مبحث به زبان ساده:
بدون شک گسترش موج اسلامگرایی و ظهور گروههای اسلامی یکی از مهمترین تحولات سیاسی و اجتماعی ربع آخر قرن بیستم خصوصاً در منطقة خاورمیانه میباشد. معمولاً مطبوعات و رسانههای غربی و حتی بسیاری از محافل علمی و دانشگاهی اروپا و آمریکا، تحولات اسلامگرایی جدید را با عناوینی چون بنیادگرایی اسلامگرایی یا رادیکالیسم اسلامی تعبیر میکنند که بار منفی خاصی دارد؛ چرا که برخی گروههای مسیحی که افکار و عقاید متحجرانه دارند به نام بنیادگرا خوانده میشوند. برخی از غربیها واژه بنیادگرا را همچون دشنامی علیه مسلمانان به کار میبرند حال آنکه در واقع بنیادگرا به معنی هواداری از بازگشت به ریشههای فرهنگ خودی میباشد و به طور مطلق امری پسندیده و قابل دفاع خواهد بود.
یا به عبارت ساده تر:
قطعا از آنجایی که دین جزئی از فرهنگ هر جامعه است، عاملی مهم در شکلگیری هر حرکت اجتماعی است. پرواضح است که برای همه مسلمانان نماز خواندن و پخش اذان و مخالفت با ممنوعیت حجاب و غیره بسیار اهمیت دارد.
اما همه اینها به معنای اسلامگرایی نیست که در نهایت اسلامگرایان ایرانی(اصولگرایان) بتوانند از آن برای تایید مواضع خود استفاده کنند. اسلامگرایی اصطلاح خاصی است و تعریف خود را دارد: اسلامگرایی به معنای قرار دادن اسلام در مرکز سیاست و عمل سیاسی است. به این ترتیب اسلامگرایی یک مرام سیاسی است و به دنبال کسب قدرت برای اجرای شریعت اسلامی است. اسلامگرایان راه حل مسائل اجتماعی را تشکیل حکومت اسلامی و اجرای احکام اسلامی و حاکمیت فقه و شریعت میدانستند. اسلامگرایی را نباید به معنای بازگشتن به اسلام سنتی تعبیر کرد، چرا که اسلامگرایان از مقولات و نظریههای و کنشهای نو مثل ایدئولوژی و انقلاب استفاده میکنند.
اما برادران حوزوی ما بهتر بگوئیم اصولگرای ما تعریف دسته بندی شده تری ارائه میدهند که:
یکی از آسیب هایی که در مباحث سیاسی دیده میشود، ابهام معنایی مفاهیم آنست. چنانچه فلاسفه تحلیلی گفته اند بعضی از مسائل به نظر می آید که مسئله نیستند بلکه شبه مسئله اند و اگردست شکافته بشوند خواهیم دید که منشاء بدفهمی و عدم انتاج منطقی آنها در ابهام معنایی است.یکی از این دست مسائل ،مسائل سیاسی است و یکی از این مفاهیم که به کاررفته ولی ایضاح معنایی نشده ، مفهوم اسلام گرایی است. به نظر میرسد اسلام گرایی درمباحث سیاسی کشور ما چهارمعنا یافته است که درذیل اشاره و تفکیک خواهم کرد.
اول؛ گاهی اسلام گرایی به معنای امید وعلاقه یافتن به دین اسلام است. بعضی اوقات که گفته میشودموج اسلام گرایی در غرب روبه افزایش است، به این معناست که امید وعلاقه مردم دنیا به دین اسلام بیشتر شده است. به این دلیل که علاقه یافتن معلول جاذبه داشتن است، مهم ترین پیش فرض دراین معنا وجود جاذبه در تعالیم اسلامی و کنش مسلمانان است. امید و علاقه مندی به تعالیم اسلام و کنش مسلمانان ازاین رو پدید می آید که علاقمند درآنها جاذبه و جذابیت دیده است. نقطه مقابل اسلام گرایی به این معنا اسلام هراسی Islamophobia)) است که به مفهوم ترس و نفرت از اسلام و بنابراین ترس و نفرت از همه مسلمانان به کاررفته است(بشیر ۱۳۸۹ و نیز امینی ۱۳۸۵)
اسلام دراین تعبیر به معنای تعالیم وآموزه های اسلامی (اسلام نظری) همچنین کنش و رفتارمسلمانان ( اسلام عملی ) است لذا وقتی گفته میشود اسلام گرایی منظوراینست که امید و علاقه مندی نسبت به تعالیم و آموزه های اسلامی ونیز کنش و رفتارمسلمانان پدید آمده است.در نقطه مقابلش وقتی گفته میشود اسلام هراسی منظور اینست که ترس و نفرت نسبت به آموزه ها و تعالیم اسلامی و نیز کنش و رفتار مسلمانان پدیدآمده است.
چنانچه ملاحظه میشود دراین معنا ، اسلام گرایی درساحت عاطفی اتفاق می افتد .اگربپذیریم که اولا انسان دارای سه ساحت معرفتی، عاطفی و عملی است ثانیا بپذیریم که این سه ساحت نسبت به یکدیگر تاثیرو تاثردارند، نتیجه می شود که اسلام گرایی در معنای علاقه به اسلام، معلول آموزه ها و تعالیم اسلامی یعنی ساحت معرفتی و نیز کنش و رفتارمسلمانان یعنی ساحت عملی است.
به نظر می رسد که اسلام گرایی به این معنا دو زمینه داشته است. زمینه سلبی آن اولا نوع آموزه ها و تعالیم ادیان دیگرست که یا عقلانی نیست یا جامعیت ندارد یا جوابگوی نیازها و چالش های پیشاروی انسان امروز نبوده است ثانیا کنش و رفتارمنفی غیرمسلمان ها به خصوص طبقه روحانیون و سیاسیون است. زمینه ایجابی آن اولا تعالیم وآموزه های اسلامی است که هم عقلانیت دارد هم جامعیت و هم پاسخگوی نیازها و چالش های انسان امروز است ثانیا کنش و رفتارمثبت مسلمان ها به خصوص طبقه روحانیون و سیاسیون است.
دوم؛ گاهی اسلام گرایی به معنای تشرف غیرمسلمان ها به دین اسلام است. به عنوان نمونه پس از انتشار خبر مسلمان شدن «لارن بوث» خواهر زن «تونی بلر» نخست وزیر سابق انگلیس، موجی از اسلام خواهی و اسلام گرایی در میان مردم اروپا و به خصوص انگلیسی تبارها به راه افتاده است، بدین معناکه آمار تشرف غیرمسلمان ها به دین اسلام افزایش یافته است.نقطه مقابل اسلام گرایی به این معنا ، اسلام گریزی است یعنی مسلمان ها از دین اسلام روگردان شده وبه دین دیگری بگروند
دراین معنای اسلام گرایی دو پیش فرض عمده وجود دارد: اولا وجود کسانی که قبلا غیرمسلمان بوده اند ثانیا تقبل دینی دیگر غیر از دین قبلی خود که اختصاصا دراین بحث دین اسلام مراد میشود.
مفهوم اسلام دراین کاربرد یعنی پذیرش عبودیت الله و پذیرش نبوت ختمیه رسول الله (ص) و اسلام گرا شدن یا مسلمان شدن معنایش اینست که فرد غیرمسلمان اولا به این دو آموزه اعتقاد بیاورد ثانیا بکوشد تا در زندگی عملی خویش به این دو التزام بورزد. این معنا صبغه پراکتیک و عملی دارد.
اسلام گرایی به این معنا دقیقا با بعثت نبوی شروع شده و با گسترش دایره فتوحات اسلامی درقرون اول و دوم هجری روبه رشد نهاده ولی دردوره جدید بنا به عللی که خواهم گفت، دوباره نضج گرفته است.
۱) گسترش ارتباطات واطلاعات پیروان ادیان مختلف نسبت به یکدیگر به واسطه موج جهانی شدن.
۲) اتفاقات و پدیده هایی که اسلام را درکانون دید دنیا قرارداده است که بارزترین آنها وقوع انقلاب اسلامی ایران و جنبش حزب الله لبنان و مقاومت فلسطین است.
۳) تاسیس رشته های اسلام شناسی و مطالعات ادیان و نیزمطالعات میان فرهنگی.
۴) نوع تعالیم وآموزه های اسلامی به خصوص درجهان امروز و مواجهه آن با نیازها و چالشهای دنیای جدید.
سوم؛ گاهی اسلام گرایی به معنای عقیده یا مکتب سیاسی اسلام است. امی ایزروف نویسنده مدخل (Islamism) دایره المعارف خاورمیانه، اسلام گرایی را به آن دسته ایدئولوژی های سیاسی اطلاق کرده که مبتنی بر دین اسلام است و دین اسلام را اساس زندگی سیاسی می داند (Ami isseroff – ۲۰۰۸)
ازاین معنا به اسلام سیاسی یاد شده است.در ادبیات سیاسی غرب اسلام گرایی معمولا به این معنا به کار می رود و البته بعضی اوقات بابنیادگرایی اسلامی و بعضی اوقات نیز با رادیکالیسم اسلامی مترادف شده است و لهذا ایضاح معنایی آن ضرورت بیشتری دارد. چنانچه دکتر غلامرضا بهروز لک به درستی اشاره کرده اند این معانی ریشه در طرز تلقی متفکرین غرب دارد ( بهروز لک ۱۳۸۶). اینکه متفکرین غرب اسلام گرایی را یک مکتب سیاسی دانسته و اسلام را باصفت سیاسی یادکرده اند ازاین روست که سه پیشفرض در ذهنیت آنها وجود داشته است. اولا پذیرفته اند که حوزه خصوصی و حوزه عمومی تفکیک شدنی است ثانیا دین یک امرخصوصی و سیاست یک امرعمومی است ثالثا و به تبع آن دو دین و سیاست جداست (سکولاریسم) لهذا وقتی با آن دسته ایدئولوژی های اسلامی مواجه می شوند که اسلام را یک امرخصوصی ندانسته وسیاست اسلامی را موسس بر دیانت اسلامی می دانند، آن را با تعبیراسلام سیاسی بیان می کنند.
مفهوم اسلام دراین کاربرد یعنی آن برداشت و تفسیر که اسلام را یک دین جامع و دارای ابعاد مختلف به خصوص بعد سیاسی می داند بنابراین اسلام گرایی یعنی تفسیراسلام به عنوان یک دین جامع که درهمه ابعاد به خصوص بعد سیاسی حرف و برنامه دارد. این معنای اسلام گرایی صرفا تئوریک و نظری است.
بد نیست اشاره شود که درنقطه مقابل این اسلام گرایی دو طرز تلقی وجود دارد:
۱) طرزتلقی متفکرین غربی که به سکولاریسم باوردارند و
۲) طرزتلقی بعضی روشنفکران و نواندیشان دینی که معتقدند اسلام و سکولاریسم ( به معنای جدایی دین به عنوان امرخصوصی و سیاست به عنوان امرعمومی) قابل جمع اند.
۳) دو عامل عمده که در پیدایش اسلام گرایی به این معنای سوم دخیل بوده اند یکی استکبار و استعمارخارجی است و یکی دیگر استضعاف و استبداد داخلی و می توانیم رد پای آن را در آثار متفکرین و نواندیشان اسلامی معاصر نظیر سید جمال الدین اسد آبادی، شیخ محمد عبده، ابوالعلی مودودی، شهید حسن البنا، سیدقطب و امام خمینی بجوییم. نواندیشان اسلامی معاصر علی رغم تفاوت هایشان دراین محور مشترک اند که اسلام بعد سیاسی دارد و راه نجات مسلمین بازگشت به اسلام حقیقی است.
۴) گاهی اسلام گرایی به معنای کنش و عمل سیاسی مسلمین است.مثلا تحولات اخیر خاورمیانه که در کشورهای تونس، مصر، لیبی، یمن، بحرین، اردن و عربستان اتفاق افتاده ،یک نوع اسلام گرایی است. ازاین اسلام گرایی به خیزش اسلامی، نهضت اسلامی، جنبش اسلامی، انقلاب اسلامی(الثوره الاسلامیه) و درمتداولترین آنها به بیداری اسلامی یاد می شود.جنبش اعتراض گونه مسلمین دراین کشورها که خواستار آزادی و برابری سیاسی، برسمیت شناختن و احقاق حقوق اساسی، برکناری حکومت های یکه سالارانه و نفی سلطه مستکبران است ، به اسلام گرایی یا بیداری اسلامی تعبیرشده است.دراین معنا چند مولفه وجود دارد:
▪ اولا یک حرکت و کنش اعتراض گونه است نه یک تشرف یا علاقه یا تئوری
▪ ثانیا توسط مسلمین صورت می گیرد نه غیرمسلمین
▪ ثالثا هدف آن تغییر وضعیت موجود است درجهت تحقق خواسته های مسلمین
▪ رابعا خواسته های مسلمین دراین سه گزینه خلاصه شدنی است):
۱) نفی سلطه ودخالت خارجی.
۲) تغییرحاکمیت سیاسی و نفی استبداد.
۳) تحقق حقوق اساسی نظیرآزادی، برابری، رفاه ومردم سالاری. در برخی جریان های اسلامی معاصر یک خواسته ازاین سه وجود دارد، در برخی دوخواسته و دربرخی هرسه.
مفهوم اسلام دراین تعبیر یعنی کنش و عمل مسلمین لذا اسلام گرایی به این معناست که مسلمین نوعی کنش و عمل اعتراض گونه صورت داده اند که درجهت تغییر وضع موجود و خواسته های مشروع آنهاست. این معنا صرفا پراکتیک بوده و صبغه عملی دارد.
مسئله مهم دراین بحث اینست که با وجود تنوع و تکثرموجود ، اطلاق عنوان واحد اسلام گرا براین جریانات اسلامی معاصر صحیح است یانه؟ چنانچه دکتر غلامرضابهروز لک بیان کرده اند برخی درتحلیل انسجام درونی اسلام گرایی معاصر رویکرد سلبی را برگزیده و آن را بدیل غرب گرایی دانسته اند ولی می توانیم رویکرد ایجابی داشته باشیم و اسلام گرایی را یک جنبش واحد بدانیم؛ مدار دحدت دراین رویکرد سه مفهوم کلیدی است: قرآن کریم، پیامبراکرم و هویت اسلامی(بهروزلک_۱۳۸۶ )
این هم نظر یک متفکر خارج نشین است که البته به نظر بنده خیلی تند روی داشته اما برای آشنایی و مطالعه بد نیست کمی روی این جملات تامل کنیم
ماهیت واقعی اسلامگرایی از دیدگاه یکی از متفکران غربی
از دیدگاه کراوس، نفرت ویرانگر پیشگامان اسلامگرایی افراطی در سراسر جهان، که مقاصد خود را به شیوههای گوناگون بیان میکنند، نه آنگونه که بعضی مدافعان اسلام وانمود میکنند «بیماری روحی» است و نه آنگونه که بعضی شرقشناسان «نیکسرشت» ضدامپریالیست ادعا میکنند، واکنشی قابلفهم در برابر ستم غربی. بلکه باید آن را بیشتر محصولنهایی پردازش به تضاد و بحرانی واپسگرایانه، برپایهی یک ایدئولوژی استیلاگرایانه افراطی دید که از گذرگاه برتریطلبی نظام ارزشی اسلامی، در وحدتی از دین مطلق، جهانبینی مطلق، اخلاق مطلق و دریافتی مطلق از حقوق بروز میکند. این، فینفسه تجربهی «ناب» تناقضهای اجتماعی و پیامد بحرانهای مربوط به آن نیست، بلکه گونهی تعبیر این تجارب، مطابق رهیافتی ذهنی به یک ایدئولوژی است. حال این ایدئولوژی هر اندازه میخواهد خردستیز و پریشان باشد.
در کانون قیام اسلامی، نه پیکار علیه سرمایهی غربی، بلکه نفرتی افراطی نسبت به فرهنگ مدرنیته یا هر آنچه هنوز از آن باقی مانده است جای دارد: جدایی دولت از دین، حقوق بشر، آزادیهای دمکراتیک، برابری حقوقی زن و مرد و مومن و بیدین، حق نقد دین به یاری نوشته، تصویر و صدا و غیره. آنچه اسلامگرایان و بنیادگرایان اسلامی رنگارنگ را برآشفته میکند، تجربهی تاریخی واقعی فرهنگی است که از یک جنبش ضدفئودالی و منتقد دین برخاسته است و نیروی عملی ـ انتقادی پیروزمند خود را نهایتا از رهایی روحی از تصویر خدامحوری جهان و نیز «خدازدایی» از مناسبات انسان با جهان میگیرد. این انسانگرایی رهاییبخش، تحقیر و خوارشماریخویشتن و ازخودبیگانگی آدمی را هدف گرفته بود و گرفته است، جریانی که با انگارهی سپهر متافیزیکی امر الهی به راه افتاده بود.
اسلامگرایی تاثیرگذار در جهان کنونی، چونان توتالیتاریسم تازهی سدهی بیستویکم، اصلیترین تهدید سیاسی و ایدئولوژیک عصر حاضر است. ولی این واقعیت، درست در غرب ناشناخته مانده است. با نگاهی دقیقتر میتوان دریافت که پیش از هر چیز دو رویکرد بنیادین واقعیتگریز، منطق ناهشیاری نسبت به اسلامگرایی و بیخطر جلوهدادن این پدیده را میسازند:
۱ـ نخست اسطورهای که اسلام را خوب و اسلامگرایی را بد میداند و از این طریق، هم پیوندهای تکامل دینی و جزمگرایانه و هم مناسبات فرهنگی و تاریخی این دو را میگسلد و مآلا اسلامگرایی و بنیادگرایی اسلامی را به گونهای مصنوعی از بستر فکری، تاریخی و اجتماعی آن جدا میکند.
۲ـ دیگر اینکه با تمرکز بر روی تروریسم که فعالیتی «جنبی» است، از درک کارکرد اسلامگرایی به عنوان یک مجموعهی کلی عاجز میماند.
اسلام در میان افکار عمومی کشورهای غربی، غالبا به گونهای واقعیتستیزانه فقط به عنوان دین به معنای پارادایمی برای زندگی مومنانه تصور میشود. در حالی که اسلام عملا فقط «دستگاهی ایمانی» نیست، بلکه یک آموزهی جهاننگرانهی جامع و مطلق است که به صورت دین بیان شده و برپایهی سیستم حقوقی مختص به خود، یک ایدئولوژی سیاسی و طرحی برای نظامی دولتی استوار است. از این گذرگاه است که اسلام میتواند نیروی تاثیرگذار خود را به عنوان مجموعه قوانینی فرهنگی ـ هنجاری برای یک الگوی حکومتی اقتدارگرایانه و هیرارشیک و نیز دستگاهی دینی و فرهنگی آزاد سازد که درونمایهی آن یک نظام حکومتی پیشامدرن است.
درست
به همین دلیل است که اخیرا نارواداری افراطی، چونان یک عنصر ذاتی ساختار سلطهی
اسلامی، به شیوههای گوناگون مجال بروز یافته است: به صورت کارزار تحریکآمیز و
اغتشاشات پرخاشجویانه به مناسبت چاپ کاریکاتورهای محمد در دانمارک، به صورت واکنش
افراطی و هیستریک در برابر سخنرانی پاپ بندیکت شانزدهم در دانشگاه رگنسبورگ، جایی
که وی از مانوئل دوم، قیصر بیزانس دربارهی محمد نقلقولی آورد که «پیامبر اسلام
دستور داد ایمانی را که موعظه میکرد با شمشیر رواج دهند»، و به صورت پیشامدهایی
که آزادی بیان و از جمله نقد علمی و عملی اسلام را در غرب، در معرض شدیدترین سرکوبها
قرار میدهد، از قتلهای مذهبی و فراخوان به قتل گرفته تا تهدید به اعمال خشونت و
شانتاژ. همزمان، بخشی از دولتمردان غربی از مردم اروپا این توقع بیجا را دارند که
در برابر این هجوم چندگانهی جریانهای ارتجاعی و محافظهکار اسلام، از خود
«رواداری» نشان دهند.
اسلامگرایی چونان جنبشی چندسویه
به باور کراوس، تنها از زمان حملات غوغابرانگیز تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نیست که اسلام به عنوان مناسبترین زمینه برای اتحاد نامقدس دین، خشونت و ترور در سراسر جهان مطرح شده است. به ندرت روزی سپری میشود که در آن خشونتگران مسلمان، به نام الله و برای خوشایند او، «کافران» را به کام مرگ نفرستند. البته طبعا همهی مسلمانان تروریست نیستند، ولی ازسوی دیگر، اکثریت قریب به اتفاق تروریستهای زمانهی ما، مسلمانان عمیقا معتقدند. بر خلاف این ادعای کلیشهای رسانهها که جهادگران خشونتطلب، از اسلام برای به کرسی نشاندن اهداف خود به گونهای هدفمند سوء استفاده میکنند، باید گفت که تروریستهای اسلامی و سوءقصدکنندگان انتحاری، به هیچ وجه بازیگرانی نیستند که بخواهند دین خود را آگاهانه و راهبردی تحریف و از آن استفادهی ابزاری کنند و به دیگر سخن، تعمدا فریبکاری کنند. برعکس، ما در اینجا با انسانهایی سروکار داریم که اعتقادات ژرف دینی دارند و تفسیر خود از امور ایمانی را «تنها تفسیر راستین» میشمارند.
فاجعه بار آن است که از قرآن و سنت، میتوان گفتهها و «الگوهایی» بیرون کشید که اقدامات تروریستها را مستدل و توجیه میکنند. کراوس در این پیوند به پژوهشگرانی استناد میکند که در کتاب خود تاکید کردهاند، سوءقصدکنندگان و عاملان انتحاری اسلامگرا، از نظر روانی تحتتاثیر آخرالزمان (آپوکالیپتیک) اسلامی هستند و در این افق، خود را خادمان واقعی و ابزار الله میپندارند. در این زمینه، عنصرهای عرفانی و جذبه نیز نقش دارند که دربارهی آن پژوهش چندانی انجام نشده است. بسیاری از شواهد و قراین بیانگر آن است که خودکشی فیزیکی عاملان انتحاری، اقدامی خلسهگونه و مقدس مانند ذکر در تصوف است که پیشدرآمد آن، نابودی روحی فرد است. (۲).
ولی نمیتوان و نباید اسلامگرایی را که روایت ارتدوکس اسلام است، به گونهی بروز خشونتآمیز و غوغابرانگیز آن فروکاست. بسیار مهمتر و تهدیدکنندهتر از جنبهی بمبگذاری تروریستی پدیدهی اسلامگرایی، پراتیک دیکتاتورمنشانهی روزمره و نیز «تروریسم اخلاقی» آن است. چنین پدیدهای به گونهای چندشآور، در بربریت دینی حکومت طالبان بروز یافت، ولی نمونههای آن را میتوان در دیکتاتوریهای اسلامی از نوع ایران و عربستانسعودی هم دید. در این کشورها و شمار زیادی از دیگر کشورهای با اکثریت مسلمان، قوانین مطلقا هنجارگذار و انسانستیز شرع حاکم است. در آنها اصول بنیادین لیبرالیستی مانند آزادی اندیشه، برابری حقوق، حق گزینش جهان بینی و خودمختاری اخلاقی و غیره لگدکوب میشود و انسانها تحت تضییقات قدرتی مراقب و کنترلکننده، پلیس مذهبی، مدارس قرآن، روحانیت مرتجع، خانوادهای پدرسالار و باندهای شبهنظامی «پاسداران اخلاق» و خبرچینان قرار دارند.
بر این پایه، اگر اسلامگرایی و بنیادگرایی اسلامی را به اشکال بروز تروریستی آن فروکاهیم، نه تنها آن را ساده، بلکه تلطیف کردهایم. شبکهی جهانی گروههای ترور، تنها به عنوان عنصری غوغابرانگیز در مجموعهای فعالیت میکند که در آن تقسیمکار راهبردی دستهبندی شده و متمایزی انجام گرفته است. در چارچوب این پیوند کلی، جنبش اسلامگرای تودهای، با سیاست روزمره، موسسات خیریه، انجمنهای جمعآوری کمک مالی، ساختارهای تدارکاتی، مدارس قرآن، میلیشیای تعقیب و مراقبت و مجازات و غیره، توانی دستکم به همان اندازه چشمگیر و تهدیدکننده دارد. برای نمونه، اسلامگرایان در سالهای گذشته، در مراکش، پاکستان و ترکیه به موفقیتهای انتخاباتی بزرگی دست یافتند. در بیشتر کشورهای عربی، اسلامگرایان احزابی دارند که بین ۱۵ تا ۳۰ درصد مردم طرفدار آنها هستند. این احزاب، در هر صورت فاکتور سیاسی جدیای به شمار میآیند و تا مدتها نیز چنین خواهد بود. (۳).
اگر اسلامگرایی از سویهی درونی و در چارچوبهای ملی، با ابزار خشونتآمیز در خدمت حکومتهای دینی توتالیتر است، از سویهی برونی و در گسترهی جهانی، پرخاشگری خود را متوجه فرهنگ یعنی جهانبینی و نظام ارزشی دگراندیشان و نامومنان میکند. بویژه فرهنگ سکولار و سمتگیری مدرنیتهی غرب به سوی حقوقبشر، برای اسلامگرایی «منحط» است و نابودی آن، اقدامی مطابق خواست خدا موعظه میشود. در چارچوب مهاجرتهای فراگیر پس از جنگ جهانی دوم، تا امروز حدود ۱۵ میلیون مسلمان به اروپا آمدهاند. در میان آنان نه تنها مهاجران اقتصادی و افرادی وجود دارند که به دلیل رویکرد دمکراتیک و مخالف نسبت به ساختارهای اسلامی در کشورهای خود به اروپا آمدهاند، بلکه شمار چشمگیری از افرادی هم وجود دارند که رویکردهای شرعی محافظهکارانه و بنیادگرایانهی خود را نیز همراه آوردهاند. از صفوف این گروه از «مومنان سرسخت»، مهاجرانی شکل گرفتهاند که با همپیوندی (انتگراسیون) در جوامع اروپایی قاطعانه مخالفاند. آنان در کشورهای اروپایی، گونهای جوامع موازی ایجاد کردهاند که مخالف دمکراسی و ضدحقوق اساسی است و خود را از نظر اجتماعی و آموزشی کاملا از جوامع میزبان جدا کرده است. یک اسلامگرایی «اروپایی» نهادینه شده، متکی بر آمیزهای از بیتفاوتی سیاسی، ایدئولوژی بزکشدهی «چندفرهنگی» و تعهد نیمبند به نظام حقوقی، توانسته خود را تثبیت کند که برای خود دارای رسانه، سازمانهای سیاسی، مدارس قرآن، انجمنهای مساجد و کانونهای اقتصادی است. از طریق آن، مدتهاست که در اروپای غربی، شبهفرهنگهایی آزادیستیز شکل گرفتهاند که در آنها اعتقادات و شیوههای رفتاری توتالیتر، به گونهای منظم پرورش مییابند و بازتولید میشوند.
برای کراوس، با مفهوم «اسلامگرایی» یا «بنیادگرایی اسلامی»، یک جنبش و مجموعه فعالیتهای (نو) توتالیتر در پیوند است که خود را به چهار صورت اصلی وابسته به هم و با تاثیر متقابل نشان میدهد:
۱ـ
به عنوان شبکهای جهانی از هستههای تروریستی و زیرساختهای تدارکاتی آنها.
۲ـ به عنوان عملکرد سیاسی
روزمرهی جنبشی تودهای در جوامعی که اکثریت آنها مسلمان هستند.
۳ـ به عنوان سیستمهای حکومتی
تثبیتشدهی دینی ـ توتالیتر (ایران، سودان و رژیم پیشین طالبان در افغانستان).
۴ـ به عنوان فرهنگ گسترشیابندهی
اقلیتهای مسلمان در کشورهای غربی مهاجرپذیر.
کمان فراگیر و شالودهی
میانجیگرانهی این مجموعه را، ایدئولوژی و جهانبینی اسلامگرایی میسازد که به
عنوان نظام ارزشی برخاسته از وحدت تفسیرهای واقعیت، ارزشها، فرامین و دستورات
رفتاری، توان بالقوه رهاییبخش افراد فرمانبر را منظما زیر آوار خود مدفون و معدوم
میکند و آنان را با هنجارهای سرکوبگرانه، به «بندگان خدا» فرومیکاهد.
کراوس یادآور میشود که
اگر چه اسلام به عنوان دستگاهی ایمانی، پیکرهای همگون نیست و در اشکال گوناگون
مذهبها، مکتبهای فقهی و صورتهای فرهنگی ـ منطقهای تمایزهایی از خود نشان میدهد،
ولی آنچه مسلم است این است که در پیکارهای درون اسلام برای چیرگی تفسیری معین و
قدرتی هنجارگذار، سرانجام «اسلام محافظهکار به عنوان تفسیر ایمانی مسلط» پیروز
شد. و درست همین روایت تفسیری که خواهان سرکردگی اسلام است، شالودهی افراطگرایی
اسلامی را میسازد.
به باور کراوس، اگر چه در
روند تاریخی تکامل اسلام، گرایشهای ترقیخواهانهای وجود داشتند و آموزههای
فارابی، ابنسینا، ابنرشد و ابنخلدون، برخی جزمیتهای تصور مطلقا خدامحور از
جهان را درهمشکستند و شیوهی نگرشی عقلی و انسانی را جانشین آن ساختند، ولی نباید
فراموش کرد که درست همین فاضلان عربی ـ اسلامی، از سوی نیروهای ارتدوکس و نهادهای
مذهبی اسلام اکثریت محافظهکار، به دلیل بدعت، محکوم و سرکوب شدند و تحت پیگرد
قرار گرفتند. افزون بر آن، کشتار و سوزاندنها در ملاء عام، آسمان جهان اسلامی را
از پایان سدهی یازدهم چنان تیره ساخت، که از سدهی سیزدهم به این سو، دیگر فاضلی
وجود نداشت که بتوان او را محکوم کرد. به همین دلیل، اشاره به کارایی تمدن اسلامی،
امری به شدت تردیدبرانگیز است.
اسلام چونان ایدئولوژی حکومت دینی
کراوس یادآور میشود که
قرآن و سنت، به عنوان منابع اصلی ایمان اسلامی، خصلتی متضاد و دوگانه دارند. در
نتیجه، بدون این که تفسیر یزدانشناختی یگانهای اعتبار داشته باشد، تفسیرهای
متفاوت و متضادی در کنار هم مشروعیت دارند. ولی در گذر زمان، علما و فقهای پرنفوذ
اسلامی، برای برطرف کردن تضادهای قرآن، به اصل نسخ متوسل شدند که برپایهی آن، آیههای
از نظر زمانی تازهتر، میتوانند آیههای پیشین را ابطالکنند.
پیش از هر چیز،
گسست اخلاقی و هنجاری میان سورههای مکی و مدنی، برای دستگاه ایمانی اسلام اهمیتی
چشمگیر دارد. محمد در مکه با گروه کمشماری از هواداران خود در برابر جبههی
قدرتمند مخالفان قرار داشت، بنابراین آیههای مکی، عمدتا خصلتی معنوی دارند. در
این آیهها با توجه به تناسب قوا، از جنگ و کاربرد خشونت خبری نیست. ولی پس از
هجرت محمد به مدینه و تشکیل یک جامعهی اسلامی در آنجا، محتوای بشارتهای محمد، به
گونهای رادیکال تغییر میکند و امکان جنگ و تحمیل ارادهی خود در مقابل دشمنان،
مطرح میشود.
از آن پس، طرح
جهاد، یعنی تلاش برای گسترش و تحمیل اسلام، دیگر به فعالیتهای اقناعی با استفاده
از ابزار صلحآمیز محدود نیست، بلکه با کاربرد قهر نظامی در پیوند است و خصلت «جنگ
مقدس» به خود میگیرد. در آیههای مدنی، لحن شاعرانه و نیکخواهانهی آیههای مکی
خاموش میشود و جای آن را لحنی فرمانروایانه و دستوری میگیرد. در مدینه، قوانین،
با اقتدار یک فرمانده صادر شدهاند و هیچ تخطی و مخالفتی را تحمل نمیکنند. مجازاتهای
نقض قانون یا بیتوجهی به آن بسیار سختاند.
کراوس نتیجه میگیرد که
بر این پایه، قرآن و سنت پیامبر اسلام به طور عینی، یعنی مستقل از چشماندازهای
متغیر تاریخی و سیاسی تفسیرهای ذهنی، دلایل کافی برای مشروعیت یک تعبیر فرسختهی
نظامی، خشونتبار و ناروادار عرضه میکنند. از این رو، ادعای یک اسلام یکپارچه
میانهرو و طرفدار برابری آشتیجویانه و مخالف خشونت و نارواداری، فریبی بیش نیست.
به باور کراوس، این ادعا
نیز نادرست است که اسلام صرفا یک دین ولی اسلامگرایی یک ایدئولوژی است. چنین
ادعایی، هدفمندی را جانشین حقیقت میکند. این خطا از آنجا ناشی میشود که شماری
فکر میکنند میتوان فهم مدرن از حقوق فردی رابر دین اسلام منطبق ساخت. جدایی میان
دین و دولت و حق و سپهر شخصی که در اروپای مدرن صورت گرفت را نمیتوان بلاواسطه و
بدون بروز تضادهای واقعی، به قلمرو جوامع اسلامی منتقل کرد. این جوامع دارای حکومتهای
پیشامدرن هستند، حق از نظر قانونی محفوظ گزینش آزاد جهانبینی را به مردم خود نمیدهند
و در این حوزه نیز تکسالارانه (مونوکراتیک) عمل میکنند.
حتا مسلمانان لیبرال هم
اجازه نمیدهند اسلام دچار آنچنان تحولی شود که مسیحیت با خصوصیکردن دین از
گذرگاه سکولاریزاسیون به عنوان پیامد مدرنیته، به آن تن داد. (۴). بر این پایه نیز
اسلام به عنوان تنها دین حاکم، فقط یک دستگاه ایمانی خصوصی و ساده نیست، بلکه
همزمان یک جهانبینی همهجانبه، یک دکترین سیاسی و یک ایدئولوژی حکومتی است.
قوانین الله که به عنوان آفرینندهی قادر مطلق جهان و انسان، در قرآن به گونهای
جاودانی و قطعی مقرر شدهاند، تنها دربرگیرندهی بیانات معنوی و راهنماییهای
مربوط به مناسک دینی نیستند، بلکه قواعد، دستورات و رهنمودهایی برای همهی گسترههای
زندگی هستند که مومن باید بیقید و شرط از آنها پیرویکند. اسلام به معنای گردننهادن
به ارادهی الله و فرمانبردن از آن در همهی مسائل زندگی روزمره، خوردن، نوشیدن و
لباسپوشیدن است و اینها اخلاق مومن راستین و رفتار سیاسی، اقتصادی واجتماعی او
را در برابر جهان غیراسلامی پیرامون مقرر میکنند. پیروی از قوانین الهی در زندگی
روزمره، برای مسلمان معتقد، خدمت واقعی به خداست و هستهی مرکزی دین اسلام را میسازد
که جز فداکاری و از خودگذشتگی در راه خدا معنایی ندارد.
بر این پایه، جدایی دین
از دولت و سپهر خصوصی، اساسا در اسلام منتفی است. در اسلام، جامعهی دینی و جامعهی
سیاسی یکی هستند. مردم همان امت الهی هستند و قوانین اسلامی (شریعت)، همان قوانین
دولتی. (۵). اسلام در اصل، کمتر یک آموزهی ایمانی معنوی، بلکه بیشتر یک جهانبینی
سخت دینی و نظم ایدئولوژیک فردستیزانه است که تنظیم مطلق همزیستی اجتماعی و بویژه
زندگی خانوادگی را تا کوچکترین جزییات هدف گرفته است. در این چارچوب، حاکمیت
سیاسی، با تهدید به مجازاتها و کنترل آهنین قواعد مجموعه قوانین اخلاقی پیوند
خورده است. معنای اجتماعی این نظام ارزشی یکپارچهی دینی، نهایتا در مشروعیتبخشی
و تثبیت مناسبات حکومتی مبتنی بر ویژگیهای فرهنگی خلاصه میشود. با نگاهی مشخص
باید گفت، اسلام به عنوان یک نظام ایدئولوژیک موثر در فرهنگ، در خدمت استبداد
شرقی است و تحقق حقوقبشر، رهایی جامعه و فردیت را مانع میشود.
اسلام نیز مانند دیگر
ایدئولوژیهای حکومتی پیشامدرن، با ویژگیهایی چون فقدان آزادی گزینش دین،
نارواداری به مفهوم مدرن آن، درماندگی فرد در برابر قدرت جمع و دولت و نیز ستم بر
اقلیتها و زنان مشخص میشود. تنها یک تحول ژرف و همهجانبه در میان مسلمانان و
پیش از هر چیز سکولاریزاسیونی که ساختارهای اجتماعی و سیاسی مستبدانه و فردستیزانه
و تکیهگاههای مقدس آنها را درهمشکند، اسلام را با دمکراسی و حقوقبشر تلفیقپذیر
خواهد کرد. ولی از یک چنین «انقلاب درون اسلامی» در هیچ جا نشانی دیده نمیشود.
در ویکی پدیا داریم:
پان-اسلامیسم[۱] یا اتحاد اسلام[۲] ( به عربی: الوحدة الإسلامیة(نام یک ایدئولوژی است که در آن سعی بر این است که با اتحاد بین مسلمانان، هر گونه پیوند با میهن و قومیت با پیوندهای فرا ملیتی اسلام جایگزین گردد.[۳]
واژه «پان-اسلامیسم» نخستین بار توسط شرقشناسان اروپایی در باب سیاستهای توسعهطلبی دول عثمانی بکار رفت، و توسط بسیاری از مسلمانان «چشمهٔ دروغها»[۴] و «خیالات و اوهام استعمارگران انگلیسی»[۵] نامیده گردید. برخی نیز سید جمالالدین اسدآبادی را بنیانگذار این تفکر دانستهاند. لیکن منابع و افراد مختلفی تعاریف مختلفی از پان-اسلامیسم در تاریخ داشتهاند.[۶]
پان-اسلامیسم در ایران نیز طرفدارانی در میان شیعیان داشته است.[۷]
ریشه ی این اندیشه را می توان در قرآن، کتاب دینی مسلمانان، جست و جو کرد. از جمله آیات: «إنما المؤمنون إخوه فأصلحوا بین أخویکم»
«فاعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا»
«یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم» (در نفی ارزشمند بودن نژاد ها و ملیت هادر مقایسه با یکدیگر)
و نیز سخنان بزرگان اسلام، مشحون از پایه های این اندیشه است. مانند:
«لا فضل لعربی علی عجمی إلا بالتقوی» از محمد مصطفی (ص). (در نفی برتری اعراب بر سایر اقوام عجم مگر به واسطه ی تقوا)
اما در تعریف رادیکالیسم اسلامی نیز گفتهاند:
" رادیکالیسم اسلامی به اسلام به
عنوان یک دین و یک فرهنگ اطلاق می شود که
از چندان
قبل با طرح مباحثی نظیر پان اسلامیسم که در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 صورت گرفت و یا با طرح بحث خلافت که در سالهای30-1920 اتفاق افتاد و خصوصا با طرح مباحث نوینی که امروز رایج شده
است، در صدد ارائه و تحقق بخشی به یک پروژه
سیاسی جدید و در عین حال اصیل است.این
اسلام
انقلابی در مقابل قدرتهایی که دیگر اقتداری برایشان باقی نمانده است، رادیکال است. جنبش های اسلامی امروزین مشروعیت و گذشته
حکومت ها در سرزمین های اسلامی را زیر
سئوال برده و به چالش کشیده اند. آنها در این
حرکت و
مبارزه شیوه های متنوعی در پیش گرفته اند، شیوه هایی نظیر فشار یا شورش یا مشارکت یا حتی اعمال قدرت توتالیترنظیر آنچه در
پاکستان قبل مشاهده شده است.با در نظر گرفتن
این تعاریف مفهوم و ماهیت اسلامگرایی با
رادیکالیسم
و بنیادگرایی آن گونه که در بالا ذکر شد متفاوت است. در واقع
اسلامگرایی
طیفی از رویدادها از پیدایش یک ذهنیت اسلامی گرفته تا تلاشی
تمام عیار
برای بازسازی جامعه مطابق با اصول اسلامی را شامل میشود. لذاست که در کل به نظر میرسد با توجه به این مفهوم و در نظر گرفتن
گزینههای دیگر در بین واژگان موجود دالهایی
چون اسلامگرایی و رادیکالیسم در زمینه
فرهنگ غربی
بار معنایی کاملاً منفی یافتهاند اما واژگانی مانند اسلام
سیاسی و
اسلامگرایی دالهایی نسبتاً خنثی و فاقد بار منفی هستند. همچنین برخلاف واژگان اسلام سیاسی و اسلامگرایی، مفاهیمی چون
بنیادگرایی و رادیکالیسم بیانگر حکمیت
و ماهیت حرکت اسلامی معاصر نبوده و جامع نیستند
یا بهتر بگوئیم داریم(البته دیدگاه مثبت گرایانه):
جنبشی برای وحدت کشورهای اسلامی که تحت نفوذ فکری سید جمال الدین اسدآبادی در قرن نوزدهم آغاز شد. وی مهمترین و مزمنترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. سید جمالالدین برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب شمرد و برای باز یافتن عظمت مسلمانان، بازگشت به اسلام نخستین را لازم میدانست و اتحاد اسلام را تبلیغ میکرد.
امروزه، کشش پر قدرت مردم مسلمان برای اتحاد، به صورت یک عامل تعیین کننده سیاسی در سرنوشت ملتهای مسلمان درآمده است. هنگامی که سرزمینهای عربی به دست سلطانهای عثمانی افتاد، در قرن شانزدهم میلادی مسلمانان، به جز شیعه، و سلطانهای مراکش و پادشاه های مغول و هند رفته رفته به سلطانهای عثمانی که خود را خلیفه می خواندند به چشم پشتیبان دین نگریستند، اگرچه این سلسله از مزیت وابستگی به قریش بهرهمند نبود، به هر حال سلطانهای عثمانی به نام خلیفه اسلام بر بخش بزرگی از کشورهای اسلامی فرمان میراندند. عبدالحمید دوم (1876-1909) چنان تبلیغاتی برای اسلام به راه انداخت که قدرتهای اروپایی هراسیدند از این که مبادا مسلمانان پیرو با تبلیغ پان اسلامیسم، بر حیثیت خود در چشم مسلمانان افزود و توانست در مقام دولت پیشگام اسلامی، صدای خود را در شوراهای اروپایی از جانب اسلام بلند کند.
پیش از راه یافتن اندیشههای ناسیونالیستی از اروپا به دنیای اسلام، پان اسلامیسم ایدئولوژی مسلط بر جهان اسلام بود. در سالهای اخیر جمهوری اسلامی ایران یکی از جنبههای مشخص ترویج وحدت بین کشورهای اسلامی به شمار میآید و تا کنون هم چندین کنفرانس وحدت اسلامی برگزار شده ولی تحقق بخشیدن به این هدف به علت اختلاف سطح زندگی و خصوصیات ملی و ویژگیهای ملل مسلمان، و همچنین وجود فرقههای مختلف مذهبی در کشورهای مسلمان، کار آسانی نیست و نیاز به کار و تلاش فراوان مسلمانان و نخبگان مسلمان دارد.
اسلام سیاسی و اسلام گرایی معاصر از دیدگاه حوزویان و اسلامگرایان
اسلامگرایی چیست و مدلول آن کدام است؟ آیا پدیده ای واحد است یا صرفا نامی است برای تنوعی از گرایش ها و جریان ها؟ آیا اتفاق نظری در معنای آن وجود دارد؟ آیا می توان کلیت حرکت اسلامی را به عنوان یک حرکت واحد در جهان امروز شناسایی نمود؟ آیا صفاتی و خصایصی را که به کلیت حرکت اسلامی معاصر نسبت داده می شود، می توان از منظر نظری به امر واحدی در خارج متصف نمود؟ تجلی ها و گونه های مختلف و گاه متعارض اسلام گرایی معاصر را چگونه می توان تحت عنوان واحدی طبقه بندی و شناسایی نمود؟ آیا امکان دارد از این تنوعات و تکثرات فراتر رفت و از حرکت نسبتا واحد، همگن و منسجمی در جهان اسلام سخن گفت؟ آیا آنچه که در شرایط کنونی به عنوان خطر اسلام گرایی شناسایی شده است، دارای کانون انسجام بخشی می باشد؟ آیا واقعا خطر مطرح شده می تواند کلیتی را برای اسلام گرایی معاصر ایجاد نماید؟ آیا چنین خطر و کلیتی واقع بینانه است یا صرفا به منظور انسجام بخشی به غرب ایجاد شده و دامن زده می شود؟
این سوالات مسائلی است که لازم است از منظری نظری مورد کاوش و تحلیل قرار گیرد. اساسا چنین پرسشی را می بایست از رویکردی تحلیلی مورد توجه قرار داد. بدون داشتن رویکردی نظری امکان فرا رفتن از تکثرات موجود در حرکت اسلامی معاصر فراهم نمی شود. برای بررسی این مسأله می بایست ابتدا به بررسی عناوینی که بر حرکت اسلامی معاصر اطلاق شده است، آغاز نمود.
نشانه ها و نامهای حرکت اسلامی معاصر
اسلام گرایی نشانه ای است که در میان نشانه ها و دالهای دیگر برای جریان سیاسی فکری اسلامی به کار رفته است. واژه هایی چون بنیادگرایی اسلامی، بیداری اسلامی، رادیکالیسم اسلامی و اسلام سیاسی و عناوین دیگر از جمله واژگانی هستند که کاربرد زیادی دارند. محققان جنبش های اسلامی از تعابیر مختلفی در بیان این پدیده استفاده کرده اند. در کل به نظر میرسد در بین واژگان موجود دالهایی چون اسلام گرایی و اسلام سیاسی واژگان مناسبتری برای توصیف و نامگذاری کلان جریان اسلامی معاصر می باشند.
اسلام سیاسی اصطلاحی جدید است و به دنیای مدرن تعلق دارد. پیش از غلبه و سیطره مدرنیسم غربی و سیطره آموزه سکولاریسم در جهان، چنین اصطلاحی کاربرد نداشته است. در جهان اسلام، بر اساس تلقی سنتی، اسلام دینی جامع تلقی شده و شامل مباحث سیاسی نیز می شد و بر این اساس نیازی به توصیف مجدد و تقیید اسلام به قید سیاسی نبوده است. با تهاجم همه جانبه غرب به جهان اسلام و شکل گیری مقاومت اسلامی در برابر آن و ردّ آموزه های مدرنیسم غربی و تلاش احیاگران مسلمان برای احیای تمدن اسلامی و بازگرداندن اسلام به عرصه زندگی سیاسی، غربیان برای نابهنجار و ارتجاعی نشان دادن آن از واژگانی چون بنیادگرایی و رادیکالیسم اسلامی استفاده کردند. کاربرد اصطلاح اسلام سیاسی نیز محصول چنین تلاشی بوده است. از دیدگاه مدرنیسم غربی دین از سیاست جدا بوده و در نتیجه هرگونه حضور و دخالت دین در عرصه سیاسی امری نابهنجار، منفی و ارتجاعی تلقی می شد.
البته بار معنایی واژگان بنیادگرایی، رادیکالیسم، اسلام گرایی و اسلام سیاسی متفاوت است. دالهایی چون بنیادگرایی و رادیکالیسم در زمینه فرهنگ غربی بار معنایی کاملا منفی یافته اند. اما، واژگان اسلام سیاسی و اسلام گرایی دالهایی نسبتا خنثی و فاقد بار منفی هستند. هر چند ریشه نخستین کاربرد واژگان اسلام گرایی و اسلام سیاسی مشخص نیست، اما در چند دهه اخیر اصطلاحی رایج و متعارف در جهان گشته اند. همچنین برخلاف دالهای اسلام سیاسی و اسلام گرایی، مفاهیمی چون بنیادگرایی و رادیکالیسم بیانگر کلیت ماهیت حرکت اسلامی معاصر نبوده و جامع نیستند ( نک: Fuller ، 2003: x ).
بنیادگرایی واژه ای مبهم و نارساست. این واژه ریشه در جهان مسیحیت غرب دارد. نخستین بار پروتستان های انجیلی آمریکا در دهه 1920 این واژه را با انتشارات جزواتی با عنوان «Fundamentals» به صورت ارادی و خود خواسته به خود اطلاق نموده Haar) AND Busuttil، 2003: 3 ) و در مخالفت با اصول مدرنیسم بازگشت به اصول مسیحی را که از دیدگاه دنیای مدرن غرب سختگیرانه و متعصبانه تلقی می شد، مطرح کردند Eliade)، 1987).
به تبع کاربرد اولیه بنیادگرایی در مورد پروتستان های انجیلی در آمریکا، دنیای مدرن غرب در مواجه با حرکت اسلامی معاصر نیز بدون توجه به تمایزات میان پروتست های انجیلی با مسلمانان از این واژگان استفاده نمودند. در نخستین کاربرد بنیادگرایی در مورد جهان اسلام، تمامی اسلام گرایان را در برگرفته و کل جریان اسلام گرایی در برابر جریان غربگرایی بنیادگرا خوانده می شود.
چنین کاربردی از بنیادگرایی عمدتا در نگاه غربی به اسلام گرایان موجود نهفته است. تعارض عمده این جریان با مدرنیسم غربی در محوریت دادن به دین و آموزه های دینی است. بر این اساس از نظر غرب هر جریانی که از بازگشت دین به عرصه سیاسی سخن بگوید، بنیادگرا محسوب می شود. به عنوان نمونه، هرایر دکمجیان در مطالعه خود در باره جنبش های معاصر اسلامی از این برچسب استفاده کرده است. در مطالعه وی کل جریان اسلام گرایی معاصر بنیادگرا است. چنین کاربردی از بنیادگرایی در مورد جریان اسلام گرایی در غرب رایج است. (به عنوان نمونه نک: 1998Tibbi,).
اطلاق بنیادگرایی بر جریان اسلامی معاصر بازتاب ذهنیت غربی است. چنانکه بابی سعید در اثر ارزشمند خود نشان داده است (1379: 10- 17)، شاخص هایی چون ایجاد محدودیت بر زنان، یا ادعای دسترسی انحصاری به حقیقت و تلفیق دین و سیاست که به عنوان شاخص های بنیادگرایی مطرح شده اند، مخدوش هستند. معیار نخست به عمل حکومت داری بر می گردد. محدودیت بر زنان در جوامع نوگرا نیز وجود داشته است. اما غرب چنین محدودیت هایی را نشانه تمدن و پیشرفت دانسته است و در نتیجه بحث از رویکردی جانبدارانه مطرح می شود. غرب مدعی است که مقررات و معیارهای مطرح شده برای زن، بیانگر شاخص های زن آرمانی بوده و هرگز محدودیت تلقی نمی شود. در شاخص دوم، غرب نیز به سان اسلام گرایان مدعی است به حقیقت رسیده است و در نتیجه معیارهای خویش را به دیگران تحمیل می کند و از آنان می خواهد به شیوه غربی زندگی کنند. نمود بارز آن را می توان در نظریه های نوسازی مشاهده کرد (نک: بدیع، 1380؛ سو، 1378). معیار سوم نیز صرفا معیار مدرنیسم غربی است که بر اساس اصل سکولاریسم مدعی لزوم جدایی دین از سیاست شده است. بر این اساس نمی توان دال بنیادگرایی را فارغ از ذهنیت غربی به کار برد و از این رو واژه ای ایدئولوژیک و جانبدارانه است.
کاربرد دیگر بنیادگرایی، چنانکه گذشت، اطلاق آن بر جریان عقل گریز و متصلب اسلام گرایی می باشد. از این منظر جریان اسلام گرایی به دو شاخه بینادگرا و رادیکال تقسیم می شود. مصداق بارز جریان بنیادگرایی در عصر حاضر همان جریان وهابیت است که با الهام از جریان حنبلی و آموزه های ابن تیمیه در دو سده اخیر در جهان اسلام ظهور کرده است و بسیاری از جریانات سیاسی - فکری جهان اسلام را تحت تأثیر قرار داده است. در چنین اطلاقی بنیادگرایی با عقل گریزی و ردّ مطلق هر امر جدید و در نتیجه ردّ کل آموزه های دنیای مدرن شناسایی می شود. ظهور مرموز جریاناتی مثل طالبان و القاعده در دو دهه اخیر که توسط غرب به عنوان چهره کلی اسلام ارائه شده است، چنین چهره ای را از اسلام سیاسی و اسلام گرایان برجسته کرده است. حتی می توان گفت تحت تأثیر چنین القائاتی است که شناخت غرب از اسلام گرایان به رغم اطلاق آن بر تمامی جریانات اسلامی عمدتاً معطوف به این جریان می باشد. سیّد احمد موثقی در تحلیل و طبقه بندی جنبش های اسلامی، بنیادگرایی را در برابر رادیکالیسم اسلامی به کار برده است (1374: 110-103). جریان رادیکالیسم از نظر وی جریان عقل گرا را در بر می گیرد که مهم ترین نماینده آن در دوره معاصر سید جمال الدین اسدآبادی می باشد. البته چنین کاربردی در دیگر متون رایج نیست و رادیکالسیم عمدتا ناظر بر کنش سیاسی اسلام انقلابی است.
کاربرد دوم بنیادگرایی نیز مبتلا به همان کاستی های قبلی است. مضافا در صورت تلاش برای تمایزگذاری جریان های درونی اسلام گرایی معاصر، بهتر است از واژگانی بومی- اسلامی استفاده کرده و بر اساس تاریخ گذشته اسلامی آنها را نامگذاری نمود (نک: بهروزلک، 1380).
«رادیکالیسم اسلامی» نام دیگری است که در مورد اسلام گرایی معاصر به کار رفته است. نمونه آن را در دیدگاه موثقی دیدیم. چنین نامگذاری نیز ضمن آنکه هنوز از ذهنیت غربی به طرفداران دخالت ارزش های دینی در عرصه سیاسی نگاه می کند و به همان مشکل مفهوم بنیادگرایی مبتلاست، به لحاظ ابهام در کاربرد وصفی واژه رادیکالیسم در توصیف اندیشه یا عمل سیاسی نامناسب می باشد. رادیکالیسم عمدتا صفتی است که برای توصیف کنش سیاسی به کار می رود و در مواردی نیز به عنوان صفت اندیشه و تفکر به کار رفته است. از این جهت برای هر تفکری می توان در عمل گرایش معتدل و رادیکال را بر اساس چگونگی کنش سیاسی طرفداران آن اندیشه مطرح نمود (نک: بشیریه، 1381: 300-299).
با توجه به ابهامات و نقصان هایی که در واژگانی چون بنیادگرایی و رادیکالیسم اسلامی وجود دارد، می توان از واژگان خنثاتری چون اسلام گرایی و اسلام سیاسی در توصیف جریان اسلامی معاصر استفاده کرد (بابی سعید، 1379: 20). چنین واژگانی کلیت جریان اسلامی را در بر می گیرد Fuller)، 2003: xi-xv ) و می بایست برای توصیف جریان های فرعی آن از واژگان مناسبی استفاده کرد.
در جهان عرب طبق گزارش حیدر ابراهیم علی دو واژه الاسلامیه و الاسلامویه علاوه بر دیگر واژگان، کاربرد یافته اند. هرچند واژگان دیگری چون الاصولیه و التطرف معادل بنیادگرایی و رادیکالیسم به کار رفته است، اما دو واژه نخست معادل اسلام گرایی در فارسی وIslamism در انگلیسی می باشد. تفاوتی که او برای کاربرد آنها مطرح کرده است، حایز اهمیت می باشد. در حالی که الاسلامیه دلالت بر جریان فکری- سیاسی دارد، الاسلامویه بیشتر ناظر بر عمل سیاسی است (ابراهیم علی، 1999: 33-32).
رویکرد سلبی در تحلیل انسجام درونی اسلام گرایی معاصر
پس از بحث از واژگان مناسب برای جریان اسلامی معاصر، مسأله نظری مهم در اینجا آن است که آیا اسلام سیاسی می تواند به عنوان یک دال کلی حاکی از تمامی گرایش های سیاسی اسلامی باشد؟ آیا می توان در مسأله حاضر از رویارویی یک پدیده مشخصی تحت عنوان اسلام سیاسی با جهانی شدن سخن گفت؟ این مسأله بدان جهت مطرح است که برخی وحدت درونی جریان اسلام سیاسی را به دلیل بروز اختلافات فراوان در درون جریانهای اسلام گرا زیر سوال برده اند (1977 El-Zein,). از این نظر اسلام گرایی هرگز جریان یک دست و یکپارچه نیست و به دلیل وجود جریان های مختلف و گاه متعارض در درون آن امکان جمع کردن تمامی این جریان های تحت یک مفهوم وجود ندارد. در صورتی که مفهومی چون اسلام گرایی برای بیان این مجموعه به کار گرفته شود، چنین کاربردی مجازی بوده و صرفا از طریق فرایند غیریت سازی غرب برای جریان های اسلام گرا است که امکان جمع نمودن آنها تحت واژه اسلام گرایی فراهم می شود. در چنین رویکردهایی اسلام گرایی فاقد انسجام درونی بوده و انسجام مطرح شده و ادعا شده برای آن صرفا موقت و ساختگی است.
عمده رویکردهای سلبی به انسجام درونی اسلام گرایی را می توان در چهار رهیافت عمده بررسی کرد. منشأ واحد انگاری و انسجام بخشی سلبی به اسلام گرایی معاصر را باید در فعالیت های نظری و عملی غربیان در باب اسلام جستجو کرد. پیشینه نگرش سلبی را نمی توان به صورت بارزی در گذشته اسلامی یافت. این رویکردها عمدتا جدید هستند. گذشته اسلامی از این رو این امر همانند شرق شناسی قوی است که غرب مدرن برای بیان هویت خود دست به غیریت سازی زده و شرق را به عنوان مرز سلبی هویت خود قرار می دهد. چنین شرق شناسی، شرق شناسی وارونه خوانده شده است ( بروجردی، 1377: 23- 28 ؛ ادوارد سعید، 1371). از این منظر در مورد اسلام گرایی نوعی شرق شناسی وارونه یا غرب شناسی قوی صورت می گیرد. «شرق شناسان وارونه با تلقی اسلام به عنوان یک هویت اسمی اهمیت آن را کمرنگ جلوه داده اند. برای آنان اسلام چیزی بیشتر از یک برچسب نیست و فی نفسه هیچ اهمیتی ندارد. هر گونه اهمیت آن ناشی از معانی و مضامینی است که به آن برچسب الحاق می شود» (بابی سعید، 1379،ص47).
رویکرد ایجابی به انسجام درونی اسلام گرایی معاصر
در برابر این نگرش می توان با تمسک به مفاهیم گفتمانی از اسلام گرایی یا اسلام سیاسی به عنوان یک کل ایجابی دفاع نمود. در دوران معاصر ما با پدیده مشخصی در جهان اسلام رو برو هستیم که دارای تأثیرات و ویژگی های خاصی می باشد که عامل وحدت بخش و قرابت بین اسلام گرایان می باشد. از این رو می بایست در جستجوی مفاهیم و ایده هایی بود که چنین وحدتی را ایجاد می کند. در تحلیل گفتمانی چنین وحدتی را می بایست در دالهای مرکزی / برتری جستجو نمود که در مفصل بندی گفتمانی دیگر عناصر را کنار هم نگه می دارد. دال مرکزی نقطه کلیدی و هویت بخش در یک گفتمان می باشد که نشانه های دیگر در سایه آن نظم پیدا می کنند و با هم مفصل بندی می شوند ( Laclau Mouffe، 2001: 112). از این منظر «اسلام سیاسی گفتمانی است که هویت اسلامی را در کانون عمل سیاسی قرار می دهد. به عبارت دیگر در گفتمان اسلام سیاسی اسلام به یک دال برتر تبدیل می شود» (بابی سعید، 1379: 20). در مفصل بندی گفتمان اسلام سیاسی، دین صرف اعتقاد نیست بلکه ابعادی فراگیر دارد و تمامی عرصه حیات آدمی را در بر می گیرد. چنین نگرشی در تمامی گرایش های درونی گفتمان اسلام سیاسی مشترک است و از این جهت می توانیم تمامی آنها را در درون گفتمان اسلام سیاسی قرار دهیم و در تحلیل خود از اسلام سیاسی به مثابه یک کلیت واحد سخن بگوییم. چنین نگرش وحدت بخش به جریانهای اسلام گرا را نمی توان براحتی در چارچوب های تحلیلی دیگر جستجو کرد. در تحلیل های دیگر (چون روان شرابی و دیگران) ما با تفاوت ها مواجه هستیم و امکان نگاه جامع به جریان اسلامی معاصر به مثابه یک امر واحد وجود ندارد. از منظر گفتمانی اسلام سیاسی یا اسلام گرایی همان نقشی را ایفا می کند که مدرنیسم برای مجموع های از مکاتب و نگرش ها در غرب ایفا می کند. هر چند چنین مکاتب همانند سوسیالیسم و لیبرالیسم با یکدیگر متعارض هستند، اما همگی آنها تحت گفتمان مدرنیسم قرار می گیرند. چنین قابلیتی را نیز برای اسلام سیاسی و اسلام گرایی می توان تحت گفتمان اسلام سیاسی جستجو نمود و برای آنها یک وحدت ایجابی تعریف نمود (همان).
یکی از رویکردهای ایجابی به اسلام گرایی معاصر را می توان استفاده از تعبیر واژگان نهایی ریچارد رورتی دانست. رورتی در تبیین کلیت یک هویت اجتماعی تلاش نموده است آن را از طریق شناسایی کاربرد واژگان خاصی از سوی اعضای یک گروه خاص توضیح دهد. از نظر رورتی واژگان نهایی واژگانی است که هنگامی که از کسانی خواسته می شود از امید، عقاید و آرزوهایشان تبیین هایی ارائه دهند، مجموعه ای از کلمات و عبارات را دارند که بدانها متوسل می شوند. اینها، همان واژگان نهایی هستند. ما داستان خودمان را بوسیله این واژگان نقل می کنیم. آنها بدین دلیل نهایی هستند که فراتر از آنها تکرار مکررات، جزمیت یا سکوت وجود دارد (1989 Rorty,: 73).
رویکرد ایجابی به وحدت در قرآن کریم نیز مطرح شده است. خداوند در دعوت اهل کتاب به وحدت آنان را به کلمه واحد دعوت کرده است. قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آل عمران: 64). گاه از حبل الهی به عنوان معیار و مبنای وحدت تأکید شده است. وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا (آل عمران 103).
نتیجه گیری
هر چند رویکردهای سلبی به وحدت اسلام گرایی معاصر آن را سطحی و ساختگی می دانند، اما میتوان با الهام از رویکردهای ایجابی از انسجام نسبی حرکت اسلام گرایی معاصر دفاع نماییم. البته باید توجه داشت که چنین انسجامی خود نسبی است. اسلام گرایی معاصر در مقایسه با مکاتب و جریانات رقیب غیر اسلامی، جریانی منسجم و یک دست است. عامل انسجام بخش چنین حرکتی را میتوان خود اسلام، قرآن و شخص پیامبر اسلام (ص) دانست. تحولات و تجربیاتی که در طول چند سال اخیر رخ داد حاکی از واکنش فراگیر تمامی مسلمانان به چالش های پیشاروی جهان اسلام بوده است. دو قضیه کاریکاتورهای روزنامه یولیاند پوست دانمارک و سخنان پاپ بندیکت شانزدهم به صورت مشابهی واکنش فراگیری تمامی مسلمانان را از فرق و مذاهب مختلف برانگیخت.
هر چند مسلمانان در مقایسه با یکدیگر، همچون دیگر فرق و مذاهب موجود در جهان کنونی، دچار غیریت سازی و تمایز هستند، اما در مواجه با عامل خارجی انسجام می یابند. چنین انسجامی خود را در اقدام مشابه و مشترک تجلی می بخشد. به نظر می رسد، چنین وضعیتی حاکی از یک رویکرد ایجابی در تعریف و تبیین اسلام گرایی معاصر می باشد. از این منظر ما می توانیم از فعال شدن، پویایی و فعالیت اسلام گرایی معاصر به عنوان یک حرکت برجسته سخن بگوییم.
مطالعه بیشتر:
دوستان میتوانند برای مطالعه بهتر و بیشتر به کتب یا لینک های ذیل مراجعه فرمایند
- علل رشد اسلامگرایی در ترکیه - مرتضی قدیری,محمدرضا زارع – شابک: 964-8316-00-7
- سید حسین نصر: خطر بنیاد گرایی لائیک و اسلام گرایی فناتیک به یک اندازه است
http://www.aftabnews.ir/vdciq5a5.t1a5z2bcct.html
- پان اسلامیسم شاه امان الله واهداف آن
http://www.farda.org/articles/09_updates/090800/article_a_sistani.htm
- من مسلمانم یا ایرانی؟
http://www.miyanbor.ir/?p=27#more-27
- آنتیتز سنتگرایی در برابر تز اسلامگرایی
http://www.javanonline.ir/Nsite/FullStory/?Id=350026
- حماس و پدیده اسلامگرایی
http://www.aviny.com/news/83/04/01/09.aspx
- اسلامگرایی، پیروز میدان منازعات سیاسی ترکیه
http://islamworld2020.persianblog.ir/post/223/
-جنب و جوش گروه های کوچک اسلامیست - شبح خلافت بر فراز آمریکا
http://islamworld2020.persianblog.ir/post/89/
- برداشت روسی از چالش اسلامگرایی
http://islamworld2020.persianblog.ir/post/424/
- اسلام گرایی بعد از غرب گرایی و ملی گرایی
http://salafi.blogfa.com/post-29.aspx
- درآمدی بر تئوری دولت در اسلام
- تأملی بر گزینه اسلامگرایی در تونس
- اسلامگرایی عوامگرایانه
http://khabarnet.info/index.php/article/politic/58-politic/4637-1389-11-11-17-54-37.html
-پان اسلامیسم
http://www.bashgah.net/fa/category/show/55907
- سید قطب؛ تقریب گرای پان اسلامیسم
http://www.taghribnews.ir/vdcjyxe8.uqeihzsffu.html
- چهره دین در ایرانِ مابعدِ اسلامگرایی
http://www.radiofarda.com/content/f35_Religion_in_Post_Islamic_Era/1996188.html
- مولفه ها و مقوم هاى نظریه وحدت اسلامى در سده سیزدهم هجرى
- جهانی شدن و جنبش اسلام گرایی
http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=5442&id=51068
http://www.hamshahrionline.ir/news-131467.aspx
- اسلامگرایی انقلابی قدرت تمدنسازی و عقلانیت دارد – حسن رحیم پوز ازغدی
http://www.parset.com/News/ShowNews.aspx?Code=328423
- علل رشد اسلام گرایی در ترکیه
http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4607&id=33600
- اسلام گرایی در غرب
http://www.rasekhoon.net/article/show-3649.aspx
- اصلاحات اردوغان، اسلامگرایی یا دموکراسی؟
http://www.farheekhtegan.ir/content/view/13004/42/
- تناظر ادله اسلام گرایی و سکولاریسم در نسبت دین و سیاست
http://hawzah.org/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=81381&SubjectID=79814
- انفجار اسلامگرایی در قلب خاورمیانه
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/47-politics/7743-1389-11-09-11-53-45.html
- بررسی ابعاد، عمق و ریشه های «سونامی اسلامگرایی»
http://www.nasimonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=197617
- کرسی آزاد اندیشی - اسلام گرایی و ملی گرایی
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=17257&threadID=304374&forumID=
- رسا؛ اختراع دوباره چرخ اسلامگرایی
http://30mail.net/weblog/2010/sep/03/fri/4232
- خاستگاه نظری اسلامگرایی
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/think/more/19008/
- اسلامگرایی، توتالیتاریسم زمانهء ما
http://www.newsecularism.com/2009/04/29.Wednesday/042909-Bahram-Mohebbi-Islamic-Terrorism.htm
- انقلاب جهان عرب ربطی به عربگرایی و اسلامگرایی ندارد
- اسلام گرایی در سیاست های آسیای مرکزی
- بازار و اسلام گرایی
http://www.rasekhoon.net/Article/Show-58716.aspx
- نگاهی دیگر: 'ایرانگرایی' به جای 'اسلامگرایی'؟
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/04/110414_l13_iranism_islam.shtml
- آفران: اسلام گرایی در تونس
http://www.afran.ir/modules/smartsection/item.php?itemid=605
- جایگاه پاکستان در رشد اسلام گرایی
http://www.dr-shafie.ir/post-78.aspx
- اسلام گرایی نوین و سکولاریسم در ترکیه
- اسلامگرایی در جنبشهای سیاسی خاورمیانه غائب است
- مجلس در آزمون اسلام گرایی یا غرب گرایی؟
- اسلامگرایی در مصر (پژوهشی در تفکر و عملکرد جماعت اسلامی مصر)
http://www.ido.ir/a.aspx?a=1388092202
- گسترش اسلام گرایی و دین باوری در جهان و رشد معنویات
- روزنامه های ایرانی و اسلام گرایی در ترکیه
http://www.ebtekarnews.com/Ebtekar/News.aspx?NID=17949
- اسلام گرایی، اسلام هراسی، اسلام گریزی، اسلام ستیزی
http://iranianskygift.ir/?p=691
- اسلام گرایی در جهان عرب؛ از انقلابی گری تا اصلاح طلبی
http://irna.ir/NewsShow.aspx?NID=30306193
- اسلام گرایی در غرب: از مایکل جکسون تا کریسشن باکر
- روند رو به رشد اسلامگرایی در منطقه آسیای مرکزی
http://www.tebyan.net/weblog/bah1359/post.aspx?PostID=161758
- اسلامگرایی بعد از قیام های مصر و تونس
- اسلام گرایی، پیروز میدان منازعات سیاسی ترکیه
http://www.mardomsalari.com/template1/News.aspx?NID=35190
تأملی بر گزینه اسلامگرایی در تونس
http://www.teribon.ir/archives/39231
منابع اصلی مقاله:
روزنامه رسالت
سلام
خواندم و استفاده کردم
سپاس
سلام و درود بر سردبیر نارنج سبز سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و...
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/042.gif)
اینارو گفتم که شاید یادآور روزهای خوب مبارزه باشد در تابستان 88
!!روزهایی که با یه قلم آمده بودیم تا کرامت انسانی را پاس بداریم و...نمیدونم یادتون میاد یانه.
......................
آقا زدین تو کار اصطلاحات سیاسی؟
البته خوبه اما...
مقاله ای نوشتم که بی صبرانه منتظر نقد و نظر شما نارنج سبزی ها هستم.
راستی شماهم لینک شدید.
خوشحال میشم تو وبلاگم نظراتتونو ببینم
موفق باشید
سلام
سلام
عالی بود گرامی
با سلام
موفق باشید
روزبخیر.سلام. هیچ مسلمانی از طرف خداوند مامور نشده که دست به انتحار و خودکشی مقدس بزند و عده ای بی گناه را بکشد. این طرز فکر که ما مسلمانها خود را درمقام انبیا الهی ببینیم که دنیا را نجات بدهیم یک فکر خطرناک و توهمی است بزرگ. ما مسلمانان انسانهای کاملی نیستیم که بخواهیم برای نجات مردم دتیا مدعی باشیم.. خداوند خودش انسانهای کمال گرا و خداجو را هدایت می کند. قرار نیست همه آدمهای کره زمین رو به اسم کفار و گمراهان راهی قبرستان کنند. مسلمانهایی با این طرز تفکر پر از جهل خودشان تهدید بزرگی برسر راه هدایت انسانهای خداجو در سراسر جهان محسوب می شوند. این افراد در کار خداوند دخالت دارند می کنند. درضمن خود مسلمانها باهم اختلاف نظر و دشمنی دارند پس هیچ فرقه اسلامی نمی تواند مدعی این باشد که اسلام حقیقی دست اوست و بخواهد به زور خود رابر مردم کشور خود و کشورهای دیگر تحمیل کند.
بنیاد گرایی یا پان اسلام هم مانند سایر نظریه ها ریشه غربی دارد .مصر شناسی بنام ماکس فون اوپنهایم قبل از جنگ اول برای مبارزه با بریتانیا این نظریه را در مصر و عثمانی پایه ریزی کرد وحتی اخوان المسلمین هم در ان زمان بوجود امد .
سلام
ممنون از پیامتان
موفق و سربلند و پیروز باشید