مبحث به زبان ساده:
یک ایدئولوژی انقلابی است که از آمیزش مارکسیسم با سنت مردم باوری (( پوپولیسم )) روسیه پدید آمده و پس از رسیدن به قدرت سنت یکه سالاری (( اتوکراسی )) روسیه را ادامه داده است.
ادامه مطلب ...
مبحث به زبان ساده:
دیپلماسی (به فرانسوی:Diplomatie) به دانش ارتباط میان سیاستمداران و سران کشورهای جهان گفتهمیشود. به سیاستمداری که در کار دیپلماسی است دیپلمات میگویند و کاری را که به دیپلوماسی وابسته است را دیپلماتیک میخوانند. اقناع مهمترین ابزار و دستاورد دیپلماسی است. پیشنهاد پاداش و تهدید به مجازات نیز در بین ابزارهای دیپلماسی هستند. این پیشنهاد پاداش و تهدید مجازات، میتواند مستقیم و از راه کارگزاران سیاست خارجی و یا غیرمستقیم از راه رسانهها و واسطهها انجام پذیرد. دیپلماسی، وسیلهایاست که سیاست خارجی با استفاده از آن، به جای جنگ، از راه توافق به هدفهای خود میرسد و بر اساس این تعریف آغاز جنگ، شکست دیپلماسیاست؛ ولی گروهی بر این عقیدهاند که دیپلماسی در دوران جنگ و پس از آن نیز میتواند دوام داشته باشد. دیپلماسی بر حسب سنت همیشه به وسیله دیپلماتهایی که به دولتهای دیگر معرفی میشدهاند، اعمال میشده است؛ اما رؤسای دولتها و وزیران خارجه نیز کمکم در این کار شرکت میکنند. با پیدایش جامعه ملل، دیپلماسی از حالت عمل دوجانبه خارج شد؛ امروزه دیپلماسی حالت نیمهعلنی به خود گرفته و افکار عمومی را تحت تأثیر قرار میدهد.
ادامه مطلب ...
مبحث به زبان ساده:
نام جنبشی انقلابی در فرانسة قرن 18 به رهبری فرانسوا نوئل بابوف که هدف آن ایجاد جمهوری برابری بود - رفتار یکسان با همة افراد در همة امور اجتماعی - بابوفی ها نمایندة ماتریالیسم قرن 18 فرانسه و اندیشه های انقلابی آن و نیز سردمدار تندروترین گرایش ها در انقلاب فرانسه بوده اند. این مکتب نخستین کوشش برای تبدیل سوسیالیسم به نظریة جنبش انقلابی بوده است .
ادامه مطلب ...
مَنشورگرایی یا چارتیسم جنبشی سیاسی و اجتماعی برای اصلاح در پادشاهی بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی در اواسط سدهٔ نوزدهم بود. اسم این جنبش از "منشور مردم" در ۱۸۳۸ گرفته شده بود که اهداف جنبش را در خود داشت (منشور در انگلیسی، "چارتر" خوانده میشود).
یا به عبارت بهتر:
اصول عقاید عدهای از مصلحین سیاسی که میان سالهای ۱۸۴۰ - ۱۸۴۸ میلادی نهضت اصلاحات اجتماعی و صنعتی کارگران اروپایی را به وجود آوردهاند.
ادامه مطلب ...
خدمت تمامی دوستان و آشنایان گروه نارنج سبز
سلام علیکم
احتراما در پی از دست رفتن سرور قالب وبلاگ این وبلاگ دچار اختلال گردید که با تذکر یکی از دوستان ما از مشکل آگاه گردید و در پی رفع ان هستیم.
علی ای حال قالب وبلاگ باید بازسازی شود که این امر به ساعاتی زمان نیاز دارد و ممکن است مداوما ظاهر وبلاگ و خدمات ان دچار جابجایی یا تغییر گردد . پیشاپیش به خاطر این اختلال و ناهمانگی از تمامی دوستان عذر خواههیم.
با تشکر و آرزوی سلامتی و موفقیت برای دوستان
سردبیری سیاسی گروه نارنج سبز
رضوی
مبحت به زبان ساده:
راست یا راستگرا در ادبیات سیاسی، به مواضعی اطلاق میشود که خواهان حفظ نظم و سلسله مراتب اجتماعی سنتی هستند. ریشهٔ اصطلاحات راست و چپ به انقلاب فرانسه برمیگردد و به محل نشستن اعضای پارلمان اشاره دارد؛ کسانی که در سمت راست مینشستند از حفظ نهادهای پادشاهی، آریستوکراسی و مذهب رسمی حمایت میکردند.
یا به عبارت ساده تر:
به موافقین دولت جناح راست می گویند و مخالفان دولت یا اپوزیسیون جناح چپ می گویند البته در اکثر کشورها.
ادامه مطلب ...
مبحث به زبان ساده:
چپ یا چپگرا در ادبیات سیاسی، به مواضعی اطلاق میشود که خواهان تغییرات تدریجی یا رادیکال در جهت ایجاد برابری در توزیع ثروت و قدرت هستند. ریشهٔ این اصطلاح به انقلاب فرانسه بازمیگردد؛ کسانی که در سمت چپ پارلمان مینشستند، مخالف سلسله مراتب سنتی قدرت بودند و از اصلاحات رادیکال پشتیبانی میکردند. چپ در ادبیات سیاسی معاصر غرب معمولاً به معنی سوسیال - لیبرال یا سوسیالیست به کار میرود.[۱][۲]
این اصطلاح همچنین برای توصیف سوسیال دموکراسی و بیشتر اشکال آنارشیسم استفاده میشود.[۳]
ادامه مطلب ...
آراء و روش سیاسی لوئی اگوست بلانکی اندیشمند و مبارز اتقلابی فرانسوی. بلانکی سخت به تضادهای اجتماعی نظام سرمایه داری می تاخت و برای برافکندن آن روشهای آنارشیستی و توطئه گرانه پیشنهاد میکرد
ادامه مطلب ...
مبحث به زبان ساده
واژه «استراتژی» (Strategy) که اکنون در زبان فارسی از آن به «راهبرد»تعبیر می شود مفهومی است که از عرصه نظامی نشأت گرفته و بعداً در سایر عرصه ها از جمله اقتصاد، تجارت و به ویژه عرصه سیاست و مملکت داری از کاربرد زیادی برخوردار شده است.
ریشه واژه «استراتژی» واژه یونانی «استراتژیا»(Strategia) به معنای «فرماندهی و رهبری» است. اکنون معنای ساده استراتژی عبارت است از یک طرح عملیاتی به منظور هماهنگی و سازماندهی اقدامات برای دستیابی به هدف.در عرصه نظامی استراتژی عموماً به نقل و انتقال نیروها در پشت جبهه جنگ و در جبهه قبل از درگیر شدن با دشمن است. وقتی که نیروهای نظامی در جبهه با نیروهای دشمن درگیر می شوند این دیگر تاکتیک است و نه استراتژی. در دوران گذشته به ویژه در عصر جنگ های ناپلئونی تمایز آشکاری بین استراتژی و تاکتیک وجود داشت و استراتژی به آنچه در پشت جبهه می گذشت مربوط و تاکتیک به هدایت جنگ در عرصه نبرد.
ادامه مطلب ...
پان ترکیسم (Pan-Turkism) ایدئولوژی ملی اقوام ترک است که پیش از آغاز جنگ جهانی اول ایدئولوژی دولتی در ترکیه عثمانی اعلام شد و هدفش گردآوری همه اقوام پراکنده ترک از اروپای غربی تا خاور دور و از چین تا اقیانوس منجمد شمالی، تحت حکومت واحد بود. امپراتوری عثمانی از آغاز تأسیس خود سیاست غصب سرزمینهاى ملل دیگر و برپایی یک وطن مشترک برای ترکها در این سرزمینهای اشغالی را در پیش گرفته بود. طبق ایدئولوژی پان ترکیسم این هدف بایستی در سه مرحله تحقق می یافت:
1- ترکیسم : ایدئولوژی پان ترکیسم تنها از طریق
حضور یک ترکیه قومی می تواند تحقق یابد . برای اینکه ترکیه بتواند نقش خود را
بخوبی ایفا کند بایستی بافت قومی آن یکپارچه ترک شود. ملل دیگر بایستی یا
ترک شوند یا از میان بروند.
2- اغوزیت : هدف ایجاد یک حکومت اغوزی است.
اتحاد و همبستگی ترکیه، آذربایجان، ترکمنستان، آذربایجان ایران و
ترکمن ها بایستی اغوزستان فردا را تشکیل دهد.
3- تورانیسم : ایجاد یک دولت متحد و مستقل
تورانی که شامل تمامی اقوام تورانی می شود.
اجرای طرح پان
ترکیسم از همان دوران حکومت عبدالحمید آغاز شد و سپس مورد پذیرش رسمی و پیگیری
ترکهای جوان قرار گرفت. از آن پس این ایدئولوژی محور سیاستهای دولتی همه حکومتهای
ترک را تشکیل داد. این پان ترکیسم بود که در اجرای مرحله اول یا ترکیسم،
نژاد کشی ارمنیان را در ارمنستان غربی و دیگر مناطق ارمنی نشین ترکیه به اجرا در
آورد.
پان ترکیسم در سالهای 1918 و 1920 در ارمنستان شرقی ( جمهوری ارمنستان کنونی )
دست به کشتار زد تا از این طریق راه را بطرف شرق بسوی ایجاد یک حکومت اغوزی بکشید.
هیچ ملتی نبایستی نسبت به ترکها و پان ترکیسم رویاهای دروغین در سر بپروراند. این
جبر تاریخ است .
ادامه مطلب ...
باید توجه داشت از این جهت به بررسی دیدگاه این مکتب می پردازیم زیرا پایه فکری مکتب های واقع گرایی ، عقل گرایی و بسیاری از مکاتب فکری غربی از این مکتب نشات می گیرد و مانند مکتب دئیسم پایه گذار دیگر مکاتب فکری و سیاسی است پس توجه ویژه دوستان را می طلبد.
در فرهنگ لغت این چنین تعبیر می شود که:
درون گرایی، معقولیت، موضوعیت، حالت نظری، ذهن گرایی، اصالت ذهن و حس، فردیت تفکر.
سوبژکتیویسم که اغلب آن را جزئی از فلسفه ی اصالت وجود میدانند ، یک درون گرایی افراطی است که شخص مدرک را در پهنای هستی اش تنها و فاقد هر گونه ارتباط جمعی با دنیای خارج رها میکند.این فرد در انزوای خویش فرو میرود و امکان هر گونه ارتباط با جهان پیرامون برایش دست نیافتنی است...
به عبارت دیگر:
بدین گونه باید متوجه معنی دقیق درون گرایی (( سوبژکتیویسم)) در فلسفه ی سارتر بود.مفهومی که مخالفان بر این کلمه قائلند ، یعنی محصور کردن آدمی در فردیت و تنهایی خود و عدم امکان همبستگی با دیگران ، در اگزیستانسیالیسم سارتر درست نیست.در این فلسفه مراد از درون گرایی ، این است که (( بشر هیچ نیست مگر آن چه از خود می سازد.این خودسازی صرفا مربوط به انسان است .یعنی به عالم درون.ریشه ی این آفرینش در خویش است نه در جهان خارج .این خودسازی با گشودن مرزهای آینده همیشه در حال تجدید و تجدد است و این موهبتی است مخصوص انسان.))
ادامه مطلب ...
سلام خدمت تمامی دوستان
روز پیش یکی از دوستان درخواست کرده بود روش عضویت در خبرنامه را شرح دهیم . خب روش بسیار ساده است کافی است یک نام و یک ایمیل داشته باشیم . و به طریق زیر از نوار ابزار خبری سمت چپ وبلاگ نام و نشانی ایمیل خودمان را وارد کنیم مثل عکس های ذیل . در ضمن دوستان من چک کردم دیدم وبگذر دچار اختلال می شود اما هنوز پالایه نشده است. روش هم اینگونه است که هر وقت وبلاگ بروز رسانی شود یک ایمیل برای شما ارسال می گردد که وبلاگ بروزرسانی شده است.
سردبیری
برای دیدن راهنمای تصویری به ادامه مطلب مراجعه فرمائید
ادامه مطلب ...
روش لاقیدانه نسبت به سیاست و خودداری از شرکت در جریان سیاسی، از داشتن مشی صریح سیاسی. این واژه از ریشه « پولوتیک» به معنای سیاست و پیشوند «آ» با مفهوم نفی ترکیب شده است . لا قیدی و بی اعتنایی نسبت به حیات سیاسی و احتراز از آن عمداً در رژیم های سرمایه داری بین توده های مردم رواج داده می شود (وقتی می گویم: « نظام های سرمایه داری» ممکن ذهنیت شما فقط به طرف غرب منحرف گردد اما کمی که فکر کنید خواهید فهمید که نظام سرمایه داری فقط در غرب نیست!) عدم شرکت در امور سیاسی و عدم توجه به حیات اجتماعی وسیاسی ناشی از آن است که زمامداران کشورهای سرمایه داری سعی می کنند با همه وسائل توده ها را در عقب ماندگی ایدوئولوژیک نگاهدارند. و توجه آن ها را از
مسائل میهن و اجتماع خود به مطالب به کلی فرعی و زندگی روزمره و مسائل شخصیمنحرف سازند.
یک علت دیگر:
آپولوتیسم یعنی لاقیدانه نسبت به سیاست همچنین سرخوردگی برخی اقشار از سیاست دول و احزاب و وعده های توخالی آنهاست. این روش همچنین از طریق اعمال فشار به شکل ممنوع کردن شرکت در سیاست برای اقشار خاص اجتماعی به زور اجرا می شود.
لاقیدی نسبت به سیاست و مسائل میهنی و طبقاتی و اجتماعی کاملا به سود محافل زمامدارمرتجع ضد خلقی است. زیرا طبقه ی زحمتکش جامعه را از نبرد به خاطرخواست های خود از مبارزه طبقاتی از شرکت در تعیین سرنوشت خود و ... دورمی کند!
در حقیقت نمی توان در جامعه زندگی کرد و در سیاست مداخله نداشت . عدم توجهبه امور سیاسی خود کمک به سیاست محافل حاکمه ضد خلقی است و عملا به یک سیاست مضر، به یک سیاست بد و به یک سیاست ارتجاعی مبدل می شود.
ادامه مطلب ...
مبحث به زبان ساده:
بدون شک گسترش موج اسلامگرایی و ظهور گروههای اسلامی یکی از مهمترین تحولات سیاسی و اجتماعی ربع آخر قرن بیستم خصوصاً در منطقة خاورمیانه میباشد. معمولاً مطبوعات و رسانههای غربی و حتی بسیاری از محافل علمی و دانشگاهی اروپا و آمریکا، تحولات اسلامگرایی جدید را با عناوینی چون بنیادگرایی اسلامگرایی یا رادیکالیسم اسلامی تعبیر میکنند که بار منفی خاصی دارد؛ چرا که برخی گروههای مسیحی که افکار و عقاید متحجرانه دارند به نام بنیادگرا خوانده میشوند. برخی از غربیها واژه بنیادگرا را همچون دشنامی علیه مسلمانان به کار میبرند حال آنکه در واقع بنیادگرا به معنی هواداری از بازگشت به ریشههای فرهنگ خودی میباشد و به طور مطلق امری پسندیده و قابل دفاع خواهد بود.
یا به عبارت ساده تر:
قطعا از آنجایی که دین جزئی از فرهنگ هر جامعه است، عاملی مهم در شکلگیری هر حرکت اجتماعی است. پرواضح است که برای همه مسلمانان نماز خواندن و پخش اذان و مخالفت با ممنوعیت حجاب و غیره بسیار اهمیت دارد.
اما همه اینها به معنای اسلامگرایی نیست که در نهایت اسلامگرایان ایرانی(اصولگرایان) بتوانند از آن برای تایید مواضع خود استفاده کنند. اسلامگرایی اصطلاح خاصی است و تعریف خود را دارد: اسلامگرایی به معنای قرار دادن اسلام در مرکز سیاست و عمل سیاسی است. به این ترتیب اسلامگرایی یک مرام سیاسی است و به دنبال کسب قدرت برای اجرای شریعت اسلامی است. اسلامگرایان راه حل مسائل اجتماعی را تشکیل حکومت اسلامی و اجرای احکام اسلامی و حاکمیت فقه و شریعت میدانستند. اسلامگرایی را نباید به معنای بازگشتن به اسلام سنتی تعبیر کرد، چرا که اسلامگرایان از مقولات و نظریههای و کنشهای نو مثل ایدئولوژی و انقلاب استفاده میکنند.
ادامه مطلب ...
مبحث به زبان ساده:
دادارباوری یا خداانگاری (به انگلیسیDeism ) این باور است که خدا وجود دارد و به عنوان یک آفریننده و دادار، گیتی فیزیکی را خلق کردهاست؛ اما در عمکرد آن مداخله نمیکند. دادارباوری مرتبط با فلسفه دینی و جنبشی است که وجود خدا را از عقل استنتاج میکند. دادارباوری درباره این که خدا در خارج از گیتی چه انجام میدهد، هیچگونه موضعگیری نمیکند. این برخلاف اصل اعتمادگرایی در دینهای اسلام، مسیحیت، زرتشتی و یهودیت است که بر وحی در کتابهای مقدس تکیه میکنند.
خداانگاران بیشتر وقایع فراطبیعی را مانند معجزه و پیشگویی رد میکند و معتقد هستند که خدا در زندگی انسانها و قوانین طبیعی گیتی مداخله نمیکند. آنچه که آئینهای سازماندهیشده وحی و کتاب آسمانی مینامند خداانگاران تفسیرهای افراد دیگر میدانند. به باور خداانگاران بزرگترین هدیهای که خدا به انسان دادهاست دین نیست بلکه قدرت استنتاج است.
دادارباوری در قرن ۱۷ و ۱۸ در دوره روشنگری بهویژه در فرانسه، پادشاهی متحده و ایالات متحده رواج بسیار یافت.مخصوصا در میان مسیحیانی که نمیتوانستند مفاهیمی مانند سهگانگی خدا، الهی بودن مسیح، معجزهها، بی خطایی نوشتهها یا عصمت وحی را قبول کنند اما به خدای یکتا اعتقاد داشتند. در ابتدا گروهی خاص تشکیل نشده بود ولی این بینش بعدها باعث به بوجود امدن آیینهایی مانند توحیدگرایی و جهانگرایی توحیدگرا شد و تا امروز به شکلهای دادارباوری مدرن و دادارباوری کلاسیک ادامه دارد.
ادامه مطلب ...
فیزیوکراسی، در لغت بهمعنی تسلّط طبیعت در اصطلاح، آموزه اقتصاد ملی طبیعت میباشد. این کلمه، از دو واژه یونانی physis یا طبیعت و kratos یا قدرت طبیعت مشتق میشود.
فیزیوکراتها با نامهای "طبیعیّون" و "ارضیّون" نیز شناخته میشوند.[1]
فیزیوکراسی در تاریخ عقاید از دو جنبه قابل برسی است:
از جنبه اول، فیزیوکراسی بهمعنی حکومت فیزیوکراتها براساس قانون طبیعی است. روی این اصل، "قانون طبیعی"، اساس تفکّر علمی را در این مکتب تشکیل میدهد.[2] این مکتب در قرن 18 و همزمان با پیشرفت فنون و علم مکانیک بهوجود آمد. پس از فروپاشی نسبی سوداگرایان و در آستانه سال 1756 زمینههای ظهور مکتب طبیعتگرایان در فرانسه، بههمراه اندیشههای دکتر کنه فراهم شد و در همان سال، اوّلین مقالهی اقتصادی از وی منتشر شد. یکی دیگر از زمینههای ظهور فیزیوکراتها، اندیشههای سنّتی فئودالیسم و ناکارآمدی ناشی از دخالت وسیع دولت در اقتصاد، زمینه را برای بهوجود آمدن فیزیوکراتها آماده کرد.[3] نظام طبیعی، اساس فکر سیستم فیزیوکراتها بود. نظام طبیعی یک نظام اجتماعی، که مخلوق خواستهی انسانها باشد، نیست؛ بلکه نظامی است حاکم بر اجتماع بشری؛ همانگونه که قوانین طبیعی در علم فیزیک و زیستشناسی حاکم است.[4]
از جنبه دوم، فیزیوکراسی، عکسالعملی در مقابل مرکانتیلیسم و عقاید اقتصادی-اجتماعی فرانسه است.
یا به عبارت سلیس تر و شیوا تر مسلکی که به موجب آن قوه مقننه ازدخالت و وضع قوانین اقتصادی خودداری نماید. یا به عبارت مستدل تر:
مکتب فیزیوکرات ها به کمال نظام طبیعی معتقد بوده، هر گونه دخالت در نظم طبیعی را سبب اختلال می دانست. اگر در نظام اقتصادی هم چون نظام طبیعی تکوینی، مداخله صورت نگیرد، رفتار متعادل آن خود را نشان می دهد. دولت حدّاقلی که حامی آزادی کسب وکار و رقابت باشد و از ناامنی داخلی و خارجی جلوگیری کند و امور عام المنفعه را پدید آورد، موردپسند این مکتب است. دولت، مالیات خود را از صاحبان زمین و نه کشاورزان گرفته، از وضع مالیات های غیر مستقیم بر کالا و مشاغل جلوگیری می کند.
ادامه مطلب ...
مبحث به زبان ساده:
صاحب نظران فدرالیسم را مدلی می دانند برای طراحی نوعی از ساختار سیاسی یک جامعه. این مدل ماهیتا یک مقوله سیاسی – مدیریتی است و از این سخن می گوید که یک جامعه بزرگ ، وسیع ، متکثر و دارای تنوع فرهنگی را چگونه باید اداره کرد؟ فدرالیسم وسیع ترین شکل عدم تمرکز در عرصه سیاسی – سیستم انتخابی (به معنای Election ) نامیده شد.
وقتی بحث های مدیریت را باسیاست در هم آمیزیم می توانیم بگوئیم فدرالیسم در یک جامعه سیاسی( دارای سرزمین ، حاکمیت واحد، دارای جمعیت ونیز پیشینه تارخی طولانی) ساختاری را طراحی می کند که در چارچوب نظام واحد سراسری ، نظام های کوچکتر ( به تعبیریSubsystemها) وجود داشته و علاوه بر تفویض اختیار اداری در عرصه سیاسی نیز نهادهای محلی در سرزمین های جغرافیایی مشخص و متمایز استقرار یابند و البته این تفویض اختیار با تفویض اختیار رایج در عرصه مدیریت متفاوت است.
زیرا در مدیریت ، اختیار را از آن بالا دست می دانند که وی می تواند بخشی از اختیار خود را به زیر دستان یا واحد های پایینی و بخشی تفویض کند واین تفویض اختیار نافی مسئولیت وی نمی شود در حالیکه حقوقدانان فدرالیسم را نوعی تقسیم حاکمیت نیز تلقی کرده اند بدین نحو که اختیارات دولت های محلی ذاتی است و نه اینکه از آن دولت مرکزی بوده و وی به اختیار بخشی از آن رابه دولت محلی تفویض کرده باشد.
البته بیان این سخن بدین معنا نیست که اختیارات دولت های محلی کاملا مستقل از کلیت سیستم فدرال است چراکه دولت های محلی عضو فدرال ، جمعا سیستم سراسری کشور را تشکیل می دهند
به عبارت بهتر هم داریم:
به اینگونه هم میهنان باید یاد آور شد که : 1- زبان رسمی همه ِکشورهای ِفدرال ، نمایانگر ِارزشهای ملی ِآن سرزمینها هستند و به هیچ وجه کسی در پی ِعوض کردن ِزبان و یا نوشتار در آنجا نبوده ! 2- در سیستم فدرال ، همه استانها و ایالتها بطور مستقیم زیر نظر ِدولت مرکزی هستند و خودکفایی آنها ، تنها در محدوده ِشهرداری و استانداری و نظم اجتماعی است ! 3- هیچ استان و ایالتی ، از نظر نظامی و اقتصادی جدا از باقی ِکل کشور نیست و همه ِدولتهای فدرال موجود ، جزئی جدا نشدنی از یک دولت مرکزی هستند و همه بر طبق ِقانون اساسی ِآن عمل می کنند !
ادامه مطلب ...
مبحث به زبان ساده:
استقلالطلبی، تمایل اعضای یک اتحادیه و یا کوشش آنان برای دستیابی به حاکمیت بر سرنوشت خود است. این اتحادیه ممکن است یک خانواده یا کارگاه کوچک باشد و یا یک کشور بزرگ. هر کسی میتواند سرنوشت خود را از اتحادیهای که روند آنرا به سود سرنوشت خود نمیبیند و یا دیگران رفتاری تبعیضآمیز با او دارند و یا حتی بدون هیچگونه دلیلی و صرفاً بنا به تمایل قلبی، جدا کند و راهی مستقل را در پیش گیرد. استقلالطلبی و حاکمیت بر سرنوشت خویش هرگز به معنای عداوت و دشمنی با اتحادیه پیشین و نادیده انگاشتن آن نیست و تنها کوشش برای زندگی و فعالیت مستقل است.
اما تجزیهطلبی، کوشش اشخاص غیرعضو و بیرون از یک اتحادیه است برای ایجاد تفرقه و جدایی میان اعضا و تضعیف آرمانها و برنامههای آنان. کوششی است برای جدایی اعضای مفید و مؤثر یک اتحادیه و الحاق آنان به اتحادیه دلخواه خود.
درخواست و کوشش اعضای یک اتحادیه برای دستیابی به استقلال و حاکمیت بر سرنوشت خود را نمیتوان همواره به معنای دشمنی گرفت و آنان را »تجزیهطلب» نامید.
ادامه مطلب ...
مبحث به زبان ساده:
این واژه در مفهوم سیاسی به معنای مخالفت با پیشرفت اجتماعی به معنای مبارزه طبقات و اقشار در حال نابودی و زوال علیه جامعه است.
سیر جبری تاریخ و مبارزه تودهها جوامع بشری را به سوی رشد و ترقی میبرد و اقشار و طبقاتی را که صاحب امتیازات مربوطه هستند و با سیر آنی جامعه مخالفند و مایلند وضع موجود را حفظ کنند به نابودی حتمی محکوم می کند. چنین است نابودی برده داران و سپس فئودال ها و سپس سرمایه داران هر یک در دوران تاریخی معین خود مطابق با سطح رشد نیروهای تولیدی. اما این طبقات برای حفظ منافع استثمار گرانه خود، برای حفظ امتیازات و موجودیت خود، با ترقی جامعه در تضاد واقع می شوند و با پیشرفت اجتماعی مخالفت می ورزند. مظهر آن مناسبات تولیدی فرسوده ای می شوند که به سدی در راه تکامل جامعه بدل شده است. بنابر این ارتجاع یعنی دفاع از نظام فرسوده و محکوم به نابودی، یعنی مخالفت با ترقی و پیشرفت.
ارتجاع گاه به شکل جبر و اختناق خونین و ترور جمعی توده مردم جلوه گر می شود. گاه در سیمای افکار و عقاید پوسیده و کهنه با تکیه بر عادات و عقب ماندگی های فرهنگی علیه اندیشه های ترقی خواهانه مبارزه می کند. ارتجاع به شکل تشدید ستم بر توده های زحمتکش از نظر اقتصادی و سیاسی و بر ملت هایی که از حقوق خود محروم شده اند و یا به شکل سرکوب نهضت انقلابی که جامعه را به جلو می راند تظاهر می کند. در عصر امپریالیسم در کشورهای جلو افتاده از نظر صنعتی، فاشیسم و میلیتاریسم جلوه های ارتجاع هستند. مرتجع به کسی می گویند که روش خصمانه ای با هر چه مترقی، نو، بالنده و پیشرو است داشته باشد و برای حفظ یا احیاء مجدد نظام فرسوده و پوسیده یا افکار کهنه و عقب مانده کوشش نماید.
ادامه مطلب ...
به نام خدا
با سلام خدمت تمامی دوستان و آشنایان گروه نارنج سبز
با احترام به محضر دوستان به آگاهی میرساند قسمت خبرنامه وبلاگ در نوار ابزار سمت چپ وبلاگ راه اندازی گردید است . دوستانی که مایلند از طریق ایمیل از بروزرسانی وبلاگ مطلع گردند خواهشمند است با درج ایمیل خود در قسمت خبرنامه اقدام فرمایند . تا از این طریق از بروزرسانی وبلاگ مطلع گردند .
با تشکر واحترام
سردبیری سیاسی