ مدرنیستی‌ به‌ دین‌ نگرشی‌ صرفاً پراگماتیستی‌ و بهره‌جویانه‌ است‌ و باید یکی‌ از ویژگیهای‌ مدرنیسم‌ و تفکر لیبرالیستی‌ را، اعتقاد به‌ سکولاریزه‌ کردن‌ حیات‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ دانست‌؛ یعنی‌ این‌ اعتقاد که‌ دین‌ یا نباید وجود داشته‌ باشد یا اگر وجود دارد باید به‌ امری‌ شخصی‌ و فردی‌ تبدیل‌ شود و در محدوده‌ عبادات‌ و احکام‌ فردی‌ باقی‌ بماند، و دین‌ نباید مرکز ثقل‌ حیات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ باشد بلکه‌ باید در جهت‌ مشهورات‌ و باورهای‌ اومانیستی‌ قرار داشته‌ باشد. شاید بتوان‌ به‌ طور خلاصه‌ شاخصهای‌ سکولاریسم‌ را این‌ طور بیان‌ کرد:
1- دنیایی‌ دیدن‌ و این‌ جهانی‌ کردن‌ حیات‌ بشری‌؛
2- افول‌ و کاهش‌ نقش‌ متافیزیک‌ و مابعدالطبیعه‌؛
3- نگرش‌ مادی‌ نسبت‌ به‌ اخلاق‌؛
4- هدایت‌ عقل‌.
از مکاتبی‌ که‌ در پیدایش‌ و تکوین‌ سکولاریسم‌ مؤثر بوده‌اند، می‌توان‌ به‌ اومانیسم‌ (Humanism) و ناسیونالیسم‌ (nationalism) و تاحدی‌ سیانتیسم‌ (scientism) که‌ اوج‌ آن‌ در پوزیتیویسم‌ (Positivism) تبلور یافته‌، اشاره‌ کرد. همچنین‌ یکی‌ از ستونهایی‌ که‌ سکولاریسم‌ بر آن‌ استوار است‌ لیبرالیسم‌ (liberalism) است‌. ریشه‌های‌ فلسفی‌ سکولاریسم‌ مربوط‌ به‌ مکتب‌ تداعی‌گرایی‌ جیمز میل‌ (James Mill) و مکتب‌ اصالت‌ فایده‌ (utilitarianism) جرمی‌ بنتام‌ (Jermy Bentham) می‌شود.
3- پوزیتیویسم‌ به‌ عنوان‌ متدلوژی‌ مدرنیسم‌
باید توجه‌ داشت‌ که‌ یک‌ تداخل‌ مهم‌ و اساسی‌ بین‌ پوزیتیویسم‌ و مدرنیسم‌ وجود دارد؛ مدرنیسم‌ به‌ عنوان‌ ایدئولوژی‌ پوزیتیویسم‌ تلقی‌ می‌شود و پوزیتیویسم‌ را می‌توان‌ به‌ عنوان‌ متدلوژی‌ مدرنیسم‌ تلقی‌ نمود و نیز می‌توان‌ بدنه‌ اصلی‌ علوم‌ معاصر علی‌الخصوص‌ نظریات‌ جدید علوم‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ را پوزیتیویسم‌ دانست‌ و پوزیتیویسم‌ در واقع‌ شورشی‌ بود برعلیه‌ فلسفه‌ و متافیزیک‌ و برعلیه‌ گرایشهای‌ دینی‌ و احکام‌ اخلاقی‌ و مذهبی‌.
از دیدگاه‌ پوزیتیویسم‌ مذهب‌ جزء تاریخ‌ ذهن‌ انسان‌ است‌ و خارجیتی‌ ندارد، خداوند مفهومی‌ است‌ که‌ جزء تاریخ‌ ذهن‌ انسان‌ قرار می‌گیرد. از مهم‌ترین‌ ابزار پوزیتیویسم‌ در حمله‌ی‌ به‌ دین‌، تشکیک‌ در معناداری‌ گزاره‌های‌ دینی‌ است‌ که‌ توضیح‌ آن‌ در این‌ مختصر نمی‌گنجد. پس‌ می‌توان‌ نظریات‌ جدیدی‌ را که‌ در قرن‌ 20 مطرح‌ شده‌اند، از نظر معرفت‌شناسی‌ و متدلوژی‌ تحت‌ عنوان‌ پوزیتیویسم‌ و از لحاظ‌ محتوی‌ تحت‌ عنوان‌ مدرنیسم‌ بررسی‌ نمود.
4- راسیونالیسم‌ و اعتقاد به‌ عقل‌ انسان‌ به‌ عنوان‌ اساس‌ معرفت‌
راسیونالیسم‌ در واقع‌ سنتی‌ است‌ فلسفی‌ که‌ مبادی‌ آن‌ به‌ سده‌های‌ هفده‌ و هجده‌ برمی‌گردد. از دیدگاه‌ فلسفی‌ طرفداران‌ اصالت‌ عقل‌، مکاشفه‌ و شهود را به‌ عنوان‌ سرچشمه‌ و اساس‌ معرفت‌ واقعی‌ قبول‌ نداشتند و معتقد بودند فقط‌ براهین‌ قیاسی‌ (deductive) یا استقرایی‌ (inductive) می‌تواند اطلاعات‌ دقیق‌ و قابل‌ اطمینانی‌ را درباره‌ی‌ جهان‌ به‌ دست‌ دهد. در جامعه‌شناسی‌ اعتقاد به‌ راسیونالیسم‌ یا پوزیتیویسم‌ قرن‌ 19 همراه‌ بوده‌ است‌؛ اینان‌ معتقد بودند که‌ هدف‌ از ارجاع‌ به‌ عقل‌ انسان‌ تنها شناخت‌ امور نیست‌، بلکه‌ بهبود زندگی‌ اجتماعی‌ نیز مدّنظر است‌؛ به‌ عبارت‌ دیگر عقل‌ یک‌ امر از پیش‌ داده‌ شده‌ تلقی‌ نمی‌شود بلکه‌ استعدادی‌ است‌ که‌ می‌باید فراگرفته‌ شود و از طریق‌ آن‌ زندگی‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ دچار تحول‌ گردد. البته‌ باید میان‌ عقلانیت‌ (Rationality) و (Rationalism) مکتب‌ اصالت‌ عقل‌ و (Rationalization) یا روند و جریان‌ عقلانی‌ نمودن‌، تمایز قائل‌ شد. مفهوم‌ حصول‌ عقلانیت‌، اساس‌ تحلیل‌ ماکس‌ وبر از سرمایه‌داری‌ مدرن‌ بوده‌ است‌ و از نظر او حصول‌ عقلانیت‌ در سیاست‌ متضمن‌ افول‌ هنجارهای‌ سنتی‌ مشروعیت‌ و گسترش‌ دیوان‌سالاری‌ و بوروکراسی‌ می‌باشد.
5- نقش‌ نومینالیسم‌ (nominalism) یا اصالت‌ تسمیه‌ در فراهم‌ آوردن‌ زمینه‌ ظهور تفکر مدرن‌
نومینالیسم‌ یعنی‌ اعتقاد به‌ اینکه‌ آنچه‌ در عالم‌ وجود دارد، نامهاست‌ و تصورات‌ مجرد و مجردات‌ دارای‌ وجود واقعی‌ نبوده‌ و واقعیت‌ ندارند و آنچه‌ به‌ جهان‌ تعلق‌ دارد تنها کلمه‌ است‌ و تنها فرد و منفردات‌ وجود واقعی‌ دارند، و نامها بدانها تعلق‌ می‌گیرد. مکتب‌ نومینالیسم‌ بیشتر با فلسفه‌ ماتریالیسم‌ و آمپریسم‌ وفق‌ دارد، یکی‌ از مشهورترین‌ نومینالیستهای‌ قرون‌ وسطی‌ گیوم‌ دوکام‌ است‌. بلومن‌ برگ‌ در کتاب‌ «مشروعیت‌ عصر جدید» درمورد نقش‌ نومینالیسم‌ در فراهم‌ آوردن‌ زمینه‌ مدرنیسم‌ و تفکر مدرن‌ معتقد است‌ که‌ نومینالیسم‌ به‌ طور غیرمستقیم‌ در شکل‌گیری‌ تفکر مدرن‌ نقش‌ داشته‌ است‌، از دیدگاه‌ او نومینالیسم‌، مطلق‌ کردن‌ و نهایتاً بی‌معنا و بی‌ربط‌ ساختن‌ مفاهیم‌ الهیات‌ مسیحی‌، زمینه‌ را برای‌ ظهور تفکر مدرن‌ فراهم‌ آورد.
6- مدرنیسم‌ و رویکرد مکانیکی‌ نسبت‌ به‌ علم‌
تمثیل‌ مکانیکی‌ حاصل‌ قرن‌ پانزدهم‌ به‌ بعد است‌ که‌ مهم‌ترین‌ خصوصیات‌ الگوی‌ مکانیکی‌ عبارت‌ است‌ از:
الف‌- الگوی‌ مکانیکی‌ قائل‌ به‌ «قابلیت‌ تجزیه‌پذیری‌» امری‌ است‌ که‌ مورد تمثیل‌ واقع‌ می‌گردد. فرانسیس‌ بیکن‌ و همه‌ آمپریستها شرط‌ اول‌ علم‌ را «تجربه‌پذیری‌» می‌دانند؛ در این‌ دیدگاه‌ جامعه‌ مجموعه‌ای‌ است‌ از اجزایی‌ که‌ دارای‌ استقلال‌اند که‌ از ترکیب‌ این‌ اجزای‌ جامعه‌ پدید می‌آید.
ب‌- اجزاء باید در حالت‌ روابط‌ متقابل‌ (interaction) باشند؛
ج‌- الگوی‌ مکانیکی‌ برعکس‌ الگوی‌ ارگانیستی‌ رشدناپذیر است‌.
مفهوم‌ الگوی‌ مکانیسمی‌ ناظر به‌ این‌ است‌ که‌ پدیده‌های‌ اجتماعی‌ مثل‌ جامعه‌ و دولت‌، پدیده‌هایی‌ مصنوعی‌ می‌باشند. اندیشه‌ قرارداد اجتماعی‌ که‌ بخش‌ عمده‌ای‌ از تاریخ‌ نظریات‌ سیاسی‌ را دربرمی‌گیرد مبتنی‌ بر چنین‌ برداشتی‌ است‌.
در اینجا بایستی‌ به‌ بیان‌ تفاوتی‌ که‌ بین‌ مدرنیسم‌ و مدرنیزاسیون‌ به‌ معنای‌ تجدد وجود دارد، بپردازیم‌. نظریه‌ تجدد یکی‌ از الگوهای‌ مسلط‌ جامعه‌شناسی‌ و علوم‌ سیاسی‌ آمریکا در دهه‌ 50 و 60 است‌ که‌ برای‌ توضیح‌ فراگردهای‌ شاملی‌ است‌ که‌ جوامع‌ سنتی‌ از طریق‌ آنها به‌ نوسازی‌ و نوگرایی‌ نایل‌ می‌شوند که‌ قائل‌ شدن‌ به‌ نوگرایی‌ متضمن‌ توسعه‌ نهادهای‌ مختلفی‌ از جمله‌ احزاب‌، پارلمان‌، تصمیم‌گیری‌ براساس‌ مشارکت‌ مردم‌، افزایش‌ تعداد باسوادان‌، توسعه‌ شهرنشینی‌ و شاخصهای‌ مختلف‌ دیگر بود که‌ البته‌ انتقاداتی‌ به‌ نظریه‌ مدرنیزاسیون‌ وارد شد؛ از جمله‌ اینکه‌ تجدد مبتنی‌ بر توسعه‌ای‌ است‌ که‌ در غرب‌ روی‌ داده‌ و این‌ الگو بر محور تجارب‌ ملل‌ خاصی‌ بنا شده‌ است‌. در واقع‌ باید بیان‌ کرد که‌ تمام‌ نظریات‌ جدید در جامعه‌شناسی‌ و علوم‌ سیاسی‌ و قدر مشترک‌ و رشته‌ اتصال‌ همه‌ نظریات‌ جدید به‌ ایدئولوژی‌ مدرنیسم‌ و مدرن‌سازی‌ (modernization) برمی‌گردد که‌ می‌توان‌ به‌ افرادی‌ مثل‌ تالکوت‌ پارسونز، گابریل‌ آلموند، دیویدایستون‌ و کارل‌ دویچ‌ اشاره‌ کرده‌ که‌ از چهره‌های‌ سرشناس‌ نظریات‌ جدید علوم‌ سیاسی‌ در دهه‌ی‌ 50 و 60 هستند و نظریات‌ مدرنیستی‌ را مورد نقد و بررسی‌ قرار دارند. در دهه‌ی‌ 60 و 70 گروهی‌ به‌ تدریج‌ در علوم‌ سیاسی‌ پیدا شدند که‌ به‌ عنوان‌ نسل‌ دوم‌ نظریه‌ پردازان‌ مدرنیسم‌ یا تجدیدنظرطلبان‌ شناخته‌ می‌شدند، و در واقع‌ این‌ گروه‌ یک‌ نسل‌ انتقالی‌ است‌ از نظریه‌ مدرنیستی‌، به‌ نظریه‌ پست‌ مدرنیستی‌ به‌ این‌ معنا که‌ نسل‌ تجدیدنظر طلبان‌ اصل‌ ضرورتِ گذار از جامعه‌ سنتی‌ به‌ جامعه‌ مدرن‌ را می‌پذیرند ولی‌ درباره‌ی‌ شیوه‌گذار و مراحل‌ گذار و مفهوم‌ تجدد و مدرنیسم‌ شبهات‌ و مباحث‌ مختلفی‌ را طرح‌ می‌کنند و انتقاداتی‌ را بر نسل‌ اول‌ نظریه‌پردازان‌ مدرنیستی‌ وارد می‌نمایند.
از کسانی‌ که‌ انتقاداتی‌ را علیه‌ نظریات‌ مدرنیستی‌ و فونکسیونالیستی‌ وارد کردند، نویسنده‌ آمریکایی‌ گاسفیلد و آندره‌گوندر فرانک‌ می‌باشند؛ آندره‌ که‌ از نظریه‌پردازان‌ سرشناس‌ نظریات‌ وابستگی‌ است‌، مستقیماً نظریه‌ جامعه‌ سنتی‌ در مقابل‌ جامعه‌ مدرن‌ را مورد انتقاد قرار داده‌ است‌.
از دیدگاه‌ معرفت‌شناسی‌ و روش‌شناسی‌ نیز مدرنیسم‌ مورد انتقاد واقع‌ شده‌ است‌، از جمله‌ می‌توان‌ به‌ انتقاداتی‌ که‌ به‌ پوزیتیویسم‌ به‌ عنوان‌ متدلوژی‌ مدرنیسم‌ وارد شده‌ اشاره‌ کرد. هرگاه‌ برای‌ ریشه‌یابی‌ انتقاداتی‌ که‌ به‌ مدرنیسم‌ انجامید به‌ قرن‌ 19 بازگردیم‌ خواهیم‌ دید که‌ دو انتقاد عمده‌ علیه‌ پوزیتیویسم‌ مطرح‌ شده‌ است‌ یک‌ دسته‌ انتقاداتی‌ که‌ از جانب‌ مارکس‌ و مارکسیستها مطرح‌ شد و به‌ شکاف‌ میان‌ خود مارکسیستها منتهی‌ شد.
از جمله‌ منتقدان‌ می‌توان‌ به‌ رایت‌ (E. olin wright) اشاره‌ کرد که‌ در زمینه‌ مباحث‌ دیالکتیکی‌ در نقد روش‌ تحصّلی‌ یا پوزیتیویسم‌ مطرح‌ است‌ و از مارکسیستهای‌ غیرپوزیتیویست‌ می‌توان‌ به‌ نظریات‌ مکتب‌ فرانکفورت‌ در قرن‌ بیستم‌ اشاره‌ کرد. مکتب‌ فرانکفورت‌ (Frankfurt school) به‌ گروهی‌ از اندیشمندان‌ یهودی‌ علوم‌ اجتماعی‌ که‌ در انجمن‌ تحقیقات‌ اجتماعی‌ کار می‌کردند و از آلمان‌ مهاجرت‌ کرده‌ بودند اطلاق‌ می‌شد. از معروف‌ترین‌ چهره‌های‌ برجسته‌ این‌ مکتب‌ می‌توان‌ آدورنو، دبلیوبنیامین‌، اریک‌ فروم‌، فرانتس‌ نویمان‌، هورکهایمر، مارکوزه‌ را ذکر کرد، بعضی‌ از آنها مانند مارکوزه‌ از مهم‌ترین‌ مخالفان‌ پوزیتیویسم‌ نه‌ تنها در محدوده‌ مسائل‌ مارکسیستی‌ بلکه‌ در کل‌ علوم‌ اجتماعی‌ در قرن‌ بیستم‌اند؛ عمده‌ترین‌ مسائل‌ مورد علاقه‌ آنها عبارت‌ بود از:
1- بسط‌ و گسترش‌ یک‌ تحلیل‌ انتقادی‌ از اقتصادگرایی‌ در مارکسیسم‌ ارتدوکس‌ و رسمی‌؛
2- بنا نهادن‌ یک‌ معرفت‌شناسی‌ شایسته‌ و نقد سرمایه‌داری‌ پیشرفته‌؛
3- گنجانیدن‌ تجلیل‌ روان‌شناختی‌ فرویدی‌ در نظریات‌ اجتماعی‌ مارکس‌؛
4- حمله‌ بر عقلانیت‌ ابزارگرایانه‌ (instrumental rationality) به‌ عنوان‌ اصل‌ اساسی‌ جامعه‌ سرمایه‌داری‌.
مفهوم‌ پست‌ مدرنیسم‌
امروزه‌ بعد از فروپاشی‌ اردوگاه‌ کمونیسم‌ حرکت‌ جدیدی‌ علیه‌ آزادی‌ و عقل‌ در جریان‌ است‌ که‌ این‌ دیدگاه‌، نه‌ تنها در هنر معماری‌ و ادبیات‌ بلکه‌ به‌ علومی‌ نظیر حقوق‌، اخلاق‌، سیاست‌، جامعه‌شناسی‌ و اقتصاد نیز سرایت‌ کرده‌ است‌. از لحاظ‌ لغوی‌ Post بیشتر تداوم‌ جریانی‌ را ثابت‌ می‌کند، و پست‌ مدرنیسم‌ به‌ معنای‌ پایان‌ مدرنیسم‌ نیست‌، بلکه‌ نقد مدرنیسم‌ و تداوم‌ جریان‌ مدرنیسم‌ می‌باشد. این‌ اصطلاح‌ در زبان‌ فارسی‌ به‌ فرانوگرایی‌، یسانوگرایی‌، پسامدرنیسم‌ و فرامدرنیسم‌ و... ترجمه‌ شده‌ است‌. از اصطلاح‌ پسامدرنیسم‌ در تاریخ‌ ادبیات‌ اسپانیا، پیش‌ از جنگ‌ جهانی‌ اول‌ و در تاریخ‌ ادبی‌ آمریکای‌ لاتین‌ در سالهای‌ میان‌ دو جنگ‌ جهانی‌ استفاده‌ شده‌ است‌.
در واقع‌ پسامدرن‌ بیانگر همان‌ پرسشهای‌ اصلی‌ مدرنیسم‌ است‌، با این‌ تفاوت‌ که‌ این‌ بار پرسشها به‌ گونه‌ای‌ آگاهانه‌ مطرح‌ می‌شود. دیگر اینکه‌ مفهوم‌ پست‌ مدرنیسم‌ را نباید با جامعه‌ فرامدرن‌ و فراصنعتی‌ (Post-industrial society) خلط‌ کرد. (Post-industrial society) جامعه‌ فراصنعتی‌ نخستین‌ بار به‌ وسیله‌ دانیل‌ بل‌ در کتاب‌ او به‌ نام‌ (The comial of Post-idustrial society) در سال‌ 1974 برای‌ توصیف‌ تغییرات‌ اقتصادی‌ و اجتماعی‌ اواخر قرن‌ بیستم‌ بسط‌ و گسترش‌ یافت‌. قبل‌ از بررسی‌ ویژگیهای‌ جامعه‌ فراصنعتی‌ ابتدا ویژگیهای‌ یک‌ جامعه‌ صنعتی‌ را بیان‌ می‌نماییم‌. ویژگیها و خصلتهای‌ یک‌ جامعه‌ صنعتی‌ عبارت‌ است‌ از:
1- به‌ وجود آمدن‌ دولتهای‌ ملی‌ منسجمی‌ که‌ از تجانس‌ قومی‌ و فرهنگی‌ برخوردارند و در حول‌ فرهنگ‌ و زبان‌ مشترک‌ سازمان‌ یافته‌اند؛
2- تجارتی‌ شدن‌ تولید؛
3- سیطره‌ تولید ماشینی‌ و سازمان‌ یافتن‌ تولید در کارخانه‌؛
4- شهری‌ شدن‌ جامعه‌؛
5- رشد همگانی‌ سواد و تحصیلات‌؛
6- به‌ کار بستن‌ علم‌ در کلیه‌ عرصه‌های‌ زندگی‌ و عقلانی‌ شدن‌ تدریجی‌ حیات‌ اجتماعی‌؛
7- برخوردار شدن‌ مردم‌ از حق‌ رأی‌ و شرکت‌ در انتخابات‌ و نهادی‌ شدن‌ امور و فعالیتهای‌ سیاسی‌ در حول‌ احزاب‌ سیاسی‌ و جامعه‌ فراصنعتی‌ در اقتصاد به‌ صورت‌ افول‌ تولید کالا و ساخت‌ مصنوعات‌ و جایگزین‌ شدن‌ آن‌ به‌ وسیله‌ خدمات‌ انعکاس‌ یافته‌ است‌.
از ویژگیهای‌ جوامع‌ فوق‌ صنعتی‌، اقتصاد مبتنی‌ بر دانش‌ و کارگران‌ تحصیل‌ کرده‌ می‌باشد که‌ عنصر اصلی‌ نیروی‌ انسانی‌ است‌.
همچنین‌ مباحثی‌ را که‌ آلوین‌ تافلر درمورد تحولات‌ تکنولوژیک‌ مطرح‌ کرده‌ است‌، نباید به‌ عنوان‌ بحثی‌ در پست‌ مدرنیسم‌ تلقی‌ نماییم‌ و معنای‌ پست‌ مدرنیسم‌ را بایستی‌ بیشتر در جریانات‌ فکری‌ اواخر قرن‌ بیستم‌ جستجو کرد. نه‌ در تحولاتی‌ که‌ از لحاظ‌ تکنولوژیک‌ پیدا شده‌ است‌ که‌ البته‌ مفهوم‌ عامیانه‌ از پست‌ مدرنیسم‌ بعضاً منجر به‌ پیدایش‌ چنین‌ تلقیاتی‌ شده‌ است‌. تافلر معتقد است‌ که‌ جهان‌ سه‌ موج‌ مدرنیزاسیون‌ را طی‌ کرده‌ است‌ و الان‌ در آستانه‌ موج‌ سوم‌ هستیم‌. کتاب‌ «جابجایی‌ در قدرت‌» او درمورد ساخت‌ قدرت‌ و دولت‌ در موج‌ سوم‌ است‌؛ او معتقد است‌ تضادهای‌ جهان‌ معاصر ناشی‌ از تضادهای‌ سه‌ موج‌ نوسازی‌ است‌ و تلاش‌ کشورها برای‌ توسعه‌ چیزی‌ نیست‌، جز گذار از یک‌ موج‌ به‌ موج‌ دیگر. پس‌ بحث‌ تافلر بحث‌ مدرنیستی‌ است‌ نه‌ پست‌مدرنیستی‌.
ویژگیها و خصوصیات‌ پست‌ مدرنیسم‌
در رابطه‌ با اینکه‌ پست‌ مدرنیسم‌ چه‌ مشخصات‌ و ویژگیهایی‌ دارد توافقی‌ وجود ندارد. برای‌ نمونه‌ لیوتار معتقد است‌ پست‌ مدرن‌، عصر تشکیک‌ یا مردن‌ تعاریف‌ منطقی‌ است‌ و این‌ تشکیک‌ به‌ طور حتم‌ از پیشرفت‌ علوم‌ حاصل‌ شده‌ است‌. برای‌ مثال‌ لیوتار مطرح‌ می‌کند که‌ توجه‌ به‌ موسیقی‌ راک‌، تماشای‌ برنامه‌های‌ غربی‌، خوردن‌ غدای‌ مک‌ دونالد، جورابهای‌ ژاپنی‌، لباسهای‌ هنگ‌کنگی‌، بازیهای‌ تلویزیونی‌ را می‌توان‌ در فرهنگ‌ معاصر بیان‌ نمود. به‌ طور خلاصه‌ می‌توان‌ نظریات‌ و اندیشه‌ سیاسی‌ لیوتار را این‌گونه‌ خلاصه‌ نمود.
1- به‌ پایان‌ رسیدن‌ عصر ساختن‌ تئوری‌ یا تئوریهای‌ کلان‌ در باب‌ سیاست‌ و جامعه‌؛
2- عدم‌ دسترسی‌ به‌ یک‌ تئوری‌ مطلق‌گرایی‌ اخلاقی‌ و ارزشی‌؛
3- شکاکیت‌ اخلاقی‌ (moral skepticism) نهایتاً به‌ یک‌ جهان‌ اعتباری‌ و اعتبارگرایی‌ ختم‌ خواهدشد؛
4- اهمیت‌ فوق‌العاده‌ به‌ معنا و جهانِ معنا دادن‌ و خصوصی‌ و شخصی‌ کردن‌ معنا.
و یا جمسون‌ معتقد است‌ عوامل‌ پیدایش‌ پست‌ مدرن‌ عبارتنداز: 1- از بین‌ رفتن‌ عمق‌ و ضعفهای‌ نگرشی‌ نسبت‌ به‌ تاریخ‌. 2- خمود عاطفی‌ که‌ در عصر پست‌ مدرن‌ اتفاق‌ افتاد.
تری‌ ایگلتون‌ نیز دوران‌ پست‌ مدرن‌ را عصر فک‌ استقلال‌ ذاتی‌ از هنرها و فنون‌ پایه‌ و نیز عصر از بین‌ رفتن‌ مرزها بین‌ فرهنگ‌ و جامعه‌ سیاسی‌ می‌داند.
باید توجه‌ داشت‌ زمینه‌هایی‌ که‌ واژه‌ پست‌ مدرنیسم‌ به‌ کار رفته‌ بسیار چشمگیر و درخور توجه‌ است‌ که‌ می‌توان‌ به‌ موارد زیر اشاره‌ کرد:
1- موزیک‌ (استاک‌ هازن‌، هالی‌وی‌، لوری‌ آندرسون‌ و تردیسی‌)
2- هنر (ماخ‌، راوشن‌ برگ‌ و باسیلنز)
3- رمان‌ (بارث‌، بالارد و داکترو)
4- فیلم‌ ] فیلمهای‌ (wether by) ، (The wedding) و [(Body Heat)
5- عکاسی‌ (شرمان‌، لوین‌، پرنیس‌)
6- معماری‌ (خبگز، بولین‌)
7- ادبیات‌ (اسپانوس‌، حسن‌، فیلور)
8- فلسفه‌ (لیوتار، دریدا، بادریلارد و ریچارد رورتی‌)
9- انسان‌شناسی‌ (کلیفورد، مارکوز و تایلر)
10- جامعه‌شناسی‌ (دنزین‌)
11- جغرافی‌ (soja)
شاید بتوان‌ به‌ طور فهرست‌وار ویژگیها و خصوصیات‌ ذیل‌ را برای‌ پست‌ مدرنیسم‌ بیان‌ نمود:
1- در روان‌شناسی‌ منکر فاعل‌ عاقل‌ و منطقی‌؛
2- نفی‌ دولت‌ به‌ عنوان‌ سمبل‌ هویت‌ ملی‌؛
3- نفی‌ ساختارهای‌ حزب‌ و اعمال‌ سیاسی‌ آنها؛
4- به‌ عنوان‌ کانالهای‌ یگانگی‌ و تصورات‌ جمعی‌؛
5- ترفیع‌ و ترویج‌ نسبی‌ بودن‌ اخلاقیات‌؛
6- مخالفت‌ با قدرت‌ یابی‌ سیاسی‌ دولت‌ متمرکز مدرن‌؛
7- مخالفت‌ با رشد اقتصادی‌ به‌ بهای‌ ویرانی‌ محیط‌ زیست‌؛
8- مخالفت‌ با حل‌ شدن‌ خرده‌ فرهنگها در فرهنگ‌ مسلط‌؛
9- مخالفت‌ با نژادپرستی‌؛
10- مخالفت‌ با نظرات‌ بوروکراتیک‌ بر تولید؛
11- زیر سؤال‌ بردن‌ همه‌ برداشتهای‌ اساسی‌ مورد قبول‌ اجتماع‌؛
12- شک‌ نسبت‌ به‌ عقل‌ انسان‌ و ردّ عقل‌گرایی‌ و طغیان‌ همه‌ جانبه‌ علیه‌ روشنگری‌؛
13- مخالف‌ برنامه‌ریزی‌ سنجیده‌ و متمرکز با تکیه‌ بر متخصصان‌؛
14- به‌ رسمیت‌ شناختن‌ نسبیت‌گرایی‌ (relativism) ؛
15- اعتقاد به‌ پایان‌ یافتن‌ مبارزه‌ طبقه‌ کارگر و مستحیل‌ شدن‌ آن‌ در دل‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌
16- اعلام‌ ورود به‌ یک‌ دوره‌ جدید فراتاریخی‌.
از نقطه‌ نظر شناخت‌شناسی‌ نگاه‌ پست‌ مدرنیستها نگاهی‌ هرمنوتیک‌ و تفهمی‌ است‌. یکی‌ از برجستگان‌ این‌ تفکر هانس‌ گئورگ‌ گادامر می‌باشد که‌ نظریات‌ خود را در کتاب‌ حقیقت‌ و روش‌ (warheit and Methode) بیان‌ نموده‌ است‌ او قصد دارد؛ با استفاده‌ از هستی‌شناسی‌ هیدگری‌ بار دیگر پرسش‌ علوم‌ انسانی‌ را مطرح‌ سازد. او فاصله‌گذاری‌ بیگانه‌ساز (Alienating distanciation) را پیش‌فرض‌ اصلی‌ علوم‌ انسانی‌ می‌داند. این‌ فاصله‌گذاری‌ ذهنیت‌ جدید براساس‌ تقابل‌ ذهن‌ و عین‌ یا سوبژه‌ و اوبژه‌ قرار دارد؛ او بحث‌ فاصله‌گذاری‌ را در سه‌ قلمرو زیبایی‌شناسی‌، تاریخی‌ و زبان‌ بسط‌ می‌دهد. به‌ طور کلی‌ فلسفه‌ گادامر معرف‌ ترکیب‌ دو جریان‌ یا دو حرکت‌ است‌ که‌ ما آنها را تحت‌ عنوان‌ حرکت‌ از هرمنوتیک‌ خاص‌ (Regional) به‌ هرمنوتیک‌ عام‌ (General) و حرکت‌ از معرفت‌شناسی‌ علوم‌ انسانی‌ به‌ هستی‌شناسی‌ توصیف‌ می‌کنیم‌. اگر در بحث‌ مدرنیسم‌، پوزیتیویسم‌ را به‌ عنوان‌ متدلوژی‌ مدرنیسم‌ بیان‌ کنیم‌ شاید بتوان‌ رویکرد هرمنوتیک‌ را در مقابل‌ پوزیتیویسم‌ به‌ عنوان‌ متدلوژی‌ پست‌مدرنیسم‌ مطرح‌ کنیم‌. البته‌ رویکرد هرمنوتیک‌ تاریخی‌ طولانی‌ دارد و ریشه‌ در مسائلی‌ دارد که‌ با تفاسیر انجیلی‌ ارتباط‌ داشته‌اند و می‌توان‌ این‌ موضوع‌ را در آثار کسانی‌ همچون‌ دبلیودیلتای‌ و ویندلباند (windelband) و کارل‌ مانهایم‌ و یا ریکرت‌ (Rickert) مشاهده‌ کرد. به‌ طور کلی‌ تحقیق‌ تفسیری‌ یا تأویل‌ متن‌ بخشی‌ از انتقاداتی‌ است‌ که‌ از پوزیتیویسم‌ در جامعه‌شناسی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌.
پست‌ مدرنیسم‌ و جامعه‌شناسی‌
اصطلاحات‌ مدرنیته‌ (modernity) و پست‌ مدرنیسم‌ در دهه‌ی‌ 1980 با مناظره‌ هابرماس‌ وفوکو وارد جامعه‌شناسی‌ شد. این‌ اصطلاح‌ در اواخر دهه‌ 1970 وارد جامعه‌شناسی‌ فرانسه‌ شد و مورد پذیرش‌ کسانی‌ همچون‌ کریستوا (kristeva) و لیوتار قرار گرفت‌ و دوباره‌ در قالب‌ ساخت‌زدایی‌ یا شالوده‌زدایی‌ فراساخت‌گرایی‌ (Post-structualist deconstruction) دریدا قرار گرفت‌. پست‌ مدرنیسم‌ فراتشریحها یا فراروایتهای‌ (Meta narrative) مدرنیسم‌ از قبیل‌ علم‌ (Science) دین‌ (religion) ، فلسفه‌ و اومانیسم‌ (humanism) سوسیالیسم‌ و آزادی‌ زنان‌ (Femenism) را مورد انتقاد قرار می‌دهد و ایده‌ توسعه‌ تاریخی‌ (historical Development) مدرنیستها را رد می‌نماید.
از نقطه‌ نظر جامعه‌ شناختی‌ می‌توان‌ یک‌ نوع‌ ارتباط‌ بین‌ ساخت‌گرایی‌ (Structuralism) و مابعد ساخت‌گرایی‌ (post structuralism) و پست‌ مدرنیسم‌ قائل‌ شد. شاید به‌ جرئت‌ بتوان‌ گفت‌ که‌ بسیاری‌ از پیشروان‌ ساخت‌گرایی‌ با جنبش‌ فکری‌ پست‌ مدرنیسم‌ همکاری‌ داشته‌اند. یک‌ وجه‌ تشابه‌ ساخت‌گرایی‌، مابعد ساخت‌گرایی‌ و مابعدمدرنیسم‌ توجه‌ آنها به‌ زبان‌ است‌ که‌ جملگی‌ ریشه‌ در زبان‌شناسی‌ به‌ خصوص‌ ایده‌های‌ دوسو سور دارند به‌ عنوان‌ نمونه‌ لیوتار معتقد است‌ که‌ «شناخت‌ علمی‌ نوعی‌ گفتگو است‌» و به‌ طور خلاصه‌ آنها معتقدند که‌ «زبان‌ ضرورتاً امروزه‌ مرکز توجه‌ تمامی‌ دانسته‌ها، کنشها و زندگی‌ است‌»، یکی‌ از کسانی‌ که‌ آثارش‌ هم‌ جنبه‌های‌ ساخت‌گرایی‌ و هم‌ مابعد ساخت‌گرایی‌ و هم‌ پست‌ مدرنیستی‌ داشته‌ است‌، میشل‌ فوکو جامعه‌شناس‌ فرانسوی‌ (1984-1962) می‌باشد. میشل‌ فوکو از افراد مختلفی‌ تأثیر پذیرفته‌ است‌. مثلاً از عقلانیت‌ ماکس‌ وبر، ایده‌های‌ مارکیستی‌، روش‌ هرمنوتیک‌، ساخت‌گرایی‌ و همچنین‌ از ینچه‌ تأثیر پذیرفته‌ است‌. البته‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ ساخت‌گرایی‌ نیز مورد انتقاد قرار گرفت‌ و باعث‌ شد نظریات‌ ضد ساخت‌گرایی‌ (Anti-Structuralism) نیز وارد جامعه‌شناسی‌ شود و در این‌ ارتباط‌ می‌توان‌ به‌ جامعه‌شناسی‌ هستی‌ شناسانه‌ (Existential Sociology) و نظریه‌ سیستمها در برابر ساخت‌گرایی‌ اشاره‌ کرد.
انتقاد از پست‌ مدرنیسم‌
در سال‌ 1975 یکی‌ از روزنامه‌های‌ آمریکا مطلبی‌ تحت‌ عنوان‌ اینکه‌ پست‌ مدرنیسم‌ مرده‌ است‌ (Post modernism is dead) ، منتشر نمود و روزنامه‌ای‌ دیگر نوشت‌ که‌ اکنون‌ پست‌ -پست‌ مدرنیسم‌ (Post-Post modernism) موضوعیت‌ دارد و مسئله‌ اصلی‌ می‌باشد. تاکنون‌ انتقادات‌ فراوانی‌ به‌ پست‌ مدرنیسم‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ که‌ از مهم‌ترین‌ آنها می‌توان‌ به‌ انتقادهای‌ یورگن‌ هابرماس‌ اشاره‌ کرد. هابرماس‌ در سال‌ 1981 حملات‌ سختی‌ را به‌ پست‌ مدرنیستها آغاز کرد و آنان‌ را محافظه‌ کاران‌ نو (neo-conservatism) و تئوری‌شان‌ را نیز تئوری‌ ماقبل‌ مدرن‌ (Premodern) خواند. او حملات‌ خود را متوجه‌ طرفداران‌ فرامدرنیته‌ به‌ خصوص‌ لیوتار و فوکو نمود؛ البته‌ انتقادات‌ هابرماس‌ فقط‌ متوجه‌ پست‌ مدرنیستها نیست‌. او همچنین‌ مناظراتی‌ با کارل‌ پوپروهانس‌ آلبرت‌ درباره‌ پوزیتیویسم‌ و با نیکلاس‌ لوهمان‌ درباره‌ی‌ نظریه‌ سیستمها و با هانس‌ گئورگ‌ گادامر درباره‌ هرمنوتیک‌ و با کارل‌ آتوآپل‌ درباره‌ی‌ اخلاق‌ داشته‌ است‌. هابرماس‌ یکی‌ از کسانی‌ است‌ که‌ دلبستگی‌ شدیدی‌ به‌ پروژه‌ مدرنیته‌ داشته‌ و نمی‌خواهد آن‌ را کنار بگذارد، او حملات‌ سختی‌ را به‌ روشنفکران‌ فرانسه‌ دارد و خودش‌ را به‌ عنوان‌ محافظ‌ پروژه‌ مدرنیته‌ معرفی‌ می‌نماید. او میشل‌ فوکو را ضد عقلگرا (irrationalist) و بادریلارد را محافظه‌کار نو (neo-conservatism) معرفی‌ می‌نماید. علاوه‌ بر انتقادات‌ هابرماس‌ از پست‌ مدرنیسم‌، پاسخهای‌ دیگری‌ نیز از جانب‌ محافظه‌کاران‌ (communitarian) و نئوکانتیهایی‌ از قبیل‌ راولز (Rowls) و پیروانش‌ نیز علیه‌ حمله‌ پست‌ مدرنیستها به‌ ارزشهای‌ لیبرال‌ وجود دارد. راولز معتقد است‌ ما می‌توانیم‌ و می‌باید به‌ طور عقلانی‌ از ارزشهای‌مان‌ دفاع‌ کنیم‌، یعنی‌ ارزشهایی‌ همانند حقوق‌ بشر و دموکراسی‌. محافظه‌کاران‌ نیز می‌گویند ما باید از ارزشهای‌مان‌ دفاع‌ کنیم‌ و باید هرچه‌ بیشتر مجذوب‌ سنتهای‌مان‌ شده‌ و به‌ تاریخ‌ گذشته‌ رجوع‌ کنیم‌. (1)

پانوشت‌
1. دکتر رضا داوری‌، پست‌ مدرنیسم‌ چیست‌؟ فصلنامه‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ ، سال‌ دوم‌، شماره‌ ششم‌، بهار 1375.
منابع‌ و مأخذ
1. بابک‌ احمدی‌، مدرنیته‌ و اندیشه‌ انتقادی‌، تهران‌: نشر مرکز، 1373.
2. بابک‌ احمدی‌، ساختار و تأویل‌ متن‌، 2 جلد، تهران‌: نشر مرکز، چاپ‌ دوم‌ اسفند 1372.
3. جورج‌ ریترز، نظریه‌های‌ جامعه‌شناسی‌، ترجمه‌ احمدرضا غروی‌ راد، تهران‌: انتشارات‌ ماجد، 1373.
4. دیوید کورنز هوی‌، حلقه‌ انتقادی‌، ترجمه‌ مراد فرهادپور، تهران‌: انتشارات‌ گیل‌ و با همکاری‌ انتشارات‌ روشنگران‌، 1371.
5. چارلز جنگز، پست‌ مدرنیسم‌ چیست‌؟ ترجمه‌ فرهاد مرتضایی‌، تهران‌: نشر مرندیز.
6. ریچارد رورتی‌، اختلاف‌ هابرماس‌ و لیوتار در باب‌ وضع‌ پست‌ مدرن‌، ترجمه‌ مهدی‌ قوام‌ صفری‌، نامه‌ فرهنگ‌، سال‌ پنجم‌، شماره‌ 18، تابستان‌ 1374، ص‌ 62.
7. رضا داوری‌، پست‌ مدرن‌، دوران‌ فترت‌، مشرق‌، دوره‌ اول‌، شماره‌ اول‌، دی‌ 1373، ص‌ 11.
8. محمدجواد لاریجانی‌، از مدرنیسم‌ تا فرامدرنیسم‌، مجلس‌ و پژوهش‌، شماره‌ پنجم‌، سال‌ اول‌، آذر و دی‌ 1372، ص‌ 33.
9. نجف‌ دریابندری‌، پست‌ مدرنیزم‌ در یک‌ رمان‌، دنیای‌ سخن‌، خرداد و تیر 1374، شماره‌ 64، ص‌ 20.
10. حمید عضدانلو، مناظره‌ مدرنیته‌ و فرامدرنیته‌ در زمینه‌ مفاهیم‌، ماهنامه‌ سیاسی‌-اقتصادی‌، شماره‌ 84-83، ص‌ 23.
11. حمید عضدانلو، کانت‌، مدرنیته‌ و فرامدرنیته‌، ماهنامه‌ سیاسی‌ - اقتصادی‌، شماره‌ 80-79، ص‌ 23.
12. حمید عضدانلو، تفکر انتقادی‌ چیست‌؟ اطلاعات‌ سیاسی‌ - اقتصادی‌، شماره‌ 74-73، ص‌ 51.
13. حسین‌ بشریه‌، هابرماس‌: نگرش‌ انتقادی‌ و نظریه‌ تکاملی‌، اطلاعات‌ سیاسی‌ - اقتصادی‌، شماره‌ 74-73، ص‌ 8.
14. آنتونی‌ گیدنز، مدرنیته‌ و هویت‌ فردی‌، ترجمه‌ امیر قاسمی‌، مشرق‌، دوره‌ اول‌، شماره‌ی‌ اول‌، دی‌ 1373، ص‌ 54.
15. رنه‌ گنون‌، بحران‌ دنیای‌ متجدد، کلمه‌ دانشجو، شماره‌ 8 و 9، ص‌ 86.
16. نامه‌ فرهنگی‌ شریف‌، مدرنیسم‌ و توسعه‌، نامه‌ دوم‌ و سوم‌، تابستان‌ و زمستان‌ 73، ص‌ 6.
17. اکبر احمد، دیوشرور: رسانه‌ها در مقام‌ آموزگار عصر ما، ترجمه‌ سیما ذوالغقاری‌، نامه‌ فرهنگ‌، شماره‌ 18، ص‌ 111.
18. فرناندو تسون‌، اعاده‌ حیثیت‌ از دموکراسی‌: چالش‌ عصر مابعد مدرن‌، ترجمه‌ علیرضا حسین‌پور، دانش‌ سیاسی‌، پیش‌ شماره‌ سوم‌، بهمن‌ و اسفند 1372.
19. روجر، ریشه‌های‌ شورش‌ پست‌ مدرن‌ در چیاپاس‌، مجله‌ آدینه‌، شماره‌ 104، ص‌ 54.
20. غلامعلی‌ حداد عادل‌، سکولاریسم‌، ویژگی‌ مکاتب‌ غربی‌، ویژه‌نامه‌ 27 آذر، ص‌ 24.
21. حمیدرضا نظری‌، نظری‌ بر سکولاریسم‌، مجله‌ 15 خرداد، شماره‌ 10.
22. نکاتی‌ پیرامون‌ سکولاریسم‌، مجله‌ کیان‌، شماره‌ 26، ص‌ 16.
23. مدخل‌ الی‌مابعدالحداثه‌، احمد حسّان‌، نامه‌ فرهنگ‌، شماره‌ 18، ص‌ 202.
24. پل‌ ریکورد، رسالت‌ هرمنوتیک‌، ترجمه‌ مراد فرهادپور، یوسف‌ اباذری‌، فرهنگ‌ کتاب‌ چهارم‌ و پنجم‌، بهار و پاییر 1368، ص‌ 263 تا ص‌ 300.

1. Post modernism and Social Theory Edited by steven seidman and David wagner.
2. Consumer culture and Postmodernism by mike featherstone.
3. beyond post modern politics by Honi fern Haber.
4. Theories of modernity and post modernity edited by Brayan turner.
5. The Post modern reader by charles jencks.
6. Intimtion of Post modernity by zygmunt Bauman.
7. Post modernity, by Barry smarr.
8. Sociology of Post modernism by scott Lash.
9. Modernity and its future, Edited by David Held.

منبع اصلی: کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت به نشانی
http://www.iptra.ir/vsdha.nt2f02sgv2f3vyt.nzq.html#A3



نظرات 1 + ارسال نظر
شفیعی مطهر جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:05 ب.ظ http://modara.blogfa.com

جناب اقای علی رضوی با سلام و سپاس از ابراز لطف شما و نیز مطالب روشنگر شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد