معنای لغوی
یزدان سالاری معادلی برای لغت تئوکراسی است. تئوکراسی یعنی حکومت و قدرت
مطلق سیاسی در اختیار مرجع عالی روحانی (نبی، خلیفه، پاپ و...) باشد و اساس
نظری چنین حکومتی آن است که حکومت در چنین نظامی از جانب خداست و مرجع
روحانی که فرمانروای سیاسی نیز هست، فرمانهای خداوند را بر مردم اجرا
میکند.
از قدیمیترین حکومتهای یزدان سالار، حکومت موسی بر قوم بنی اسرائیل
است که در تاریخ ثبت شده، حکومت خلفا در صدر اسلام و پاپها در اروپای غربی
قرون وسطا نیز چنین حکومتهایی داشتهاند. در دوران حاضر چند کشور حکومتی
از نوع تئوکراسی دارند. یکی عربستان سعودی که خاندان آل سعود خود را
نماینده خدا بر مردم میدانند. البته در کشورهایی که حکومت، هرچند به طور
مذهبی به موروثی باشد بیشتر به سلطنت شبیه است تا یزدان سالاری. ایران و
اسرائیل نیز به عنوان دو کشور تئوکرات در دنیای امروز شناخته میشوند،زیرا
هر دو هرچند با هم دشمنی دارند صاحب مراجع عالی مذهبی است که بالاترین نقش
را در سیاست ایفا میکنند. نروژ نیز هرچند اکثر مردماش لائیک شناخته
شدهاند، حکومتی تئوکرات دارد.
تئوکراسی از یک جهت نقطه مقابل دموکراسی است؛ زیرا صحبت از حاکمیت مردم
یا خداوند، دو بحث مجزا و معمولاً مخالف با هم است؛ در سالهای اخیر،
مبحثی تازه از حکومتهایی که به نوعی خود را وابسته به وظیفه مقدسی که از
سوی خداوند تعیین شده میدانند ظهور کرده که از مشهورترین آنها ریاست
جمهوری جورج دبلیو بوش در آمریکاست که با ایفای نقش مذهبی، خود را چون یکی
از قدیسان پروتستان جلوه داد و سیاستهای جنگورزی خود را به این صورت
توجیه نموده است.
خودکامگی[۱] (به انگلیسی: despotism) یا شکلی از حکومت است که قدرت سیاسی در دست یک حاکم خودگمارده قرار دارد. اصطلاح حاکم مستبد یا اتوکرات از واژه یونانی اتوکراسی مشتق شدهاست.الیگارشی (oligarchy) یا حکومت توسط اقلیت در مقابل دموکراسی یا حکومت توسط اکثریت قرار میگیرد.
در حکومت استبدادی دامنه اختیارات حاکم و طول دوره حکومت آنها بسیار است و توزیع قدرت عادلانه نیست.طرفداران حکومت استبدادی؛معتقدند که این نوع حکومت امکان انباشت سرمایه، برنامهریزی متمرکز و تصمیمگیری قاطع برای رفع موانع راه را برای توسعه فراهم میسازد.در حالی که مخالفان این نوع حکومت معتقدند که استبداد باعث احساس بیقدرتی سیاسی در بین مردم میشود و کارایی و خلاقیت آنها را کاهش میدهد.حکومت استبدادی نباید با تمامیتخواهی (رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی) مساوی پنداشته شود.
ادامه مطلب ...شایستهسالاری (meritocracy) به شیوهای از حکومت یا مدیریت گفته میشود که در دستاندرکاران بر پایهٔ توانایی و شایستگیشان برگزیده شوند و نه بر پارهٔ قدرت مالی یا موقعیت اجتماعی و فامیلی. فناوریهای نوین و شتاب تحولات و تغییرات، نیاز به نیروی انسانی متخصص را بیش از پیش کرده است .این امر بنگاهها و دولت را به سوی نظام و سیستمی شایسته سالار رهنمون میکند. در جوامع شایسته سالار، نگرشهای خویشاوندسالاری، قبیله گرایی، حزب سالاری و غیره مطرود است. نظام شایسته سالار، نظامی است که در آن افراد مناسب در مکان و زمان مناسب منصوب شده و از ایشان بهترین استفاده در راستای اهداف فردی، سازمانی و اجتماعی به عمل آید.
باید توجه داشت که شایسته سالاری ،نه یک نوع حکومت ،بلکه یک ایدئولوژی می باشد .شایسته سالاری غالبا و به اشتباه یک نوع حکومت تلقی می شود ،در حالیکه شایسته سالاری در حقیقت یک رویکرد و یک فاکتور جهت انتصاب اشخاص در یک حکومت است . افراد در سیستم شایسته سالار ،بر اساس معیارهای متغیری از شایستگی مورد قضاوت قرار می گیرند .این معیار ها می توانند زمینه های گسترده ای ،از هوش گرفته تا پایبندی به اخلاقیات ،از استعداد عمومی تادانش در زمینه ی خاص را در بر بگیرند . یکی از انتقادات وارد شده به این رویکرد ،اشاره به این حقیقت دارد که [۱]"شایستگی" یک مفهوم عمیقا سابجکتیو و مبهم می باشد که بالقوه فاقد وضوح کافی و در معرض سوءاستفاده است .
ادامه مطلب ...۱.کلیات
اصطلاح سوسیالیسم (Socialism) یعنى جامعه گرایى و جامعه باورى ، از واژه فرانسوى سوسیال (Social) به معناى اجتماعى، اخذ شده است. ریشه لاتینى آن، واژه Socius به معناى شریک و همراه است.سوسیالیسم به معنای وسیع کلمه، طیف متنوعی از اندیشهها و متفکران را در بر میگیرد که تنها ویژگی مشترک آنها اعتقاد به «لزوم برابری بیشتر برای انسانها و افزایش نقش کارگران در اداره جوامع» است.
ادامه مطلب ...جمع گرایی (به انگلیسی: Collectivism) واژه ایست که بر نوع تعامل رفتاری بین افراد , گروهها و یا اقوام مختلف اطلاق میشود که بر رفتار گروهی و تعامل گروهی استوار میشود . جمعگرایی نقطهٌ مقابل فردگرایی میباشد . جمعگرایی بر جامعه و گروه متمرکز میشود در حالی که فردگرایی بر فرد و خواستههای شخصی او استوار است . جمعگرایی بر اساس همین گروه گرا بودن , خواستار کسب هویت از جمع و رفتار طبق الگوهای از پیش تعیین شدهٌ جمعی است و خودانگاشتهای گروهی , خودانگاشتهای فردی اعضا را به وجود میآورند . از جمله شاخصههای جوامع جمعگرا مراسم گروهی , رقصهای دسته جمعی , پدرسالاری و یا پیرسالاری و.. میباشد و به طور کل جوامع جمعگرا خوشنود تر از جوامع فردگرا هستند زیرا بسیاری از اصول زندگی خود را تایید شده در دسترس دارند و نیازی به فهم و اثبات دوبارهً آنها ندارند . در مقابل جوامع فردگرا , بر اصول فردی و چه بسا منافع فردی اهمیت میدهند و این اهمیت به هویت فردی , باعث میشود فرد بسیار تکمیل شده تر از جوامع جمعگرا بار بیاید .[۱] گروهی جمعگرایی را در ارتباط با پدیدههای « همه با هم گرایی » و یا « گروهی گرایی » میدانند و « کل گرایی » این دو نظریه به صورت نوعی انسجام بسیار بالای ساختاری , آن را غیرقابل تفکیک مینماید .
ادامه مطلب ...رادیکالیسم به معنای هواخواهی و طرفداری از «دگرگونیهای بنیادی» جامعه و نهادهای اجتماعی موجود است. رادیکال، از نظر لغوی به معنای اصل و ریشه است و در علوم اجتماعی به آن اندیشههایی میگویند که اقداماتی تند و سخت و ریشهای را در بهبود جامعه خواهانند و دگرگونیهای بنیادی را در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی طلب میکنند. [۱]رادیکالیسم به آئین کسانی نیز اطلاق میشود که دارای افکار چپ گرا نیز میباشند؛ که پس از آنها لیبرالها و میانهروها و بعد محافظهکاران قرار دارند، و در آن سر طیف سیاسی مرتجعان هستند که متمایل به بازگشت به گذشته هستند.[۱]
لائیسیته از زبان یونانی گرفته شده است. اگر بخواهیم تعریفی از آن ارائه دهیم میتوان گفت : «حکومت از هیچ دینی پبروی نمیکند و دین در جامعه مدنی آزادانه به فعالیت میپردازد اما دین در سیاست هیچگونه قدرتی اعمال نمیکند». این مفهوم ریشه در نوشتارهای روشنگرانی مانند دنیس دیدروت، ولتایره، جان لاک، پدران بنیانگذار ایالات متحده مانند جیمز مدیسون، توماس جفرسون، توماس پین و در فرانسه از طریق قانونهای جولس فری (Jules Ferry) و در نوشتارهای آزاداندیشان، ندانمگویان و بیخدایان مدرن همچون برتراند راسل، رابرت اینگرسول، آلبرت اینشتین و سم هریس دارد.
صفت «laïque» در فرانسوی که ابتدا متضاد «clérical» بود، میتواند به معنی مستقل از سلطه مذهب هم به کار رود.
ادامه مطلب ...پسانوگرایی[۱] یا پستمدرنیسم، (همچنین: پسامدرنیسم، پساتجدد، مابعد تجدد) (به انگلیسی: Postmodernism) به سیر تحولات گستردهای در نگرش انتقادی، فلسفه، معماری، هنر، ادبیات و فرهنگ میگویند که از بطن نوگرایی (مدرنیسم) و در واکنش به آن، و یا به عنوان جانشین آن پدید آمد. پست مدرنیته مفهومی تاریخی-جامعهشناختی است که به دوران تاریخیِ بعد از مدرنیته اطلاق میشود.[۲]
بعضی به عبارت ساده آن را اینگونه تعریف کردهاند: «چرخش از سلطنت خفقان آور روایتهای کبیر به خودمختاری پرتفرقهی خردهروایتها»[۳]
ادامه مطلب ...اصطلاح «مدرن» از ریشهى لاتین [Modo] اقتباس گردیده است. این واژه در ساختار اصلى ریشهاى خود به مفهوم «به روز بودن» و یا «در جریان بودن» است. چنین مفاهیم و مضامینى بیانگر تمایزى است که امور و پدیدههاى مدرن نسبتبه امور کهنه و قدیمى، یا امور به وقوع پیوسته در دوران گذشته دارد. (1)
ادامه مطلب ...
ماتریالیسم به معنای مادهگرایی فلسفی است. این مکتب در مقابل ایدهآلیسم مطرح شد. شاخههای مهم آن ماتریالیسم مکانیکی و ماتریالیسم دیالکتیک میباشد. ماتریالیسم مکانیک را فویرباخ بنیانگذاری کرد و ماتریالیسم دیالکتیک را مارکس.
ادامه مطلب ...تمامیتخواهی یا توتالیتاریسم (به انگلیسی: Totalitarianism) اصطلاحی در علوم سیاسی است که برای توصیف حکومتهایی میرود که معمولاً شش خصوصیت دارند:یک ایدئولوژی کلی،یک سیستم تک حزبی متعهد به آن ایدئولوژی کلی که معمولاً توسط یک نفر رهبری میشود، دارای پلیس مخفی گسترده،انحصار در سلاحهای مورد استفاده،انحصار وسایل ارتباط جمعی ، انحصار اقتصادی که ممکن است لزوما بطور مستقیم توسط حزب صورت نگیرد.[۱]
ادامه مطلب ...عبارت است از مجموعه اصول و
روشهای دستوری که نیکولو ماکیاولی سیاستمدار و فیلسوف ایتالیایی
(۱۴۶۹-۱۵۲۷) برای زمامداری و حکومت بر مردم ارائه داد.
نیکلا ماکیاولی که بنیاد این نظریه خود را پیرامون روش و هدف در سیاست قرار داده، در کتاب خود شهریار (The Prince)،
هدف عمل سیاسی را دستیابی به قدرت میداند و بنابراین، آن را محدود به هیچ
حکم اخلاقی نمیداند و در نتیجه به کار بردن هر وسیلهای را در سیاست برای
پیشبرد اهداف مجاز میشمارد و بدین گونه سیاست را به کلی از اخلاق جدا
میداند.
اَمپـِریالیسم (به انگلیسی: Imperialism) طرفداری از حکومت امپراتوری. سیاستی که مرام وی بسط نفوذ و قدرت کشور خویش بر کشورهای دیگر است.† رژیمی که بر اثر از میان رفتن خردهسرمایهداری داخلی و پدید آمدن تراستها و کارتلها دچار تورم تولید و کمبود مواد خام شود و برای بهدست آوردن مستعمره و بازار به دیگران تجاوز کند.
ادامه مطلب ...آریستوکراسی به معنای اشرافیت است و معمولاً آن قشر و دستهای را نشان میدهد که امتیازات فراوان دارند، از ثروت و نفوذ برخوردارند، صاحب مقامات عالیه هستند و چه بسا برای حفظ این امتیازات، به اصل و نسب خود نیز ببالند. در اصل آریستوکراسی، آن قشر بالایی در پایان جامعه کمون اولیه را معین میکرد که صاحب درآمد و ثروت شده یا از اعقاب سران قبیله و فرماندهان و سایر صاحبان نفوذ بودند. لذا آریستوکراسی یا اشرافیت در دوران جوامع دودمانی پدرشاهی- پدیدار میشود.
ادامه مطلب ...