نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

تکثرگرایی - پلورالیسم (pluralism)

مبحث به زبان ساده:

پلورالیسم (pluralism) به مفهوم کثرت گرایی ، کثرت منشی و کثرت مداری است و به منزله روشی است در گفتمان یا گفتار(discourse) مدرن و پست مدرن که  انسان برای روبرو شدن با سایر انسانها و اندیشه ها برگزیده استپلورالیسم در کنه خود متضمن هیچ اندیشه ای نیست و فقط مربوط به روش ، منش و متد   (Methodology ) است نه خود  اندیشه ها. به بیان ساده پلورالیسم پیش از آنکه به ما بگوید که چگونه بیاندیشیم  به ما می گوید که چگونه عمل کنیم .

 


 

خب حالا به تشریح و بسط این نظریه می پردازیم

معنای لغوی کلمه

  • پلورال‏ در لغت، به معناى جمع، جمعى، متکثر و چندگانه است وپلورالیسم به معناى تکثر، چند گانگى، آیین کثرت،کثرت‏گرایى، تعدد مقام، تعدد شغل و شرک فلسفى است.براى پلورالیسم دینی‏ معانى گوناگون و بعضا متضادى ارائه شده که با توجه به مجموع نوشته‏ها در این زمینه، مى‏توان معانى اظهار شده اینگونه طبقه بندی نمود:

 

  • الف :حقیقت واحد، اما راه‏هاى منتهى بدان‏ها متفاوت است. ادیان ومذاهب گوناگون راه‏هاى رسیدن به‏آن حقیقت واحدند و همه در رسیدن به حقیقت، مشترک مى‏باشند بنابراین، باید به نحوى بین ادیان و مذاهب را جمع کرد. به تعبیر دیگر، ادیان و مذاهب تفسیر و تعبیرهاى گوناگون یک حقیقت‏اند و ادیان بزرگ على‏رغم اختلافات سطحى خود، داراى وحدت متعالى هستند.

 

    • همه این اختلافات نیز به دو چیز باز مى‏گردد:الف : تکثر و تحول فهم ما از حقایق و متون دینى ب : تنوع تجارب دینی و تفاسیر مربوط به آن.اختلاف تنوع و تحول در این دو زمینه، موجب اختلاف راه‏هاى وصول به حقیقت‏شده است. همه ادیان و مذاهب تجلیات واقعیت واحدى هستند که هر کس به‏قدر توان و قابلیت‏خود به آن نزدیک شده،گرچه ممکن است ‏به‏طور کامل،بدان راه نیافته باشد.

 

  • ب: از آن‏جا که حقایق متکثر، تو در تو و داراى بطون فراوان‏اند و هر کس از این حقیقت‏سهمى دارد، مى‏توان گفت:ادیان و مذاهب گوناگون داراى بخشى از حقیقت‏اند، گرچه ممکن است‏بخش‏هاى غیر حقیقى را نیز در درون خود داشته باشند. همچنین ادیان و مذاهب قابل تبدیل و تحول به همدیگر نیستند و هیچ کدام در دیگرى مندرج و مستحیل نمى‏شود. همه حقیقت نزد عده‏اى خاص نیست، بلکه همه حقیقت نزد همه است و همیشه حق و باطل در کنار یکدیگرند.

 

  • ج:حقایق در اصل، متعددند و همه عقاید و ادیان گرچه متناقض باشند، حقیقت دارند و صحیح و درست‏اند و این حقایق قابل تحویل و تبدیل به یکدیگر نیستند.

 

  • د: مى‏توان با وجود عقاید و ادیان و مذاهب گوناگون، با مسالمت زندگى کرد، یعنى مى‏توان با وجود اعتقادات کاملا متعارض در مقام نظر، در عمل بدون درگیرى و با صلح و صفا و در کنار هم زندگى کرد و عقاید دیگران را تحمل نمود.

 

حلا سراغ ویکی پدیا میرویم

تَکَثُّرگَرایی یا پلورالیسم، ابعاد و صور مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، فلسفی و دینی دارد که هر یک معنای ویژه خود را دارد.

به طور کلی، تکثرگرایی به معنی پذیرش تنوع و بها دادن به آن است. مفهومی که اغلب به طرق مختلف، در طیف وسیعی از موضوعات، استفاده می‌شود. در سیاست، تاکید بر تنوع در علایق و اعتقادات شهروندان، یکی از مهمترین ویژگی‌های مردم‌سالاری است. در علم، نظریه چند روشی بر پذیرفتن نظریه‌ها یا نقطه نظرات متفاوت دارد. این روش می‌تواند تا حد بسیار مهمی یک عامل کلیدی جهت پیشرفت علمی باشد. واژه «جمع‌گرایی» همچنین، در زمینه‌های متفاوتی، در حوزه‌های مذهبی و فلسفی استفاده می‌شود.

تکثرگرایی با این امید مرتبط می‌شود که این روندهای برخورد و گفتگو به تشخیص و تعریف سود مشترک ختم خواهد شد که جهت تمامی اعضای جامعه بهترین می‌باشد.

حامیان تکثرگرایی چنین استدلال می‌کنند که بهترین راه جهت دستیابی به سود مشترک مذاکره و رسیدن به جایی است که هرکسی بتواند در قدرت و تصمیم گیری شریک بوده و همچنین قادر به شراکت گسترده و کسب اطمینان از وجود تعهدپذیری در دیگر اعضای جامعه، و در نهایت اطمیان از دستیابی به دست آوردهای بهتر باشد. در مقابل، در جامعه‌ای که طرفدار استبداد حاکم است و جامعه تحت کنترل وابسته به حکومتی که به دست چند تن اداره می‌شود اداره می‌شود، قدرت متمرکز شده و تصمیمها توسط عده کمی از اعضاء گرفته می‌شود، و عملاً امکان مشارکت همه گروهها وجود ندارد.

شرایط تکثرگرایی

همه گروهها جهت موفقیت در تعیین منافع مشترک تکثرگرایانه، مجبور به موافقت با یک میزان محدود از خواسته‌هایشان هستند که متناسب با ارزشهای تقسیم شده‌ای است که گروههای متفاوت را به جامعه یکپارچه مبدل می‌کند، و نقشها را جهت رفع کشمکش میان گروهها تقسیم کرده‌است.

مهمترین ارزش احترام و تحمل دوطرفه می‌باشد، به گونه‌ای که در صورت ایجاد برخوردهایی که به طور طبیعی درتغییر علایق و موقعیتها رخ خواهد داد، هیچ گروهی به منافع دیگری تعرض نکنند و ارزشهای همدیگر را ارج بنهند. گروههای مختلف باید بتوانند بدون واردکرد فشار همزیستی و جذابیت داشته باشند. در این حالت مشاجرات را تنها با گفتمان مداوم که منتج به مصالحه و درک دوجانبه می‌شود، حل کرد.


انواع تکثرگرایی عبارت است از:

 

تکثرگرایی دینی

پلورالیسم (کثرت‌انگاری) نسبت به دین، طرحی است که برخی از دانشمندان و متکلمین غربی با تأثیرپذیری از دیدگاه خاصی در پاسخ به بعضی مسائل عقیدتی و همچنین برای حل برخی از مشکلات اجتماعی ارائه می‌دهند.

پلورالیسم دینی در دهه‌های اخیر با کار جان‌هیک در جهان مسیحی بالا گرفت. ایشان می‌دید که بسیاری از غیر مسیحیها وجود دارند که تحت تأثیر ادیان دیگر، انسان‌هایی پاک و بی‌آزار بار آمده‌اند: بنابراین گفت: پس نگوئیم که مسیح خداست و فقط به‌وسیله او می‌توان به بهشت رسید! چرا که اگر قرار باشد تنها گروه مسیحیان به بهشت بروند، پس عمل خیر بقیه چه می‌شود؟

اصطلاح شناخته شده پلورالیسم ماخوذ از فرهنگ غربی است و ابتدا در سنن کلیسایی مطرح بود؛ در مورد شخصی که دارای چند منصب کلیسایی بود اصطلاح پلورالیسم را به کار می‌بردند. اما امروزه در عرصه فرهنگی بدین معنی است که در یک عرصه فکری و مذهبی، عقاید و روشهای گوناگونی مورد قبول باشد . از همین‌جاها بود که بحث از پلورالیسم و تکثرگرایی دینی مطرح شد. بنابراین، مفاد پلورالیسم دینی از آثار و کشفیات عصر جدید است.

 لوازم پلورالیسم دینی

امروزه از پلورالیسم دینی معنای دیگری منظور می‌شود که با معنای اصلی متفاوت است و آن اینکه: حقیقت مطلق و نجات و رستگاری را منحصر در یک دین و مذهب و پیروی از یک شریعت و آئین ندانیم بلکه معتقد شویم که حقیقت مطلق، مشترک میان همه ادیان است. و ادیان مذاهب، شریعتها و آیینهای مختلف، جلوه‌های گوناگون حق مطلق‌اند و در نتیجه همه ادیان و مذاهب، به نجات دست می‌یابند.

انحصارگرایی و شمول‌گرایی

در دنیای غرب، در برابر پلورالیسم دینی، دو مکتب فکری دیگر؛ یعنی: انحصارگرایی و شمول گرایی نیز مطرح است. انحصار گرایی بر آن است که راه نجات و رستگاری در مسیحیت است. نه از آن روی که حقیقت ناب تنها در آئین مسیحیت یافت می‌شود بلکه از آن روی که تجلی الهی، منحصراً در مسیح واقع شده است(در اعتقاد مسیحیان، عیسی مسیح و خداوند یکتا دارای یک ذات هستند) و چون راه نجات، در گرو عنایت و لطف الهی است که از طریق تجلّی او بر بشر دست یافتنی است و نیز تجلّی خداوند شخصی بوده و فقط در مسیح رخ داده است، پس راه نجات منحصراً در آیین مسیحیت است. کارل بارت متکلم مسیحی پیرو آئین پروتستان از طرفداران این نظریه است.

از دیدگاه شمولگرایی فقط یک راه رستگاری وجود دارد و این راه خاص، صرفاً در یک دین خاص، قابل شناخت است و در عین حال، همه می‌توانند در این راه قدم بگذارند هر چند که به شرایط خاصی که در آن دین مطرح شده است. گردن ننهند. شمول‌گرایی، این اصل کثرت‌گرایی را که لطف و عنایت خداوند به انحاء مختلف در مورد پیروان ادیان گوناگون تجلی یافته است را نیز قبول دارد. هر کس می‌تواند رستگار شود هر چند از اصول اعتقادی دین حق چیزی نشنیده باشد. کارل‌رانر متکلم مسیحی پیرو مذهب کاتولیک از طرفداران این نظریه است.

تعریف پلورالیسم دینی

تعریف کاملی که بر اساس آن، ویژگیهای مورد اتفاق برای پلورالیسم دینی در نظر بگیریم، وجود ندارد اما دست‌کم چند نوع کاربرد مختلف برای این واژه سراغ داریم:

اول) پلورالیسم دینی به معنای مدارا و همزیستی مسالمت‌آمیز برای جلوگیری از جنگها و تخاصمات. به عبارت دیگر، کثرتها به عنوان واقعیتهای اجتماعی پذیرفته شوند ومصلحت جامعه، این نیست که به جان هم بیفتند بلکه باید همزیستی داشته باشند نه اینکه با هم یکی شوند. در قلمرو ادیان و مذاهب هم، دو فرقه، در عین حال که گرایشهای خاص و متفاوت از هم دارند، به هم احترام می‌گذارند و عملاً با یکدیگر درگیر نمی‌شوند در عین حال که هر کسی نظر خودش را صحیح و نظریه بقیه را نادرست می‌داند، اما در عمل، برادرانه زندگی می‌کنند.

برخی، تسامح (Tolerance) را غیر از پلورالیسم می‌دانند و می‌گویند در تسامح، انسان آزادی و حقوق دیگران را محترم می‌شمارد اگرچه معتقد باشد که همه حقیقت پیش‌خود اوست. “

این تعریف از پلورالیسم سه گونه تفسیر را متحمل است: نخست آنکه متدینان با روش عقلی و منطقی و خردپذیر، باید به بررسی اصول دینی تمام ادیان بپردازند و با ضوابط معرفت‌شناسی و منطقی، به سایر ادیان، گوش فرا دهند تا به دین صحیح‌تر نایل آیند.

در برخی از آیات کتاب قرآن این رویکرد کاملاٌ پذیرفته شده است. به طور مثال آیه ۱۸ سوره زمر: «فبشر عبادالذین یستمعون اقول و یتعبون احسنه»

دوم) تفسیر تبادل‌نظر و گفتگوی بین‌الادیان از منظر روانشناسانه؛ بدین معنا که متدینان ادیان و مذاهب مختلف، با احساس همدلی و شرح صدر، برای تقریب قلبی و باطنی با یکدیگر به گفتگو بنشینند و با تسامح، برای زوال تشنجهای اجتماعی، حلقه‌هایی ترتیب دهند، گرچه هیچگاه به نتایج یکسان معرفت شناختی نایل نیایند.

سوم) رویکرد گفتگوی بین‌الادیان بر اساس تردید در معتقدات دینی خود.

این تفسیر با چنین پیش فرض علاوه بر آنکه نظام گفتگو را برهم می‌زند و اصل مساله را محو می‌سازد، با دستاوردهای مکتب اهل بیت(خانواده محمد پیامبر مسلمانان) نیز ناسازگار است. امام علی در باب استقامت در دین و حفظ آن می‌گوید: افضل‌السعاده استقامه الدین(غررالحکم، ص۸۵)

کاربرد دوم) اینکه دین واحدی از طرف خداوند آمده که چهره‌هایی مختلف دارد. در اعتقاد اسلام، مسیحیت، یهودیت واسلام به معنای خاص، همه ادیان، چهره‌های یک حقیقتند. اختلاف در جوهر ادیان نیست بلکه در فهم دین است. کسانی به گونه‌ای آن امرالهی را فهمیدند و یهودی شدند، عده‌ای دیگر، به شکل‌دیگری فهمیدند و مسیحی شدند وکسانی، به شکل‌دیگری فهمیدند و مسلمان شدند. نباید بگوئیم که این مذهب، درست است و آن نادرست. یا این دین درست است و دیگری نادرست. اصلاً این بحثها، جایی ندارد. برای اینکه هر کس، طبق ذهنیت و شرایط خود، درکی از این واقعیت دارد. آنچه در اختیار ماست، فهمهای مختلفی است که به صورت قاطع نمی‌توان ادعا کرد که کدام بهتر یا درست است. البته با یک قراینی می‌توان فهمی را بر فهم دیگر ترجیح داد. ما صراط مستقیم نداریم بلکه صراطهای مستقیم داریم. این پلورالیسم یعنی پذیرفتن چند نوع فهم و چند نوع برداشت و چند نوع معرفت نسبت به یک حقیقت واحد، حتی اگر با یکدیگر متضاد باشند.

کاربرد سوم) نظر دوم دست کم به صورت فرض حقیقت واحدی به نام اسلام را نزد خدا می‌پذیرفت که حق است منتها ما به آن دسترسی نداریم و لذا هر کسی هر چه می‌فهمد، همان حق است. اما دیدگاه سوم، دیدگاه دیگری است و آن اینکه اصلاً، حقایق هم حقایق کثیرند. در این قلمرو اصلاً با تناقض روبرو هستیم؛ چون نمی‌شود گفت، وجود و عدم، راست و دروغ هر دو با هم هستند.

چهارم) نوع چهارمی از پلورالیسم نیز هست و آن اینکه: حقیقت، مجموعه‌ای از اجزا و عناصری است که هر یک از این عناصر در یک دین از ادیان یافت می‌شود و در این صورت، حقیقت، مطلب واحدی نسبت به یک موضوع و احد نیست و ماهم هیچ دین جامعی نداریم بلکه مجموعی از ادیان، دارای حقیقتند که هر یک سهمی از حقیقت دارند. خلاصه هیچ دینی که جامع همه حقایق و خالص از همه باطلها باشد، وجود ندارد. نه مسلمان و نه هیچ کس دیگری نمی‌تواند بگوید که دین من به تمام حقیقت رسیده است.

 

خب به یک منبع تکمیلی هم رجوع می کنیم تا مبحث بهتر درک شود

پلورالیسم ( کثرت گرائی ) دینی pluralism

یکی از مباحث جدی نیمه دوم قرن بیستم در حوزه فلسفه دین مساله پلورالیسم دینی یا تنوع ادیان است که برای نخستین بار در جهان مسیحیت توسط «جان هیک» (متولد1922) به صورت مستقل مطرح شد. دو عامل اساسی در پیدایش پلورالیسم دینی در غرب دخالت داشته است:

1. لیبرالیسم سیاسی و دینی :

لیبرالیسم سیاسی که نوعی ایدئولوژی سیاسی است بر پایه­هایی از قبیل تساهل و مدارا، ‌حقوق و آزادی­های فردی مبتنی است. طبق این دیدگاه دولت باید از دخالت در امور شخصی مردم بپرهیزد و حریم حقوق فردی وشخصی را حفظ کند. از جمله این حقوق فردی، آزادی بیان عقیده است و از بارزترین موارد عقیده هم عقیده دینی است، یعنی هر کس در جامعه باید در بیان عقیده دینی خود آزاد باشد. معمار لیبرالیسم دینی شلایر ماخر آلمانی (1768-1834) تلقی می شود.

2. آموزه نجات :

این عامل عمده­ترین مساله کلامی موثر در پیدایش پلورالیسم دینی است. بر اساس این آموزه در کلام مسیحی، فقط کسانی رستگار می شوند و از قهر و دوزخ الهی نجات می­یابند که به ربوبیت و مرگ فدیه وار حضرت عیسی ایمان آورند. کسانی که به این آموزه اعتقاد ندارند یا غسل تعمید انجام نداده­اند نمی­توانند به بهشت راه یابند. در مقابل این دیدگاه تنگ نظرانه «کارل ری نر» کاتولیک (1904-1984) دیدگاه شمول گرایی را مطرح کرد که معتقد بود؛ پیروان درستکار و صالح ادیان دیگر هم رستگار می شوند چرا که آنها نیز در واقع مسیحی هستند. با این حال شمول گرایی نیز مانند انحصارگرایی تنها راه نجات را مسیحیت می­دانست.
جان هیک متکلم پروتستان به این مقدار هم راضی نشد و آن را نیز تنگ نظرانه می دانست، لذا قائل شد که هرکس با هر عقیده ای می­تواند به بهشت راه یابد،‌ به این شرط که از راه یکی از ادیان به حق توجه کند و از توجه به خود منصرف شود. این دیدگاه پلورالیسم دینی نام گرفت که برای گشودن درب بهشت بر روی پیروان دیگر ادیان، مرز میان حق و باطل، ثنویت و تثلیث،‌ توحید و شرک را برمی دارد. [1] هیک و پیروان او از دیدگاه پلورالیسم در نجات به حقانیت و صدق منتقل شده، معتقداند که آموزه های همه ادیان توحیدی و غیر توحیدی و اعتقاداتشان درست و حق و مطابق با واقع است و نمی­توان ادعا کرد که دینی در میان ادیان منحرف و باطل است.[2]
در واقع پلورالیسم دینی پاسخ به پرسش در مورد تنوع ادیان وحیانی و غیروحیانی با مذاهب گوناگون آنهاست، یعنی از یک طرف تنوع و تکثر ادیان و مذاهب بعنوان یک واقعیت خارجی قابل انکار نیست، و از طرف دیگر یک اندیشمند دینی باید موضع و دیدگاه خود را نسبت به این واقعیت روشن کند، و بیان کند که هر شخص دینداری نسبت به ادیان دیگر باید چه نگرشی داشته باشد . پلورالیسم دینی در مقابل انحصارگرائی ، شمول گرائی وابطال گرائی، پاسخی به این پرسش­هاست. ابطال گرائی تمام ادیان را باطل می داند و همه آنها را مخلوق ذهن بشر معرفی می­کند و هدایت و سعادت را امری موهوم و خیالی می داند. شمول گرائی هم به حقانیت مطلق یک دین و حقانیت نسبی سائر ادیان حکم می کند. انحصارگرائی هم به حقانیت یک دین و بطلان دیگر ادیان قائل است. اما پلورالیسم دینی همه ادیان را صراط هایی مستقیم بسوی یک مقصد معرفی می­کند.[3]
تفسیر دومی هم در مورد پلورالیسم دینی وجود دارد که ناظر به بعد اجتماعی و حیات دینی است. بدین معنا که پیروان ادیان مختلف می­توانند زندگی مسالمت آمیزی در یک جامعه با یکدیگر داشته باشند و حدود و حقوق همدیگر را مراعات کنند. این معنای از پلورالیسم قطعا قابل پذیرش است .[4]

نقد پلورالیسم دینی

دیدگاه پلورالیسم دینی هم در بحث حقانیت و هم دربحث نجات دچار اشکالات متعددی است، که به برخی از آنها اشاره می شود:[5]
1.
استلزام تناقض :
ادیان موجود دارای برخی آموزه هایی هستند که با آموزه های موجود در ادیان دیگر در تضاد و تناقض هستند و اعتقاد به حقانیت همه ادیان موجود مستلزم اعتقاد به اجتماع نقیضین یا ضدین خواهد بود که امری محال است. مثلا دین اسلام بر یکتایی خداوند تاکید می­کند، در حالی که مسیحیت موجود معتقد به وجود خدای پدر و خدای پسر و خدای روح القدس است و آیین زرتشت هم به دوگانه پرستی گرایش دارد . حال اگر هر سه دین بر حق باشد باید گفت خدا هم یکی است و هم دو تا و هم سه تا و این غیر ممکن است.
2.
خودستیزی :
هر دینی یا آموزه های مخالف در دین دیگر را نفی می کند و یا کلا دین دیگر را باطل می­داند. بنابراین از حقانیت هر دین بطلان ادیان دیگر لازم می آید، لذا گفته می شود که پلورالیسم دینی خود برانداز است و علیه خود حکم می کند.
3.
استلزام شکاکیت دینی :
پلورالیسم از یک سو به حقانیت همه ادیان حکم می کند و از سوی دیگر ادیان موجود یکدیگر را نفی می­کنند. نتیجه این تعارض چیزی جز شکاکیت و سرگردانی در مورد دین حق نیست.
پلورالیسم در قرآن
آیات قرانی به صراحت دلالت بر منحصر بودن دین حق در اسلام و نفی مبانی پلورالیسم می کنند. برخی آیات به نفی شکاکیت می پردازند و ادله پیامبران را روشن و در نتیجه تردید شکاکان را بی وجه می دانند.(سوره ابراهیم / 9 و10). برخی آیات هم پذیرش دینی غیر از اسلام را منتفی می دانند. (آل عمران / 85؛ بقره/120 ؛ توبه / 30). برخی آیات الهی نیز همه انسان ها و از جمله اهل کتاب را به دین اسلام دعوت می کنند (اعراف/158؛ نساء/79؛ حج/ 49؛ مائده / 15-16 ؛ بقره/ 41 ؛ و...) که همه این آیات نشان می دهد قرآن حقانیت ادیان موجود دیگر را قبول ندارد.[6]
نتیجه اینکه اسلام در بحث حقانیت ادیان معتقد به انحصارگرائی است و فقط یک دین را حق می داند. از نظر اسلام در هر دوره از تاریخ بشر یک دین و شریعت الهی بعنوان دین حق موجود بوده است، ولی با آمدن دین جدید از سوی خدا آن دینِ قبلی نسخ می شد. از نظر اسلام آن دین حق در عصر کنونی، دین اسلام است. اما اسلام در مساله رستگاری و نجات انحصارگرا نیست و معتقد است که شرط رستگاری انسان ها در هر دوره ای ایمان به خدا و نبوت و عمل خالصانه بر اساس شریعتِ حقِ زمان خودشان بوده است و الان که آن دین حق، اسلام است، لذا شرط رستگاری انسان ها در عصر حاضر، تصدیق انبیاء گذشته و ایمان به دین اسلام و عمل بر طبق دستورات آن می باشد. البته کسانی که پیام اسلام به آنها نرسیده باشد و در این مورد تقصیر و کوتاهی از طرف این اشخاص صورت نگرفته باشد و یا اینکه از نظر توان عقلی، رشد کافی برای درک پیام اسلام نداشته باشند ، ‌اگر متدین به دین الهی خاصی هستند و طبق دستورات همان دین عمل می کنند، این افراد نیز به رستگاری و نجات دست می یابند. و اگر پیام هیچ دین الهی به آنها نرسیده باشد، در این صورت حساب و تاب اعمال آنها بر اساس احکام عقل آنها خواهد بود ، و باید طبق دستورات عقل خود عمل کنند.
پی نوشتها:
[1].
حسین زاده، محمد، مبانی معرفت دینی، قم، موسسه امام خمینی، 1385، ص 121-127.
[2].
نبویان، سید محمود، پلورالیزم، تهران، اندیشه معاصر، 1381، ص15-32.
[3].
خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، قم ، مرکز مطالعات حوزه، 1381، ص166 .
[4].
گلپایگانی، علی ربانی، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی، تهران، اندیشه معاصر،1376، ص22.
[5].
حسین زاده، محمد،‌ مبانی معرفت دینی، ص 128- 156.
[6].
شاکرین، حمید رضا، پرسشها و پاسخهای دانشجویی، قم، نشر معارف، 1385، ص62-69. .

 

این هم دیدگاه قرانی این نظریه از سایت تبیان

 

پلورالیسم و قرآن کریم

پلورالیسم دینیکتاب «پلورالیسم دینی از منظر قرآن کریم» نوشته علی اسلامی، تک‌نگاشته‌ای موضوعی درباره پلورالیسم دینی از منظر قرآن ‌کریم است که با هدف پاسخ‌گویی به یکی از پرسش‌های جهان معاصر از قرآن‌ کریم سامان یافته است.

به گزارش ایبنا، این اثر با استناد به حدود 400 آیه از قرآن، در قالب تفسیر موضوعی، شاخه‌های گوناگون کثرت‌گرایی دینی را در چند محور بررسی می‌کند.

گوهر ارزشمند دین همواره در معرض آفاتی بوده که سلامت یا حتی اصل بقای آن را تهدید ‌کرده‌اند. شناخت این آفات و آفت‌زدایی از اندیشه دینی نیز وظیفه دین‌مداران و عالمان دینی است.

دشمنان ایمان دینی در عصر کنونی که فن‌آوری مدرن در خدمت رسانه‌های دیداری و شنیداری قرار گرفته است، هرروز ده‌ها شبهه‌ی دین‌ستیزانه را بر بال امواج و چهره رسانه‌های مکتوب نشانده، به سراسر جهان می‌پراکنند و فضای اندیشه بشر را بدان می‌آلایند.

خاستگاه پلورالیسم دینی، مغرب زمین است و در دهه‌های اخیر به وسیله روشن‌فکران مسلمان به کشورهای اسلامی و از جمله ایران نیز راه یافته است

یکی از اندیشه‌های دین‌شناسانه و مکاتب فکری‌ که در سال‌های اخیر در جهان اسلام و کشور ما مطرح شده، «پلورالیسم دینی» است که داعیه‌ی حقانیت و نجات‌بخشی همه یا مجموعه‌ای از ادیان را دارد و انحصار حقانیت و نجات‌بخشی در دین واحد، حتی اسلام، را نفی می‌کند. خاستگاه این اندیشه، مغرب زمین است و در دهه‌های اخیر به وسیله روشن‌فکران مسلمان به کشورهای اسلامی و از جمله ایران نیز راه یافته است.

با توجه به پیامدهای زیان‌بار اعتقادی، اخلاقی و رفتاری این تفکر، رسالت دانش‌پژوهان مسلمان و به ویژه قرآن‌پژوهان است که مانند پیش‌کسوتان بزرگ این عرصه نظیر علامه طباطبایی و استاد مطهری، اندیشه‌های وارداتی و از جمله پلورالیسم دینی را به خوبی بشناسند و پاسخ‌هایی مناسب و درخور، به آنها بدهند.

آنچه بر اهمیت و ضرورت این دفاع اعتقادی می‌افزاید این است که برخی پلورالیست‌ها برای تثبیت این اندیشه به برخی آیات کریمه قرآنی استناد کرده‌اند، از این‌رو، برای دفاع از ساحت قدسی اسلام و قرآن کریم و آشکار ساختن سستی اندیشه کثرت‌گرایی دینی باید مستندات آنان با تفسیر روش‌مند آیات مورد استنادشان بررسی شوند.

برخی پلورالیست‌ها برای تثبیت این اندیشه به برخی آیات کریمه قرآنی استناد کرده‌اند، از این‌رو، برای دفاع از ساحت قدسی اسلام و قرآن کریم و آشکار ساختن سستی اندیشه کثرت‌گرایی دینی باید مستندات آنان با تفسیر روش‌مند آیات مورد استنادشان بررسی شوند

به عقیده نویسنده، تقطیع آیات قرآن و استناد به بخشی از آیه، بدون توجه به بخش دیگر آن و همچنین با لحاظ نکردن آیات پیشین و پسین و سیاق، و نیز بی‌توجهی به سایر آیات قرآنی -که می‌توانند به گونه‌ای مفسِّر آیه‌ی مورد استناد قرار گیرند- روشی است که کثرت‌گرایان در مواجهه با قرآن کریم پیشه کرده، به سراغ آیات متشابه رفته‌اند تا دست‌آویز مناسبی برای تثبیت و ترویج پلورالیسم بیابند.

ما نیز موظفیم با تفسیر روش‌مند و از جمله ارجاع متشابهات قرآنی به محکمات آن و بهره‌گیری از شیوه کارآمد «تفسیر قرآن به قرآن»، همراه با ملاحظه کامل سباق و سیاق آیات و توجه به روایات مربوط از اهل بیت عصمت و طهارت(ع)، مغالطات تفسیری آنان را که در واقع «تحمیل» بر قرآن کریم است، نه «تفسیر» آن، آشکار کنیم.

این کتاب پنج بخش به رشته تحریر درآمده است. در بخش نخست، از کلیات پلورالیسم دینی در قرآن طی سه فصل بحث شده است.

در بخش دوم، 11 مستند کثرت‌گرایان مطرح شده و پاسخ یافته‌اند.

در بخش سوم، دیدگاه قرآن کریم درباره اثبات حصر‌گرایی و ابطال کثرت‌گرایی دینی در سه فصل بررسی شده است.

در بخش چهارم، پلورالیسم نجات از دیدگاه قرآن بررسی شده است.

در بخش پنجم، پلورالیسم اجتماعی از منظر قرآن کریم در چهار فصل تبیین شده است.

پلورالیسم به معنای پذیرش کثرت و نفی و طرد انحصار، در حیطه‌های گوناگون فلسفه، سیاست، اجتماع، فرهنگ، دین و... مطرح است

واژه پلورالیسم (pluralism) در زبان انگلیسی، ترکیبی است از واژه پلورال (plural) و پسوند ایسم یا ایزم(ism)، پلورالیسم را می‌توان به «کثرت‌گرایی» یا «آیین کثرت» ترجمه کرد.

پلورالیسم به معنای پذیرش کثرت و نفی و طرد انحصار، در حیطه‌های گوناگون فلسفه، سیاست، اجتماع، فرهنگ، دین و... مطرح است. آن چه در این کتاب، محور پژوهش قرار گرفته، «پلورالیسم دینی» است که از مباحث «فلسفه دین» و گاه برون دینی (پذیرش کثرت ادیان) و گاهی درون دینی (پذیرش کثرت مذاهب یک دین) محسوب می‌شود.

پلورالیسم برون دینی و نگاه پلورالیستیک به مقوله دین بدین معناست که همه یا مجموعه‌ای از ادیان در عصر واحد از حقانیت و نجات‌بخشی برخوردارند، بنابراین، هم اسلام حق است و هم یهودیت و مسیحیت و ... . پیروان ادیان گوناگون نیز می‌توانند با یک‌دیگر هم زیستی مسالمت‌آمیز داشته باشند.

 

 

تکثرگرایی سیاسی

تکثرگرایی سیاسی (به انگلیسی: Pluralism as a political philosophy) یک نوع نگرش فلسفی و سیاسی است که در فرم پایه‌ای بیانگر تنوع در افکار و پذیرش نظرات متعدد است.

تکثرگرایی در واقع یک مفهوم کلی و به معنای پذیرفتن گوناگونی است. این مفهوم به روش‌های مختلف و در مباحث گسترده‌ای مورد استفاده قرار می‌گیرد. در سیاست تکثرگرایی به معنای پذیرش گوناگونی علایق و عقاید در بین مردم است و می‌توان گفت تکثرگرایی سیاسی یکی از مهم‌ترین مشخصه‌های مردم‌سالاری مدرن به شمار می‌رود.

در سیاست مردم‌سالارانه، تکثرگرایی یک اصل راهنماست که به همزیستی مسالمت آمیز علایق و عقاید مختلف می‌انجامد. برعکس اقتدارگرایی و پارتیکولاریسم (دلبستگی به مرامی خاصی)، تکثرگرایی با پذیرش گوناگونی عقاید بر این اصل پافشاری می‌کند که اعضای یک جامعه می‌توانند اختلافات خود را با استفاده از گفتگو همسو سازند.

نوشتار فدرالیست از ارکان سیستم سیاسی ایالات متحده آمریکا است. نسخه در تصویر متعلق به جلد نسخه سال ۱۷۸۸ میلادیست.

یکی از ابتدایی‌ترین استدلال‌ها در مورد تکثرگرایی سیاسی را جیمز مدیسون در مقالات «فدرالیست» ارائه کرده‌است. در این نوشتارها، مدیسون این بیم را ایجاد کرده که تحزب‌گرایی[۱] در نهایت به یک جنگ داخلی می‌انجامد و در ادامه گفتارش به جستجوی بهترین راه برای جلوگیری از وقوع چنین رخدادی پرداخته‌است. مدیسون این نکته را به اثبات رسانده که بهترین راه برای جلوگیری از حزب‌گرایی، ایجاد فضایی است که در آن به هیچ یک از احزاب اجازه مسلط شدن بر سیستم سیاسی را ندهیم. این عقیده تا حد زیادی تکیه بر تغییر دائم تاثیر گروه‌های سیاسی دارد به طوری که از تسلط یک گروه جلوگیری کرده و در نهایت به یک رقابت دائمی بینجامد.

تکثرگرایی سیاسی و مصلحت عمومی

تکثرگرایی سیاسی امیدوار است که فرآیندهای تعارض و گفتگو در نهایت به مشخص شدن و متعاقب آن به درک بهترین راه برای تک تک افراد جامعه یا همان «مصلحت عموم» بینجامد. چنین اصلی بر این نکته دلالت دارد که در یک چهارچوب پلورالیستی مصلحت عموم یک مفهوم معین قیاسی نیست بلکه وسعت و مضمون مصلحت عمومی تنها می‌تواند در سایه گفتگو کشف شود.

در نهایت، نتیجه مهم این فلسفه این است که عقیده هیچ گروه خاصی نمی‌تواند به عنوان «حقیقت مطلق» مورد تائید باشد. بنابراین وجود هیچ گروهی که بتواند دو مفهوم «مصلحت عمومی» و «حقیقت مطلق» را با هم داشته باشد ممکن نیست.

در نهایت ممکن است که یک گروه موفق شود تا عقیده خود را به صورت عقیده پذیرفته شده مطرح کند که البته این امر به جز با ایجاد مذاکرات در یک چهارچوب تکثرگرایانه محقق نخواهد شد و باید به صورت یک اصل کلی، به این نکته اشاره کرد که متصدیان یک چهارچوب تکثرگرایانه سالم نباید به صورت جانبدارانه عمل کنند و برای یک گروه خاص منافع نامتناسبی را ایجاد کنند.

طرفداران تکثرگرایی سیاسی بر این عقیده هستند که استفاده از فرآیند مذاکره بهترین راه برای رسیدن به مصلحت عمومی است چراکه زمانی که همه بتوانند در تصمیم‌گیری‌ها و قدرت شریک شوند (و بتوانند حق خود از نتایج استفاده از قدرت را طلب کنند) مشارکت همه جانبه و همچنین حس تعهد بیشتری در جامعه شکل خواهد گرفت و در نهایت نتایج بهتری در طرح‌ها حاصل خواهد شد. در مقابل در جوامع استبدادی که قدرت در دست فرد یا گروهی متمرکز شده و تصمیمات به وسیله عده اندکی گرفته می‌شود امکان کارشکنی بیشتر است.

 

این هم نظریات یک متفکر ایزانی خارج نشین است  که قابل توجه است

 

پلورالیسم در اندیشه غرب-کثرت گرائی

 

در رساله دیگری درباره یکتاگرائی درفلسفه عصر مدرن و به ویژه مونیسم مارکسیستی که بیشتر در ایران پیرو داشته است بحث کردم. در رساله زیر موضوع بحثم نقطه مقابل مونیسم، یعنی پلورالیسم یا کثرت گرائی در فلسفه غرب است. بنظرم شایسته است که کثرت گرائی دراندیشه های فلسفی متداول در ایران نیز مطالعه عمیق شود. هرچند من در آن زمینه اشاراتی در نوشته های خود از جمله در این نوشته دارم، ولیکن موضوع این نوشته اساسأ مکاتیب فلسفی کثرت گرا در غرب است.

کارهائی که امروز درباره اندیشه های مدرن در ایران وجود دارند، آثار نویسندگانی نظیر فریدون آدمیت هستند، که اساسأ موضوع تحقیقشان دوران مشروطیت است، که اندیشه های غرب افکار ایران را تحت تأثیر قرار داده بوده اند. امیدوارم کارهای تحقیقاتی جدیدی درباره اندیشه های کثرت گرا و زمینه های آنان، نه تنها از نظر نفوذ اندیشه های غرب، بلکه از زاویه تطور اندیشه فلسفی در کل تاریخ ایران، انجام شود، که البته تبادل افکار با تمدن های دیگر را نیز شامل خواهد شد، گر چه به آن محدود نخواهد بود.

تا آنجا که به نتیجه گیری در سطح گلوبال مربوط میشود، به غیر از ارائه تاریخی موضوع، که هدفم در این نوشته بوده است، ارزیابی نتایج عملی این بحث برای زمان ما حائز اهمیت است، و مطالعه کارهای نویسندگان زیر را در عرصه های مختلف دانش توصیه میکنم:

در عرصه تئوری سیاست، کتاب جان کنت گالبریت
John Kenneth Galbraith بنام "کالبد شکافی قدرتAnatomy of Power". در عرصه اقتصاد، مدل ورودی-خروجیInput-Output Model تدوین شده بوسیله Wassily Leontief برنده جایزه نوبل در اقتصاد، و کتاب ظهور جامعه فراصنعتی دنیل بلDaniel Bell. در عرصه فلسفه آثار پاپرPopper، کواینQuine، و دیگرانی که در این رساله ذکر کرده ام. در عرصه جامعه شناسی و فرهنگ، آثار بل و دنیل ینکلوویچDaniel Yankalovich . در عرصه عدالت اجتماعی و حقوق آثار جان رالزJohn Rawls. در عرصه مدیریت آثار پیتر دراکرPeter Drucker و بالاخره در عرصه تحولات گلوبال، آثار تافلرها و جان نیزبیتJohn Naisbitt.

لازم به ذکر است که در عرصه تصمیم گیری اجتماعی ساختارهای جدیدی در دموکراسی غرب شکل گرفته اند، نظیر ابتکار رأی
Ballot Initiatives در کالیفرنیا که تافلر و نیزبیتNaisbitt آنرا مورد مطالعه قرار داده اند و در آن باره در نوشته دیگری توضیح داده ام. این تغییرات اجتماعی خود بر شکل پلورالیسم اجتماعی زمان ما اثر میگذارد. از ساختارهای نوین دیگ عصر حاضر، می توان از سازمانهای علمی، محیط زیستی، و سازمان ملل نام برد. در واقع موضوعاتی نظیر کنترل و توازنchecks and balances که از زمان جان لاک در فلسفه سیاسی غرب مطرح بوده با گسترش جامعه فراصنعتی ابعاد نوینی گرفته اند، و این شکل کثرت گرایانه تر دموکراسی فراصنعتی است، که آن را در جای دیگر "رقص در آسمان" خوانده ام.

در زمینه وسائل ارتباط جمعی و اهمیت آنها در دموکراسی فراصنعتی،
گالبریت نظرات جالبی ارائه کرده که درجای دیگری بحث کرده ام. و در رابطه با تئوری تفکیک سه قوه جان لاک در عصر فراصنعتی، یکی از پایگذاران اصلی فیوچریسم (آینده نگری) در فرانسه، یعنی برترانددوژوونلBertrand de Jouvenel در اواخر عمر، کارهای ارزنده ای ارائه داد، و بویژه اهمیت پیگرد شادی pursuit of happiness که در دموکراسی آمریکا طرح شده، و در اروپا طرح نشده است را برای جامعه نوین، جهت طرحمدل جدید دموکراسی در جامعه فراصنعتی، یادآور میشد. در زمینه عدالت اجتماعی  نیزدر باره مولفه های جدید در جای دیگر مفصلأ بحث کرده ام.

در ارتباط با موضوعات تاریخ فلسفه که در این نوشته آمده اند، جهت مطالعه بیشتر به کتاب مفصل یک تاریخ فلسفه اثرکاپلستون
Copeleston مراجعه کنید. وی با آنکه یک کشیش ژزوئیت است، کتاب بی نظیری در تاریخ فلسفه ارائه کرده است، که در کناریک تاریخ فلسفه غرب برتراند راسل، که از دیدگاه فکری غیر مذهبی نوشته شده، هردو ارزشمند و حاوی اطلاعات مهم تاریخی هستند.

 

 

مقدمه

 

" انسان هائی که  فقط به ذات طبیعت توجه دارند، از این اندیشه به دورند  که چیزی

 مفرد  در جهان هست،  چرا که به ندرت فکر میکنند که این جهان در خود مفرد است،

اما هر سیاره، هر ستاره، خود جهانی است نظیر این یکی. آنها دلیل برای

قبول نه تنها کثرت در نوع در این جهان، بلکه حتی برای کثرت جهان ها

می یابند.  خدا، طبیعت، و منطق بر ضد آن متحدند."

 

از جان دانJohn Donne  س. 1572-1631

 نقل شده توسط استیو دیکSteven J. Dick 

در کتاب کثرت جهان هاPlurality of Worlds  س1982، صفحه 49

 

تاریخ پلورالیسم با "عقل سلیم" آغاز میشود. پس از هزاران سال تسلط افکار مدهبی و فلسفی برذهن بشر، عقل سلیم مردم عادی بدون تعصب و پیشداوری های مذهبی و فلسفی، کثرت گرا ست، یعنی شناخت بی غرضانه طبیعت و جامعه، دنیا را انبوهی از گوناگونی و بی مانندی پدیده های منحصر به فرد میبیند. فعالیت فکری در این شناخت اولیه متوقف نمیشود، و برای فراهم آوردن نیاز های اولیه، در برابر خطرات احتمالی، به جستجو می پردازد. اجتناب از اتفاقات نامطلوب نیاز به توان پیش بینی مسیر آینده پروسه های مختلف دارد. این توان از طریق تشخیص نظم و قاعده در گوناگونی های وقایع جهان حاصل میشود. شکل بدوی این فعالیت دماغی در رفتار حیوانات متفکر بشکل "غریزه" حک شده است، که از طریق ژنتیک منتقل میشود. به همین سان اولین کوشش ها برای آفرینش دانش، از طریق صرفنظر کردن از جزئیات، و چشم پوشی از بی قاعده گی ها، برای دستیابی به قاعده و نظم انجام شد. هراکلید این تلاش ذهنی را جستجو برای "آنچه در همه چیز مشترک است" نامیده است.

در فلسفه، مونیسم بر پلورالیسم تقدم داشته است، چرا که جستجو برای قاعده ها و اشتراک ها منتج به اصول جهانشمول نظیر شبه ماده انتزاعی پلنوم
plenum طرح شده توسط پارمینیدوس Parmenides، و یا تضاد طرح شده توسط هراکلید انجامید، که در رساله مونیسمم مفصلأ بحث کرده ام. در مذاهب، اولین خدایان پلورالیستی بودند، جرا که بیشتر به عقل سلیم مردم عادی نزدیک بودند، و نه به انتزاع فلسفی، و هزاران سال طول کشید تا پلی تئیزم (چند خدائی) جای خود را به مونوتئیسم (یکتاپرستی) داد، که در واقع جمع بست نقاط ا شتراک خدایان مختلف در یک خدای انتزاعی بود. پیشرفت تمدن و علوم، مقارن بود با توسعه اندیشه بشر از پلورالیسم عقل سلیم به مونیسم، و به استثنأ انفصال های مختصر کوتاه مدت، در تاریخ گذشته بشریت، مونیسم غالب بوده است و نه پلورالیسم.

در واقع در عصر حاضراست که توسعه های های جدید علم، عدم تعیّن
indeterminism و پلورالیسم را برای علوم طبیعی و پیش بینی آینده تقویت کرده است. پلورایسم امروز اساسأ ادامه کوشش های فلاسفه آنالیتیک در این زمینه، نظیر اندیشه های برتراند راسل در قرن بیستم نیست، هرچند نظرات فلاسفه ای نظیر نلسون گودمن Nelson Goodman نویسنده کتاب راه های گوناگون جهانسازی در سالهای اخیر ادامه آن سنت است. در سالهای پایانی قرن بیستم دیدگاه پلورالیستی از طرف دانشمندان و فلاسفه علم و دیگر صاحب نظران اندیشه های نو، با افکار بسیارمتفاوتی دنبال شد، اندیشمندانی نظیر کارل پاپر، پریگوژین، دیوید بوهمDavid Bohm ، و یا متفکرینی نظیر کواینW.V. Quine.

 

عهد باستان

 

در یونان باستان امپیدوکلوسEmpedocles اولین فیلسوفی است که به ترویج پلورالیسم می پردازد. در مقایسه با مونیسم هراکلید که آتش رااصل می دانست، امپیدوکلوس ترکیبی ازچهار عنصر تفکر یونان، یعنی زمین، هوا، آتش، و آب را اساسی فرض میکرد و در مقایسه با هراکلید که فقط به ستیز اعتقاد داشت، امپیدوکلوس عشق و ستیز، هر دو را به عنوان توضیح وحدت و جدائی پدیده ها می دانست. ستایش وی از عشق  بمثابه بیان وحدت اولیه،  آرزوی وی برای مونیسم را نشان میداد، هرچند این هرگز به معنی اعتقاد او به این آرزوها بمثابه واقعیت نبود، واقعیتی که وی عکس این نمایلات مونیستی می دید. منطق وی متعینdeterministic  (جبری) نبود و از دیدگاه وی تغییر از طریق هم اتفاق و هم علیت رخ میداد. در اخلاق، عرفان فیثاغورثیان را پذیرفته بود،  و به سبک مذهب اورفیکOrphic دوران ماقبل تمدن یونان باستان،  به معصیت اولیه و تناسخ معتقد بود.

 

امپیدوکلوس  درطرح  دو مشخصه پلورالیسم نوآور بود، و آنها عبارت بودند از دفاع وی ازعدم تعینindeterminism  (اختیار) و  دموکراسی.  از آنجا که بیشتر یک نویسنده شاعر مسلک بود، نوشته های سیاسی وی  تتبع اسکولاستیک رساله های سیاسی مونیستی نظیر افلاطون و ارسطو، که البته سالها بعد از وی نوشته شده اند را نداشت.  ناگفته نماند که ارسطو که بعد از افلاطون نوشته،  با وجود  تعلقش به پلورالیسم،  در سیاست متأثر از اقلاطون است و نه از امپیدوکلس. معهذا عمل سیاسی و شعرامپیدوکلس، گرایش پلورالیستها را به دموکراسی، از همان بدو تمدن غرب نشان میدهد.

 

پس از امپیدوکلوس،  لوسیپوسLeucippus و دموکریتوسDemocritus قابل ذکرند. آنها سعی کردند که به مصالحه ای میان پلورالیسم و مونیسم دست یابند. مدل آنها از جهان اتمیسم بود. اتمها متفاوت بودند و تعدادشان بی نهایت بود (یعنی گرایشی پلورالیستی)، اما در عین حال جوهراتمها غیر قابل تقسیم فرض میشد،  و اینکه که با یکدیگر از طریق قوانین جبریdeterministic علیت (یعنی گرایشی مونیستی) مربوط میشدند.  این مدل دو هزار سال به عنوان یک تئوری متافیزیکی درباره ساختمان جهان باقی ماند،  تا که علم نو بعد از رنسانس از آن استفاده کرد. 

 

فرضیه اتمهای بی نهایت لوسیپوس و دموکریتوس تقریبأ سلف همه مدل های پلورالیستی جهان بوده است، از مونودولوژیmonadology لایبنیتسLeibniz تا مدل اتمی راترفوردRutherford تا اتمیسم منطقی برتراند راسل. همچنین هرچند لوسیپوس و دموکریتوس جبرگرا determinist بودند، نظرات سیاسی شاند رتطابق با پلورالیسم بود، یعنی مدافع دموکراسی بودند. در کیهانشناسی آن ها از ایده کثرت جهان ها دفاع میکردند،  که بعدها اپیکورEpicurus همراه  دیدگاه اختیارindeterminism  ترویج میکرد.  بعدها ارسطو ایده کثرت جهان های آنها را رد کرده و ایده *جهان واحد* را به جای آن نشاند (جالب است که قرن ها بعد، در قرن نهم میلادی، تئوری احتمال اپیکور و نه تئوری چهار علت ارسطو،  در میان معتزله، یعنی پیروان حسن بصری در الهیات اسلامی، پذیرفته شده است).

 

پیشرفت تمدن یونان مونیسم پارامیندوس را تقویت کرد.  افلاطون به طور سیستماتیک با پلورالیسم امپیدوکلوس و اتمیست ها در افتاد. پس از اافلاطون، ارسطو هرچند خود پلورالیست بود، بسیاری از انگاره های مونیستی استاد خود افلاطون را در فلسفه خویش حفظ کرد.  از نظر ارسطو "ترتیب دریافت حسیorder of sense" پلورالیستی بود، اما ترتیب بیانorder of explanation مونیستی بود. به عبارت دیگر وقتی از حس به تئوری میرویم، کثرت نقطه شروع است،  اما وقتی جهان را توضیح میدهیم،  ما از تئوری توضیحیexplanatory theory مونیستی شروع میکنیم و به واقعیت تجربی میرسیم. ( نگاه کنید به کتاب سوم  متافیزیک ارسطو که وی این تئوری جالب خود را به شیوه بسیار همه جانبه ای توضیح داده است).

 

سقوط تمدن یونان

 

تجدید حیات پلورالیسم تا زمان سقوط تمدن یونان اتفاق نیافتاد. پس از قرن سوم میلادی که مسیحیت امپراطوری روم را فتح کرد، پلورالیسم موقتأ در میان مکاتیب فلسفی بدبینانه کلبیونCynics، شکاکیونSceptics، اپیکوریانEpicureans، و افکارعرفانی رواقیونStoics رشد کرد. معهذا اصالت و ابتکاری در این مکاتیب نبوده، و بویژه بیگانگی این مکاتیب فلسفی با علم، بیشتر آنان را تحولی واپسگرا در پلورالیسم کرد تا پیشرفتی ترقی خواهانه.

کلبیون
Cynic دستاوردهای تمدن، نظیر دولت، مالکیت خصوصی، ازدواج، و مذاهب را رد میکردند. در واقع آنان را میتوان پیش کسوتان آنارشیستها قلمداد کرد، که من در جای دیگر مفصلأ بحث کرده ام http://www.ghandchi.com/35-Anarchism.htm. آنها سعی در تصحیح نقصان های اجتماعی نه از طریق رفرم داشتند، و نه از طریق ارائه آلترناتیو اجتماعی ای که با انقلاب بدست آید. آلترناتیو آنان "بازگشت به طبیعت" و زندگی نظیر حیوانات بود. یکی از چهره های برجسته آنان، دیوژانس، حتی به برادری نسل بشر و حیوانات معتقد بود که البته انساندوستانه بود. خلاصه آنکه رد نظم موجود از طرف اینان ضربه ای بود بر مونیسم، هرچند مکتب فکری شان برای اندیشه و فعالیت فکری کشنده بود.

شکاکیون
Sceptics با تردید همه چیز، تفاوت دانش و جهل را می ستردند، معهذا برروی برخی اصول مونیسم نیز سایه شک می افکندند. کارنیادCarneads در سال 69 قبل از میلاد، یکی از شکاکیون بود که به ایده احتمالات به مثابه راهنمای عمل رسیده بود. این از اولین کوشش ها برای طرح تئوری تخمینیconjectural theory بر مبنای دیدگاه فلسفی اختیارindeterminism بود. متأسفانه نظرات وی بعد ها از طرف دیگر فلاسفه شکاکیون دنبال نشد، چرا که آنان در پی ارائه آلترناتیو در برابر تفسیر مونیستی حقیقت نبودند، و تنها دلبستگی شان شک درباره همه چیز گذشته بود، و خوشی شان بی اعتبار کردن دست اوردهای علمی بود.

اپیکور
Epicurus پایه گذار مکتب اپیکوریان اساسأ موضوع توجهش اخلاق بود. وی لذت را از دیدگاه عرفانی می ستائید، اما برخلاف رواقیون تنها به زندگی اعتقاد داشت. دفاع وی از آزادی ارادهfree will جنبه پلورالیستی فلسفه اخلاق وی است. پس از لوسیپوسLeucippus و دموکریتوسDemocritus، اپیکور اولین فیلسوف پلورالیست در فلسفه طبیعی است. هرچند وی دلبستگی ای به علوم نداشت، ترویج اتمیسم از سوی وی، با تکیه بر شانس و عدم تعیّنindeterminism ، مدلی پلورلیستی از جهان را عرضه میکرد. معهذا ارسطو قبل از وی، برای رد مفهوم دموکریتی کثرت جهان ها و دفاع از اصل *جهان واحد* کوشش وافری کرده بود، و بعدها مدل ارسطوئی نه تنها در قرون وسطی، بلکه کماکان همچنان تا عصر حاضر، با ماست.

رواقیون
Stoics با ستایش فضائل شخصی و برابری انسانها، به طرف پلورالیسم گرایش داشنتد. پلورالیسم آنها بیشتر به پلورالیسم مذهبی شبیه است، تا به پلورالیسم فلسفی. زینوZeno، پایه گذار این مکتب، خدا را جدا از جهان نمی دانست و در درون ما می دید. این یک دیدگاه وحدت وجودی ( پانته ئیستیpantheism ) بود که ریشه خود را در مذاهب خاورOriental religions داشت. پانته ئیسم از طرف رواقیون توسعه یافته و از طریق آنان وارد رهبانیتmonasticism مسیحی و عرفانmysticism اسلامی شد. وحدت وجود در رابطه با جلوه های خدا پلورالیستی است، اما در عین حال به خاطر فرض خدای واحد، دیدگاهی مونیستی است. این فلسفه با ارتقأ انسان به مقام شبه خدائی از طریق تذکیه نفس، برای ملت ها و افراد ناامید جاذبه داشته است، یعنی برای آنان که به قول برتراند راسل نمی توانستند به پیشرفت در عمل خود در جهان واقعی امیدی داشته باشند. با این همه، تأکید این تفکر بر روی فرد همواره نوعی پلورالیسم را در میان طرفداران آن باعث شده است.

 

قرون وسطی

 

مسییحیت تمام خدایان مذاهب دیگر را برچید و در نتیجه یکتا پرستی مسیحی جایگزین تمام مذاهب پلورالیستی در اروپا شد. برای بیش از هزار سال، فلسفه به اسکولاستیسم کلیسا محدود شد. همه چیز از آسمان تا زمین کاملأ از طرف خدای قادر مطلق حکمرانی میشدند، و او همه چیز از کوچکترین ذرات تا بزرگترین ستاره ها را تعیین میکرد. پلورالیسم به معنی اخص کلمه در قرون وسطی تحمل نمیشد، اما عناصری از آن در قرون تاریک اندیشی باقی ماندند، و آنهم بیشتر در فلسفه اسلامی.

سه قرن اول اسلام یعنی قرون ششم تا نهم میلادی چیزی بیش از اسکولاستیسم در دنیای اسلام به وجود نیاورد. دین سالاری ( تئوکراسی) اسلامی بنی امیه و بنی عباس نظیر کلیسای کاتولیک استبدادی بود. تنها پژوهشهای نجومی از طرف دین سالاران اسلامی تشویق میشد و آنهم به خاطر مبنای نجومی بسیاری از شعائر عبادتی اسلامی. در واقع پس از سقوط خلافت اسلامی در شاخه شرقی آن (در ایران) و شاخه شمالی آن (در اسپانیا)، با تقلیل نفوذ خلافت مرکزی، و شروع به اصطلاح "رفرمیسم" و "رنسانس" اسلامی در قرن نهم میلادی ، در ایران و اسپانیا کارهای علمی و فلسفی شکوفا شدند. ابن سینا، عمر خیام، فارابی، ابوریحان بیرونی، ذکریای رازی در ایران و اورس (ابن رشد و دیگران در اسپانیا) فلاسفه و دانشمندان برجسته این دوران هستند، که بویژه بر افکار راجر بیکن و اسپینوزا در غرب اثر گذاشتند. در واقع بررسی فلسفه شرق خود مبحثی جداگانه و وسیع است. اما فقط نگاهی به فلسفه وحدت وجود، که اساسا در شرق رشد زیادی کرده، و در پلورالیسم غرب اثر گذاشته، در اینجا بی مناسبت نیست.

 

وحدت وجود اسلامی در شرق

 

پانته ئیسم یا فلسفه وحدت وجود، شکلی از عرفان است، و ادامه فلسفه رواقیون است که بویژه پس از حمله مغول، در میان اندیشمندان خاور تزدیک رشد کرد. این بینش از یک سو، تلفیقی بود از فلسفه خاور و فلسفه یونان، و از سوی دیگر، ترکیبی بود از اندیشه اسلامی و مسیحی . مروجین آن "صوفی" خوانده میشدند، چرا که نظیر رواقیون برای دنیای مادی ارزشی قائل نبودند. آنها ضد آخوندبازیsacerdotalism بودند و به همه ادیان به یک اندازه احترام می گذاردند، و اعتقادات خود را یک مذهب جهان وطن می دیدند، نظیر مانویان قبل از اسلام. آنها مذهب سنتی را تحقیر میکردند، و ایده جستجو برای خدا در دل، و نه در مسجد، را ترویج میکردند. به خاطر ترس از آزار و ایذای اسلامگرایان، نظرات خود را به شکل استعاره در قالب اشعار بیان میکردند http://www.ghandchi.com/354-Sufism.htm.

اشعار صوفیان نمونه هائی از بیان زیبای شاعرانه وحدت وجود است. شاعر برجسته صوفی مسلک ایران مولوی، در اشعار خود، با احترام خاصی از فلاسفه مکاتیب مختلف یونان، از جمله دیوژانس و اتمیستها یاد میکند. در بسیاری از اشعار وی، او خدا را به نور تشبیه میکند، که بوسیله اندیشه بشر به فرقه های مختلف مذهبی انکسار یافته است. این تشبیه شاید بهترین بیان پانته ئیستی توحید، یعنی خدا ی واحد است، که در عین حال بیان های متعدد دیگر خدا را نیز همراه دارد. هرچند پانته ئیسم یک پلورالیسم استوار نبود، ترویج مفهوم کثرت گرای بیان خدا از طرف آن، باعث رشد گرایش پلورالیستی در مذهب و فلسفه در قرون وسطی در دنیای اسلام شد، و پانته ئیسم حتی بعد ها متفکرین برجسته خردگرای عصر مدرن اروپا، نظیر لایبنیتس .و اسپینوزا را، تحت تأثیر قرار داد. با این وجود ضعف آن در هم وزن دیدن همه انتخاب ها است و عدم نشان دادن راه ترجیح یک آلترناتیو بر دیگری که در جای دیگر بحث کرده ام
http://www.ghandchi.com/294-cherApluralism.htm.
 

متفکرین پلورالیست قرون وسطی

 

در اروپا، راجر بیکن (1214-1292) از امپریسیسم برای دفاع از اصل یکایکیindividuation (تشخیص فرد در جمع) ، یعنی تشخیص اینکه اشیأ جداگانه کیفیت های مختلف دارند، استفاده کرد. در نتیجه هرچند راجر بیکن مونیست بود، در فلسفه اش نفوذ پلورالیسم هویدا است.

جالب توجه ترین متفکر پلورالیست قرون وسطی ویلیام اوخام
William of Ockhams در (1280-1347) بود، که تکفیر شده و از فرقه فرانسیسکن و کلیسا طرد شد. او ایده کثرت جهان ها را دلیلی برای قدرت خدا می دانست. بزرگترین خدمت وی به فلسفه منطق *تیغ اوخامOckham"s Razor* است. ( به تحقیقات مفصل کارل پاپر درباره اوخام رجوع کنید).

تیغ اوخام که با عبارت "این بیهوده است که با زیادتر انجام دهیم آنچه قابل انجام با کمتر است" بیان شده، متد منطقی بسیار سودمند برای دیدگاه پلورالیستی است. با استفاده از تیغ اوخام میتوان همان تعداد ازعوامل را که *لازم* هستند، برای هر تحلیل معین برگزید. بنابراین بجای تقلیل پیش گرایانه( اپریوری
apriori ) کثرت به یگانگی مونیستی، از این ابزار برای کار کردن با تعدد می توان بهره گرفت. در نتیجه کار عظیم استفاده از عوامل متعدد در تحلیل، با این روش، با حذف عواملی که تاثیر مساوی دارند، به ساده کردن کار می انجامد، به جای آنکه تعدد، باعث نا امیدی از پلورالیسم و پناه بردن به مونیسم شود.

علاوه بر منطق، اوخام گرایش به پلورالیسم را در مسائل اجتماعی زمان خود نیز نشان داد. وی طرفدار جایگزینی کلیسای دموکراتیک به جای نظام سلسله مراتبی در هیرارشی کلیسا بود.
 

عصر مدرن

 

پایان قرون وسطی مقارن است با رفرماسیون و رنسانس. رنسانس همانطور که در رساله مونیسم نوشتم، بیشتر به مونیسم دینامیک گرایش داشت. اما رقرماسیون و ظهور پرتستانیسم در اروپا، به دیدگاه پلورالیستی یاری رساند. از آنجا که پروتستانیسم به قضاوت فردی استناد میکرد، راه های تازه ای به سوی دیدگاه پلورالیستی، حتی در درون مذهب مونیستی مسیحیت گشوده شد. تفرقه مذهبی کلیسا و رقابت فرقه های مذهبی برای سالها ادامه یافت، و پس از جنگهای سی ساله در آلمان، هرجه بیشتر آشکار شد که نه پروتستانیسم، و نه کاتولیسیسم، و نه هیچ دکترین مذهبی دیگری نمیتواند برتری کامل بیابد. این امر باعث شکل گیری بردباری مذهبی از یک سو، و آزادی علم و فلسفه از پیش داوری های مذهبی از سوی دیگر شد. وقتی که دیگر تعدد حقیقت مذهبی بوجود آمد، علم و فلسفه دیگر به قضاوت مذهبی به عنوان معیار حقیقت در تئوری های خود نیازی نداشنتد، و شروع کردند به نگاه در جاهای دیگر برای تأیید اثبات حقیقت در عرصه های گوناگون پژوهش.

بردباری مذهبی باعث تقویت دموکراسی در مسائل مذهبی و جداشدن علم و فلسفه از مذهب شد، و تفکر دانشمندان و فلاسفه را از مکاتیب مسیحیت آزاد کرد، و راسیونالیسم را در اندیشه روشنفکری به پیش برد. این وضع در طلوع عصر مدرن به بهترین شکل بوسیله فرانسیس بیکن (1561-1626) بیان شده که معتقد بود:

فلسفه بایستی ار الهیات جدا نگه داشته شود، چرا که الهیات از طریق ایمان دانسته میشود ولی فلسفه به استدلال بستگی دارد.

نگرش بالا کمابیش اساس نقطه آغازین تمام مکاتیب فلسفی عصر جدید بوده است و باعث نفوذ علم در خردگرائی، تجربه گرائی و دیگر مکاتیب فلسفی شده است.

قابل ذکر است که از دیدگاه ارسطو فلسفه *جستجوی حقیقت* بود. اما برای متفکرین قرون وسطی فلسفه جستجو برای حقیقت الهی یا اراده خداوند بود. پس از آنها، فلسفه برای خردگرایان (راسیونالیستها ) خود *استدلال* بود، یا به عبارت ساده تر *تفسیر* جهان بود. فقط فلاسفه پایان دوران راسیونالیسم نظیر نیچه و مارکس، دیدن فلسفه به عنوان *استدلال* را بی حاصل می دیدند و فلسفه ای را ترویج میکردند که میتوانست *ابزاری* برای تغییر تلقی شود، اما نظر آنان دیگر با آنچه معنای فلسفه از دیدگاه خردگرایان بود متفاوت بود. این است که مارکس از پایان فلسفه گفته و میگوید فلاسفه تا کنون دنیا را تفسیر کرده اند، در صورتیکه مسأله تغییر آن است. من این موضوع را در رساله اندیشه مارکسیستی و مونیسم مفصلأ بحث کرده ام.

همانگونه که در رساله مونیسم ذکر کردم، علم مدرن قبل از قرن بیستم (مثلأ مدل نیوتونی از جهان)، بیشتر در سازگاری با مونیسم دینامیک بود تا با پلورالیسم. اما توسعه علوم مدرن و رشد فردگرائی درجوامع اروپا، پیشینه خوبی را برای خیزش مجدد پلورالیسم فراهم آوردند.

مثالی ازحوزه دیدگاه پلورالیستی در پایان قرن شانزدهم را جان دان در مورد بحث کثرت جهان ها نشان داده است. وی که یک شخصیت ادبی انگلیس در آن زمان بوده، به ایده تعدد جهان ها گرایش داشته است. او رابطه این جدل و نتایج دیگر دیدگاه پلورالیستی را در نقل قول زیر، که در ابتدای رساله ذکر شد، به خوبی نشان داده است. در واقع حقیقت ارزیابی وی از کثرت گرائی، درنتایج توسعه پلورالیسم در قرون بعدی در اروپا غیر قابل انکار است، و بی دلیل نبود که کلیسا با آن در ستیز بود. وی مینویسد:

" انسان هائی که فقط به ذات طبیعت توجه دارند، از این اندیشه به دورند که چیزی مفرد در جهان هست، چرا که به ندرت فکر میکنند که این جهان در خود مفرد است، اما هر سیاره، هر ستاره، خود جهانی است نظیر این یکی. آنها دلیل برای قبول نه تنها کثرت هر نوع در این جهان، بلکه حتی برای کثرت جهان ها می یابند. خدا، طبیعت، و منطق بر ضد آن متحدند." ( از جان دان
John Donne س. 1572-1631 نقل شده توسط استیو دیکSteven J. Dick در کتاب کثرت جهانPlurality of Worlds س1982، صفحه 49.)
 

خردگرایان و علوم طبیعی

 

دکارت جنبشی را در فلسفه شروع کرد که توسط برخی از پیروانش به پلورالیسم رسید. اصل cognito ergo sum وی یعنی "من میاندیشم، پس من هستم"، تنها آغاز سوبژکتیویسم (ذهن گرائی) نبود. در واقع شک دکارتی اجازه همزمان قبول طرق مختلف اندیشه را میدهد. فلسفه وی اساس گرائی را به توضیح تخمینیconjectural explanation مسائل ارجحیت میدهد. درک دترمینیستی (جبری) وی ار قوانین فیزیک، فلسفه او را ناسازگار با آزادی اراده میکند. اما مدل او از جهان نسبت به بعضی از متفکرین بعدی نظیر نیوتون، کمتر مونیستی بود. دوالیسم دکارتی فکر و ماده، راه را هم برای ماتریالیسم مکانیکی، و هم برای ایده الیسم ذهن گرا ( سوبژکتیو) باز کرد. و جنبه های پلورالیستی اندیشه وی بعد ها توسط اسپینوزا و لایبنیتس توسعه یافتند.

اسپینوزا اساسأ توجهش به اخلاق بود. در زمینه مسائل علم وی دیدگاه دترمینیسم دکارتی را حمایت میکرد. او سعی کرد که یک اخلاق خردگرایانه را توسعه دهد. عشق و خوشحالی در زندگی اصول اخلاقی وی بودند. خدای پانته ئیستی وی در همه چیز جهان نمایان بود. وی از پانته ئیسم ومذاهب گوناگون آموخته بود و این معرفت در رفتار مساوی وی با مذاهب گوناگون هویدا بود. پلورالیسم وی با مونیسم سازگار بود، اما نمی توانست در خدمت الهیات سلسله مراتبی کلیسیای کاتولیک قرار گیرد. در فلسفه وی خدا یکی بود و همه چیز با او در وحدت بود. پلورالیسم اسپینوزا بسیار محدود بود و علاقه وی به وحدت خدا و جهان، در هر سطر آثار وی نمایان است. معهذا این ها در طرد او و محکوم کردن آثار وی توسط کلیسیای کاتولیک تأثیری نگذاشت.

لایبنیتس اولین فیلسوف عصر مدرن بود که در عین تعلق به خردگرائی و علوم طبیعی بسیار مدافع پلورالیسم بود. مدل وی از جهان مونودولوژی بود. جهان از نظر وی از مجموعه بی نهایت اجزا فکرگونه ای به نام موناد
monad تشکیل شده است. مونادها عناصر ساده ای هستند که غیر قابل تقسیم و بدون پنجره هستند، یعنی نفوذ متقابلی بین آنها امکان پذیر نیست. مونادها به طور فردی تعریف میشوند و از آزادی اراده برخوردارند، اما حالت اولیه هر موناد هر آنچه در هر زمان برای آن اتفاق افتد را در بر دارد (رجوع کنید به مونودولوژی ترجمه انگلیسیP.H. Hedge ). لایبنیتس خردگرای ثابت قدمی بود و از *تضاد* و "دلیل کافی*، به مثابه اصول پایه ای منطق خود استفاده میکرد. با استفاده از منطق خویش، پلورالیسم وی به جبرگرائی (دترمینیسم) دیگری منتج شد، که در واقع همه تغییرات مونادها را در بر میگرفت، و این در دکترین هارمونی از پیش تعیین شدهpre-established harmony وی بسط یافته است.

برخورد لایبنیتس به سوال وحدت خدا، شباهت و تفاوت وی و اسپینوزا را نشان میدهد. او مینویسد "خدا به تنهائی آن وحدت بدوی است، یا جوهر ساده اولیه ای است که از آن همه مونادهای آفریده یا مشتق شده، تولید شده اند." در نتیجه بر عکس اسپینوزا، مونادهای لایبنیتس فقط نشانهای خصلت الهی نبوده، بلکه محصول آنند. اتحاد را به اینگونه بیان میکند که "در جوهر ساده اولیه بایستی همه خاصیت ها و روابط موجود بوده باشد، هرچند اجزائی نداشته" این نظر مثل اسپینوزاست که نوشته است "خصلت الهی مطلقأ تعداد بی نهایت از خواص را دارد، که هر یک اساس های بی نهایتی را در انواع*
sue genre* به نمود میگذارد." در نتیخه مونادهای لایبنیتس از نظر فیزیکی در خود پلورالیستی نیستند و این بیانگر گرایشی مونیستی است، اما از نظر روانشناسی آنها کثرت گرا هستند، اگر که آنها را روح هائی با ادراک حسی و اشتیاق فرض کنیم. با وجود تصویر پانته ئیستی مونادها در رابطه با خدا، خدای لایبنیتس یک روح منفرد نیست و دارای کثرت روانشناسی حواس و تعلقات است.

لایبنیتس، دوالیسم دکارتی فکر و بدن را، با رجوع به کشف ثبات مقدار حرکت
conservation of momentum در قیزیک پایان داد (وی همچنین پایه گذار منطق ریاضی بود). در مقایسه با ثبات مادهconservation of matter ، این قانون جدید، توضیحی برای اثر متقابل فکر و بدن ارائه میکرد. ماده انکار شده، و مدل شبه روانشناسی جهان، دنیای مادی و غیر مادی را در برمیگرفت. سیستم لایبنیتس از نگاه خواننده عصر حاضر، بنظر خیالپردازی میاید، ولی اگر ما لغت روح را با الکتریسیته تعویض کنیم، دیگر دیدگاه وی آنقدر عجیب هم نیست. هرچند مدل وی آنگونه که هست، آنقدر راضی کننده نیست، اما مدل وی باضافه فیزیک کوانتا، منشأ الهام برای بسیاری از فلاسفه علم در قرن بیستم بوده است (رجوع کنید به مجموعه دانشگاه بوستون درباره فلسفه علم). متأسفانه دوقرن طول کشید تا فلاسفه به مدل فلسفی لایبنیتس توجه کنند.

صرف نظر از کمبودهای مونودولوژی، این مدل لایبنیتس اولین کوشش در عصر مدرن برای فرموله کردن مجدد مدل پلورالیستی جهان پس از یونان باستان بوده است. بویژه تئوری جهان های موازی وی تازه بوسیله متفکرین عصر حاضر دارد بحث میشود.

لایبنیتس مشاجرات طولانی ای با نیوتون داشت. تئوری جاذبه نیوتونی جایگزین نئوری حلقه های (ورتکس) دکارتی شد و هارمونی جدیدی را در جهان تصویر کرد. با وجود برخورد تخمینی
conjectural نیوتون به حدسیات تئوریک، سیستم وی در برداشت مشهود خود مونیستی است (برای بررسی جامع نیوتون رجوع کنید به کتاب سحر مجدد جهان نوشته موریس برمنMorris Berman) .

برای نیوتون همه چیز به دور مرکز جاذبه میچرخید، و دترمینیسم لاپلاس، نتیجه طبیعی تئوری نیوتون بود، که مدعی شد شیطانی با دانستن شرایط اولیه و قوانین نیوتون، میتواند تمام حرکات آینده را پیش بینی کند. این سیستم با یک خدای جدید کامل شد، نظیر حرکت دهنده بی حرکت در فلسفه ارسطو. این مدل مکانیکی مبنای دینامیسم مونیستی عصر جدید شد، که در رساله دیگر بحث کردم.

لایبنیتس سیستم نیوتونی را یخاطر ضدیت با هارمونی مذهبی مورد حمله قرار داد. به نظر لایبنیتس، سیستم نیوتون پس از خلق شدن جهان، نیازی به خدا نداشت، و معتقد بود فلسفه وی خداپرستانه تر است. در واقع این اهمیت نیوتون بود که اتفاق گرائی
Occasionalism طرفداران دکارت را به دور ریخت، وقتی که هر حرکت جداگانه از طرف خدا شروع میشد.

در میان دانشمندان قرن هفدهم، ما نمیتوانیم هیچ دانشمند اصلی پلورالیست دیگری بیابیم. اما در میان دانشمندانی که به پلورالیسم در برخی زمینه های اندیشه شان گرایش داشته اند، هویگنس
C. Huygens شایسته ذکر است. هویگنس برخوردی امپریسیستی به نجوم و فیزیک داشت. جایگاه تئوری احتمالات در اندیشه فلسفی وی برای زمان وی بسیار خارق العاده است. در سال 1698 وی مینویسد:

"من تمی توانم وانمود کنم که هیچ چیزی را به عنوان حقیقت با یقین بیان میکنم (چرا که آن جنون است)
ولی فقط حدس محتمل را ارائه میدهم، که حقیقت آن را هر کس آزاد است برای خود ارزیابی کند.
در نتیجه از آنجا که به اعتراف خود، من هرگز نمیتوانم به یقین دست یابم، اگر کسی با افسوس به من
بگوید که من وقت خود را بیهوده در پرس و جوی باطل و بی ثمری تلف کرده ام، پاسخ من این است که
در این صورت وی تمام فلسفه طبیعت را تحقیر کرده است، چرا که موضوع همه آن جستجو درباره
خصلت همه چیز است: و دراین چنین مطالعه اصیل و بلند پایه، این افتخار است که به احتمالات
دستیابیم، و خود جستجو یاداش مشقت است".


از هویگنس 1698 نقل شده توسط استیو دیک
Steven J. Dick
در کتاب کثرت جهان
Plurality of Worlds انتشارات کمبریج به انگلیسی، س1982، صفحه 176).

به استثنأ پلورالیسم محدود درتئوری تکامل کانت در قرن هجدهم، و تئوری تکامل داروین در قرن نوزدهم، بیشبر تئوری های علمی و مدلهای فلسفی علوم طبیعی تا قرن بیستم، به پلورالیسم یاری نرساندند، و در راستای مونیسم دینامیک بودند.

 

تجربه گرایان و علوم اعتماعی

 

هرچند در قرن بیستم پلورالیسم در عرصه های علوم طبیعی نظیر فیزیک طرح شده است، اما در قرون17، 18و 19 چنین نبوده وهمانگونه که ذکر کردم، این علوم اساسأ به مونیسم دینامیک گرایش داشتند. اولین ضربات بر مونیسم در عصر مدرن، نه از سوی علوم طبیعی، خردگرایان، و ماتریالیستهای مکانیکی، بلکه از طرف فلاسفه متمایل به تجربه گرائی(امپریسیسم) بوده است، که بیشتر به علوم اجتماعی وسیاسی توجه داشتند.

قبل از دکارت، فرانسیس بیکن (1561-1626) از مشاهده
observation ، در تئوری شناخت دفاع کرد، و اوست که در منطق خود با قیاس ارسطوئی (صغری و کبری) و استنتاجdeduction مخالفت کرده و از استقرأinduction دفاع میکند. هرچند پلورالیست های برجسته ای نظیر پاپر در عصر ما به استقرا ابدأ معتقد نیسنتد، به نظر من این نگرش میتوانست نقطه شروع خوبی برای پلورالیسم باشد.

دکارت و پیروان وی دلیل را بر ایمان در علم ترجیح میدادند، اما آنها از امپریسیسم دور بودند و خردگرائی را دنبال میکردند، و بیشتر توجه به تدوین یک تئوری عمومی برای علوم طبیعی داشتند.

سوای فلاسفه علم (فلسفه طبیعت)، در فلسفه سیاست، فیلسوف برجسته جان لاک، اولین فیلسوف مهم بعد از قرون وسطی است، که مبانی یک برخورد پلورالیستی به جامعه را تدوین کرده است. از دیدگاه پیروان منطق مونیستی، افکار جان لاک بیشتر متناقض می نمود. وی یک سیستم تمام و کمال نظیر مونیستها نداشت، که در آن همه چیز از یک اصل واحد "منتج" شود. در نتیجه برای مخالفین وی دشوار نبود که فلسفه او را به مثابه یک اندیشه پر هرج و مرج مورد حمله قرار دهند. از سوی دیگر برای پیروان وی آسان بود، که هر چیز در فلسفه خود را بسط ایده های لاک قلمداد کنند. فلسفه لاک نمونه خوبی از ظهور یک مکتب جدید فکری با تمام بیان های نادرست طرفداران و مخالفین آن است.

جان لاک یک امپریسیست بود. جالب ترین جنبه منطق وی استفاده از مفاهیم احتمالات است، که در عین حال علت لیبرالیسم فلسفی وی نیز هستند. گرچه لایبنیتس منطق ارسطوئی را در آثار نشر نشده اش رد کرده است، ولیکن وی یک ثبات کامل منطقی در آثارش دارد که به منطق ریاضی تزدیک است، در عوض برای جان لاک تنها اصل منطق مفهوم احتمالات بود، که یک تئوری رشد یافته ای در آن زمان نبوده و باعث تناقض در فلسفه لاک میشد. اما منطق لاک باعث عدم برخورد دگماتیک وی در سیاست بود، و او رد رژیم های سلطنت موروثی و رژیم های مطلقه و عشق به دموکراسی را دنبال کرد و بخاطر افکارش عاقبت از انگلستان فرار کرد .

در تئوری شناخت، جان لاک تجربه را افضل میدانست وبا نظریات انتزاعی افلاطون، دکارت، و لایبنیتس مخالفت می ورزید، و این اولین جدائی تجربه گرایان از خردگرایان است. در واقع فرانسیس بیکن به امپریسیسم ار طریق خردگرائی رسیده بود. اما لاک برای حفظ تجربه گرائی، خردگرائی را ترک کرد. این امر به خاطر خصلت مطلق منطق سنتی بود. تئوری های جدید منطق احتمالات در طفولیت بودند، و منطق غیر مونوتونیک
nonmonotonic logic ، و سیستم های دیگر منطق هنوز تولد نیافته بودند، و در نتیجه رد هرگونه "ایده های انتزاعی" برای تقویت تجربه گرائی توسط لاک، شگفت آور نیست.

تسلیم لاک به تجربه ، بعدها از طرف برکلی و هیوم، به اکستریم سوبژکتیویسم و آگنوستیسم، و از طرف مارکس و ویلیام جیمز، به انواع ابزارگرائی ادامه یافت. سودمندی گرایان
Utilitarians نظیر بنتام و جان استوارت میل، به نظرات اولیه لاک نزدیک ماندند. آنها مبنای قانون لاک را که مشروعیت خود را در اصول کتب مقدس مییافت، تغییر داده، و خوشحالی را به مبنای پذیرش قوانین مبدل کردند.

نفس گرائی
solipsism برکلی، تعبیر مونیستی پلورالیسم تجربی لاک بود، که به کوشش های آتی تجربه گرایان لطمه زد.، هرچند امروز نوعی از اندشه برکلی در میان تئوریسین های فیزیک کوانتا، بمثابه یک تئوری توضیحیexplanatory theory هنوز طرفدار دارد. برکلی واقعیت عینی همه چیز غیر از خدا را نفی کرد. هیوم نظر برکلی را به خدا نیز بسط داد. در نتیجه برعکس هدف بنیانگذار اولیه امپریسیسم فررانسیس بیکن، اگنوستیسم هیوم به "حقیقت دوگانه" رسید. خدا از طریق *ایمان* پذیرفته میشد و همه چیز دیگر از طریق *تجربه* پذیرفته میشدند. در نتیجه یک بار دیگر ایمان به فلسفه باز گشت، و طعنه زمان آنکه ایمان به فلسفه، اینبار از طرف تجربه گرایان بازگشت.

گرایش بالا بعدها از طرف امانوئل کانت ادامه داده شد. سوبژکتیویسم کانت مدعی شد که دانش تجربی از مفاهیم پیش فرض شده اپریوری
apriori .ونیز از مفاهیم "شیئی در خود" غیر ممکن است. امروزه بعد از دو قرن مفهوم اپریوری کانت از طریق مشخصه های موروثی ژنتیک و حواس حامل تئوریtheory-impregnated sense perception که پاپر در کتاب خود و مغز اوThe Self and its Brain و آرون اسلومن در کتاب فلسفه هوش مصنوعی طرحPhilosophy of Artifical Intelligence کرده اند اهمیت علمی در عرصه هوش مصنوعی یافته اند.

کانت تئوریسین اصلی ترقی خواهی درعصر روشنگری بود، و خود فکر میکرد در آلمان از طریق رفرم به ایده آلهای خود در زمینه آزادی های فردی نایل خواهد شد، واین نقطه نظر را در نوشته های سیاسی اش مفصلأ بحث کرده است. اما فردریک ویلیام دوم، جانشین فردریک کبیر، نگاشتن درباره مذهب را برای وی، پس از نگارش کتاب "مذهب در محدوده فقط خرد" در سال 1793 ، ممنوع کرد، وکانت تا زمانی که فردریک ویلیام دوم زنده بود، در مورد مذهب کتابی منتشر نکرد.

برای کانت مهم ترقی و پیشرفت، حقوق بشر و آزادی های فردی بود، و کوشش او در رفرم، دستیابی یه این *اهداف* بود، و وقتی انقلاب کییر فرانسه اهداف مترقی نظیر آزادِهای فردی را بر گزید، کانت از انقلاب دفاع نمود، نه چون انقلابی بود، که نبود، بلکه چون اهداف انقلاب را مترقی میدید، و از آنزمان تا دو قرن بعد از آن، انقلاب و ترقی مترادف تلقی میشوند، در صورتیکه حتی خود کانت، رفرمیست بود، ولی برای او هدف، ترقی و آزادی های فردی بود. در نتیجه از نظر وی، هم انقلاب و هم رفرم میتوانستند مترادف با ترقی و یا واپسگرائی باشند، و آزادی های فردی سنگ محک بود. این دیدگاه اجتماعی کانت در دفاع از آزادی های فردی، به توسعه پلورالیسم در عصر مدرن کمک کرد، و جالب است که اندیشه های جان لاک و کانت، بعد ها در دموکراسی آمریکا جایگاه خاصی کسب کردند.

بعد ها پلورالیسم محدود عصر مدرن، همانگونه که در رساله مونیسم مفصلأ توضیح دادم، از مونیسم هگلی، در اشکال مارکسیسم و نیچه ایسم، شکست خورد، و دیگر آنکه پلورالیسم جان لاک با نفس گرائی برکلی و آگنوستیسم هیوم مساوی قلمداد شد. ارثیه جان لاک تنها در میان فلاسفه سیاسی سرمایه داری حفظ شد، و آنها نیز دفاع وی از مالکیت خصوصی را تأکید میکردند، و نه محکوم کردن انتقال موروثی قدرت سیاسی، و جانبداری وی از حقوق فردی، دموکراسی سیاسی، و پلورالیسم. کارهای لاک توسط سودمندی گرایان
Utilitarians تکامل چندانی نیافت، و آنان اصلیت همه جانبه فلسفه او را رها کرده، و آن را در مناظره با مخالفان خود، به عرصه های فانونی و اقتصادی محدود کردند. مقابله آنها با سوسیالیستها، آنان را بیش از پیش به برداشت محدودی از لیبرالیسم سوق داد، و بیشتر به تئوریسین های قانون انگلیس مبدل شدند. از سوی دیگر سوسیالیستها بیشتر و بیشتر به سوی هگلیسم گرایش یافتند.

تنها گرایش سوسیالیستی که پلورالیسم را ترویج کرد پرودونیسم
Proudonism بود. پرودن خود را از مونیسم هگل جدا کرد و با پلورالیسم سمت گرفت. اما پلورالیسم وی بسیار کمتر از جان لاک سیستماتیک بود. افراد رابطه ای با یکدیگر نداشتند و روابط اجتماعی نظیر دولت، مالکیت خصوصی، مذهب، و امثالهم همه اجباری تصور میشدند. پرودون تنها از نقصان های جامعه خشمگین نبود. در واقع وی میتواند پیغمبر فردیت بدون جامعه خوانده شود، چه *منزجر* از خود جامعه بود، و نه فقط کمبود های آن. وی پدر آنارشیسم شد، مکتبی که بعد ها توسط انقلابی روس باکونین رشد بیشتر کرد.

علاوه بر سیاست، سنّت جان لاک، سر منشأ کارهای دیگری نیز بوده است. مثلأ هله واتیس
Helevetius و کندورسهCondorcet در فرانسه اصول وی را در زمینه اخلاق و آموزش به کار بردند، و سعی در توسعه این عرصه های دانش به علوم مثبت نظیر علوم طبیعی کردند، و یا ولتر در آثار ادبی خود کلیسیای کاتولیک را از زاویه دموکراسی و پلورالیسم به نقد کشید.

جان لاک از سرزمین خود به خاطر آزار سیاسی در رابطه با عقائدش، به کشورهای اسکاندیناوی فرار کرد. دکترین لاک سیستم قضائی و سیاسی آمریکا را بیش از هر کشور دیگری تحت تأثیر قرار داده است، جائی که مدل تفکیک سه قوه دولت وی، بیش از هر جای دیگر پیاده شده است. اما فلاسفه دیگر، به کارهای وی باز نگشنتد، و کارهای وی تا قرن بیستم تکاملی نیافتند، و در این زمان است که فیلسوفانی نظیرجان رالز، فلسفه لیبرالیسم لاک را به سطح تازه ای ارتقاء داده اند.

این تصور غلطی است که جان لاک را به مثابه تئوریسین سرمایه داری تلقی کنیم. درست است که وی از مالکیت خصوصی به مثابه مبنای دموکراسی دفاع میکند، اما دلیل دفاع وی به خاطردفاع پیگیر وی از دموکراسی است که برای وی اصل است. هرگاه کشورهای سرمایه داری التفات به دموکراسی و صلح داشتند، از اصول لاک حمایت کرد ه اند و اگر نه، اصول وی را زیر پا گذاشته اند. دموکراسی و پلورالیسم لاک در تئوری سیاست نبایستی محدود به سرمایه داری تصور شود، همانگونه که ایده های دموکراتیک و پلورالیستی امپیدوکلس محدود به جامعه برده داری نبودند. یک جامعه برده داری یا سرمایه داری میتواند دموکراتیک و پلورالیستی باشد یا نباشد. این موضوع شبیه دست آوردهای جنبش سوسیالیستی نظیر حقوق بیکاری است، که محدود به جوامع سوسیالیستی یا سرمایه داری نبوده و به حقوق بشر در دنیای کنونی تبدیل شده اند.
 

عصر حاضر

 
رشد واقعی پلورالیسم در قرن بیستم بوده است، اما نه به معنی اکید مکاتیب فلسفی، بلکه بیشتر در میان دانشمندان و فلاسفه علم. فلسفه آنالیتیک (تحلیل منطقی) که در آغاز قرن بیستم رشد کرد پلورالیستی بود، اما کمتر و کمتر آنرا به معنی اخص کلمه میتوان فلسفه نامید، و بیشتر و بیشتر، پس از ویتگنشتاین، قلسفه آنالیتیک به تئوری زبانشناسی تبدیل شده است. در مقایسه، دانشمندان و فلاسفه علم نظیر دیوید بوهم
David Bohm، ایلیا پریگوژینIlya Prigogine، و استیون هاکینگStephen Hawking بیشتر به اندیشه فلسفی گرایش یافته اند. من در رساله خود تحت عنوان فلسفه علم در قرن بیستم مفصلأ این موضوع را مورد بررسی قرار داده ام.

اما فلسفه های قرن بیستم همه پلورالیستی نبوده اند. در واقع به معنی اخص کلمه، یکی از مهمترین مکاتیب فلسفی قرن بیستم، یعنی اگزیستانسیالیسم
Existentialism ، مونیستی بوده است. اگزیستانسیالیسم هم در تعبیر هایدگریHeideggerian آن و هم در تعبیر سارتریSartrian آن بسیار به مونیسم متمایل است تا به پلورالیسم. از کیرکاگاردKirkegaard تا جسپرزJaspers، از هایدگر تا مرلو پونتیMerleau-Ponty، اگزیستانسیالیستها با تکیه بر مفهوم *جوهرهستیBeing*، بیشتر به جستجوگری پارمینیدوس برای پلنوم ماده گونه اش، ویا جستجوی ارسطو برای جهان یگانه اش، شبیه هستند، تا به یک دیدگاه پلورالیستی. اما بایستی قبول کرد که مونیسم اینان بیشتر رنگ و بوی پلورالیسم وحدت وجودی را دارد، تا مونیسم سلسله مراتبی افلاطون، و بی خود نیست که اگزیستانسیالیسم پایه فکری اسلامگرایانی نظیر دکتر شریعتی در ایران شده است، که در جستجوی شکل مدرنی از وحدت وجود بوده اند.

کوششهائی برای ایجاد یک سیستم پلورالیستی در قرن بیستم انجام شدند. مهمترین این کوشش ها را ویلیم جیمز، برتراند راسل، لودویگ ویتگنشتاین، برتلانفی
Ludwig von Bertalanffy، و لازلوErvin Lazlo کردند. در میان سوسیالیست ها نیز گرامشیGramsci، التوسرAlthusser، استوجانوویچStojanovic، و دیگران به پلورالیسم تمایل داشتند.

برتراند راسل در عبارات زیراین جستجو را به بهترین شکل بیان کرده است:

"شکل دادن به فلسفه ای که قادر باشد حریف انسانهای سرمست از امکان قدرت
بی حد و حصر از یکسو، و پاسخگوی بی علاقگی آنان که بی قدرتند از سوی دیگر،
باشد، وظیفه عاجل زمان ماست."

(برتراند راسل، یک تاریخ فلسفه غرب، 1945، صفحه 729)

شگفتی آور نیست که چنین هدفی زنده بود زمانیکه برتراند راسل فلسفه اتمیسم منطقی خود را طرح کرد
http://www.ghandchi.com/447-RussellPluralism.htm، ولیکن این هدف اساسأ در فلسفه آنالیتیک ترک شد و وارثین فلسفه آنالیتیک به سوی پوزیتویسم منطقی، پان سایکیسمpanpsychism ، پاراللیسم زبانیlanguage parallelism، و دکترین های دیگر که بیشتر به زبانشناسی نزدیکند سوق یافته است. حتی درک جدید "سیستم" در تئوری سیبرنتیک راهگشای تحول فلسفی مهمی نشد. اما کوشش های این متفکرین در طرح مقابله مونیسم و پلورالیسم با ثمر بود، به ویژه نقد ویلیام جیمز از هگل نمونه عالی از این راهگشائی برای پلورالیسم است.

***

ویلیام جیمز اولین فیلسوف مهمی است که سوأل تقدم ماده و روح را از فلسفه خود به دور ریخت . من آنقدر توجهم به آلترناتیو وی نیست، و موضوع مورد نظر من رها کردن این بحث است که در فلسفه مدرن همانقدر بحث بیهوده را باعث شده بود، که بحث تثلیث در فلسفه قرون وسطی. بنظر من به دور ریختن این بحث توسط ویلیام جیمز بزرگترین دست آورد فلسفه پس از قرون وسطی بوده است. فلاسفه عصر مدرن هیچگاه گریبان خود را از این مسأله کاذب فلسفه قرون وسطی رها نکرده بودند. این به یک قاعده در همه مکاتیب فلسفی تبدیل شده بود که موضع خود را، قبل از هر بحثی، درباره این سوأل کاذب اعلام کنند. و این بحث در کشورهای سوسیالیستی جایگاهی نظیر تثلیث در تفکر قرون وسطی در قلمرو کلیسا داشت، که مرتدین و بدعت گذاران را مشخص میکرد.

اینگونه ماتریالیست ها و ایده الیستها مشخص میشدند و فلاسفه ای نظیر کانت که در هیچیک از این دو مقوله نمی گنجیدند کماکان بر این مبنی قضاوت میشدند و در دسته اول یا دوم قرار میگرفتند، بر حسب آنکه مفسر کانت از میان بلشویک های روس بود و یا از سوسیال دموکراتهای اروپا.

رد این بحث توسط ویلیام جیمز در رساله آیا "آگاهی" وجود دارد؟
Does "Consciousness" Exist در سال 1904 ، شکاف رادیکالی با تمام سنت های فلسفی از قرون وسطی تا آنزمان ایجاد کرد. این شکاف با بنیادگرائی فلسفی، پلورالیسم را در فلسفه وی و بسیاری مکاتیب دیگر فلسفی قرن بیستم تقویت کرد. دیگر خدمات ویلیام جیمز به پلورالیسم نیاز به تحقیقی مفصل دارد. وی در سخنرانی هایش در سال 1907 ، پلورالیسم را بسیار عالی توصیف کرده است. عنوان این سخنرانی ها "یک جهان پلورالیستی" است، که هاروارد منتشر کرده است، و نقل قول پائین از آن کتاب است:

"با تفسیر پراگماتیک وارانه، پلورالیسم یا دکترین آنکه کثرت وجود دارد، به این معنی است که قطعات گوناگون واقعیت "ممکن است بیرونأ" مرتبط باشند. هر آنچه شما میتوانید به اندیشه بیاورید، هر چقدر بزرگ ودر برگیرنده، از نقطه نظر پلورالیستی به یک نوع یا اندازه، یک محیط حقیقی "خارجی" دارد. همه چیز به طرق گوناکون "با" یکدیگر هستند، ولی هیچ چیز همه چیز را در بر نمیگیرد، یا بر همه چیز غلبه ندارد. لغت "و" در دنباله هر جمله ای میاید. و چیزی همیشه از قلم میافتد. "نه کاملأ" بیان بهترین کوشش ها، در هر جای گیتی، جهت دستیابی به همه-شمولی بایستی ذکر شود. جهان پلورالیستی بیشتر به جمهوری فدرال شبیه است تا یک امپراطوری یا یک پادشاهی [تاکید از من]. معهذا هرآنچه بسیار بتوان جمع کرد، بسیاری دیگر حضور خود را در مرکز موثر آگاهی و عمل آشکار میسازند، که چیز دیگری خود گردان و غایب بوده، و غیر قابل تقلیل به یگانگی است.

"مونیسم، از سوی دیگر، تکیه دارد که وقتی ما به واقعیت توجه میکنیم، واقعیتِ واقعیات، همه چیز حاضرند به *همه چیز* دیگر، در یک همزمانی بزرگ جامعیت، که هیچ چیز یه هیچ معنی تبعی
functional یا اساسی، نمیتواند از بقیه جدا باشد، و همه چیز در هم، در یک تلاقی بزرگ، درهم ادغام میشوند."

ویلیام جیمز، یک جهان پلورالیستی، متن هاروارد، صفحه 45، چاپ 1977
William James, A Pluralistic Universe, Harvard Edition, Page 45, 1977 print

جیمز در بینش خود تأکید بر پلورالیسم دارد، و همچنین خود را مخالف خردگرائی میداند. از این نظر وی نظیر جان لاک بود. به همین دلیل، شاید از آنجا که وی سعی در خلق یک خردگرائی جدید که با دیگاه وی همخوانی داشته باشد نکرد، هیچگاه قادر نشد سیستم پلورالیستی را که در مکاتبات خود ذکر میکند، تدوین کند.

و بالاخره مایه شگفتی است که ویلیام جیمز فلسفه برگسون را می ستاید، زمانیکه به ضدیت برگسون با علم و خردگرائی توجه کنیم. برگسون هیچ تئوری منطق غیر از دیالکتیک نداشت، که بنظر من آنرا هم درست درک نکرده بود، اما سیستم تحریف شده اندیشه هگل که برگسون در تئوری مبارزه زندگی و ماده عرضه میکند، بنظر من بسیار اشتباه آمیز است. من هیچگاه تحسین ویلیام جیمز از برگسون را نفهمیدم.

***
برتراند راسل همانگونه که ذکر کردم مدتی تئوری اتمیسم منطقی را ارائه و دنبال کرد. دیدگاه وی بسیار به مونودولوژی لایبنیتس شبیه بود اما اتمهای وی بیشتر منطقی-زبانشناسانه بودند تا شبه روح نظیر مونادهای لایبنیتس. کار راسل بعدأ توسط ویتگنشتاین در اولین اثر وی بنام ترکتاتس
Tractatus دنبال شد و نتیجه اش بیشتر زبانشناسی بود تا فلسفه. و ویتگنشتای در پایان عمر در کتاب آبی و کتاب قهوه ای از فلسفه آنالیتیک کاملأ جدا شده و به فنومنولوژیPhenomenology اگزیستانزیالیستی نزدیک میشود، که میگفت آن دوجزوه را بخوانید و به دور بریزید.

پس از ویلیام جیمز، طی بیش از نیم قرن سلطه فلسفه آنالیتیک، پلورالیسم پیشرفتی نکرد. به استثنأ توسعه منطق احتمالات، منطق غیر مونوتونیک
non-monotonic logic، و انواع مختلف منطق ریاضی و تئوری های زبانشناسی که از دستاوردهای فلسفه آنالیتیک در این عرصه های علوم هستند و کارهای علمی کسانی نظیر کارناپ Carnap که خدمات ارزنده ای در پایه ریزی نظری توسعه کامپیوتر در آینده کردند.

تئوری های علوم ذرات زیر اتمی نظیر فیزیک کوانتا، و نیز دست آوردهای ژنتیک، ارتباطات، و کشفیات جدید نجوم و سفرهای فضائی دیدگاه پلورالیستی را در میان دانشمندان عصر حاضر تقویت کرده است. در واقع فیزیسیست های معروفی نظیر دیوید بوهم
David Bohm و استون هاکینگ بیشتر دست اوردهای فلسفی در قرن بیستم ارائه کرده اند تا فلاسفه به معنی اخص کلمه.

کتاب علم، نظم، و خلاقیت
Science, Order, and Creativity بوهم در 1989 از بهترین عرضه های فلسفه پلورالیستی در زمان ماست. در میان آثار فلاسفه آنالیتیک در زمان ما، کتاب نلسون گودمن Nelson Goodman به نام "طرق مختلف جهان سازیMany Ways of World-making"، اثری جالب توجه است.

همچنین بسیاری کارهای کمتر شناخته شده، نظیر کتاب "فن معماری فحوا،، بنیان پلورالیسم نو
Architectonics of Meaning, Foundations of the New Pluralism نوشته والتز واتسون Walter Watson ، کوششهائی بنیانی برای درک مبانی پلورالیسم در اندیشه فلسفی است.

بنظر من اندیشه روشنفکری ایران میتوانند از دستاوردهای فلاسفه ای که در زمان ما بیشتراز زاویه نگرش پلورالیستی کار کرده اند، بهره زیادی ببرد. برخی از آنها نظیر جان رالز
John Rawls ، در زمینه فلسفه و علوم اجتماعی کار کرده اند، وبرخی دیگر نظیر کواین Quine ،دستاورد هایشان بیشتر در زمینه های هستی شناسی ontology و منطق،و ریاضیات است.

دستاوردهای پلورالیسم تازه در جامعه فراصنعتی شکوفا میشوند و دلیل این موضوع را در نوشته خود تحت عنوان
رقص در آسمان توضیح داده ام. در عصر حاضر که همه ملل جهان بیشتر در رد و بدل همزمان از طریق اینترنت هستند، گوناگونی در جهان بیشتر درک میشود. در واقع آنگونه که در نوشته تأثیر ابزار هوشمند ذکر کردم، تازه جامعه امکان آن را مییابد که نیازهای فرد را بدون تغییر تنوع به یکنواختی، برآورده کند، و قردیت پایگاه اجتماعی پلورالیسم است. اندیشه های نوی فراصنعتی راهگشای تفکر پلورالیستی هستند، که در اقصی نقاط گیتی در حال شکل گیری میباشند.

 

این هم نقد سیاسی همین متفکر از این قضیه است که خیلی جالب توجه است

 

چرا پلورالیسم؟ (ویرایش دوم)

 

سالها متعجب بودم که چرا بسیاری از گروههای مارکسیستی با لیبرالیسم دشمنی میورزیدند،  نورالدین کیانوری رهبر حزب توده اصطلاح لیبرال را به بد ترین توهین در فرهنگ سیاسی ایران تبدیل کرد، و در زمان گروگان گیری بسیاری در چپ ایران با حزب الله،  برای سقوط لیبرالیسم در ایران بعد از انقلاب 57 متحد شدند؟  با تفحص بیشتر متوجه شدم که اقتدارگرایان مارکسیسم شوروی و چین نیز همینگونه با لیبرالیسم عناد میورزیده اند.

 

در واقع جدائی بسیاری از گروه های چپ ایران از مارکسیسم،  بدلیل اطلاع از جنایات حکومت های کمونیستی در کامبوج Killing Fields و ویتنام، و نیز در پی آشکار شدن قتل عام مخفیانه خانواده تزار توسط لنین،  و بسیاری جنایات دیگرآن رژیم در طی بیش از نیم قرن،  در پیآمد سقوط امپراطوری شوروی، انجام شد،  و نه از طریق نقد ایدئولوژی محافل روشنفکری در ایران.

 

 روشنفکران ایران اشتباه برنامه های خود را عملأ در عملکرد رژیم اسلامی دیدند که بسیاری از آن برنامه ها را به عمل گذاشت. در نتیجه جمعبندی آنها نه مانند روشنفکران ویتنام که آنرا در نسخه اصل کمونیستی خود تجربه کردند و در تلاش برای رهائی از آنچه خود ساخته بودند به عمق فاجعه پی ببرند، بلکه در نگاه به نسخه اسلامی شده همانگونه ایدئولوژی ها بود.

 

در واقع بسیاری از ایدئولوژی هائی که ریشه خود را در مارکسیسم داشتند، برای بیش از یک قرن بر اندیشه روشنفکری ایران غلبه داشته اند، حال برخی نظِیر خمینی، غیر مستقیم از طریق سید قطب مصری،  و برخی دیگر نظیر مجاهدین مستقیمأ از طریق متون مارکسیستی.  البته به این حقیقت چندان هم خرده نمیتوان گرفت چرا که مارکسیسم برای بیش از یک قرن،مهمترین اندیشه موجود در عرصه علوم انسانی و علوم اجتماعی در جهان بوده است.

 

تحقیقی درباره "مونیسم و اندیشه مارکسیستی" در سالهای اوائل 1980 انجام دادم، که بسیاری از سوألاتم را درباره موضع ضد لیبرالی بسیاری از گروه های سیاسی ایران پاسخ داد. میتوانید رساله ام در این زمینه را در لینک زیر مطالعه کنید:

 

https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/299-Marxism-plus.htm

 

این رساله در بیبلیوگرافی زیر در کنار کارهای دیگری که به این گفتمان مرتبط  اند، ذکر شده است،  و دیگر منابع مذکور نیز میتوانند برای مطالعه بیشتر موضوع مفید باشند:

 

http://w1.866.telia.com/~u86603748/marxism.html

 

مسلمأ مارکسیسم که مکتب عمده فکری ای در قرن گذشته بوده است شاخه های زیادی داشته است، که حتی برخی از آنها نظیر استراکتورالیست های فرانسه که در نوشته بالا ذکر کرده ام پلورالیست بودند، هرچند موضع آنها نیز در رابطه با موضوعاتی نظیر دولت گرائی در اقتصاد، با مونیستها،  چندان تفاوتی نداشته و ندارد و کلاً مونیسم دیدگاه اصلی در جنبش مارکسیستی بوده است که به بهترین شکل هم توسط پلخانف در کتاب «نظریه مونیستی در تاریخ» بیان شده است.

 

لازم به یادآوری است که صرف نظر از موضوع پلورالیسم، مارکس و مارکسیستها،  کارهای زیادی در زمینه های گوناگون علوم انسانی و اجتماعی انجام داده اند و نقد من از اندیشه مونیستی در مارکسیسم به هدف بی اعتبار کردن آن دستآوردها نیست چرا که جدا از دیدگاه ایدئولوژیک آن نوشتارها، انبوهی از تحقیقات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برای حدود صد سال زیر این پرچم ایدئولوژیک انجام شده است و نباید آن ها را به دور ریخت همانگونه که در اعصار پیش از آن عمده تحقیقات اجتماعی با عناوین مذهبی نظیر مسیحی یا اسلامی عرضه شده اند.

 

در مقایسه با مونیسم، تحقیقات مفصلی را درباره پلورالیسم در فلسفه غرب از همان سالهای 1982 آغاز کردم و رساله زیر را در باره پلورالیسم اولین ثمره آن تلاشها است:

 

https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/301-Pluralism-plus.htm

 

بسیاری از متفکرین قرن بیستم،  نظیر برتراند راسل و کارل پاپر، به اهمیت پلورالیسم در فلسفه غرب اشاره کرده اند، و مطمئنأ میتوان متافیزیک پلورالیستی را در کارهای فلسفی  مهمی، از متافیزیک ارسطو گرفته تا مونودولوژی لایبنیتس Leibniz و اتمیسم منطقی logical atomism راسل مشاهده کرد.  نوشتارهای زیر را درباره کارهای فلسفی معین در تتبع در اصل آثار دکارت، اسپینوزا و و دیگران تدوین کردم هرچند هیچگاه فرصت نیافتم تا همه این کارها را در یک کتاب مدون کنم:

 

https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/440-Aristotle-plus.htm

 

https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/397-Descartes-plus.htm

 

https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/406-Spinoza-plus.htm

 

https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/394-MonadsCPH-plus.htm

 

https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/447-RussellPluralism-plus.htm

 

در حقیقت نظریه اتمیسم منطقی که در آخرین متن رجوع داده شده در بالا مورد بررسی قرار داده ام را برتراند راسل در دوره ای از سیر فلسفی خود ارائه کرد و فلسفه ای بسیار پلورالیستی بود که برخی از فلاسفه زمان ما، نظیر نلسون گودمن Nelson Goodman در کتاب «طرق مختلف جهان سازیMany Ways of World-making»،  پارادیم وی را دنبال کرده اند.

 

همچنین بسیاری کارهای کمتر شناخته شده،  نظیر کتاب «فن معماری فحوا، بنیان پلورالیسم نو» Architectonics of Meaning, Foundations of the New Pluralism   نوشته  والتز واتسون Walter Watson ،  کوششهائی بنیانی برای درک مبانی پلورالیسم در اندیشه فلسفی است.

 

بنظر من اندیشه روشنفکری ایران میتواند از دستاوردهای فلاسفه ای که بیشتراز زاویه نگرش پلورالیستی کار کرده اند، بهره مند شود.  برخی از آنها نظیر جان رالز John Rawls ،  در زمینه فلسفه و علوم اجتماعی کار کرده اند،  وبرخی دیگر نظیر کواین Quine ،دستاورد هایشان بیشتر در زمینه های هستی شناسی ontology و منطق، و ریاضیات بود.

 

اندیشه روشنفکری ایران در تاریخ بیشتر به مونیسم تمایل داشته تا به پلورالیسم،  و این خود یکی از دلائل تمایل به مارکسیسم و بویژه شاخه های مونیستی آن بوده است. علت این گرایش را هم در نوشتار «ترقی خواهی در عصر کنونی» بحث کرده ام:

 

https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/352-taraghikhahi-plus.htm

 

البته درست است که دلیل توجه روشنفکران انقلابی ایران به لنین تا کائوتسکی،  بخاطرغلبه جنبش های انقلابی جهان سوم در نیمه قرن بیستم بوده است، ولی صرفنظر از دلائل تمایل، این غیر قابل انکار است که ما نقصان اندیشمندانی نظیر ویلیام جیمز، راسل، و پاپر را در تاریخ فلسفه و سیاست خود داشته ایم،  و فراوانی افکاری نظیر لنین و خمینی. بنظر من مهم است که ما با شایستگی های اندیشه پلورالیستی خود را آشنا کنیم.

 

اجازه بدهید  این یادداشت را با نقل قولی از سخنرانی های 1907 ویلیام جیمز William James ،  تحت عنوان «یک عالم پلورالیستی A Pluralistic Universe»    پایان دهم، که توضیح بسیار عالی ای از پلورالیسم است:

 

«با تفسیر پراگماتیک وارانه، پلورالیسم یا دکترین آنکه کثرت وجود دارد،  به این معنی است که قطعات گوناگون واقعیت «ممکن است بیرون» مرتبط باشند. هر آنچه شما میتوانید به اندیشه بیاورید، هر چقدر بزرگ و در برگیرنده، از نقطه نظر پلورالیستی به یک نوع یا اندازه،  یک محیط حقیقی «خارجی» دارد. همه چیز به طرق گوناکون «با» یکدیگر هستند، ولی هیچ چیز همه چیز را در بر نمیگیرد، یا بر همه چیز غلبه ندارد.  لغت «و»  در دنباله هر جمله ای میاید.  و چیزی همیشه از قلم میافتد. «نه کاملأ» بیان بهترین کوشش ها، در هر جای گیتی، جهت دستیابی به همه-شمولی بایستی ذکر شود. جهان پلورالیستی بیشتر به جمهوری فدرال شبیه است تا یک امپراطوری یا یک پادشاهی [تاکید از من]. معهذا هرآنچه بسیار بتوان جمع کرد، بسیاری دیگر حضور خود را در مرکز موثر آگاهی و عمل آشکار میسازند، که چیز دیگری خود گردان و غایب بوده،  و غیر قابل تقلیل به یگانگی است.

 

«مونیسم، از سوی دیگر، تکیه دارد که وقتی ما به واقعیت توجه میکنیم، واقعیتِ  واقعیات، همه چیز حاضرند به «همه چیز» دیگر،  در یک همزمانی بزرگ کمال، که هیچ چیز یه هیچ معنی تبعی functional  یا اساسی، نمیتواند از بقیه جدا باشد، و همه چیز درهم، در یک تلاقی بزرگ، درهم ادغام میشوند.

 

«ویلیام جیمز، یک جهان پلورالیستی، متن هاروارد، صفحه 45، چاپ 1977   William James, A Pluralistic Universe, Harvard Edition, Page 45, 1977 print ).»

 

متن بالا به این معنی نیست که من با فلسفه ویلیام جیمز موافقم. در واقع در رساله ام درباره پلورالیسم که در بالا ذکر کردم، نقدی از جیمز در رابطه با پشتیبانی وی از فلسفه برگسونBergson  نوشته ام ، که از دیدگاه من بسیار عجیب بوده و در تضاد با پلورالیسم است.   لازم است در اندیشه ایرانی نیز نکته مشابهی را ذکر کنم که پلورالیسم علمی هیچ تشابهی به صوفیگری ندارد که در نوشتار دیگری مفصلاً بحث کرده ام که از دیگر موانع رشد اندیشه خردگرائی در ایران بوده است:

 

https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/354-Sufism-plus.htm

 

در واقع آنچه در دیدگاه پلورالیستی خیلی مهم است فقط اذعان به کثرت نیست بلکه همچنین این موضوع است که همه گزینه ها به یک اندازه وزن ندارند مثلاً دیدگاهی که تصور کند حامله شدن در اثر دست دادن اتفاق میافتد هموزن دیدگاهی که لقاح را از نظر علمی بررسی میکند، نیست. اینکه هر گزینه ای چه وزنی بگیرد مثلاً از راه تیغ اوخام در قرون وسطی که انتخاب کمتر اگر هدف را بیان کند و یا فالسیفیکاسیون پاپر در فلسفه معاصر وقتی که تئوریهای قابل رد علمی طرح شوند، به نسبتی که نتوان تئوری را رد کرد، وزنه بالاتری کسب میکنند. در نوشتار زیر درباره فلسفه علم این موضوع را مفصل بحث کرده ام:

 

 https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/358-falsafehElm.htm

 

آخر آنکه من شک دارم بشریت در هیچ کشوری ایده آل امریکائی «پیگیری خوشبختیpursuit of happiness» که برگرفته از لایبنیتس است را آنگونه که برتراند دو ژونل توضیح داده است، بتواند در چارچوب مونیسم بدست آورد، حال چه مونیسم مذهبی را پیشه کند چه مونیسم ملحدانه مارکسیستی!

 

 

دوستان برای مطالعه بیشتر می توانند به لینک های ذیل سر بزنند تا همین جا هم مبحث بسیار مفصل است و از طولانی بودن آن عذر می خواهیم

 

http://www.andisheqom.com/other/books-view.php?subjectid=1

 

http://eslahonline.net/1601

 

http://talar.shandel.org/showthread.php?tid=603

 

http://www.ghandchi.com/308-IslamicDemocracy.htm

 

منابع اصلی مقاله:

 

http://dedee.blogfa.com

http://www.rasekhoon.net

http://www.ghandchi.com

http://www.tebyan.net

http://fa.wikipedia.org

http://daneshnameh.roshd.ir

http://talar.shandel.org

http://www.andisheqom.com

 

نظرات 11 + ارسال نظر
مسعود سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:02 ق.ظ http://azad0631.iranblog.com

خیلی قشنگ بود بازم ازاین مطالب بنویس
راستی هر وقت به ما سر میزنی با یه کلیک روی تبلیغات مارو هم شاد کن

سما سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:55 ق.ظ http://neshaniekhoda.persianblog.ir

سلام
ممنون از اطلاعاتی که در اختیار ما میگذارید...
در مورد واژه پلورالیسم ، بیشتر پلورالیسم دینی رو شنیده بودیم
اما به نظر من همه ی ادیان الهی و آسمانی به راه رستگاری میرن اگر به اندیشه ها و دستورات راستین دینشون عمل کنند....
محتاجم به دعای خیرتان....

وطن پرست سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:33 ق.ظ http://jonbesh-e-sabz20.blogfa.com

درود هموطن

واقعا موضوعاتتون جالب و به روز هستند

ممنون

شادزی
بدرود

شفیعی مطهر سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 ق.ظ http://modara.blogfa.com

با سلام و سپاس بی کران
ضمن بهره بردن از مقاله جالب شما لینک آن را در دو وبلاگ دیگر خود گذاشتم:
۱ - اندیشه را ورق بزن:http://spand.blogfa.com/
۲ - تپش اندیشه:http://motahar.nikblog.com/post-44755.html

فائزه سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:11 ق.ظ http://roz54.persianblog.ir

سلام
ممنونم آقای رضوی علی الرقم اینکه خیلی طولانی بود
اما عالی بود ممنونم

فائزه سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 ق.ظ http://roz54.persianblog.ir

آقای رضوی کد مترجمی که در وبتون قرار دادین رو
امکان داره لطفا برام در کامنت بذارین امروز که دقت کردم
به زبانهای دیگه ترجمه می کنه نوشته هاتون رو خیلی خوشم اومده بود البته اگه کد طولانی باشه در کامنت امکان داره ذخیره نشه اگه بشه لطفا برام ایمیل کنین متشکر می شم

مردم سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:34 ب.ظ http://dahdashtazad.blogfa.com/

سلام
مطلبتان مپل همیشه عالی وندون نقص بود
به امید روزی که مردم خود برای سرنوشت خود تصمیم بگیرند

rahil سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:28 ب.ظ http://facebookam.blogsky.com/

سلااام
گفتیم ساده
نه دیگه اینقدر!!!!
ناسلامتی قسمتی از عمر شریفم رو توی دانشگاه جون کندم درس خوندم تا اطرافیان بهم افتخار کنن
گرچه ناکام موندم ولی خب...
اطلاعات خوبی بود
قبلا توی ویکیپدیا خونده بودم.
سلامت باشی و سبز ...

rahil سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:17 ب.ظ http://facebookam.blogsky.com/

مطالب تخصصی وقت زیادی از آدم می گیره
حالا گردآوری یک طرف..
بازنویسی و ویرایش سخت ترین کار توی زندگیه
ولی به لذت آموزشش که فکر کنی....
هیچی ولش کن خواستم کلاس بذارم
همین
هیچ تغییری توی حالت ایجاد نمی شه .

فائزه سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:55 ب.ظ http://roz54.persianblog.ir

سلام
ممنونم اما ظاهرا این کد رو نمی شه در سایت پرشین بلاگ قرار داد چون نمایش داده نمی شه
ممنونم از ارسال لینک

کوروش پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 11:41 ق.ظ

واقعا متاسفم واسن عزیز..‌‌
ببین دوست عزیز کسانی هستن توی شهرستانها که معنی و مفهوم کلماتی مثل متضمن و کنه و ...رو متوجه نمیشن و مفهومشو درک نمیکنن ...شما عربیتون خوبه ولی اینجا ایرانه !لطف کنید پارسی بنویسید ..نمیشد بجای متضمن بگید شامل؟خوبه نوشتید ساده ..ولی به نظر من روزنامه نویس ها و مقاله نویس ها با نوشته هاشون قلمشون رو به رخ هم میکشن..ساده یعنی ساده نه عربی نوشتن ...سپاس

سلام
ممنون از پیامتان
بررسی می کنیم
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد