نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

نارنج سبز سیاسی علمی

وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز

تعصب گرایی - فاناتیسم (Fanatisme-Fanatics)

به معنای اعتقاد تعصب آمیز از هرنوع چه سیاسی,چه مذهبی وچه اخلاقی است. به عبارت بهتر تعصب نسبت هر چیز را فاناتیسم می نامند .


خب به یک تعریف جامعتر و البته کاملتر نیاز داریم یه سایت آفتاب سر میزنیم

 

این پدیده مخرب با این عملکرد امروزی خود چندان سابقه طولانی ندارد. فاناتیسم در واقع پافشاری بر روی ایده ها و عقاید گذشته و دفاع از آن بدون کوچک ترین امکان تجدیدنظر است . این تفکر هرگونه بحث و مجادله را در این مورد رد کرده و هیچ گروه و نظر دیگری را بر حق نمی داند . «فاناتیکر»ها که در کار سیاسی فعال هستند ریشه مذهبی دارند و حتی آن بخشی هم که از نیروهای چپ منشعب شده اند و این طرز تفکر را به عنوان راه حل پذیرفته اند نیز جزو فاناتیکرها به حساب می آیند.این گروه ها تکامل و تجارب دیگران را قبول نداشته و بیشتر مبدا را در نظر دارند و عموما به وسیله یک فرد اداره و یا هدایت می شوند. فاناتیسم طرفداران خود را بطور کلی کور و کر کرده و آنچنان تبلیغ می کنند که تحت سلطه فکری فرماندهان باشند. آنها با توجه به اینکه در حاکمیت نیستند و شانس آن را ندارند که در عمل عقاید به غایت خطرناک خود را تجربه کنند بیشتر خود را منفرد کرده و حتی در مواردی دست به خودکشی دسته جمعی می زنند. فاناتیسم بیشتر شامل گروهای مذهبی می شود که اگر این تفکرات خود را با سیاست قاطی کنند به یک جریان غیر قابل کنترل و خطرناک تبدیل می شوند.در شرایط فعلی سه گروه فاناتیکر بسیار خطرناک در مقابل هم قرار گرفته اند یکی فاناتیسم مذهب مسیحی است که در تعدادی از کشورهای غربی از جمله در امریکا در حاکمیت هستند و تقریبا تمامی جناح های محافظه کار را پشت سر خود جمع کرده اند و حتی تئوری جنگ تمدن ها که منظور آن نابودی تمامی مذاهب و تمدن های دیگر است را تحت عنوان ما برتریم تئوریزه کرده ند.این تز نیات بسیار خطرناک این نوع فاناتیسم را می دهد. این جریان با توجه به امکانات نظامی و مالی و پشتیبانی نیروهای محافظه کار جهانی و کشورهای محور امریکا با توجه به کارکرد فاشیستی بسیار خطرناک بوده و عملا طی چهارده سال گذشته سه جنگ بزرگ را تدارک دیده است . جنگ یوگسلاوی برای قطع نفوذ مذهب ارتدوکس روسی و جدا کردن بخش کاتولیک آن از روسیه ، جنگ افغانستان علیه فاناتیکر های طالبان . در که تضاد بین نیروهای مذهبی سنی با مذهب مسیحیت نوع امریکایی را بشدت افزایش داده است و احتمال باز سازی آن نمی رود و در جنگ عراق و افغانستان فاناتیکرها بطور داوطلب راهی صحنه جنگ شده اند، بیشتر سربازان امریکا ومتحدان آن از جمله کره جنوبی از مسیحیان فاناتیکر هستند.ورود نیروهای متجاوز به عراق و افغانستان زمینه مساعدی برای نیروهای فاناتیکر برای بسیج توده های مذهبی بوجود آورده است . آنها دقیقا همان کار افراطیون مسیحی امریکا و یهودیان اسراییل رادر پیش گرفته اند.در هرسه جنگ و تجاوز غرب مشخا شده است بدون بسیج مذهبیون مسیحی افراطی امکان تجاوز و ادامه آن میسر نبوده است . اقدامات دوسال اخیر جنگ در عراق و افغانستان بهترین گواه این مساله است و به نظر می رسد افراطیون دوطرف بر عملیات خود بیفزایند و آن را در سطح منطقه و جهان گسترش دهند. اقدامات گروه های افراطی که در کنار مقاومت توده یی در عراق فعال هستند و کوشش دارند همانند امریکا برای خود وجهه یی دست وپا کنند تاکتیک طرف امریکایی را با شکست مواجه کرده است .فاناتیکرهای امریکایی دو اشتباه تاکتیکی و استراتژیکی کرده اند یکی اعلام استفاده از حمله پیشگیرانه است که به همه نیروها و کشورها این مشروعیت را می دهد تا با تمام ابزار و امکانات خود را مسلح کرده و به مقابله بپردازند و بتوانند به بسیج توده ها بپردازند که در این مورد هم موفق بوده اند.اشتباه دوم امریکا در تحلیل اوضاع این بود که پس از ۱۱ سپتامبر برای سروسامان دادن به اوضاع امنیتی داخل کشور ترجیح داد به تجاوز خارجی دست بزند. این اقدامات نه اینکه مساله امنیتی داخل امریکا را حل نکرد بلکه بر شدت نا امنی در تمام کشورهای غربی و ژاپن افزوده شد و آنها را مجبور کرد بودجه سرسام آوری بدین منظور در نظر بگیرند.نیروی سوم در جهان ، فاناتیکرهای یهودی هستند که پس از تشکیل دولت مذهبی یهودی در اسراییل تمام پیوندهای منطقه یی را از بین بردند. این نیرو به علت کمی جمعیت و امکانات مالی محدود قادر نشد سیاست افراطیون مسیحی رادر منطقه خاورمیانه پیش ببرد ولی در داخل و بویژه در جناح محافظه کار امریکا و غرب از نفوذ قابل ملاحظه یی بر خوردار است و تا به امروز موفق شده است تفکرات افراطی خود را با افراطیون امریکا هماهنگ کند. اسراییل به یک جنگ بی پایان با اعراب دست زده است و می شود گفت اسراییل وامریکا دو کشور خطرآفرینی هستند که سالیان سال است توسط افراطیون فاناتیک اداره می شوند.

 

حال به دانشنامه آریانا سر میزیم تا اثر این عامل را بر جوامع قدیمی بررسی کنیم

 

اثرات بر جوامع قدیم ایرانی:

در زمان ساسانیان نظام طبقاتی اجازه نمی‌داد که مردم عادی تحصیل کنند و سواد مخصوص طبقۀ موبدان، دبیران و درباریان بود و فاناتیسم مذهبی از طرف موبدان فاسد حکمفرما بود؛ به همین جهت بعد از جنگ‌های کوتاهی تسلیم اعراب مسلمان شدند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. شکست‌های هخامنشیان در برابر اسکندر و ساسانیان در برابر اعراب مسلمان سبب تغییر زبان، فرهنگ و مذهب و هویّت مردم ایران شد. باستانگرایان ما چگونه می‌توانند با آن‌همه تحولات به ایران باستان و شاهنشاهی هخامنشی و ساسانی افتخار کنند و آن را تکیه‌گاه و رکن و اساس ملّیت مردم امروزی ایران که همه ویژگی‌هایشان با آن‌ها متفاوت است، قرار دهند. اکثریت مردم ایران یا از مهاجرین[٧] بعد از اسلامند، مانند قسمت عمدۀ ترکان و عرب‌ها و... و یا اولاد مردم بومی قدیم ایرانند، که تابع امپراطوری‌های هخامنشی، اشکانیان و ساسانیان بودند ولی از قوم حاکم نبودند. تعدادی هم از اختلاط ایرانیان قدیم و مهاجرین بعدی به وجود آمده‌اند، مانند سادات که از اختلاط اعراب (اولاد پیغمبر اکرم (ص)) با ایرانیان به وجود آمده‌اند.

 

خب به کتاب مورخین هم سر میزنیم که

 

یرواند آبراهامیان" در "ایران بین دو انقلاب" به گسترش چشمگیر تعصب مذهبی در ایران در نیمه ی دوم قرن 13 نسبت به نیمه ی اول آن اشاره میکند و علت آن را فروش امتیازات مختلف به بیگانگان و سلطه ی خارجی و گسترش فقر ناشی از آن میداند. او ایرانِ اوایل قرن 13 را چیزی متفاوت با آنچه اکنون میبینیم توصیف میکند

در نیمه ی اول قرن اقلیتهای مسیحی در ایران آزادانه زندگی و تبلیغ میکردند،رهبران مذهبی ایران حتی از یک مسیونر مسیحی به علت فتح باب مناظره دینی بین اسلام و مسیحیت تشکر کردند، سه سیاح غربی مینویسند: هر روز تمام نقاط شهر مشهد را زیر پا میگذاشتم و هرگز کوچکترین تعرضی به من نشد. و حتی از پایین ترین رده ها سخنی در حمله به دین خودمان نشنیدن. در سرتاسر این کشور شاهد بی اعتقادی،خداپرستی و آزادی بیان مذهبی بودم"

سپس توضیح میدهد که اما این فضا در نتیجه ی جنگ با بیگانگان و بخصوص معاهده ی حقارت بار ترکمن چای و اجتماع مردم بر علیه رفتارهای توهین آمیز سربازان روسی (که به دنبال این معاهده وارد ایران شده بودند) عوض شد و در اواخر قرن سیاحان غربی بیگانه هراسی و تعصب مذهبی را از عناصر متشکله ی فرهنگ عمومی در ایران میپنداشتند

 

اثرات جامعه شناختی این پدیده را هم بررسی می کنیم که

 

یکی از موانع رشد اندیشه، تعصب است. تعصب به‌مانند ترمزی‌ست که جلوی گردش و نوزایی فکر را می‌گیرد و آن‌را وادار به ایستادن و درجا زدن می‌کند. تعصب در ظاهر ناشی از عشق و علاقه و دوستی‌ست ولی اگر نیک بنگریم حاصل آن تنها آسیب و خسارت و نابودی‌ست. فرهنگ سخن در تعریف کلمه‌ی تعصب می‌نویسد: "طرف‌داری یا دشمنیِ به دور از منطق و بیش از حد نسبت به شخص، گروه، یا امری". و در تعریف تعصب داشتن می‌نویسد: "نسبت به شخصی یا چیزی حساسیت و علاقۀ بیش از حد داشتن و از او یا آن سخت طرفداری کردن". آن‌چه "سخن"، طرف‌داری و دشمنیِ به دور از منطق می‌نامد، دشمن شماره‌ی یکِ تفکرِ انسان است. آسیبی که تعصب به تفکر آزاد و ذهن آزاد می‌زند با هیچ آسیب دیگری قابل قیاس نیست. تعصب زنجیری‌ست به پای تفکر که او را از رفتن باز می‌دارد. اثر این زنجیر در کشورهای عقب‌مانده به خوبی مشهود است. میزان تعصب با درجه‌ی پیشرفت جوامع بشری نسبت عکس دارد. تعصب، دشمنِ نویسنده‌ی منتقد است. هر گاه نویسنده‌ی منتقد، در دوستی و دشمنی راه افراط بپیماید و از حدِّ اعتدال خارج شود، ذهن‌اش به اسارتِ تعصب در می‌آید و قدرت حقیقت‌جویی‌اش را از دست می‌دهد.

تعصب، جلوی قلم او را می‌گیرد مبادا دوستی و دشمنی‌اش کم‌رنگ و مایل به حقیقت شود.

این روزها که بازارِ هواداری از جنبش سبز داغ است و حرکت نوپای مردم همه را به هیجان آورده است، نقش تعصب را در بیان افکار موافق و مخالف به خوبی مشاهده می‌کنیم. امروز اگر مثلا از گذشته‌ی آقای میر حسین موسوی بر اساس فاکت‌های دقیق و سوابق روشن یاد شود، تعصب در دوستی ایشان و جنبش سبز باعث خواهد شد تا بر قلم خود زنجیر زنیم و مانع حرکت آزادانه‌ی آن گردیم. طرفداریِ متعصبانه از موسوی و جنبش سبز بر ذهن‌مان، بر منطق و اندیشه‌مان، ترمز خواهد زد تا مانع حرکت و پویایی و حقیقت‌جویی شود. تعصب، دشمن آزادی اندیشه است.


اما چرا تعصب موجب آسیب و خسارت و نابودی می‌شود؟ چرا در مثال ما، آقای موسوی و جنبش سبز از رفتار اشخاص متعصب –و نه منتقدان- عاقبت ضربه خواهند خورد و این ضربه به کل پیکره‌ی ملت ایران منتقل خواهد شد؟ شاید ساده‌ترین پاسخ این باشد که سکوتِ ناشی از تعصب و نادیده گرفتنِ عیب‌ها، مانع انتقاد می‌شود و بدون انتقاد، ایرادها و ضعف‌ها رشد می‌کند و در نهایت کسی را که دوستدار اوییم از پا در می‌آورد (نمونه‌اش آن‌چه بر سر آقای خمینی و یارانِ متعصب‌اش آمد).

به همین خاطر، نویسندگانِ آزاداندیش باید تحت هر شرایطی در مقابل قلم‌های متعصب ایستادگی کنند. به مانند جرّاحی که ناچار است برای نجات جان بیمار با چاقو، جسم او را تکه پاره کند، باید به جان اهل سیاست بیفتند و تمام ضعف‌ها و ایرادها و بیماری‌های‌شان را با نوک قلم بیرون بکشند، و درصدد درمان‌اش برآیند و به آن‌چه دوستداران متعصب آن‌ها می‌گویند و اعتراض‌هایی که می‌کنند بی‌توجه بمانند مبادا غفلت در بیان ضعف‌ها موجب خسارت جبران‌ناپذیر در آینده‌ی کشور شود.

خودنویس جایگاهی‌ست که در آن اندیشه‌های مختلف مطرح می‌شود و تکثر اندیشه‌ها و تفاوت آرا، جلوی غالب شدن تعصب را می‌گیرد.

تعبب در قرآن و دین را هم بررسی می کنیم که

 

تعبب در قرآن و دین


الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
رشد دادن و به کمال رساندن انسان ها از اهدافی است که همه انبیا به دنبال آن بوده اند و تلاش پیگیر پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم و جانشینان معصومش علیهم السَّلام همواره در این جهت بوده است که موانع رشد و کمال و سعادت را از پیش روی انسان ها بردارند و زمینه ی سعادت دنیا و آخرت آنان را فراهم آورند.
خداوند تعالی، یکی از علل برانگیختن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را برداشتن غل و زنجیر و بار سنگین از سر و گردن انسان ها دانسته، می فرماید:
(
وَ یَضَعُ عَنهُم إصرَهُم الأغلالَ الّتِی کَانَت عَلَیهِم)" 1 ".و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آن ها بود،(از دوش و گردنشان)بر می دارد.
این غل و زنجیرها فراوانند و همواره بر سر و دوش انسان سنگینی می کنند و او را در بند نموده اند، مانند خودخواهی ها و خودپسندی ها، غفلت ها، حسادت ها، تنبلی ها، جهل ها ونادانی ها.


شاید یکی از محکم ترین زنجیرهایی که انسان ها را در بند نموده و فکر و اندیشه آنها را در اسارت خود داشته است، صفت تعصب و حمیّت است که افراد را از هرگونه تحول و پیشرفت باز می دارد، این ویژگی یگانه مانع اصلی در مقابل دعوت انبیا بوده است.آن گاه که انبیا مردم را به راه و رسمی جدید فرامی خواندند، با این برخورد و عکس العمل تعصب آمیز مواجه می شدند که:
(
إنّا وَجَدنَا آباءَنَا عَلَی اُمَّةٍ وَ إنّا عَلَی آثَارِهِم مُقتَدُونَ)" 1 ".ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم.
آنان پیروی از سنت و رسوم آبا و اجدادی را مطرح نموده و از پذیرش دعوت انبیا سر باز می زدند.به همین جهت، یکی از رسالتهای انبیای الهی و عالمان راستین، مبارزه با چنین صفتی بوده است.از جمله ی این عالمان، بنیان گذار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی رحمه الله است که در مهم ترین کتاب اخلاقی خود، یعنی شرح چهل حدیث بحث مفصلی را در این باره مطرح نموده است.
آنچه پیش رو دارید، بررسی موضوع تعصب و پیامدها و ارزیابی آن از دیدگاه بزرگ اندیشمند و مصلح عصر حاضر، حضرت امام خمینی رحمه الله است که با استفاده از گفته ها و نوشته های ایشان مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است. امید است مورد توجه رهروان راهش قرار گیرد.
علی باقر شیخانی

کلیات

چیستی تعصّب


یکی از بزرگ ترین و مهم ترین نعمت هایی که خداوند به انسان ارزانی داشته و در قرآن از آن یاد نموده است، قدرت بیان و سخن گفتن است تا بتواند آنچه را در دل دارد، بروز دهد و عواطف و احساسات و مقاصد خود را با سخن گفتن ابراز کند.از این رو، واژگانی که هر انسانی در سخنان خود به کار می برد، از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ زیرا از طرفی، نوع به کارگیری واژگان، بیانگر شخصیت گوینده است و از طرف دیگر بیانگر عواطف و احساسات و مقاصد او است و فهم شنونده نیز در گرو فهمیدن معنای واژگانی است که گوینده سخن به کار برده است، اما گاهی واژگانی در گفتگوهای بین مردم به کار می رود که چند معنا را به ذهن می آورد و گاه معنای آن روشن نیست.بدین جهت عده ای از لغت دانان در اندیشه ی جمع آوری لغات و بررسی معانی آنها بوده و کتب لغت چندی را فراهم آورده اند.

13


یکی از الفاظی که در بین مردم رواج دارد، کلمه تعصّب است که به علت روشن نبودن معنای آن، گاه سبب بدفهمی را فراهم می آورد و یا عده ای آن را در جهت مقاصد خود برای کوبیدن اندیشه های مخالف به کار می برند، به ویژه دین داران و دین مداران با ایمان را با به کار بردن کلمه ی متعصب در نزد دیگران، افرادی بی منطق و خشک مقدس می نمایانند و حال آن که تعصب با دینداری میانه ای ندارد؛ هر چند ممکن است برخی دینداران بر عقیده ی خود تعصب بورزند، اما این تعصب ربطی به آموزه های دینی ندارد همچنان که چه بسا افرادی در بی دینی خود تعصب بورزند و یا بر عقاید خرافی خود، همچون نحسی روز سیزده نوروز پافشاری نمایند.
از این رو، مناسب است که در ابتدا معنای تعصب روشن گردد.
عالمان علم لغت برای تعصب معانی متعددی ذکر نموده اند، اما حضرت امام به این دو معنا لغوی اشاره می کند:
- «
عصبی»، کسی است که حمایت کند خویشاوندان خود را در ظلم...
- «
عصبیت»و«تعصب»، حمایت کردن و مدافعه نمودن است." 1 ".
آن گاه پس از بیان معنای لغوی به بیان معنای آن در اصطلاح علمای علم اخلاق پرداخته، می فرماید:
مدافعه کردن و حمایت نمودن از خویشاوندان و مطلق متعلقان است، چه تعلق دینی و مذهبی و مسلکی باشد یا تعلق وطنی و آب و خاکی یا غیر آن، مثل تعلق شغلی و استاد وشاگردی و جز این ها." 2 ".


بر این اساس چنین می توان نتیجه گرفت که تعصب، حمایت نمودن از تمایلات شخصی خود است، هر چند در آن، ظلم به دیگران وجود داشته باشد؛ یعنی با این که می داند در نزاعی که میان یکی از خویشان او و دیگری درگرفته است، حق با غیر است، ولی از فامیل خود طرفداری می کند و یا با اینکه می داند حزب مخالف یا مذهب مخالف او حرف حق می زند، ولی به جهت حمایت از حزب خود، حتی خوبی ها و حرف های حق حزب مخالف را نادیده می گیرد و پرده ی کتمان بر آن می کشد و ناحق می گوید؛ به چنین کاری تعصب می گویند.

مترادف کلمه تعصب


مترادف کلمه ی تعصب، واژه حمیت است که در معنای آن گفته اند:
حیمت، انکار نمودن و زیربار نرفتن است." 1 ".
در اصطلاح نیز گفته اند:
حمیت خوی و خصلتی است که انسان را وادار می کند بر حفظ آبرو و حسب و نسب و اقوام و کسانی که به او نسبت دارند از گفته های دیگران و نپذیرفتن آن گفته ها، چه آن گفته ها حق باشند یا باطل." 2 ".
بنابراین، کلمه حمیت از نظر نتیجه با تعصب یکی است؛ تنها فرقی که بین این دو دیده می شود آن است که تعصب، جنبه ی ایجابی دارد، ولی حمیت، جنبه ی سلبی؛ بدین معنا که در تعصب حمایت و طرفداری از


متعلقان خود است، چه آن وابستگان، نژادی و قومی باشند و یا مسلک و مذهب و حزب باشند، یعنی باطل آن ها را حق دانستن و بلکه فقط حق را به جانب آنان دیدن، اما حمیت جنبه ی سلبی دارد؛ یعنی آنان را از هرگونه عیبی پیراسته دیدن و پذیرش حرف حق دیگران را نوعی ننگ و عار برای خود و قوم یا مذهب و صنف خود تلقی نمودن.از این رو، محقق خوانساری درتوضیح کلام امام علیه السّلام که فرمود:«احذروا منافخ الکبر و غلبة الحمیة و تعصّب الجاهلیة»می نویسند:
حمیت به معنای غیرت و ننگ داشتن است و مراد، ننگ داشتن از چیزی چند است که به حسب شرع ناخوشی نداشته باشد و ننگ از آن نباید داشت و تعصب جاهلیت یعنی تعصب کشیدن از برای خویشان و دوستان با آنکه حق به جانب ایشان نباشد. " 1 ".
بنابراین سخن، این دو کلمه در نتیجه مشترکند.از این رو، گاه یکی به جای دیگری به کار می رود، اما هرگاه این دو کلمه با هم آیند، مفهومی جداگانه دارند که یکی به ایجاب نظر دارد و دیگری به سلب.

فرق غیرت با حمیت


ازظاهر کلمات برخی، چنین برمی آید که مراد از حمیت همان غیرت است، همچنانکه ظاهر کلام محقق خوانساری که گفت:«حمیت به معنی غیرت و ننگ داشتن است.»" 2 ".چنین می نمود و حال آن که حمیت، غیر از


غیرت است.به بیان دیگر هرچند در هر دو-یعنی حمیت و غیرت-ننگ و عار داشتن نهفته است، اما فرق آن دو در این است که حمیت ننگ داشتن از پذیرش چیزی است که در واقع ننگ و عاری به حسب شرع در آن نیست، اما در غیرت ننگ و عار داشتن از چیزی که به حسب شرع ناپسند بوده و ننگ و عار محسوب می گردد.
به همین جهت محقق خوانساری در توضیح این کلام امیرالمؤمنین که می فرماید: «غیرة المؤمن بالله سبحانه»می گوید:
یعنی مؤمن غیرت بی جا ندارد، بلکه تابع اوامر شرعی و دستور خداست؛ یعنی ننگ داشت مؤمن از چیزی و سعی او در دفع آن در اموری است که قبحی شرعی داشته باشد و خشنودی حق تعالی در ننگ داشتن از آن باشد، نه در اموری که شرعاً قبحی نداشته باشد." 1 ".
برای روشن تر شدن فرق این دو به دو نمونه اشاره می کنیم:
یکی از اموری که از نظر شرع پسندیده شمرده می شود و در قرآن از آن سخن به میان آمده است و توسط اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز، بدان عمل می شد ازدواج موقت و در اصطلاح فقهی، متعه است، ولی عده ای با آنکه ادعای پیروی قرآن را دارند، چنین کاری را سبب ننگ و عار خود می دانند و وقتی گفته می شود که پس از اجرای مراسم خواستگاری، برای آنکه دختر و پسر با هم به صورت شرعی عقد موقت بخوانند، زیر بار نمی روند و آن را سبب ننگ می دانند، اما ارتباط آزادانه دو نفر را پس از خواستگاری و مراسم شیرینی خوران مایه مباهات و بی اشکال می دانند؛


چنین کاری حمیت است نه غیرت.نمونه ی دیگر آنکه ازدواج مجدد برای خانمی که شوهر خود را از دست داده است، با این که به دستور خداوند امری مباح و نیکو است، اما عده ای به ویژه اقوام و فرزندان وی آن را سبب ننگ و عار می دانند و با حیله ها و ترفندهای گوناگون از آن جلوگیری می نمایند و حال آن که چنین کاری از نظر شرع هیچ زشتی و ناپسندی به همراه ندارد.با توجه به معنای این دو معلوم است که غیرت از نشانه های ایمان و تسلیم بودن در برابر حکم خداوند و ایستادگی در انجام دستورات خدا و آنچه خدا بدان فرامی خواند، است.به همین جهت است که امیرالمؤمنین علیه السّلام مردان را از غیرت بی جا که همان حمیت است، برحذر می دارد و می فرماید:
«
ایّاک و الغایر فی غیر موضع غیرة، فإنّ ذلک یدعو الصحیة إلی السقم و البرئیة إلی الریب»" 1 ".بپرهیز از غیرت نشان دادن بی جا که درست کار را به بیماری دلی و پاک دامن را به بدگمانی رساند.
از این گونه حمیت ها بسیار است، مانند رفتار ناپسند و حمیت جاهلی برخی از به ظاهر دین داران که آن چنان خود را پای بند شریعت می دانند که از رفت و آمد همسر به خانه ی پدر و حتی سخن گفتن با برادر و برادرزادگان بر حذر می دارند.

 

انواع تعصب:


تعصب ملی
تعصب علمی
تعصب مذهبی
تعصب حزبی
تعصبات دیگر

راه های پیشگیری از تعصب علمی

الف)پیروی از حق


همچنان که گذشت دین اسلام در موضع گیری ها حق را معیار قرار داده است و در پذیرش و رد نظریات به حق بودن سخنان نظر دارد، نه به


گوینده، همچنان که علی علیه السّلام می فرماید:
«
خذ الحکمة ممّن أتاک بها وانظر إلی ما قال و لا تنظر إلی من قال»" 1 ".حکمت را از هر کسی که آورد، بگیرید و به آنچه که می گوید، بنگرید نه به گوینده ی آن.
حال اگر کسی بر این مبنا تلاش علمی بنماید، از تعصب علمی به دور خواهد ماند.لازمه ی چنین کاری پرهیز از شخصیت زدگی است، همچنان که در کتاب امالی شیخ مفید آمده است که یکی از اصحاب حضرت علی علیه السّلام به نام حارث همدانی با عده ای نزد آن حضرت آمد.وی درباره ی اختلاف پیروان امیرالمؤمنین پیرامون بر حق بودن آن حضرت یا خلفای سه گانه ی پیشین سخن گفت.حضرت فرمود:اشتباه تو در آن است که حق را با معیار اشخاص می سنجی، نه اشخاص را با معیار حق، آن گاه فرمود:
«
انّ دین الله لا یعرف بالرجال، بل بآیة الحقّ، فاعرف الحقّ تعرف أهله.یا حار إنّ الحقّ أحسن الحدیث و الصادع به مجاهد و بالحقّ اُخبرک فأرعنی سمعک»" 2 ".
دین خدا به شخصیت و موقعیت افراد شناخته نمی شود، بلکه با برخورداری از علامت و نشانه ی حق شناخته می شود. پس حق را بشناس، اهلش را خواهی شناخت.ای حارث!حق بهترین گفتار است و کسی که به حق سخن گوید، مجاهد در راه خداست و من نیز چون به حق با تو سخن می گویم، پس به سخنانم گوش فرا ده.
در علم و دانش نیز چنین است که هر انسانی می بایست از


شخصیت زدگی به دور باشد و همه را با معیار حق بسنجد.اگر سخنی، برهانی و منطقی و یا مستند به دلیل شرعی قطعی بود، بپذیرد و اگر چنین نبود، نپذیرد.

ب)تفکر در عواقب ناپسند تعصب علمی


با اندیشه در عواقب تعصب علمی درمی یابیم که این نوع تعصب، باعث دوری از محیط علم و دانش و همنشینی با عالمان و در نتیجه، سبب رکود علمی و انزوا می گردد، زیرا کسی دوست ندارد که با افرادی که به خود مغرورند و به علم و دانش خود می نازند و از پذیرش سخنان منطقی دیگران سرباز می زنند و روی می گردانند، همنشین گردند.

تعصب مذهبی


تعصب گاهی رنگ اعتقادی و ایدئولوژیک به خود می گیرد که از خطرناک ترین نوع تعصباتی است که بر اندیشه ی انسان ها سیطره می افکند.و همواره موجب نزاع ها و کشمکش ها و خونریزی های بی منطق بین ادیان و فرق و ایده ها و ایدئولوژی ها گردیده است، مواردی از این دست را می توان در طول تاریخ زندگی بشر به طور مکرر مشاهده نمود که نمونه بارز و روشن آن تعصباتی است که مردم و حاکمان زورگو و منفعت طلب در مقابل دعوت انبیای الهی از خود نشان می دادند.
حضرت ابراهیم علیه السّلام برای رهایی مردم از اندیشه خرافی بت پرستی و بیدار سازی فطرتشان بت های بت پرستان را شکست و در مقابل کسانی که از بت پرستان طلب یاری می نمودند، فرمود:

آیا جز خدا چیزی را می پرستید که نه سودی را برای شما دارند و نه زیانی به شما می رسانند(نه امیدی به سودشان دارید و نه ترسی از زیانشان)." 1 ".
در پاسخ این استدلال گفتند:
او را بسوزانید و خدای خود را یاری کنید." 2 ".
همچنین هنگامی که در برابر معجزه ی حضرت موسی و برهان روشن او عده ای از ساحران ایمان می آورند و تسلیم منطق روشن موسی علیه السّلام می گردند، فرعون به جای آن که به حق و حقیقت روی آورد، به تهدید روی آورده، می گوید:
سوگند می خورم که دست ها و پاهای شما را به طور مخالف [دست راست با پای چپ یا دست چپ با پای راست]قطع می کنم، سپس همگی را به دار می آویزم. " 3 ".
این منطق همه ی کسانی است که از اندیشه ی درست تهی هستند و چون نمی توانند با استدلال و برهان و دلیل محکم و عقل پسند، دیگران را قانع نمایند، در پی خاموش نمودن فریاد با استفاده از زور برمی آیند.از این نوع تعصب در تاریخ اسلام نیز بسیار دیده شده است که نمونه بارز آن خوارج نهروان در عصر علی علیه السّلام را می توان نام برد که سرانجام بر اساس منطق کور و تعصب نابخردانه ی خود سبب شهادت حضرت علی علیه السّلام را فراهم آوردند و نمونه دیگر آن را در عصر حاضر وهابیان حاکم بر


سرزمین حجاز و محل ظهور وحی می توان نام برد که هرگونه اندیشه ی مخالف خود را با تمام شرک و کفر، سزاوار هرگونه اهانت و قتل و خونریزی می دانند که جنایات آل سعود در حج خونین زائران ایرانی در سال 1366 بهترین شاهد صدق چنین تعصبی می باشد، همان جنایاتی که حضرت امام مسببان آن را پیروان اسلام امریکایی نامید و فرمود:
امروز مراکز وهابیت در جهان به کانون های فتنه و جاسوسی مبدل شده اند که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بی شعور حوزه های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها و در یک کلمه «اسلام امریکایی»را ترویج می کنند و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش امریکای جهان خوار می گذارند." 1 ".
این نوع تعصب که به نام دفاع از دین وارد میدان می گردد، به جای برخورداری از منطق استدلال و برهان در بیان عقیده بر ترور و حربه ی سرکوب و تکفیر استوار است.از این رو، به جهت عدم استواری بر دلیل عقل پسند یا دلیل مورد اتفاق و مسلم شرعی ناپسند و زشت است.

یک)منشأ تعصب مذهبی


تعصب مذهبی ممکن است چند منشأ داشته باشد.برخی از تعصبات از جهل و نادانی نسبت بر شناخت مکتب و اهداف آن و تطبیق دین و


مذهب و اهداف آن با اغراض و برداشت های شخصی است، بدین معنا که برخی افراد آنچه را که خود با فهم نارسای خود از دین فهمیده اند، به پای دین می گذارند و دیگران را با معیار کج فهمی و نافهمی خود می سنجند، همچنان که خوارج در گذشته چنین بودند.به بیان استاد شهید مطهری:
آنان مردمی تنگ نظر و کوته دید بودند.در افقی بسیار پست فکر می کردند.اسلام و مسلمانی را در چهار دیواری اندیشه های محدود خود محصور کرده بودند.مانند همه ی کوته نظران دیگر مدعی بودند که همه بد می فهمند و یا اصلاً نمی فهمند و همگان راه خطا می روند و همه جهنمی هستند. این کوته نظران اول کاری که می کنند این است که تنگ نظری خود را به صورت یک عقیده ی دینی درمی‌آورند، رحمت خدا را محدود می کنند.خداوند را همواره بر کرسی غضب می نشانند و منتظر این که، از بنده اش لغزش پیدا شود و به عذاب ابد کشیده شود.تنگ نظری مذهبی از خصیصه های خوارج است، اما امروز آن را باز در جامعه اسلامی می بینیم." 1 ".
چنین تنگ نظری برخاسته از جهل و نادانی، هم اکنون نیز در میان برخی از مدعیان اندیشه در شیعه و در جهان تسنن به ویژه وهابیت به روشنی دیده می شود.
دومین منشأ تعصب حاکمان جور بودند که چون مسلمانان دین باور را سد راه خودکامگی خود می دیدند، آنان را به جان هم می انداختند و خود بهره برداری می نمودند.اینان برای ایجاد تفرقه عده ای جاهل را به نام


شیعه عَلم می کردند تا به نام دفاع از اهل بیت علیه السّلام در ملأ عام خلفا را سبّ و نفرین نمایند و در مقابل عده ای را به نام دفاع از صحابه تحریک نموده و آنان را به جان هم می انداختند و کم نبوده است چنین ماجراهایی که حتی در برخی موارد، عالمان درباری نیز در کنار حاکمان جور آتش بر خرمن حق و حق داران افروختند، همانند آنچه که بر سر شیخ طوسی از عالمان برجسته شیعه آوردند و خانه و کاشانه وی را به آتش کشیده و وی را مجبور به ترک بغداد و هجرت به نجف نمودند؛ همچنان که ذهبی از مورخان اهل سنت می نویسد:
در چندین نوبت کتاب های ابوجعفر طوسی بزرگ شیعه و صاحب تصانیف را در رحبه ی جامع القصر بغداد به آتش کشیدند و برای آن چه از نقد و اشکال بر سلف از او پدیدار گشت،‌از ترس پنهان شد محل سکونتش در کرخ بغداد در محله شیعیان بود؛ پس از این فاجعه به کوفه رفت بعدها در مشهد علی علیه السّلام اقامت کرد و به تدریس فقه پرداخت." 1 ".
منشأ سوم تعصبات، دشمنان خارجی بودند که برای رسیدن به مقاصد ناپاک خود مسلمانان را به جان هم انداخته و خود بهره می بردند.امام خمینی در این باره می فرمایند:
دعوتهایی [که]اجانب کردند؛ چه خودشان مستقیماً چه به وسیله عمالشان در این بلاد-دعوت های بر ضد ادیان، بر ضد اسلام، بر ضد روحانیت اسلام-جدا کردند مسلمین را بعضی را از بعض... ایجاد تفرقه بین مذاهب-مذاهب مسلمین- برای همین مقصد بود که این ها از هم


جدا باشند و نتوانند برای اسلام و به نفع اسلام کاری بکنند.این کارها در طول مدت بیش از سیصد سال انجام گرفته است. " 1 ".

دو)اثرات و پیامدهای تعصب مذهبی


تعصبات مذهبی اثرات و پیامدهای متعددی بر روی دین و دنیای مردم به جای نهاده است که عبارتند از:

الف)ضربه بر پیکر دین


دین همواره از طرف دشمنان مورد تهاجم نبوده بلکه در موارد بسیاری توسط دینداران تهی مغز و مقدس مآب و افراط گر در تظاهر به دین مورد هجمه بوده است، همچنانکه علی علیه السّلام از دست این گونه افراد شکوه نموده از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود:
دو گروه پشتم را شکستند؛ عالمان پرده در و جاهلان عابد و زاهدنما؛ آن یکی با کار زشتش مردم را از حق دور سازد و این دیگری با عبادت صوری و ظاهری." 2 ".
حضرت امام در این باره می گویند:
جاهل متنسک از آنهایی است که پیغمبر فرموده است که دو طایفه هستند که کمر مرا می شکنند.یکیشان عالم متهتک است، یکیشان جاهل متنسک است، جاهل مقدس مآب کمر پیغمبر را می شکند، جاهلی که نداند قانون اسلام چیست و پیش خود به اسم اسلام برود به خیال خودش خدمت


می کند.این از آن هایی است که پیغمبر فرموده است که کمر مرا می شکند؛
«
قصم ظهری الرجلان؛ عالم متهتّک و جاهل متنسّک»." 1 ".
در سخنی دیگر می فرمایند:
من نمی دانم اسلام از کدام طایفه بیشتر صدمه دیده است.آیا از عالم متهتّک یا جاهل متنسّک.در هر صورت از هر دو طایفه صدمه دیده است اسلام و این هم هست و بعدها هم خواهد بود، و خواهد بود حتی در زمان حضور حضرت ولی امر. " 2 ".
چنین افرادی با دید تنگ نظرانه خود اسلام را مطابق فهم نادرست خود بسیار زشت و ناپسند ارائه می نمایند و بافته ها و یافته های خود را به پای دین و مذهب می گذارند و بدین وسیله عامل تنفر از دین را فراهم می آورند.هرچند ممکن است در این عصر نام و نشانی از خوارج نباشد، ولی اندیشه و تفکر آنان رواج دارد، اندیشه ای تنگ نظرانه و تعصب آمیز که مخالف خود را فاسق دانسته و هر شخص یا گروهی را با نام و لقبی خارج از دین می دانند.حضرت امام در این باره می گویند:
در شروع مبارزات اسلامی، اگر می خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می شنیدی که شاه شیعه است. عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند.خون دلی که پدر پیرتان از این دسته ی متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است." 3 ".

 

حال بررسی یک روشنفکر مسلمان و ملی گرا را در مورد این قضیه می خوانیم

 

تعصّــب

از جمله اتهاماتی که در سال های اخیر علیه مسلمانان عنوان می شود « تعصب » است که در کنار « تروریسم » ، فناتیسم ، بنیادگرائی ، خشونت و افراط گری و . . . واژگان قضاوت بسیاری از غربی ها را نسبت به مسلمانان تشکیل می دهد.

در فرهنگ عمومی به کسی « متعصب » می گویند که در عقاید و رفتارش سخت گیر و غیر قابل انعطاف بوده حاضر به شنیدن نظریات دیگران نباشد . چنین وابستگی فکری و یک دندگی اعتقادی را « تعصب » می نامند.

امّا کلمه « تعصب » عربی است و برای فهم معنای دقیق تر آن در فرهنگ اسلامی لازم است به مفهوم لغوی آن توجه کنیم ؛ ریشه کلمه تعصب ، « عصب » است : کلمات : اعصاب ، عصبانیت ، عُصبه (۱) و . . . با آن هم خانواده می باشند . سلسله « اعصاب »
به شبکه ای از اندام حسی انسان گفته می شود که همچون گیاهان ، تنه و شاخ و برگ های اصلی و فرعی دارد .

چنین است شبکه خون رسانی بدن و شبکه های مشابه آن . همچنانکه عروق ما از شاهرگ ها ، رگهای اصلی و فرعی و مویرگ های نازک تشکیل شده است ، هر شبکه و عصبی دلالت بر نوعی « به هم پیوستگی » ، « نظام اصلی فرعی » و سلسله مراتب می کند که تماماً به هم مربوط و متصل می باشد، به گونه ای که هیچ جزئی و هیچ عضوی از آن به طور مستقل نمی تواند عمل کند و عملکرد آن تنها در ارتباط با مجموعه اصلی ممکن می باشد . یعنی سیستم عمل می کند نه عضو ( توضیح آنکه بدن انسان از تعداد زیادی عضو ، همچون : کلیه ، کبد ، ریه ، چشم ، گوش و . . . و تعدادی سیستم ، مثل : سلسله اعصاب ، خون رسانی ، سیستم تنفسی ، سیستم لنفاوی ، سیستم غدد و . . . تشکیل شده است).

معنای تعصب در عقاید و افکار نیز دقیقاً به همین معناست . یعنی آدمی استقلال و آزادی خود را بعنوان یک « انسان » که شخصاً نزد خدا مسئول و پاسخگوست ، در فکر کردن ، تصمیم گرفتن و عمل کردن از دست بدهد ، خود آگاه یا ناخود آگاه به جمع بیندیشد و از افکار و عملکرد جمع ، هرچند باطل ، حمایت و دفاع کند.

تعصب گونه های متفاوت دارد و بشریت در طول تاریخ خود از تعصب های مختلفی به درد آمده و مجروح شده است :

تعصبات قومی - قبیلگی ، تعصبات نژادی ( نازیسم ، فاشیسم ، صهیونیسم ) ، تعصبات ناسیونالیستی
( به وجود آورنده جنگهای گسترده جهانی و منطقه ای ) ، تعصبات حزبی ( سیستم های متمرکز مثل کمونیسم ) ،
تعصبات دینی مذهبی ( عامل پیدایش جنگ های فرقه ای فراوان در تاریخ ) ،
تعصبات ورزشی ( حمایت های افراطی خشونت آمیز از تیم مورد علاقه ) و دیگر تعصبات.

از نظر قواعد زبان عربی کلمه تعصب در باب تفعّل می باشد که نوعی آمادگی و پذیرش را می رساند ( مثل : تشکل یعنی شکل پذیری ) انسان ذاتآً تعصب پذیر و تعصب گرا می باشد و اگر با خود آگاهی و استقلال طلبی شخصیت خود را حفظ نکند ، در این لغزشگاه هولناک سقوط می کند و از آنجائی که در مقایسه اهداف و آرمان هائی که بشر در طول تاریخ پی گرفته است ، موضوع دین و مذهب از همه نیرومند تر و عمومی تر می باشد ، تعصب در آن نیز ، آثار تلخ و تخریبی بیشتری داشته است.

مفهوم تعصب در ادبیات عرفانى ، اخلاقى

در میان عارفان ما ، به نظر می رسد بهتر از همه مولای رومی در مثنوی خود مفهوم و معنای دقیق کلمه تعصب را به تصویر و تجسم ذهنیِ قابل درک و فهم برای توده های مردم کشانده است.

مولوی با استفاده از شیوه تمثیل و تشبیه ، مقایسه ای میان تعصب آدمی با تعصب میوه به درخت و تعصب جنین به رحم ِ مادر کرده که بسیار گویا و لطیف است . میوه مادام که کال است ، اتصال محکمی به شاخه درخت دارد و آن جدا نمی شود ، به تدریج که پخته می شود ، بند اتصال آن نازک تر و ضعیف تر می گردد تا سرانجام پس از رسیدن کامل از درخت مستقل و جدا می شود.

جنین نیز با بندِ ناف از مادر تغذیه می کند ، اما پس از گذشت نه ماه و کامل شدن اعضاء و جوارح خود ، بنای استقلال و آزادی می گذارد و متولد می شود . هر دو مثال به روشنی وابستگی و ارتزاق از غیر را به بیان ذیل نشان می دهد:

این جهان همچون درخت است ای کِرام

ما بر او چون میوه های نیم خام

سخت گیرد خام ها مر شاخ را

زآنکه در خامی نشاید کاخ را

چون بپخت و گشت شیرین لب گزان

سست گیرد شاخ ها را بعد از آن

سخت گیری و تعصب خامی است

تا جنینی ، کار خون آشامی است

تشبیه انتهائی به خون آشامی ، تشبیهی بسیار ظریف و پند آموز است ، هرچند خون آشامی ِ جنین از طریقِ بندِ ناف ، شرط حیات و رشد اوست ، امّا آدمی مادام که از نظر عقلی و شخصیتی در مرحله جنینی قراردارد ، کارش خشونت و خون ریزی از مخالفین است.

« عطار » نیز در « منطق الطیر » در مذمت متعصبان شیعه و سنی که در اثبات برتری علی (‌ع) یا ابوبکر گرفتار جدال تفرقه آمیزی شده بودند می گوید:

تو تعصب کن که ایشان مرد وار

هردو جان کردند بر جانان نثار

ای گرفتار تعصب مانده ای

دایماً در بغض و در حب مانده ای

گر تعصب می کنی از بهرِ دین

نیست انصافت ،‌ بمیر از قهر دین

همو در « منطق الطیر » بار دیگر در نکوهش « تعصب » و تجلیل از امیر المؤمنین که با سر در چاه کردن ، خشم و خروش خویش فرو می خورد و با خدای خود درد دل می کرد می گوید :

در تعصب می زند جان توجوش

مرتضی را جان چنین نبود خموش

آنک در جانش چنین شوری بود

در دلش کی کینه موری بود

جنگ های طولانی میان پادشاهان صفوی ( همان مدعیان دروغین پیروی از اهل بیت مطهر پیامبر) با ترکان متعصب عثمانی (که با خشونت و خونریزی خو گرفته بودند ) ، حاصل همین تعصبات فرقه ای بود که با فراموش کردن فرمان ِ وحدت بخش الهی پیرامون « حبل المتینِ » قرآن ، خون های هزاران مسلمان به سود دشمنانشان به زمین ریخت.

"جامی" هم (در هفت اورنگ) با مقایسه و تشبیه ظریفی میان قلم و پرگار ، که اولی می نویسد و می گذرد ولی دومی دایره وار محیطی پیرامون مرکزیتی ایجاد می کند ، «تعصب» و تأمل را در مقابل هم قرار داده است:

از درون رنگ تعصّب بزدای

بر خرد راه تأمل بگشای

مگذر قطره زنان همچو قلم

همچو پرگار به جا دار قدم

سرچشمه تعصب

طبیعتِ تعصب چگونه است و آبشخورهای سیراب کننده آن کجاست ؟ این شجره ِ شرربار ریشه در کدامین زمینه دارد و چرا ما به چیزی وابستگی تعصب آمیز پیدا می کنیم؟

از نظر تاریخی ، تعصب از کجا وکی آغاز شد و از چه دوره ای بشر تعصب ورزیدن را آغاز کرد؟. . .

گمان نمی کنم تحقیق جامعی تاکنون در این امر صورت گرفته باشد و نگارنده تا کنون به نوشته ای در این باب برخورد نکرده است ، امّا از منظر مذهبی و ریشه یابی ایمانی و عقیدتی ، فرازهائی از سخنان حکیمانه حضرت علی (ع) را رهگشائی بر این معضل یافته است . آن فرزانه مسئله تعصب را ریشه دار در داستان استنکاف ابلیس از سجده بر آدم ، در آغاز آفرینش دانسته و احساس خود برتربینی و تکبر او را در مهم تر شمردن اصل و نسب خویش ( آتش نسبت به خاک ) ، تعصب شمرده است. نگاه کنید :

« حمّیت بر او ( ابلیس ) عارض شد ، در نتیجه به خاطر خلقت خویش برآدم نازید و بر او به خاطر اصلِ خویش تعصب ورزید. پس
( این ) دشمن خدا رهبر متعصبین و سرسلسله مستکبرین است ، او کسی است که عصبّیت را بنیان گذاری کرده است. . . » (۲)

حضرت علی (ع) در فراز فوق ابلیس را « امام المتعصبین » نامیده است . « امام » در زبان عربی به الگو ، پیشوا ، جلودار و رهبر هر قوم گفته می شود . همچنین او را بنیانگزار مکتب تعصب ، یعنی مؤسس و موجد این مرام معرفی کرده است . گوئی در برابر مدرسه توحید و مکتب و مرام « خداپرستی » ، تعلق پیدا کردن به « منیّت » را به شکل های مختلف فردی ، گروهی مطرح کرده است.

بنده موحد و مخلص خدا ، جز به طاعت پروردگار و جلب رضایت او نمی اندیشد ، امّا ابلیس با زیبا جلوه دادن رنگ های زندگی ،
او را به سوی « خودخواهی » هایش در ابعاد متنوع سوق می دهد ، تا در این مسیر ، به جای تبعیت از حق ، حمایت تعصب آمیز از خودی ها و سوار شدن بر مرکب تکبر و جاهلیت را در پیش می گیرد.  (۳)

به این ترتیب می توان « تعصب » را در برابر « توحید » ، جامع همه انحرافات قرارداد.

دیکتاتورها و مستبدین ، مجسمه هاى « تعصب »

به راستی اگر ابلیس را به خاطر خود برتربینی نسبت به آدم ، امام متعصبان نامیده اند ، دیکتاتورهای ددمنشی همچون هیتلر و موسولینی را در مکتب تعصب نژادی و امثال لنین و استالین را در مرام تعصب طبقاتی و حزبی و امثال « صدام » را که با صدها دام فریب ملت هائی را با تعصبات تکریتی خود به خاک و خون کشید چه می توان نامید؟

به تعبیر قرآن ، فرعون در قله غرور و استکبار خویش ، انتظار داشت بنی اسرائیل نه تنها در اعمال و رفتار ، بلکه در احساس و اعتقاد ، که اموری قلبی و عاطفی هستند ، از او اجازه بگیرند!؟ و آنگاه که ساحرانش به موسی (ع) گرویدند ، گفت:

( قال فرعون آمنتم له قبل ان آذن لکم. . . ) (۴)
« آیا قبل از آنکه من اجازه دهم به او ایمان آورده اید ؟. . . »

آیا انتظار یکسان سازی سیاسی ، فرهنگی ، ‌فکری و اعتقادی مردم بر اساس الگوهای من در آوردی و اندیشه های شخصی از خطرناک ترین نشانه های تعصب در زمام داران نیست؟

آیا خود ، طبقه خود ، صنف خود و خودی های مقلد را تافته جدا بافته ای تلقی کردن و مردم را : عوام ، صغیر ، سفیه ، یتیم و نیازمند ولایت و قیومیت شناختن ، علامت عود کردن بیماری تعصب نیست؟. . .

شخص متعصب به دلیل خود خواهی ذاتی ، از موضع خدائی (۵)، همه را زیر سئوال می برد و خود را پاسخگوی به هیچ مقامی نمی داند . او شخص غیر مسئول است که فوق قانون و مصوبات مجلس قرار می گیرد . حکم او بر افکار عمومی غلبه دارد ، سخن او
« فصل الخطاب » و خفه کننده و خاتمه دهنده هر ندائی است و تنفیذ امرش مشروعیت بخش بر مقامات و مصوبات مردمی است !. . .

آیا « ولایت مطلقه » قائل شدن بر مردم ، و در مطلقِ امور ، یک فرد یا یک طبقه را در تشخیص مصلحت و تعیین ولایت صاحب حق ویژه شناختن ، در چارچوب تعریفی که امام اول مکتب تشیع امیرالمؤمنین از « تعصب » ارائه داده است می گنجد؟. . .

تکلیف مردم نسبت به تکبر طبقاتی و تعصب صنفی این ولایت مداران چیست؟. . . پاسخ را پیشوای پرهیزکاران این چنین داده است:

«آگاه باشید ، پس حذر کنید ، حذر کنید از فرمان بری سادات ( رؤسا و زمامداران) و بزرگانتان که بر حَسَب خویش تکبر ورزیدند ( برتری های خود را به حساب و شمارش آوردند ) و خود را بالاتر از نَسَب خویش قراردادند و چنین ادعای زشتی را به پروردگارشان مستند کردند ( توجیه دینی برای تعصب خویش تراشیدند). . . آنها زیر بنای شالوده عصبیت و ستون های ارکان بنای فتنه و ( تحریک کننده ) شمشیر های برتری طلبانه جاهلیت هستند». (۶)

سخن فوق دقیقاً مضمون آیه ۶۷ سوره احزاب است که به نظر می رسد امیر مؤمنان سخن حکمت آمیز خویش را از آیه مذکور اقتباس کرده باشند. در آن آیه نیز پیروی از سردمداران سیاسی و دینی ( مغایر فرامین خدا و رسول ) به شدت محکوم و مردود شمرده شده است.

تعصب و تئورى توطئه

از آنجائی که شخص یا جامعه متعصب دیگران را منحرف می داند ، به زودی به درون گرائی و انزوا کشیده می شود ، روابط خود را به حد اقل می رساند و درهای تبادل فرهنگی را به روی خود می بندد . جوامع بسته همه دنیا را در حال توطئه علیه خود می بینند و برای همه مرگ خواهی می کنند . در نتیجه به افراط و خشونت روی می آورند و دشمن ساز می شوند . رهبران چنین جوامعی بیشترین بهره برداری را از بزرگ کردن دشمن و تبلیغ تئوری توطئه داخلی و خارجی برای بقای خود می برند و از این حربه به عنوان چماقی برای سرکوب منتقدین و توجیه سیاست های سلطه گرانه خود استفاده می کنند . اصولاً هویت آنها با حضور دشمن معنا پیدا می کند.

هرچند قانون تنازع بقاء در جوامع انسانی هم حاکم است و قدرت های جهانی لحظه ای از فکر غارت کشورهای ضعیف غافل نیستند ، با این حال همچنان که در عالم حیوانات ، ضعیفان نیز توانسته اند بقای خود را حفظ کنند ، ملت های مظلوم هم با اتکاء به نیروهای خدا داد و تقویت مستمر خود ، به جای دشنام دادن به بیگانگان و تحریک آنها ، نشان دادهاند که می توانند نه تنها باقی بمانند ، بلکه در صحنه رقابت های علمی ، فرهنگی ، صنعتی و . . . بر اشغال کنندگان برتری یابند .

ژاپن و آلمان دو کشور اشغال شده فاقد ارتش ، به عنوان شکست خوردگان جنگ جهانی دوم ، نمونه های قابل توجهی هستند.

از آفت های دیگر تعصب ، «ترس از غیر خودى» و نگرانی از تلاش های سیاسی ، فرهنگی و مذهبی او و اصولاً هر فعالیتی است که به تثبیت و تقویت غیر خودی بینجامد . آدم متعصب چون توان رویاروئی منطقی با مخالفین را ندارد و در این زمینه فاقد دانش و تجربه کافی است ، به «حذف» مخالف می پردازد ؛ حذف فیزیکی ، یا حذف حزب و گروه و تشکیلات و تولیدات فکری آنها ، از طریق تعطیل ، تنبیه ، تبلیغات منفی رسانه ای و اتهامات مختلف سیاسی ! و چنین است که تعصب در مواردی به «ترور» هم کشیده می شود.

تعصب مثبت

هرچند تعصب در طول تاریخ عمدتاً تفرقه افکن و تخریبی بوده و خشم و خشونت و خون ریزی های بزرگی را موجب شده است ، امّا به نظر می رسد مهار کردن سیل مخّرب آن پشت سدهای تقوا و تسلط بر نفس ، ممکن و مقدور باشد . گاهی اوقات نیز ، همچون دوران اشغال میهن توسط نیروی بیگانه و استعمار و استثمار خارجی ، غیرت ورزیدن نسبت به استقلال مملکت و تعصب داشتن نسبت به منافع ملی ،‌ یک ارزش اخلاقی به شمار می رود .

در ادامه فراز حکیمانه ای که از حضرت علی نقل شد ، از جمله به این استثناء اشاره می کند که چه بسا بتوان جریان نیرومند تعصب را در کانال های کنترل شده مثبتی هدایت نمود. نگاه کنید:

«پس اگر چاره ای جز تعصب ورزیدن ندارید ، تعصبتان به خصال والا ، رفتارهای ستوده و امور نیکوئی که بزرگواران و دلیر مردان از خاندانهای عرب و سروران و مهتران به آن خصال و صفات بر یکدیگر برتری می جستند باشد. چون نیک خوئی و خردمندی ِ فراوان و توانائی در کارهای بزرگ و رفتارهای پسندیده . پس تعصب شما باید در خصال پسندیده باشد ، چون پناه دادن ، وفای به عهد ، اطاعت از نیکان ، نافرمانی نسبت به متکبران ، گزیدن فضائل ، دوری از زیاده طلبی متجاوزانه ، گناه بزرگ شمردن قتل ، رفتار منصفانه داشتن با مردم ، فرو خوردن خشم و اجتناب از فساد در زمین».

تعصب در قرآن

حضرت موسی ( ع ) در دوران جوانی ، آن گاه که در کاخ فرعون زندگی می کرد ، یکبار بی خبر و ناشناس وارد شهر شد و در اثنای گردش ( و چه بسا سرکشی مخفیانه به خانواده یا هم فکرانش از بنی اسرائیل ) ، دو تن را دید که زد و خرد می کردند ؛ یکی از آنها از پیروان و دیگری از دشمنان ( مصری ) بود ؛ آنکه طرفدارش بود از موسی علیه دشمن خود یاری خواست و موسی در حمایت از دوست مشت محکمی بر دشمن نواخت و اورا نقش بر زمین کرد ! امّا همینکه دید نا خواسته او را به قتل رسانده است ، به خدا پناه برد و گفت : پروردگارا من بر خود ستم کرده ام ، مرا ببخش ، و خدا هم او را بخشید ، که او آمرزگار مهربان است.

متن فوق که مضمون آیات
۱۴ تا ۱۷ سوره قصص است ، نکته بسیار مهمی را در ارتباط با مفهوم « تعصب » و خطر و خسران عظیم آن آشکار می سازد:

۱- تعصب منحصر به منحرفان نیست و تنها در حمایت نا حق از ستمگران حادث نمی شود ، مؤمنین نیز ممکن است در حمایت بر حق از مظلومان مرتکب تندروی و شدت عمل شوند ( همه درگیری های مظلومان با ظالمان الزاماً بر سر حق نیست و چه بسا امری شخصی باشد ) .
۲- وقتی انسان جلیل القدری همچون موسای کلیم الله که از پیامبران اولوا العزم بود ، در حین انجام وظیفه و دفاع از برده ای بنی اسرائیلی در برابر قدرتمند قبطی ( احتمالاً یک نظامی فرعونی ) در معرض امتحان و ابتلائی سخت قرار می گیرد و مرتکب خطا
می شود ، تکلیف بقیه روشن است !
۳- اِعمال خشونت در مسیر حق ، مادام که راه های مسالمت آمیز را نیازموده ایم ، مجاز نیست.
۴- عواقب خشونت ، قابل پیش بینی نیست . یک ضربه مشت ممکن است مرگ آور باشد. (۷)

تجربه بسیار آموزنده دیگری را در این زمینه در سوره نساء ( آیات ۱۰۴ تا ۱۱۴ ) می یابیم ، آنچه به طور خلاصه از مضمون آیات مذکور ، شأن نزول و نظر برخی مفسرین استنباط می شود ، ظاهراً تعدادی از مسلمانان در حمایت از جوان مسلمانی متعلق به قبیله آنان که در مظان اتهام سرقتی از عموی خود قرار داشته ، علیه شخص یهودی ، که سرقت را به گردن او انداخته بودند ، نزد پیامبر اسلام گواهی می دهند ، به طور طبیعی وقتی یک جمع مسلمان در حمایت از هم کیش خود علیه فردی یهودی که سابقه دشمنی دیرینه آنان مسلمانان آشکار بوده گواهی می دهند ، ترازوی قضاوت به نفع فرد مسلمان تمایل می کند ، گویا دردل پیامبر ( ص ) نیز چنین گرایشی در شرف وقوع بوده است که طنین وحی ناگهان او را متوجه خیانت گمراه کننده آن جمع و صدور رأی به نفع یهودی مورد بهتان می کند.

لحن آیات مذکور علیه آن جمع بسیار شدید و کوبنده است ، آنان در این آیات به دلیل تعصبات قبیلگی و حمایت نا حق از عضوی از قبیله خود ، چندین بار « خائن » نامیده شده اند! و به خاطر بهتان نا جوانمردانه شان و تلاش برای فریب پیامبر در صدور رأی علیه شخص یهودی به سختی محکوم شده اند ، هرچند مدعی مسلمانی هم بوده اند!

هشدار آیات به پیامبر نیز عبرت آموز و تکان دهنده است. وقتی رسول عظیم الشأنی این چنین به استغفار فرا خوانده می شود ، دیگران باید تکلیف خود را بدانند !

هرچند مشتقات واژه «تعصب» به شکل «عُصبِه» و «عَصیب» در قرآن چندین بار بکار رفته است ، ولی خود کلمه تعصب به معنائی که ما امروز می فهمیم در این کتاب وجود ندارد . با اینحال صرف نظر از اصل کلمه ، مفهوم آن که حمایت تعصب آمیز از وابستگان به خود ( هم فکران ، هم دینان ، هم وطنان و . . . ) بی توجه به حق یا باطل بودن مواضع آنان باشد ، همچون دو مورد ذکر شده ، در قرآن فراوان یافت می شود. (۸)

خداوند بارها ما را به رعایت «قسط» و «عدالت» در مورد بیگانه و آشنا فرمان داده و از تعصب ورزى و طرفدارى از وابستگان ، در شرایطی که صاحب حق نیستند ، حتی اگر والدین و خویشاوندانِ شخصی باشند ، بر حذر داشته است . ملاحظه کنید:

« ای کسانی که ایمان آورده اید ، همواره ایستادگان به عدالت و گواهان ( شاهد ها یا الگو و نمونه های قابل مشاهده ) برای خدا باشید ، هرچند به زیان خود ، والدین و خویشاوندانتان باشد. خواه فقیر یا غنی باشند ( در هر حال ) خدا نسبت به آنها سزاوارتر است . پس از تکیه بر تمایل و تشخیص فردی ( به جای عدالت ) پیروی نکنید که از عدالت باز می مانید . . . » (۹)

آیه فوق حمایت تعصب آمیز نا حق از وابستگان نزدیک را نهی می کند و در آیه مشابهی( از بعد مقابل) ، محروم کردن دشمنان از عدالت را !! یعنی عکس العملی و انتقامی رفتار کردن را آشکارا نفی می کند::

ای کسانی که ایمان آورده اید ، همواره برای خدا ایستاده و شاهدانی برای عدالت باشید و مبادا دشمنی با گروهی ( از مردم ) به بی عدالتی وادارتان کند ، عدالت کنید که به تقوا نزدیکتر است و از خدا پروا کنید که او به آنچه می کنید آگاه است. (۱۰)

مشرکین قریش وقتی قدرت داشتند ، مانع مسلمانان ِ مهاجر به مدینه از زیارت کعبه می شدند و آنها را به مکه راه نمی دادند . پس از فتح مکه توسط مسلمانان ، از آن جائیکه اصولاً آدمی انتقام جو و اهل کینه و تلافی است ، کسانی در معرض این انحراف بودند ، اما به فرمان وحی از این کار برحذر شدند.

« . . . مبادا دشمنی قومی که شما را از مسجد الحرام باز داشتند ،شما را به تعّدی بکشاند ، شما بر نیکو کاری و پرهیز کاری یکدیگر را یاری کنید ، نه بر گناه و تجاوز . پروای الهی داشته باشید که خداوند سخت کیفر است.» (۱۱)

اکثریت قریب به اتفاق مردم در مسائل مربوط به حق و باطل و قضاوت کردن نسبت به اشخاص ، امور را سپید و سیاه می بینند . گوئی در این وسط رنگ دیگری نیست ! در حالی که مردم از نظر عقاید و اعمال در طیف گسترده ای قرار دارند . چه بسا در صف دشمن نیز عناصر خوشدل و با حسن نیتی وجود داشته باشند و بر عکس میان خودی ها عناصر خود خواه و فرصت طلبی باشند. بسیاری از حمایت های جاهلانه و تعصب ورزی های متجاوزانه از فقدان انصاف و آرامش نفسانی آدمی عارض می شود. (آیات شماره ۲۵ و ۲۶ سوره فتح مصداقی تاریخی از این دو خصلت را نشان می دهد).

۱ - « عصبه » که در زبان قرآن به تعدادی مرد متشکل نیرومند گفته می شد ، مصداق امروزی آن Band , Gang های معمولاً تبه کار است که با یکدیگر همدست هستند . واژه عصبه در قرآن یکبار به برادران بد رفتار و خشن یوسف اطلاق شده است ( یوسف ۸ و ۱۲ ) ، یک بار به گروه نیرومند حمل کننده کلیدهای گنجینه های قارون ( قصص ۷۶ ) و یک بار هم به توطئه گران علیه پیامبر در قضیه افک عایشه ( نور ۱۱)

۲ - نهج البلاغه خطبه ۱۹۲ ( معروف به قاصعه ) . . . اعترضته الحمیه فافتخر علی آدم بخلقه و تعصّب علیه لاصله ، فعدوالله امام المتعصبین و سلف المستکبرین ، الذّی وضع اساس العصبیه و . . .

۳ - دنباله خطبه : صدّقه به ابناء الحمیه و اخوان العصبیه و فرسان الکبر و الجاهلیه

۴ - اعراف ۱۲۳ ، طه ۷۱ ، شعراء ۴۹

۵ - قرآن در وصف خداوند آورده است که : لایسئل عمّا یفعل و هم یسألون . یعنی او از آنچه می کند مورد سئوال قرار نمی گیرد در حالیکه بقیه پاسخگو هستند. (انبیاء ۲۳)

۶ - الا فالحذر الحذر من طاعه ساداتکم و کبرائکم الذین تکبروا علی حسبهم و ترفعوا فوق نسبهم والقوا الهجینه علی ربهم . . . فانهم قواعد اساس العصبیه و دعائم ارکان الفتنه و سیوف اعتزاء الجاهلیه.

۷ - حضرت علی ( ع ) هنگامیکه مالک اشتر را برای زعامت سرزمین پهناور مصر اعزام می کنند ، از جمله سفارشات ارزنده ای که در متن ( معروف به عهد نامه مالک اشتر ) ذکر کرده اند ، این است که ای مالک مواظب شمشیر و تازیانه ات باش چرا که در ضربه مشت هم امکان قتل وجود دارد چه رسد به سخت تر از آن ! . . . و در چنین کاری قصاص وجود دارد ( نامه ۵۳ نهج البلاغه )

۸ -« قسط » معمولاً به رعایت منصفانه حق در « کمیت ها » ( مثل روابط اقتصادی ) گفته می شود ولی عدالت هم در کمّیت و هم در کیفیّت ( مثل رفتار و مناسبات شایسته ) به کار برده می شود.

۹ - نساء ۱۳۵

۱۰ - مائده ۸

۱۱ - مائده ۲
 

حال بررسی عوامل مختلف تعصب

 

مفاسد تعصب و راهکار علاج آن

تعصب به معنای حمایت همه جانبه و بی دریغ از کسی و یا چیزی است که حقیقت ندارد، به گونه ای که صاحبش را از درک حقیقت و رسیدن به واقعیات دور ساخته، باعث تضییع حقوق دیگران و از بین رفتن عدالت اجتماعی می گردد.

از امام سجاد(ع) سؤال کردند: تعصب چیست؟ فرمودند: تعصب آن است که انسان افراد ناشایست خویش را از اشخاص شایسته دیگران مطلوبتر بداند. (اصول کافی، ج۲، ص ۳۰۸) این خصیصه یکی از زمینه های فساد اجتماعی است که جامعه را به آشوب و بلوا می کشاند، و ارزش ها را ضدارزش و ضدارزش ها را ارزش قلمداد می کند و عامل عقب ماندگی فرهنگی و صنعتی و اقتصادی و سیاسی می گردد. اما در برخی موارد تعصب، پسندیده است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

ریشه تعصب

شدت علاقه به افراد و آئین خاص و بغض و دشمنی با دسته ای و آئین دیگر از یک طرف، سودجویی و ریاست طلبی و بی فرهنگی و ابلهی از طرف دیگر و نداشتن تقوای لازم از سوی سوم ریشه های تعصب را بارور می سازد.

قرآن مجید از تعصب و حمیت جاهلانه فرقه های مختلف در طول تاریخ پرده برمی دارد و آن را عامل کفر و گمراهی کفار قریش می شمارد که به اسلام ستیزی برخاستند. (فتح، آیه ۲۱۶) و در اثر همین خصیصه به یاران پاک پیامبر اسلام جسارت نموده و آنان را «سفهاء» خواندند!! (بقره، آیه ۱۳)

قوم یهود در اثر همین عامل از اسلام روگردان شدند و به همدیگر گفتند: جز بر کسی که پیرو آئین شما باشد ایمان نیاورید (آل عمران، آیه ۷۳) درحالی که همین ملت، قبل از بعثت پیامبر او را به یکدیگر خبر داده، (بقره، آیه ۸۹) و چون فرزندان خویش، او را می شناختند ولی در اثر غرور، حقیقت را پوشاندند!!

(بقره، آیه ۱۴۶)

نمرودیان در اثر عشق به بت ها و حفظ قداست بت!! ابراهیم خلیل را به آتش افکندند تا از این طریق به معبودان کور و کر و بی اثر کمک کنند (انبیاء، آیه ۶۸) و به همین جهت قوم نوح، آن حضرت را اذیت نموده و پیروانش را پست و ذلیل خواندند (شعراء، آیه ۱۱۱)

رسول خدا در یک جمله همه این ها را خلاصه می کند و می فرماید: گروهی در اثر عشق و علاقه مفرط به دسته ای، خود را به هلاکت افکندند و گروهی در اثر بغض و دشمنی با اشخاصی باز به هلاکت کشیده شدند، شما سعی کنید مثل آنان نباشید! ان قوما احبوا قوما حتی هلکوا فی حبهم فلا تکونوا مثلهم و ان قوما ابغضوا قوما حتی هلکوا فی بغضهم فلا تکونوا مثلهم (کنز العمال، ج۹، ص ۴۵، ش ۲۴۸۵۷)

آیا تعصب همه جا ناپسند است؟

تعصبی مذموم و زشت است که باعث گسترش باطل و تضییع حقوق فرد و یا افرادی گردد، اما اگر تعصب، موجب دفاع از حقیقت و دین و ناموس و موارد معقول گردد نه تنها قبیح نیست بلکه گاهی واجب است. رسول خدا(ص) می فرمایند: تعصب حرام آن است که خویشان و نزدیکان را به کارهای ناروا و ستم کمک نمایی، (کنز العمال) ج ۳، ص ۵۰۹، ش ۷۶۵۴) ولی چنانچه کسی از قوم و عشیره خود بدون ارتکاب به خلاف دفاع نماید بهترین انسان هاست (التاج، ج۵، ص ۴۲) و حضرت امام سجاد(ع) در شرح تعصب می افزایند: این که کسی قوم و قبیله خویش را دوست بدارد تعصب نیست، (اصول کافی، ج ۲، ص ۳۰۸، ح۷) و امیرالمؤمنین علی(ع) ضمن تقبیح تعصب باطل، به موارد مجاز آن اشاره نموده و می فرمایند: تعصب شما در صفات شایسته و کارهای نیک و پسندیده باشد، (نهج البلاغه، خ ۲۳۴، ص ۷۹۹) و حتی سپاه خویش را برای ترغیب به حضور در صحنه جنگ و جهاد فرمودند: آیا دین ندارید که شما را بسیج نماید؟ و آیا غیرت و حمیت ندارید که شما را تحریک کند. (نهج البلاغه، خ ۳۹، ص ۱۲۳)

روشن است که تعصب نه تنها در موارد فوق مجاز اعلان شده، بلکه از نداشتن آن در برخی موارد مذمت گردیده است.

مفاسد تعصب ناپسند

تعصب و تعصب گرایی، مفاسد و خطرهای فراوانی را به بار می آورد، و جامعه جهانی را به آشوب و جنگ می کشاند و آسیب هایی را به مدیریت و نظام گیتی و کشور و دین و سیاست و اقتصاد و فرهنگ تحمیل می نماید که در عصر حاضر، جهان بین الملل و توده های مردم از عوارض آن رنج می برند.

شرح این ادعا موجب اطاله کلام، و خود کتاب مستقلی را می طلبد، که ما فقط به چند نمونه تاریخی و نقل حدیث اکتفا می کنیم:

علی(ع) می فرمایند: انسان متعصب از درک عیوب خود و محبوبانش عاجز است. (غررالحکم، ص ۵۰۰، ش ۲۹) و رسول خدا می فرمایند: از ما نیست کسی که دیگران را به تعصب وادارد، و از ما نیست کسی که از روی تعصب بجنگد، و از ما نیست کسی که با تعصب بمیرد. (کنزالعمال، ج ۳، ص ۵۱۰، ح ۷۶۵۷)

طولانی ترین خطبه نهج البلاغه به نام «قاصعه» در مذمت این صفت شیطانی صادر گردیده، و به شش هزار سال عبادت ابلیس اشاره شده که در اثر تعصب، تباه گردید!!

از «ابن عباس» نقل شده که قوم یهود قبل از بعثت پیامبر اسلام دست به دعا برداشته و در جنگ ها و مشکلات دیگر آن حضرت را شفیع خود قرار می دادند، ولی پس از بعثت آن حضرت چون ملاحظه نمودند که او از نسل اسماعیل است نه اسحاق، از او و آئین وی اعراض نمودند، و آیه ۸۹ سوره بقره، «و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به» در این مورد نازل شده و قوم یهود را مذمت کرد. (محجه البیضاء، ۵، ص ۳۳۱؛ مجمع البیان، ۱، ص ۱۵۸) در تاریخ آمده است که مسیلمه کذاب ادعای نبوت کرد و چون از سپاه اسلام شکست خورد گروندگانش به او گفتند: از امدادهای غیبی خبری نشد؟ او گفت: از آن وعده ها و گفته ها خبری نیست، اینک بر مبنای تعصب و قومیت دفاع نمایید!!! (کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۶۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۱۴)

در زمان سلطان محمد خدابنده مناظره ای بین علامه حلی از یک طرف و نظام الدین عبدالملک قاضی القضات وقت از طرف دیگر پیش آمد، علامه با دلائل کافی طرف مناظره را مغلوب کرد و باعث تحسین پادشاه و خود قاضی القضات گردید و جمع زیادی از جمله سلطان، مکتب تشیع را برگزیدند، ولی نظام الدین از روی تعصب گفت: گذشتگان ما این راه را رفته اند، ما نیز وظیفه داریم این راه را ادامه دهیم تا عوام ها متفرق نشوند!!! (سفینه البحار، ج ۱، ص ۷۳۵) شبیه این جریان بین امام رضا(ع) رئیس یهودیان پیش آمد، ولی تعصب، مانع پذیرش حقیقت شد و نتوانست در اثر آن از ریاست بر یهود بگذرد. (بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۷۳)

علاج تعصب

برای درمان تعصب نخست باید عوامل آن را شناسایی و سپس از بین برد و بدین منظور خویشتن را از لوث حب و بغض های بی جا و خودمحوری و خودبرتربینی دور کرد و عواقب آن را در نظر گرفت و از تاریخ و سرگذشت متعصبین آگاه شد و به همه چیز و به همه کس به دیده اخلاص نگریست و هشدارهای قرآن و اهل بیت را در این باره مورد توجه قرار داد و از سیره معصومین و مخلصین سرمشق گرفت.

قرآن خطاب به مؤمنین می فرماید:چنانچه پدران و برادران شما راه ناصحیح را بر راه راست مقدم داشتند، آنان را دوست ندارید. (توبه، آیه ۲۳) و تأکید می کند در داوری و قضاوت خود راه قسط و عدل پیشه کنید، هر چند به ضرر والدین و بستگانتان تمام شود. (نساء، آیه ۳۵)

رسول خدا می فرمایند: بدترین انسان ها کسی است که آخرتش را به دنیایش بفروشد و بدتر از او کسی است که دینش را به دنیای دیگری بفروشد. (تعصب)(مکارم الاخلاق، ص ۴۳۳)

در فراز دیگر می فرمایند: اعمال خویش را با اخلاص و بدون تعصب انجام دهید، زیرا خدا جز اعمال مخلصین را نمی پذیرد. (کنزالعمال، ج ۳،

ص ۲۶، ش ۵۲۸۰)

علی(ع) نیز می فرمایند: برای همگان به عدالت رفتار کنید، خواه دوست باشند یا دشمن. (غرر الحکم، ص ۴۸۱، ش ۵۰) آنگاه سیره مسلمانان صدر اسلام را این چنین بیان می کند:

ما در کنار رسول گرامی اسلام در جهاد با دشمنان گاهی با پدران و فرزندان و برادران و عموها به ستیز می پرداختیم و این کار بر ایمان ما می افزود. (نهج البلاغه، خ ۵۵)

در شرح حال پیامبر خدا آمده است «عبدالله أبی» منافقین را علیه آن حضرت تحریک کرد و فرزند «عبدالله أبی» که از اصحاب پیامبر بود احساس کرد رسول خدا از پدر وی خشمگین گردیده است، لذا به حضور آن حضرت رسید و عرض کرد: می دانید که من بر پدر و مادرم بسیار مهربانم، چنانچه قصد کشتن او را دارید اجازه دهید من خود این فرمان را اجرا کنم تا شخص دیگر مباشرت ننماید. (تفسیر آیه ۸ سوره منافق؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۶۲؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۲۹۳) و در جنگ صفین پسری به نام «اثال بن حجل» از سپاه امیرالمؤمنین به جنگ پدرش «حجل بن عامر» که از سوی معاویه به میدان آمده بود رفت (شرح ابن ابی الحدید، ج ۸، ص ۸۲) و نشان داد که تعصب در برابر ایمان محکوم است.

 

خب بحث خیلی طولانی است دوستان می توانند به لینک های زیر جهت مطالعه بیشتر سر بزنند و ما را از دعای خیر فراموش نکنند

 

http://islampp.rr.nu/index.php?id=144&ftwid=10071

 

http://amouzeh.parsiblog.com/Posts/291/%D9%81%D8%B1%D9%82+%D8%AA%D8%B9%D8%B5%D8%A8+%D9%88+%D8%BA%D9%8A%D8%B1%D8%AA/

 

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=6593&id=76890

 

http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=39164

 

http://www.tebyan.net/Religion_Thoughts/MuslimEthics/Articles/2010/4/4/119626.html

 

http://riskaa.blogfa.com/post-42.aspx

 

 

 

منابع اصلی مقاله:

 

http://www.jjtvn.ir

http://www.vista.ir

http://www.aftabir.com

http://database-aryana-encyclopaedia.blogspot.com

http://natidflash.blogspot.com/

http://www.rasekhoon.net

http://www.fmsokhan.com

http://www.hawzah.net

http://www.eholyquran.com

 

نظرات 8 + ارسال نظر
فائزه جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ق.ظ http://roz54.persianblog.ir

کاش چون پائیز بودم....کاش چوت پائیز بودم

کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم

برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد

آفتاب دیدگانم سرد می شد



آسمان سینه ام پر درد می شد

ناگهان طوفان اندوهی بجانم چنگ می زد

اشکهایم، همچو باران

دامنم را رنگ می زد



ده....چه زیبا بود اگر پائیز بودم

وحشی و پر شور و رنگ امیز بودم

شاعری در چشم من می خواند...شعری آسمانی

در کنارم قلب عاشق شعله می زد

در شرار آتش دردی نهانی

تغمه ی من...

همچو آوای نسیم پرشکسته

عطر غم می ریخت بر دلهای خسته

پیش رویم...

چهره ی تلخ زمستان جوانی

پشت سر...

منزلگه اندوه و درد و بد گمانی

کاش چون پائیز بودم...کاش چون پائیز بودم

مسعود جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 ب.ظ http://www.azad0631.iranblog.com

بابت لینک ممنون من لینکتون کردم

امیر ثابت قدم جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:53 ب.ظ http://www.sabetq1.blogfa.com


باسلام . آمدم واستفاده کردم . چرا چگرخانواده شهدارامی سوزانند. مرکز فرهنگی برای چه فرهنگی ؟
فرهنگ کشتاروسرکوب ؟ یا نشرانسانیت ووحدانیت .؟

وطن پرست جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:49 ب.ظ http://jonbesh-e-sabz10.blogfa.com

درود هموطن

ممنون از مطالب مفیدتون

شادزی
بدرود

زیتون 3002 جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:05 ب.ظ http://zatun3002.persianblog.ir

سلام وخداقوت
علم ان ال پی یا ارتباط موثردرروان شناسی مرتبط بااین بحث است
وهرکس ان ال پی قوی تری داشته باشد موفق تراست
وبرای ارتباط موثرباید انعطاف داشت انعطاب که تعصب گرایان ندارنداما امام موسی صدروسیدحسن نصرالله دراوج این انعطاف هستندومکررپیروزی های بزرگ تفکرشان بدست می اورد
درانجا خانم هیفا رقاص لبنانی لباس ارم دارحزب الله رامی پوشد برای حزب بدون حجاب یابدترین شکل حجاب تبلیغ میکند دراینجافرقه متعصب مصباحبه به همسرودختربالاترین شخصیت درحیات انقلاب یعنی رفسنجانی توهین میکنند
اقای خامنه ای درزمان جنک دریک سخنرانی که خودم حضورداشتم فرمود درجوانی کتاب سیاسی نبودیک کتاب اقای رفسنجانی درباره فسلطین نوشته بودمامی خواندیم ...امایادداشت مهدی خزعلی دراینجارادرباره مظلومیت رفسنجانی ببین الله اکبر
صدافسوس که ماایرانی ها اهل مطالعه وعضویت درحزب که ازنان شب واجت تراست نیستیم

ما بیداریم و برداریم جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ب.ظ http://mabidarim16.blogfa.com

سلام ممنون ..مطالبت واقعا جالبن........

هادی شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:54 ق.ظ http://goftarefalsafi.blogfa.com/

سلام
حضرت علی ع می فرمایند: روی هیچ چیزی تعصب نداشته باش حتی روی دینت
اگرخواستی روی چیزی تعصب داشته باشی تنها رویدینت تعصب داشته باش.

naji شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 11:08 ب.ظ

سلام.
قصد داشتین ظاهرا دور از هر نوع تعصب مطالبیو بگین .اما مثل "آنقدر عقب رفت تا از سمت دیگر بام پرت شد" برای شما صدق میکند.از ما خواسته شده از تعصب و حمیه جاهلیت دوری کنیم.آیا هیچ چنبه مثبتی برای تعصبی که بر اساس منطق و در دفاع از حق باشه ، وجود نداره؟خودتون با تعصب درباره این کلمه صحبت نکردین؟
درست است که برای غیر معصوم(ع) نباید جنبه های عصمت از دروغ و اشتباه را در نظر گرفت و احتمال خطاهای نسبی انسانهای عادی را داد. اما کسیکه نسبت به حتی افراد بزرگ همزمان خودش ، بیشترین فداکاری و خلوص رو در عقیدش داشته و همه چیزشو در راه آرمانهای حقیقیش فدا کرده ، به بهانه بی تعصبی مورد انتقاد قرار داد. جای تاسفه که شما شما درباره مرحوم گاندی اینجوری صحبت نمیکنی که درباره امام خمینی حرف میزنی!متاسفانه شائبه جانبداری گروهی در خود شما وجود داره!اینگونه نیست؟

سلام
سعی کردیم در نظرات مطالب عینا نقل شود مجبور بودیم کامل مطلب را نقل کنیم
اگر در جایی از آن طرف پرت شدیم عذر می خواهیم
در ضمن مطلب برای 7 سال پیش است و در مقاله جدیدمان سعی کردیم این نقیصه را جبران کنیم
باز هم از شما پوزش می طلبیم
موفق و سربلند و پیروز باشید
رضوی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد