نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

لیبرترینیسم یا لیبرتاریانیسم

مبحث به زبان ساده

سراغ ویکی پدیا به عنوان کاملنرین ارائه دهنده این تعریف می رویم

لیبرترینیسم یا لیبرتاریانیسم فلسفه‌ای سیاسی است که از آزادی به عنوان هدف اصلی خود حمایت می‌کند. لیبرترین‌ها خواهان بیشینه‌سازی آزادی‌های فردی خودمختاری و آزادی انتخاب هستند آزادی سیاسی، انجمن، و بر اولویت تشخیص و داوری فردی تأکید می‌کنند

لیبرترین‌ها عموماً در مشکوک بودن نسبت به اقتدار هم نظرند، نظرشان در خصوص میزان ضدیت شان با نظام‌های موجود اقتصادی و سیاسی متفاوت است. مکاتب فکری گوناگون لیبرترین دیدگاه‌های متفاوتی در خصوص کارکردهای مشروع دولت و قدرت خصوصی ارائه می‌دهند، که غالباً خواهان محدودسازی یا حتی انحلال نهاد اجتماعی مبتنی بر اجبارند. لیبرترینیسم بیش از نمایندگی یک نظریه یا ایدئولوژی نظام‌مند، خشک، و یکتا، به عنوان لفظی پوششی به کار رفته شده که بازهٔ گسترده‌ای از ایده‌های سیاسی را در طی تاریخ مدرن داشته که گاه ناسازگاری‌هایی ایجاد کرده‌است.


  


برخی لیبرترین‌ها از سرمایه‌داری لسه فر و حقوق مالکیت خصوصیمثلاً در خصوص زمین، زیرساخت‌ها و منابع طبیعی حمایت می‌کنند. دیگران، مشخصاً سوسیال لیبرترینها،خواهان برکندن سرمایه داری و مالکیت خصوصی ابزار تولید به نفع مالکیت و مدیریت اشتراکی یا تعاونی هستند. یک شکاف دیگر شکاف بین مینارشیست‌ها و آنارشیست‌ها است. مینارشیست‌ها معتقدند یک دولت مرکزی حداقلی لازم است، حال آن که آنارشیست‌ها پیشنهاد می‌دهند دولت به کل حذف شود.

اصول

پیروان مکتب آزادی‌های فردی کلاً آزادی را به عنوان اختیاری تعریف می‌کنند که فرد می‌تواند هر کار دلش خواست بکند تا حدی که آزادی یا اموال شخص دیگری را به خطر نیندازد و در آن‌ها تصرف نکند.

این اشخاص اساساً به محدودیت‌های دولتی معتقد نیستند. با این تصور که قوانین و مقررات لازم نیستند چون در غیاب دولت افراد خود طبیعتاً قوانین و پیوندهای اجتماعی مستقل را شکل خواهند داد. برعکس، پیروان بزرگ این مکتب دولت را صرفاً برای حفاظت از حقوق افراد لازم می‌دانند که شامل حفاظت از افراد و اموال آن‌ها در مقابل اقدامات جنایی دیگران و همچنین دفاع ملی است. پیروان مکتب کلاً از ایدئال آزادی، از این منظر دفاع می‌کنند که قدرت حاکم تا چه حد آزادی فردی را محدود می‌کند؛ یعنی فرد تا چه میزان «مجاز» به انجام کاری است، که از آن به‌عنوان آزادی منفی یاد می‌شود. این آرمان متمایز از تعریف دیگری از آزادی است که بر این اصل تأکید دارد که فرد تا چه حد «می‌تواند» کاری را انجام دهد که از آن به‌عنوان آزادی مثبت یاد می‌شود. این تمایز ابتدا توسط جان استوارت میل صورت گرفت و سپس با جزئیات بیشتر توسط ایزائیا_برلین بسط داده شد.

بسیاری از پیروان این مکتب زندگی، آزادی و حق مالکیت را به عنوان حقوق نهایی افراد می‌دانند و گذشتن از یکی از آن‌ها، بقیه را به خطر می‌اندازد.

لیبرتَریَن‌ها زیرپاگذاشته‌شدن این حقوق فردی در اثر اقدام سیاسی در دموکراسی را استبداد اکثریت می‌دانند، این اصطلاح را ابتدا آلکسی توکویل خلق کرد و جان استوارت میل آن را جا انداخت که بر تهدید اکثریت برای تحمیل اصول اکثریت بر اقلیت و تخطی از حقوق آن‌ها در این پروسه تأکید دارد.

برخی چهره‌های شاخص و سرشناس لیبرترینیسم

آین رند (نظریه‌پرداز لیبرترین)

تامس وودز (نظریه‌پرداز لیبرترین)

ران پال (نظریه‌پرداز لیبرترین)

دیوید بوز (فیلسوف لیبرترین)

هانس هرمان هپه (فیلسوف لیبرترین)

رابرت نوزیک (فیلسوف لیبرترین)

بنجامین تاکر (نظریه‌پرداز لیبرترین)

میلتون فریدمن(اقتصاددان لیبرترین)

لنی ابنشتین (نظریه‌پرداز لیبرترین)

ریچارد جی می‌بری (نظریه‌پرداز لیبرترین)

جاگدیش باگواتی (اقتصاددان لیبرترین)

لودویگ فن میزس (اقتصاددان لیبرترین)

فردریک باستیا (نظریه‌پرداز لیبرترین)

هنری هزلیت (اقتصاددان لیبرترین)

موری راتبارد (اقتصاددان لیبرترین)

پاتریک جی ارورکه (نظریه‌پرداز لیبرترین)

فریدریش آوگوست فون هایک (اقتصاددان لیبرترین)

گراهام تامپسون (نظریه‌پرداز لیبرترین)

راس اولبریچ (نظریه‌پرداز لبرتارین و مالک سیلک رود)

و در ادامه

لیبرترینیسم عموماً اندیشه‌ای سیاسی یا گروهی از فلسفه‌ها پنداشته می‌شود که بر آزادی، آزادی شخصی، و انجمن داوطلبانه تأکید می‌کند. این اندیشه اغلب در کنار خطوطی قرار داده می‌شود که معتقدند مردم تا زمانی که علیه دیگران زور نگویند یا تقلب نکنند، حق دارند چنان‌که انتخاب می‌کنند زندگی کنند، ایده‌ای که به نام اصل عدم تجاوز شناخته می‌شود. به هر حال اجماع عمومی در بین دانشوران در خصوص تعریف دقیق لیبرترینیسم یا این که چگونه باید از آن در خصوص یک رده تاریخی استفاده کرد وجود ندارد زیرا برداشت و استفاده در گذر زمان تحول پیدا کرده‌است. لیبرترینیسم که زمانی فلسفه‌ای چپ دیده می‌شد امروزه دیگر به طور گسترده فلسفه‌ای مستقل که نه جپ است نه راست دیده می‌شود. لیبرترینها عموماً از جامعه‌ای با دولتی کوچک یا بدون آن دفاع می‌کنند.

حمایت می‌کند از

رد می‌کند

بحث می‌کند

شاخه‌های لیبرترینیسم

مکاتب اندیشه لیبرترین

لیبرترینیسم مکاتب فکری بسیاری دارد که با هم همپوشانی دارند، همه آنها بر دولت کوچکتر و مسئولیت بیشتر فردی متمرکزند. از آنجا که تفاسیر از اصل راهنمای عدم تجاوز فرق دارد، برخی مکاتب فکری لیبرترین حامی حذف کلی دولتند گرچه برخی دیگر حامی دولتی کوچکترند که زور به کار نبرد. برخی خواهان مالکیت خصوصی همه اموال و منابع طبیعی اند و برخی دیگر حامی مالکیت مشترک همه منابع طبیعی و درجات متغیری از مالکیت خصوصیند.

منشاهای لیبرترینیسم

تئوری و سیاست لیبرترین

ایده‌آلهای لیبرترین

اینها مفاهیمیند که گرچه منحصر به لیبرترینسم نیستند ولی در حلقه‌های تاریخی و مدرن لیبرترین مهمند:

فلاسفه تأثیرگذار لیبرترین

 

 

 

آقای محمد در وبلاگ اقتصاد کمکی تعریفی کوچک و اقتصادی از این نظریه ارائه می دهد که:

لیبرترینیسم یا لیبرتاریانیسم فلسفه‌ای است که از بیشینه‌سازی آزادی‌های فردی و تا جای ممکن کوچک‌تر کردن بخش دولتی پشتیبانی می‌کند.

نویسنده سایت 020 هم معتقد است

کسانی که بر سرزمینی حکم می رانند می توانند به دیگران هم اجازه دهند آن را مال خود کنند. مسیر این واگذاری را قانون شرح می دهد. بعضی از افراد فکر می کنند حق دارند زمینی را بدون اجازه دولت برای خود نگه دارند. این دیدگاه لیبرترینیسم نامیده می شود.


آقای محمد مهدی حاتمی در سایتت ساعت 24 می گوید

«لیبرترین ها» چه می گویند؟

لیبرترینیسم(Libertarianism)، اندیشه ای سیاسی است که در منتهی الیه راست لیبرالیسم قرار گرفته است. قائلان به این اندیشه سیاسی، دولت حداقل می خواهند و آزادی حداکثر. آنها معتقدند تنها آزادی منفی است که اصالت دارد و باید دلمشغول آن بود، چرا که صیانت از آزادی مثبت به دست دولت، یعنی تقویت آن. استدلال آنها چیزی در این مایه است:« اگر بنا باشد دولت نگران آزادی مثبت شهروندانش باشد، یعنی نگران بیمه های اجتماعی آنها باشد، نگران پول توی جیبشان و حقوق بیکاریشان باشد و نگران اینکه آیا از آموزش کافی برخوردارند یا نه، چنین دولتی مجبور است پولی را در قالب مالیات از شهروندان متمولش بگیرد و آن را به کسانی بدهد که بنا به هر دلیلی توان مالی مناسب ندارند. این، نقض آزادی منفی شهروندان مالیات دهنده هم هست، چرا که آنها مجبور خواهند بود از آزادی خودشان بگذرند و پولی را که برای مقاصد دیگرشان کنار گذاشته اند به دولت بدهند

برداشتی که لیبرترین ها از دولت ارائه می دهند، چیزی مشابه «دزد سر گردنه» است. داروغه ای که سر بزنگاه از راه می رسد تا از مردم مالیات بگیرد و آن را نه دقیقاً بدانگونه که مالیات دهنده ها می خواهند، که به ترتیبی که خودش می خواهد خرج کند.
به لحاظ تاریخی، طرفداران مشرب لیبرترینیسم، دست پری از شواهدی دارند که دولت ها، عملاً آزادی منفی مالیات دهنده ها را زیر پا گذاشته اند. این بحث، به خصوص در ایالات متحده بحثی زنده است و حتی عده ای از اعضای کنگره این کشور، رسماً اعلام کرده اند که لیبرترین هستند. در پی بحران مالی ای که مابین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ ایالات متحده و جهان را در نوردید هم دولت آمریکا میلیاردها دلار پول به صنایع و شرکت های خصوصی تزریق کرد تا آنها را از بحران نجات دهد: این، دقیقاً همان چیزی است که لیبرترین ها در موردش هشدار داده بودند، یعنی خرج کردن پول شهروندان در مسیری که خود آن شهروندان احتمالاً رضایتی از آن ندارند.
مخالفان «لیبرترینیسم» چه می گویند؟

به سوال ابتدای این نوشتار بر می گردیم. آیا راه حلی وجود دارد که بتوان هم از «دولت» دفاع کرد و هم از دو مفهوم آزادی در کنار هم؟ عده ای معتقدند که پاسخ به این پرسش مثبت است.

دولت های رفاه به عقیده بسیاری، تجلی برخورداری از همه این محاسن با هم است. در ذیل یک دولت رفاه که متعهد به اجرای استلزامات دموکراسی باشد، شهروندان مالیات می دهند، به عبارتی آزادی منفی شان نقض می شود، اما می دانند که این مالیات، در حکم ذخیره ای استراتژیک است برای زمان هایی که بیکار خواهند بود یا در بستر بیماری اند. دولت های رفاه، رونوشت هایی هستند از نسخه کلی «دولت های کمینه»، که تنها در سیاست و دفاع حضور دارند و نه در اقتصاد. با این حال، قیود و حدود وظایف و اقدامات این دولت ها در سیاست هم، توسط سازوکارهای دموکراسی هایی قرص و محکم، مشخص و معین می شود. این دولت ها در اقتصاد هم حضور دارند و سرمایه گذاری هم می کنند، اما نه آنجا که بخش خصوصی در آن حضور دارد. آنها تنها به سرمایه گذاری در بخش هایی می پردازند که شهروندان به تنهایی انگیزه ای برای سرمایه گذاری اقتصادی در آنها ندارند، یعنی جایی که پای «کالاهای عمومی»، مثل امنیت و محیط زیست در میان باشد. کشورهای حوزه اسکاندیناویِ امروز، نسخه هایی از طرح روی کاغذِ دولت های رفاه اند. اما با این وجود، انتقادی به این نظام های سیاسی-اقتصادی وارد است. نرخ های بالای مالیاتی در کشورهای حوزه اسکاندیناوی، به فرار گسترده مالیاتی در این کشورها انجامیده و در بسیاری از موارد انگیزه های سرمایه گذاری و ریسک پذیری در اقتصاد را به شدت کاهش داده است.

پرسش از مناسب ترین نظام اقتصادی که بتوان آن را به مثابه نسخه ای واحد برای تمامی اقتصادهای جهانی پیچید، پرسشی همچنان مفتوح است. شاید نتوان هیچ گاه به شرایطی آرمان شهری دست یافت که همزمان، هم چرخ های اقتصادها بدون نیاز به روغن کاری دولت ها بچرخند و هم دیگر نتوان کسی را یافت که دستش به دهانش نرسد. با این حال باید گفت که هیچ چیز مطلق نیست و می توان نظام های اقتصادی را به صورت نسبی به بررسی نشست. اینجاست که نظام های اقتصادی، عیارشان را نشان خواهند داد.

 

 

مطالعه بیشتر

رویگردانی سیاستمداران «لیبرترین» از ترامپ

لیبرالیسم تخیلی و فرضیه U وارون!

لیبرترینیسم

 

 

منابع

https://www.digikala.com

http://www.eghtesadekomaki.lxb.ir

http://hakimpedia.ir

http://pedianews.ir

http://farsiarticle.ir

https://thepicta.me

http://www.akairan.com

http://www.kidzsearch.com

https://www.facebook.com

http://politicseducation.ir

https://www.balatarin.com

https://dictionary.abadis.ir

http://wikifeqh.ir

http://www.maria-online.com

https://wikivisually.com

http://khabarooz.com

http://www.pictaram.life

http://old.alef.ir

http://www.saat24.news

http://www.020.ir

http://arshadi63.blogfa.com

http://www.zirozebar.com

http://www.history-siasat.blogsky.com

https://fa.wikipedia.org

http://pediadata.ir

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد