دُگماتیسم یا جزمگرایی عبارت است از طرز تفکر غیرانتقادی، غیرتاریخی و متافیزیکی، که بر مبنای دگمهای روایت شده، یعنی نظرات، براهین و اعتقادات استوار است، دگمها را بمثابه حقایق همیشه همان و همه جا معتبر تلقی میکند، بدون این که آنها را در شرایط تاریخیِ مشخص موجود مورد آزمون و آزمایش قرار دهد، بدون این که بر مبنای معارف جدید و تجارب عملی جدید به کنترل محتوای حقیقت آنها و ارزش معرفتی آنها بپردازد.[۱]
تعریف
دگماتیسم - از دید فلسفی - بیانگر اندیشهٔ غیردیالکتیکی، متافیزیکی است، که بر معارف حاصله - بدون کوچکترین انتقاد - باور میآورد، آنها را بطور کلیشهای در شرایط جدید پیاده میکند، بدون این که خود به تحلیل آنها بپردازد، بدون اینکه به تعمیم تئوریکی آنها اقدام کند و بدین طریق به پیشرفت معرفتی راستین یاری رساند.[۱] دگماتیسم، مشخصه خاص هر مذهب و هر نگرش مذهبی است.[۱]
دگماتیسم به معنای مکتب جزمی است و از واژهٔ یونانی δόγμα (تلفظ: dogma) به معنای نظر قطعی و حتمی[نیازمند منبع] گرفته شده است. البته سخن جزمی و قطعی چند نوع است. این اصطلاح را غالباً فقط در یک مورد آن به کارمی برند.
در همهٔ موارد سهگانهٔ بالا، سخن به شیوهٔ قطعی و جزمی بیان میشود، ولی هیچ یک از آنها از مصادیق دگم نیست، بلکه سخنان پوچی که فاقد برهان عقلی و واقعیات باشد، ولی با اصرار به عنوان امر قطعی و حتمی بیان گردد، منسوب به دگم میباشد.[۲]
از سوی دیگر به نوشتهٔ لغتنامهٔ دهخدا: «دگماتیسم به معنای فلسفه مبتنی بر یقین، و آن مجموعه افکار کسانی است که معتقد به حل مسائل مابعدالطبیعه با روش علمی هستند.»[۳]
پانویس
در یکی از وبلاگ ها تعریف شیوا و ادبی آن را پیدا کردم که امید وارم جالب باشه
<<دگما>> به معنای اصل و آئینی است که نیاز به استدلال ندارد و آن را باید بدون چون و چرا پذیرفت،مثل عقاید مذهبی .اما دامنه این اصطلاح تنها به عقاید مذهبی خلاصه نمیشود و در فلسفه سیاسی،اجتماعی،اخلاقی و فنون نیز استفاده میشود
به طور کلی دگماتیسم به دو نوع نقابدار و بی نقاب تقسیم می شود، که دگماتیسم بی نقاب یعنی به طور علنی دست رد نهادن به هر اندیشه ای بدون در نظر گرفتن محتوای ان. دگماتیسم بی نقاب(و به طور کلی دگماتیسم )در بین افراد مذهبی(به نظر خودم اغلب افراد مذهبی برخورد دگماتیستی دارند)و تعصبی بیشتر وجود دارد. در دگماتیسم بی نقاب فرد بدون در نظر گرفتن محتوای اندیشه اونو براحتی رد می کنه ، بدون هیچ بحثی.
اما نوع بدتر دگماتیسم ،نوع نقابدار اونه.در این نوع دگماتیسم تا حرفی مخالف عقاید طرف مقابل بزنی،فورا شما رو به حزبی یا گروهی خاص مرتبط کرده و از باز گو کردن اندیشه ات منع می شوی،اتفاقی که بار ها و بار ها برای خودم افتاده.
به عنوان مثال،توی کلاس ،با استاد معارف اسلامی(جناب اقای رضائیان که یک ترم هم به هاش تاریخ اسلام داشتم)در مورد سکولاریسم بحث می کردیم،بعد از کلی بحث، استاد با منافق خوندن من و افکارم و منو تحت تاثیر شبکه های خارجی دونستن،منو از ادامه ی بحث باز داشتن ،اره دیگه به همین میگن دگماتیسم نقابدار.مثال های خیلی زیاد دیگه ای هم می تونستم بیارم که بخاطر سردرد نکردن شما و شاید ناراحت شدن بعضی ها از ذکر اونا اجتناب کردم،امیدوارم همون یعضی ها این مطلب رو بخونن.
متن زیر تمثیلی زیبا در همین مورد از مولانا است:
ماجرای شیرین ان طبیب و ان پیرمرد را شنیده اید؟ پیرمرد از بیماری هایش نزد طبیب شکایت می کرد.گفت پشتم درد می کند،طبیب گفت از پیری است،گفت نفسم می گیرد ،گفت از پیری است،گفت چشمم تاریک می شود،گفت از پیری است... پیرمرد بر اشفت و:
گفت ای احمق برین بر دوختی از طبیبی تو همین اموختی؟
ای مدمغ عقلت این دانش نداد که خدا هر رنج را درمان نهاد؟
تو خر احمق ز اندک مایگی بر زمین ماندگی ز کوته پایگی؟
پس طبیبش گفت کان عمر تو شصت این غضب وین خشم هم از پیری است!
بر نتابد دو سخن زو هی کند تاب یک جرعه ندارد قی کند.
این هم نظر یکی از جامعه شناسان است که خیلی جالبه
بر اساس نتایج مطالعه در باره «گشودگی فکری» و «تحجر فکری»، هر انسانی دارای یک نظام «باور – ناباوری» است. این نظام، حاصل جمع باورها و ناباوری های او نسبت به دنیای مادی و اجتماعی خویش است. شخص کاملا «جزم گرا» یا «متعصب»، دارای مجموعه ای از باورها و ناباورهای کاملا شکل گرفته و بسته است، او به هیچ وجه آن ها را تغییر نمی دهد و دگرگونی آن ها را بسیار ناگوار می داند. این مجموعه مرکزی از باورهاست که چارچوب رفتاری او را شکل می دهد و نه بردباری او در برابر باورها و نظرات دیگران. بستگی بیش از اندازه به باورهای خود و عدم پذیرش هر گونه دگرگونی در آن «جزم گرایی» است. از نظر کارشناسان علوم رفتاری، افراد جزم گرا را می توان با هر نوع نظر و باوری دید و از نظر جزم گرایی، تفاوتی بین یک آزادیخواه یا یک محافظه کار یا مستبد وجود ندارد، هر شخصی با هر نوع باور و دیدگاهی، در صورتی که در عقیده خود پافشاری کند و آمادگی پذیرش باورها و دیدگاه های دیگر را نداشته باشد، دارای شخصیتی جزم گراست.
اما چه چیزی برخی از مردم را نسبت به دیگران «جزم گرا»تر می کند؟ جزم گرایی رفتاری فراگرفتنی است و این آموختن، مبتنی بر نگرش ها و باورهای والدین است. «گشودگی فکری» و «جزمیت» دو حد نهایی در روی یک پیوستار می باشند که میان آن دو درجاتی وجود دارد. این درجات می توانند زیاد و یا در برخی موارد کم باشند. افراد در طول زندگی شان ممکن است از درجه ای به درجه ای دیگر کشیده شوند. مثلا جوانان دانشجو با ورود به دانشگاه و پوشیدن کسوت دانشجویی، سال به سال نسبت به گذشته خود از جزمیت کمتری برخوردار شده و با «گشودگی فکری » بیشتری به مسائل پیرامونی خود می نگرند.
جوهر «گشودگی فکری» و « تحجر فکری» در «ظرفیت تشخیص دادن اطلاعات از منبع اطلاعات و ارزیابی اطلاعات بر اساس شایستگی آن است». تمام اطلاعاتی که انسان دریافت می کند، دارای طبیعتی دوگانه است: اطلاعات مربوط به «موضوع» و اطلاعات مربوط به «منبع ارتباط»( شایستگی های او و درجه اعتبار و اعتماد به او). برای افراد با درجه جزمیت بالا، بسیار دشوار است که این دو قسم اطلاعات را، مجزا و منفک از یکدیگر مورد داوری قرار دهند. آنان بیشتر به فرستنده پیام توجه دارند تا محتوای پیام. به عبارت دیگر، آن ها بیشتر به گوینده مطلب توجه دارند تا آن چه گفته می شود.
اشخاص با درجه جزم گرایی بالا، نه تنها دشواری چشمگیری در ارزیابی باورها و نگرش های مخالف خود دارند، بلکه تحمل و شکیبایی شنیدن یا اندیشیدن به آن ها نیز برایشان دشوار است. باورها یا نگرش های مخالف با نظام باور آن ها، برایشان تهدیدآمیز بوده و آنان را وادار به عکس العمل های شدید و گاه غیر منطقی می کند. مقاومت در برابر تغییر، از ویژگی های بارز افراد «جزم گرا» است. هر اندازه درجه جزم گرایی بیشتر باشد، مقاومت در برابر عقاید مخالف شدیدتر خواهد بود. در این حالت، دشواری عمده ای در برابر برقراری ارتباط با شخص جزم گرا پدید می آید. اصولا ارتباط با افراد جزم گرا بسیار سخت است. هر اندازه پیام و فرستنده پیام با نگرش ها و باورهای گیرنده پیام در تعارض باشد، مقاومت او بیشتر شده، فراگرد ارتباطی از مسیر متعارف خارج و با دشواری های متعددی رو به رو می شود. این دشواری نه تنها در سطح فردی بروز می کند، بلکه در سطح گروهی و جمعی هم مطرح است.
نوشتاری از آقای حسن نراقی که در مجلهی بخارا،
شماره 31 و نیز در کتاب پینکتههایی بر جامعهشناسی خودمانی (صص 72-80) انتشار یافته است. (همراه با اندکی تلخیص)
گر از بسیط
زمین عقل منعدم گردد
به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم
در واژهنامههای
فارسی در معنی «جَزم» آمده است: استوار، بیتغییر، و در ادامه و در تعریف «جزماندیش»
آوردهاند: دارای گرایش به اندیشههای قطعی و تغییرناپذیر ـ دارای عادت و پافشاری
بر باورها و عقیدههای از پیش پذیرفته شده و بیاعتنا به دلایلی که نادرستی
آنها را اثبات میکند. و به تعریف دیگر «جزماندیشی» عبارت است
از بینش یا اصول فکری مبتنی بر باورهای ثابت نشده اما پذیرفته شده... و من این مقاله را به هر دلیلی
که شما فکر
کنید،
ترجیح دادم که به این موضوع اختصاص دهم تا اندکی همین تعاریف ظاهراً مفهوم و ساده را
به اتفاق بررسی کنیم، که چه صفت مذموم و مخرّبی است این صفت و چه آفتی است که اگر توانست
استیلای خود را بر فکر و بر مغز شخص، یا فرقی نمیکند گروه، فرقه و یا جامعهای
برقراری سازد و استدلال و منطق را به سُخره بگیرد، از آن فرقه و یا قبیله، آثاری باقی نمیماند
جز، در مقام
تشبیه،
مزرعهای ملخ زده.
و
از اولین آثار این آفتزدگی ظهور شیفتگی بیش از حد است در صاحب فکر، و ایجاد چنان
باوری بدون کوچکترین شک و شبههای که این باورها بر پایههای بدون چون و چرای عقلی استوار گشته
است. و در این حالت است که چشم میبیند
بدون آن که ببیند و گوش میشنود بدون آن که شنیدنی در کار باشد.
از «برنارد
شاو» نقل میکنند که انسانهای معمولاً گلهمند، در تنها موردی که از خالق خود
شکوهای ندارند همانا تقسیم عقل است و سهم آنان از این تقسیم. یعنی اینکه از
دانستههای
خود،
از باورهای خود و از درک خود راضیاند، به آن عشق میورزند! و حاضر نیستند به راحتی
از آن دست بکشند. ... و این است که میگویم «جزماندیشی» یک بیماری است از نوع بیماریهایی که کم و بیش در تمامی طول
تاریخ و
تقریباً
در تمامی جوامع بشری هم به وفور یافت میشود، با توجه به این نکته که در بعضی از
جوامع کمتر و در بعضی از کشورهای عقبافتاده یک کمی بیشتر.
... معروف است حسن صباح
هنگامی که خلیفهی بغداد سفیری را برای تذکر و تمکین به نزد وی فرستاده بود در حال مذاکره
با اشارهی دست به سرباز نگونبختی که در حال عبور بود امر کرد تا خود را از بالای دیوار مرتفع قلعه به پایین بیندازد و سرباز بدون اینکه
چند و چونی کند و خمی به ابرو بیاورد خود را در مقابل چشمان حیرتزدهی سفیر به
پایین پرتاب کرد. تعجّب نکنید، دلیلش بسیار واضح است. باورهای غلط از مدتها پیش در مغز وی به حد کافی اشباع
شده
بود و فقط
به همین یک اشارهی کوتاه صباح نیاز داشت تا خود را به ظهور برساند.
به نظر
من هیچ اسلحهای خطرناکتر از باور اشباع شدهی غلط نیست. در تاریخ نمونههای
فراوانی از این دست داریم. هیتلر
اگر باورش نشده بود که نژاد آلمانی برترین است و بقیه باید که فرودستی اینها را بکنند
مطمئناً هرگز دارای چنین قدرت مخربی نمیشد که نیمهی بزرگ دنیا را اینچنین به آتش
و خون بکشد! من در این شک ندارم که او واقعاً به راهی که میرفت ایمان داشت یعنی باورش شده بود به این نوع اعتقاد واقعاً پلید جزمی.
... تقریباً هیچ مادر یا پدری
علاقه
ندارد گزارشهای
غیر دلخواه خود را از رفتار و کردار فرزندانش بشنود و آن را باور کند؛ و یا لااقل اقدام به
بررسی و تحقیق کند. هرکس حتی اگر به قصد خیرخواهی اندک ملامتی از آنها بکند
مورد قبول والدین که شیفتهی فرزندان خود هستند قرار نمیگیرد. و هکذا روابط مرید و مرادی که این روزها متأسفانه نوع غیر متداول
آن رونقهای تازهای گرفته... به مرید گفتند، حضرت آقا خودشان به لسان مبارک
فرمودند که اشتباه کردند. گفت بیخود کردند، آقا هیچ وقت اشتباه نمیکنند!!
... جالب است، وقتی که مثلاً
برای
تحقیق و
بررسی عازم کشوری میشویم که تا به حال آنجا نرفتهایم؛ درست است که ظاهراً برای دیدنیهای
تازه راهی این سفر میشویم ولی واقعیت این است که میرویم تا آنچه را که میخواهیم
ببینیم و نه آنچه را که هست! اگر به کشور دوست میرویم از یک زاویه و اگر به خیال خودمان به سرزمین رقیب! می رویم به گونهای دیگر
نگاه میکنیم. تحلیلگرهایمان هم همینطور، قلم به دستانمان هم همینطور.
... با جوان فرهیخته و واقعاً پاکنهادی که مشغول
گذراندن دورهی دکتری خود در یکی از دانشگاههای امریکا بود و تمایلات «رفیق»پسندانهای را
به صورت ارثی و نه اکتسابی با خود حمل میکرد دربارهی محدودیتهای حزبی صحبت میکردم که حزب و حزبگرایی هر خاصیت خوبی هم داشته
باشد، که دارد، این عیب را دارد که از یک محدودهی معنی بیشتر اجازهی جولان فکری به
تو نمیدهد و عملاً جلو رشد ذهنیات را میگیرد. میگفت: این را قبول دارم ولی این فرمول که شامل هر حزبی نمیشود. یعنی متوجه شدم که
بلافاصله حزب مورد علاقهاش را جدا میکند. یعنی این جوان در اوج منطقی بودن،
با آن شیفتگی که توضیحش را قبلاً ارائه کردم، قاعده را میپذیرد ولی
بلافاصله آن قسمت مورد ستایشش را استثنا میکند. جزماندیشی یعنی همین.
...
و تازه
یادمان نرود که این شیفتگی و دگماتیسم یک روی خطرناک دیگر هم دارد که علیرغم «محو شدن»ها
اگر به هر دلیلی (تکرار میکنم به هر دلیلی) انسانِ دگم آن طرفِ مرز
فکریاش رفت و آن را زیر پا گذاشت آنچنان از طرف دیگر غش میکند که به قول
معروف شمر هم جلودارش نیست.
یادم میآید
در آن سالهای نه چندان نزدیک با مردی متین و مذهبی و میانسالی آشنا شدم که گویا به دلیل چرخش زمانه مغازهی عطاریاش
را در یکی از شهرستانها رها کرده بود و با این استدلال که به او گفته بودند تکلیف
است، و یا شاید هم خودش احساس خودمکلفبینی کرده بود آمد و در رأس یک شرکت بزرگ چند صد نفری قرار گرفت، شد مدیر ارشد. با چند و
چونش اصلاً کاری ندارم، ولی حادثهای را میخواهم شرح بدهم و خودهم هم هیچ وقت یادم
نمیرود اینکه از قضای روزگار این مرد را برای اولین بار به عنوان سرپرست یک هیئت مدیریتی برای مدت کوتاهی به مأموریت اداری یک کشور
اروپایی فرستادند. چشمتان روز بد نبیند که به هنگام بازگشت واقعاً دردناک بود که این بیگناه
بینوا در عرض فقط چند روز اینچنین زیر و زبر شده بود. تمامی افکارش را که دهها سال آنها را فقط
به
صورت جزمی و
نه استدلالی پذیرفته و با آنها زندگی کرده بود، همه را به یکباره زیر سؤال برده بود. همه چیزش
را به هم ریخته بودند، خُردش کرده بودند. ما هم به جای سرزنش کردن یادمان نرود که تازه اینگونه آدمها از نوع انسانهای صادق و
سادهای هستند که قدرت کتمان افکارشان را ندارند، و الا کم نداشتیم از همین فرهیختگانی
که به دیار دوستان رفتند و دیدند آنچه که باورشان نمیشد، ولی به روی خودشان نیاوردند تا مبادا آیندگان و نسلهای بعدی به همان راه کشیده
شوند.
... به بخش کوتاهی از نوشتهی
یک عنصر صادق یکی از جریانات چپ توجه کنید: «رفقای تودهای داشتیم که پس از عبور
از
مرز آنها را
روانه زندان و اردوگاههای کار اجباری کردند. اما بعد از گذشت یک سال و نیم در زندان و
شکنجه روحی و جسمی، هنوز در اردوگاه به دور از چشم مأموران جلسه حزبی میگذاشتند و
در این جلسات به این نتیجه میرسیدندکه بیشک مقامات شوروی دارند اعتقاد و استحکام آنها را آزمایش میکنند!»(1) ببینید که عمق فاجعهی
دگماتیسم تا به کجاها که نمیرود؟ در واقع این مادر شکنجههاست که تو عاشق نظامی باشی و
در عین حال زندانی همان نظام لعنتی، یعنی که زندان در زندان.
(1) خانه دائی یوسف، نشر قطره، ص 96.
منابع:
http://www.drmahaki.blogfa.com
سلام
تمیدونم اینا چطوری میخون جواب این کاراشونو بدن بعدها
واقعا همیشه برام سوالهکه اینایی که در ظاهر انقدر ادعای دینوایمانشون میشه چطوری ساده ترین چیزاییکه خدا منع کرده رو انجام میدن
چطوری انقدر کافرن اما در ظاهرمسلمان
گیج شدم !
بهتون ایمیل زدمدرباره ی شهید صانع !
عکسشون رو با مرحوم منتظری منتشر کردن دوستاش
سلام
تشکرازمحیت شما واین موضوع خوبی که دراین پست زحمتش راکشیدید
-------------
بله منظورم پرشین بلاگ است که وقتی ما حال نظردادن نداریم بامی پسندم ادرس مادرج میشه درانجاوامکان دسترسی دوستان رافراهم میکند
---------------
چندنفرازدوستان گفتند وبلاگ پرش دارد امروزچندتاپست که احتمالش رامی دادم اشکال ایجادکرده ویرایش کردم
اماهمانطورکه به شماگفته اند سرعت پائین است تصاویرزیادداردسنگین است مشکل ایجادکرده است حتی سایت سحام نیوزدیروزمطالبش درهم شده بود
بالاخره باید ساخت ومشخص هم است بازدیدها نادراست حتی به وبلاگ خانم محتشمی رفتم بازدیدش نادراست بااینکه بانوی کل سبزها محسوب میشه ومعاون دبیرمجمع زنان و...است بازدیدش بایدخیلی زیادباشد
دوتاوبلاگ درمیهن بلاگ ایجادکردم بازدیدش فوق العاده بودبااینکه مطالب همین ها بود اما هردوهک شدوپرید وازبین رفت
برگشتم به پرشین که امکاناتی داردکه واقعا استثنائی است مثل برگرداندن مطالب پس ازفیلتر،درج تصاویرکه حتی بلاگ اسکای ان سیستم رانداردونمیشه تصویرزیاددرج کرد همین ثبت ادرس برای دراختیارگرفتن دوستان که بامی پسندم و...
مرگ برسه مفسدان
یزدی ومصباح ونتان
نتان یاهو
----------------------
واقعا فعالیت عاطفه سادات قابل تحسین است انشاالله خداصبر بده به او
خیلی در نت گشتم نادراند مثل ایشان که یک سره دنبال تبیین اسلام سبزامام خمینی باشند
الان یک نظربرای پستش نوشتم اگراین نمایندگان مجلس وفرقه مصباحیه زمان امام حسین می شدند سریع ترازشریح قاضی فتوابه قتل امام حسین که حج راتعطیل کردمی دادند واورازودتر می کشتند خیلی عصبی وبدکینه وحسودوبداخلاق اند
فقط میگن دیگی که برای من نمی جوشد کله سگ توی ان بجوشد
دهه فجراینهاهیچ کس راندارندکه تلوزیون نشون بده اگردقت کرده باشیدبه همین خاطرعصبانی هستند ودرحال تخریب افرادبه دردبخورمملکت که امام وشهیدرجائی هم پیش بینی کرده بودند
واقعا سخن برخی از عزیزان از حدود ادب و انصاف گذشته و دارد خصلت تخریبی می گیرد . حضرت علامه مصباح یزدی نه تنها در زمره دگماتیست ها قرار نمی گیرند بلکه ایشان تداوم استاد شهید مطهری هستند که با تالیف ده ها کتاب متعدد مبتنی بر عقلانیت دینی ، از اسلام و انقلاب دفاع کردند ولی مع الاسف همچنان آماج حملات بی بصیرتان هستند .از جناب علی رضوی کمال تشکر را دارم
سلام
سعی کردیم نظرات همه را منعکس کنیم
موفق باشید
باسلام اطلاعات خیلی عالی بود لطفا کتابهای را معرفی کنید تا بیشتر ملکه دهنمام بشه تا توی تله دگماتیسم قرارنگیریم تا ارتباطمان با جوانها و خودمان وجهان پیرامونمان بهتر وخوشایندهتر بشه سپاسگزار م